اشکها و لبخندها
ترجمه و تلخیص مقاله «اندیشه مکاتب اقتصادی: اقتصاد جریان اصلی، ارتدوکس و هترودوکس»
مطالعه تاریخچه اندیشههای اقتصادی بسیار حائز اهمیت است زیرا نشاندهنده سیر تکامل اقتصادی بشریت است. علم اقتصاد همواره شاهد همزیستی مکاتب مختلف از اندیشهها و رویکردها بوده است و این مکاتب در برهههای مختلف ظهور کردند و دچار فراز و فرودهایی شدند. اگرچه گاهی مکاتب مختلف در علم اقتصاد در برابر هم قد علم کردهاند اما تبادل این تفکرات قطعاً ایدههایی به همراه داشته که در نهایت موجب رشد این علم شده است.
مطالعه تاریخچه اندیشههای اقتصادی بسیار حائز اهمیت است زیرا نشاندهنده سیر تکامل اقتصادی بشریت است. علم اقتصاد همواره شاهد همزیستی مکاتب مختلف از اندیشهها و رویکردها بوده است و این مکاتب در برهههای مختلف ظهور کردند و دچار فراز و فرودهایی شدند. اگرچه گاهی مکاتب مختلف در علم اقتصاد در برابر هم قد علم کردهاند اما تبادل این تفکرات قطعاً ایدههایی به همراه داشته که در نهایت موجب رشد این علم شده است. همچنین تحولات اقتصادی در قرن اخیر شاهد تقسیمبندیهای مختلف در این حوزه بوده است. یک تقسیمبندی عمومی شامل اقتصاد نئوکلاسیک که ادامه اقتصاد کلاسیک و دیگری اندیشههایی است که نمیتواند به عنوان بخشی از اقتصاد کلاسیک تحلیل شود. میتوان گفت که اقتصاد اساساً میتواند به دو بخش از نظر ساختار اقتصادی تقسیم شود: اقتصاد ارتدوکس و اقتصاد هترودوکس. در واقع، تفاوتهای قابل توجهی در میان مکاتب وجود دارد، به همین دلیل شناسایی و طبقهبندی آنها مانند جریان اصلی، ارتدوکس و هترودوکس، بسیار مهم است.
مفهوم اقتصاد جریان اصلی بر اساس اعتبار و نفوذ است و شامل ایدههایی است که در مکاتب معتبر مورد توجه قرار میگیرند. اقتصاد نئوکلاسیک را میتوان به عنوان جریان اصلی (اقتصاد ارتدوکس) در نظر گرفت، زیرا آموزش کل، نهادها و تمام افکار در اقتصاد تحت سیطره اقتصاد نئوکلاسیک است. این بدین معناست که اندیشههای نئوکلاسیک سهم قابل توجهی در جریان حقیقی علم اقتصاد دارند و این مکتب بسیاری از کتب دانشگاهی اقتصاد را احاطه کرده است. طی بررسیهای انجامشده توسط استیو کوهن در اواسط دهه 1990 تقریباً تمامی دانشجویان اقتصاد در ایالات متحده آمریکا واحدهای درسی خود را طبق استانداردهای نئوکلاسیک گذراندهاند.
طبق مفاهیم مذهبی، کلمه ارتدوکس از ریشه یونانی orthos به معنای «درست» و doxa به معنای «اعتقاد و آموزه» است که به طور کلی به اعتقاد صحیح اشاره دارد. این اصطلاح در مورد دیدگاهها و سنتهای عمومی پذیرفته شده در اقتصاد کاربرد دارد و به معنای جریان نهادینهشده یا سنتی است. سیاستهای اقتصادی که از کاربردهای پذیرفتهشده عمومی ساخته شده است سیاستهای اقتصادی ارتدوکس نامیده میشود. اقتصادی که به عنوان اقتصاد ارتدوکس تعریف شده است به عنوان جریان اصلی در ادبیات اقتصاد نامیده میشود که بر هر دو فرآیند اقتصاد دولتی و هر نوع نهادسازی در نظام اقتصاد غلبه میکند. اقتصاددانان به اقتصاد جریان اصلی، ارتدوکس یا اقتصاد متعارف اطلاق میکنند. اقتصاد جریان اصلی دارای رویکردها و شاخههای متفاوتی است اما اصلیترین جریان آن اقتصاد نئوکلاسیک است. اصلاح «اقتصاد جریان اصلی» در اواخر قرن بیستم مورد استفاده قرار گرفت که ابتدا در داخل پشت جلد کتاب درسی اقتصاد ویرایش 2001 که توسط ساموئلسون و نوردهاوس نگارش شده بود ظاهر شد. در داخل پشت جلد این کتاب تصویری از «شجرهنامه اقتصاد» قرار دارد که در آن فلشهای اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد کینزی به «اقتصاد جریان اصلی مدرن» منتهی میشود. اصطلاح «سنتز نئوکلاسیک» خود نیز ابتدا سال 1950 در کتابی از ساموئلسون عنوان شد. اقتصاد جریان اصلی ترکیبی از روشهای نئوکلاسیک اقتصاد خرد و رویکرد کینزی اقتصاد کلان است. چارچوب اصلی نظریهپردازی در اقتصاد جریان اصلی تحلیل قیاسی-صوری از موضوعات است. اقتصادهای جریان اصلی را میتوان متمایز از سایر مکاتب اقتصاد با معیارهای مختلف، به ویژه فرضیه، روش و موضوعات متفاوت تعریف کرد. به طور متداول، اقتصاد جریان اصلی با مفاهیمی همچون عقلانیت، فردگرایی و رابطه تعادلی سروکار دارد. چارچوب تحلیلهای مکتب نئوکلاسیک بر اساس رفتار بهینهساز افراد کاملاً آگاه تبیین شده است. این بدین معناست که مصرفکنندگان با برخورداری از اطلاعات کامل و جامع از مزیتها و کیفیت یک محصول دست به انتخابهای عقلانی میزنند. اقتصاددانان این مکتب معتقدند مصرفکنندگان با رسیدن به حداکثر مطلوبیت و رضایت و تولیدکنندگان با حداکثرسازی سود خود باعث ایجاد تعادلهایی میشوند که منجر به برابری عرضه و تقاضا خواهد شد. همچنین یک رقابت کامل منجر به توزیع بهینه منابع خواهد شد و این توزیع کارآمد در یک دنیای اقتصادی با ماهیت ایستا (مطابق با روششناسی نیوتن) بین عرضه و تقاضا در بازار تعادل ایجاد میکند. خاستگاه مفهوم تعادل از علم فیزیک وام گرفته شده است و به وضعیتی اطلاق میشود که هر حرکت در آن تمایل به سکون دارد و در نقطه تعادل هیچ حرکتی وجود نداشته و تمایلی به تغییر نیز وجود ندارد. جریان اصلی اقتصاد شامل نظریههای شکست بازار و دولت و کالاهای خصوصی و عمومی میشود. این تحولات، طیف وسیعی از دیدگاهها را درباره مطلوبیت یا عدم مداخله دولت نشان میدهد که اشاره به قضیه «دست نامرئی» (Invisible hand) در کتاب ثروت ملل آدام اسمیت دارد. نظریه دست نامرئی معتقد است در صورتی که مبادله و تولید در شرایط رقابت کامل انجام شود ناکارایی و اتلاف منابع در اقتصاد وجود ندارد و با فرض اینکه اقتصاد مکانیسم طبیعی خود را دارد میتواند عملکرد خود را اصلاح کند و بدون مداخله میتواند به نقطه تعادل برسد. اقتصاد جریان اصلی در سالهای اخیر به خاطر روشهای آن و مفهومسازی پدیدههای اقتصادی مورد انتقاد قرار گرفته است. اگرچه اقتصاد جریان اصلی در حال حاضر گستردهترین مکتب اقتصادی به شمار میرود، اما این مکتب فکری هنوز مخالفان جدی خود را نیز دارد.
اقتصاد هترودوکس
Heterodox از واژههای لاتین heteros به معنای «متفاوت» و doxa «اعتقاد و آموزه» تشکیل شده است و این اصطلاح برای دیدگاهها و رویکردهای غیرسنتی استفاده میشود. اقتصاد هترودوکس که به آن اقتصاد دگراندیش و نامتعارف نیز گفته میشود به معنای نگرشی متفاوت از جریان نهادینهشده سنتی است. نقطه شروع برای اکثر تعاریف اقتصاد هترودوکس این است که فرض میکنیم جزو اقتصاد جریان اصلی نیست. بنابراین اقتصاد هترودوکس به روششناسی و مکاتب تفکر اقتصادی اشاره دارد که خارج از جریان اصلی در نظر گرفته میشوند که اغلب جهت مخالف یا فراتر از اقتصاد نئوکلاسیک نشان داده میشود. اقتصاد هترودوکس را میتوان به چتری تشبیه کرد که رویکردها و مکاتب مختلف خارج از اقتصاد جریان اصلی را پوشش میدهد. نارسایی برخی از تفکرات موجود در اقتصاد جریان اصلی در حل مشکلات موجب شد که مکاتب اقتصادی مختلف خارج از جریان اصلی طی قرن گذشته در جبهه مقابل اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک قرار بگیرند. مکاتب «تاریخی آلمان» و «اقتصاد تکاملی» آغازگر جریان اقتصاد هترودوکس بودند و مکتب اتریشی، نظریات هایک و نهادگرایی جدید دنبالکننده این جریان بودند. در واقع مکاتب هترودوکس در اقتصاد به موضوعاتی اشاره دارد که از سوی اقتصاد جریان اصلی مغفول واقع شده است.
اقتصاد هترودوکس میتواند در مخالفت با ارتدوکس و جریان اصلی تعریف شود و اقتصاددانان این مکتب ادعا میکنند رویکرد سیاسی اقتصاد ارتدوکس کارایی لازم را ندارد. برخی از فرضیات ممکن است در بسیاری از مدلهای اقتصادی جریان اصلی پایهگذاری شوند در حالی که توسط برخی از مکاتب هترودوکس رد میشود. از جمله این فرضیات میتوان به فرضیههای نئوکلاسیک نظریه انتخاب منطقی و انتظارات عقلایی اشاره کرد. تعداد مکاتب در اقتصاد هترودوکس بسیار زیاد است و برخی از این مکاتب عبارتند از: اقتصاد اتریشی، اقتصاد رفتاری، اقتصاد اکولوژیک، اقتصاد تکاملی، اقتصاد فمینیستی، اقتصاد تاریخی، اقتصاد نهادگرا، اقتصاد مارکسیست، اقتصاد پساکینزی و اقتصاد سیاسی رادیکال.
تجزیه و تحلیلهای اقتصاد هترودوکس بر پایه هستیشناسی استوار است. این تجزیه و تحلیلهای هستیشناسی واقعیتهای اجتماعی را به طور پویا، ساختاریافته و دارای ارزش و معنا و چندظرفیتی در نظر میگیرد. تنها یک نظریه اقتصادی هترودوکس با چارچوب مشخص وجود ندارد بلکه نظریههای هترودوکس بیشماری با رویکردهای متفاوت وجود دارد. با وجود این، آن چیزی که به عنوان فصل مشترک تمامی مکاتب هترودوکس در نظر گرفته میشود: رد ارتدوکسی نئوکلاسیک به عنوان ابزاری مناسب برای درک کارکرد زندگی اجتماعی و اقتصادی است اما دلایل رد کردن جریان نئوکلاسیک ممکن است متفاوت باشد. در زیر به بعضی از عناصری که معمولاً در نقدهای اقتصاد هترودوکس نسبت به اقتصاد جریان اصلی یافت میشوند اشاره خواهیم کرد.
یکی از اصول پذیرفتهشده اقتصاد نئوکلاسیک، فرضیه «عقلانیت عوامل اقتصادی» است. در واقع، برای تعدادی از اقتصاددانان، مفهوم رفتار حداکثری منطقی با رفتار اقتصادی مترادف گرفته میشود. برخی از اقتصاددانان با تحلیلهای خود پا را فراتر از مرزهای رشته اقتصاد نئوکلاسیک میگذارند و تصور عقلانیت را نمیپذیرند. اقتصاد نئوکلاسیک با یک پیشفرض اولیه آغاز میشود: عاملان، منطقی هستند و دنبال به حداکثر رساندن سود فردی خود با توجه به محدودیتهای محیطی هستند. این فرضیهها چارچوب نظریه انتخاب منطقی هستند. اما منتقدان اقتصاد نئوکلاسیک معتقدند بسیاری از فرضیات با دنیای واقعی مطابقت ندارد. به عنوان مثال تصور اینکه تمام افراد اطلاعات کامل در اختیار دارند و به صورت کاملاً منطقی رفتار میکنند، به تعبیر آنها خیالی و با انسان واقعی متفاوت است. چراکه انسان ممکن است اطلاعات جامع و کاملی در اختیار نداشته باشد یا تحت تاثیر احساس خود دست به انتخاب بزند که در حوزه اقتصاد رفتاری به آن اشاره شده است. اقتصاد رفتاری که توسط روانشناسان بسط داده شد به این نکته اشاره میکند که مردم در شرایط مختلف برخلاف پیشبینیها عمل کرده و به جای منطق، احساس عامل اصلی تصمیمگیریهایشان بوده است. این امر حاکی از آن است که میتوان در رفتار اقتصادی مردم تاثیر گذاشت و در آن نفوذ کرد.
یکی دیگر از انتقادات از مدل نئوکلاسیک «تعادل بازار» است. در نظریه اقتصاد خرد، کم کردن هزینه توسط مصرفکنندگان و شرکتها بیانگر وجود توازن در عرضه و تقاضاست. به عنوان مثال جرج فردریک (پیشرو مکتب تاریخی آلمان) معتقد است نوع عملکرد افراد متاثر از فرهنگ اقتصادی جامعه است و نمیتوان مدلها و فرضیههای اقتصادی را به تمام جوامع تعمیم داد. زیرا هر پدیدهای را باید در ظرف مکانی و زمانی خودش مورد بررسی قرار داد. یکی از مکاتب هترودوکس که در مقابل مکتب نیوتنی تعریف میشود مکتب تکاملی یا داروینیسم است که معتقد است تحلیل کردن پدیدههای اقتصادی بر اساس فرضیه تعادلی اشتباه است. زیرا پدیدههای اقتصادی مدام دستخوش تغییر میشوند و نمیتوان آنها را به عنوان متغیر ثابت در نظر گرفت. به همین منظور باید فرآیندهای اقتصادی را به صورت پویا و دینامیک مورد مطالعه قرار داد. بنابراین اقتصاد هترودوکس به علم اقتصاد نگاه مطلق اقتصادی ندارد و با پدیدههای اجتماعی و فرهنگی در هم میآمیزد. بخش عمدهای از مدلسازی اقتصادی مدرن شامل بررسی اثراتی است که باعث پیچیده شدن مدلهای اقتصادی میشود مانند اطلاعات ناقص و نامتقارن، بازار ناقص (به بازاری گفته میشود که در چارچوب استانداردهای یک بازار ایدهآل کاملاً رقابتی نباشد)، رقابت غیرکامل و هزینههای معامله. اقتصاد جریان اصلی نیز بر اساس چارچوب روششناختی تعریف شده است که اقتصاددانان جریان اصلی، پدیدهها را بیشتر از طریق مدلهای ریاضی تفسیر میکنند.
تعاریف اقتصاد هترودوکس اغلب متدولوژیک هستند (در اینجا به معنی دستیابی به روشها یا پایههای هستیشناسی و معرفتشناختی آنهاست). برخی از اقتصاددانان معتقدند تفاوت اساسی بین اقتصاد هترودوکس و جریان اصلی این است که آنها به فرآیند عرضه نگاهی اجتماعی دارند یا فردی. لاوسون، متفکر هترودوکس و منتقد اقتصاد جریان اصلی، معتقد است که هترودوکس میتواند به عنوان حمایت از واقعگرایی عمق و سیستمها بازشناخته شود. Dow (2000) به طور مشابه استدلال میکند که دیدگاههای هترودوکس اعتقاد به سیستمهای باز دارند (اگرچه این مفهوم ممکن است به عوامل متفاوت توسط گروههای مختلف معنا شود). از نظر لاوسون (2006)، اقتصاد هترودوکس دارای عناصر زیادی است، اما تفاوت اساسی میان اقتصاد هترودوکس و جریان اصلی این است که دومی اصرار بر مدلسازی ریاضی دارد. لاوسون (2006، 2009) همچنین بر این باور است که اساس واقعی اقتصاد هترودوکس یک هستیشناسی خاص اجتماعی است که ساختاریافته و باز است. Colander (2009) جریان اصلی را به عنوان نگرشی تعریف میکند که تمایل به رقابت در مجموعهای از قوانین و ساختارهای نهادی دارد و جریان هترودوکس را برخلاف این تفکر میداند. بحث در مورد ادبیات مربوط به اقتصاد هترودوکس نشان میدهد که میتوان آن را در قالب ایدههای کلیدی تعریف کرد که اغلب متدولوژیک هستند نه نظری. همچنین دو مکتب فکری «آب شور و آب شیرین» در اقتصاد معاصر وجود دارد. در اوایل دهه 1970، به اصطلاح «اقتصاددانان آب شیرین»، اتفاقنظر غالب در تحقیقات اقتصاد کلان را به چالش کشیدند. عناصر اصلی رویکرد آنها این بود که اقتصاد کلان باید در شرایط پویا، کمی و مبتنی بر چگونگی تصمیمگیری افراد و نهادها در نااطمینانی مورد مطالعه قرار گیرد. بعضی از اقتصاددانان در رشته اقتصاد اکولوژیک معتقدند تثلیث مقدس «عقلانیت، طمع و تعادل» که اقتصاد نئوکلاسیک حول محور آن میچرخد با تثلیث مقدس از «رفتار هدفمند، خودآگاهی و پایداری» جایگزین میشود و بهطور قابل توجهی دامنه جریان اصلی را گسترش میدهد. جفری هاجسون معتقد است این امکان وجود دارد که اقتصاد تکاملی و اقتصاد نهادی که هر دو زیرمجموعه اقتصاد هترودوکس هستند در نهایت تبدیل به یک جریان اصلی جدید شود.
مفهوم اقتصاد هترودوکس میتواند به طور منفی از اقتصاد ارتدوکس و جریان اصلی تمیز داده شود. مفهوم منفی هترودوکس از این قرار است که تمامی تفکرها و رویکردهای این مکتب با اقتصاد نئوکلاسیک متفاوتاند. اما اتخاذ رویکرد مثبت در اقتصاد هترودوکس به شناسایی وجوه مشترک میان ارتودکس و جریان اصلی در عین واقف بودن به اختلافات بستگی دارد. از اینرو، از نظر رویکرد مثبت، اقتصاد هترودوکس باید یک طبقه فکری باشد. در اصل کسی ممکن است معتقد باشد که این مفهوم مثبت اقتصاد هترودوکس عمومی است، به این معنا که قابل استفاده برای هر دوره تاریخی از اندیشه اقتصادی است. با این حال ممکن است کسی به این نتیجه برسد که رویکرد و ایدههای اقتصادیاش هیچ وجه مشترکی با اقتصاد ارتدوکس یا جریان اصلی ندارد، بنابراین فرد مجبور خواهد شد که رویکرد کاملاً منفی اتخاذ کند.
اگرچه امروزه بسیاری از مکاتب اقتصاد جریان اصلی کاستیها و ضعفهای این مکتب را پذیرفتهاند و در نظریههای خود اصلاحاتی را اعمال کردهاند که گامی پیش رو به شمار میآید اما همه آنها به روششناسی قیاسی-ریاضیاتی پایبند هستند. اما به این نکته باید اشاره شود که با توجه به تحرکات زیاد مکاتب، همپوشانی بسیاری در میان آنها وجود دارد که این امر گاهی مرزبندی بین آنها را دشوار میسازد زیرا بسیاری از پارادایمها و سنتهای فکری بین آنها مشترک است.