همه میدانند
روی پرچم اقتصاد جریان اصلی چه نوشته است؟
مرتضی مرادی: علم اقتصادی که در دانشگاههای دنیا تدریس میشود مبتنی بر یکسری اصول و قواعد است که جایی در دعواهای مکتبی ندارد. فقط زمانی میتوان زیر این اصول و قواعد زد که از ریشه، علم اقتصادی که در 500 دانشگاه برتر دنیا در آموزش اقتصاد تدریس میشود و کتب اقتصاد خرد و کلان استاندارد را پوچ برشمرد و این به معنای بیتوجهی به یافتههای چند قرن مطالعه اقتصاد است. یافتههایی که آمار و ارقام مربوط به چند دهه گذشته کشورهای دنیا در مورد رشد، تورم، بیکاری، آموزش، بهداشت و... نشان میدهند تا چه حد در بهبود کیفیت زندگی بشر نقش داشتهاند.
علم اقتصادی که در دانشگاههای معتبر دنیا تدریس میشود؛ علم اقتصادی که سیاستگذاریهای اقتصادی کشورهای توسعهیافته و اقتصادهای نوظهور، چه کشورهای لیبرالدموکرات، چه سوسیالدموکرات و چه کشوری همچون چین که نظام سیاسی آن هنوز کمونیستی است بر اساس آن صورت گرفته است و میگیرد، همان چیزی است که آن را اقتصاد جریان اصلی مینامند. اقتصاد جریان اصلی چتری است که بر سر سیاستگذاری اقتصادی کشورهایی که توانستهاند نرخ تورم خود را تکرقمی کنند و به زیر چند درصد برسانند و در واقع از تورم به عنوان یک مساله بزرگ اقتصادی و بحران گذر کنند، کشورهایی که توانستهاند بیکاری را به حول و حوش پنج درصد برسانند و کشورهایی که توانستهاند سطوح آموزش و بهداشت خود را به شدت بهبود بخشند گسترانیده شده است.
فرقی نمیکند یک اقتصاددان کینزی باشد یا نیوکلاسیک، پولگرا باشد یا نئوکینزی یا نیوکینزی و حتی اتریشی باشد یا نهادگرای جدید یا پساکینزی (سه مورد آخر در تعریف زیرمجموعه جریان اصلی نیستند اما واقعیت این است که زیر چتر آن قرار دارند)، مهم این است که همه آنها به اصولی معتقد هستند که اگر یک اقتصاد بخواهد از آنها تخطی کند محکوم به شکست خواهد بود. این اصول یعنی شفافیت، یعنی نظام ارز تکنرخی، یعنی سهم کوچک دولت از اقتصاد، یعنی عدم دخالت مستقیم دولت در اقتصاد و کاهش فساد و یعنی احترام به قوانین بازار. اصولی که باخبر بودن از آنها مساوی است با علم اقتصادی که بشر را به سوی پیشرفت سوق داده است.