شناسه خبر : 48794 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

موازنه قدرت

جنگ تجاری آمریکا و چین چه اثراتی دارد؟

 

امیرمحمد نصیرائی‌مقدم / نویسنده نشریه 

با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، موضوع جنگ تجاری ایالات‌متحده و چین دوباره مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این رقابت اقتصادی میان دو کشور از سال ۲۰۱۸ (در دوره اول ترامپ) آغاز شده و تاکنون با فراز و نشیب‌های مختلفی همراه بوده است. حالا با افزایش احتمال شدت گرفتن مجدد جنگ تجاری، نه‌تنها به دلیل تاثیرات اقتصادی بلکه به سبب پیامدهای سیاسی و استراتژیک گسترده‌اش مورد توجه قرار گرفته است.

جنگ قدرت و ظهور منطقه‌گرایی

جنگ تجاری میان آمریکا و چین نشانه‌ای از رقابت عمیق میان این دو قدرت جهانی برای تسلط بر نظام سیاسی بین‌الملل است. سیاست «اول آمریکا»ی دولت ترامپ و تلاش برای محدود کردن رشد اقتصادی چین، در واقع تلاشی برای جلوگیری از تغییر موازنه قدرت جهانی به نفع شرق است. این تقابل سیاسی و اقتصادی احتمالاً به شکل‌گیری بلوک‌های جدید منطقه‌ای منجر خواهد شد.

چین از این فرصت برای تقویت روابط خود با سایر کشورها، به‌ویژه کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور، بهره می‌گیرد. ابتکار «یک کمربند، یک راه» (طرح سرمایه‌گذاری عظیم و بلندمدت در مسیر توسعه راه ابریشم) یکی از برجسته‌ترین طرح‌های چین در این زمینه است که به‌عنوان سکوی پرتابی برای گسترش نفوذ این کشور در آسیا، آفریقا و اروپا عمل می‌کند.

 مهم‌ترین پیامد این امر، ظهور منطقه‌گرایی به جای جهانی‌ شدن است. کشورهای مختلف به دلیل بی‌ثباتی ایجادشده از طریق جنگ تجاری، تمایل دارند به سمت توافق‌های منطقه‌ای و دوطرفه سوق پیدا کنند. به‌عنوان مثال، توافق‌نامه تجاری جامع و پیشرفته آسیا-پاسیفیک (CPTPP) که چین در آن به دنبال نقش‌آفرینی است، می‌تواند زمینه‌ساز کاهش وابستگی کشورها به بازار آمریکا شود.

کشورهای شرقی مانند ژاپن، کره جنوبی، ویتنام و هند در این میان بازیگران کلیدی هستند. ژاپن و کره جنوبی به‌عنوان اقتصادهای پیشرفته منطقه، از یک‌سو تلاش می‌کنند تا روابط خود را با هر دو قدرت حفظ کنند و از سوی دیگر در تقویت نهادهای چندجانبه تجاری منطقه‌ای نظیر CPTPP و RCEP نقش‌آفرینی می‌کنند. ویتنام نیز به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین برندگان جنگ تجاری، توانسته است سرمایه‌گذاری‌های خارجی بیشتری را جذب کرده و جایگاه خود را در زنجیره تامین جهانی ارتقا دهد.

هند نیز تلاش می‌کند تا با سیاست‌های جایگزین و توسعه تولید داخلی، خود را به‌عنوان یک گزینه جذاب برای شرکت‌هایی که به دنبال خروج از چین هستند، مطرح کند. این کشور همچنین از طریق توافقات دوجانبه، سعی در گسترش نفوذ خود در منطقه دارد.

کشورهای کوچک‌تر آسیای جنوب شرقی نظیر مالزی، اندونزی و تایلند نیز در پی بهره‌برداری از فرصت‌های جدید هستند. این کشورها از یک‌سو از افزایش سرمایه‌گذاری چین در چهارچوب طرح «یک کمربند، یک راه» بهره می‌برند و از سوی دیگر تلاش دارند روابط خود را با آمریکا و سایر اقتصادهای غربی تقویت کنند تا در صورت تشدید تنش‌ها، انعطاف بیشتری داشته باشند.

همچنین، کشورهای اروپایی که همواره به‌عنوان متحدان کلیدی آمریکا شناخته می‌شوند، ممکن است سیاست‌های مستقلی را در برابر چین اتخاذ کنند. اتحادیه اروپا همچون همیشه، در تلاش است تا تعادل را میان روابط اقتصادی خود با چین و آمریکا حفظ کند.

از یک‌سو، طی سال‌های اخیر چین به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین شرکای تجاری اتحادیه اروپا، در زمینه‌های مختلفی نظیر فناوری، انرژی و زیرساخت سرمایه‌گذاری کرده است و اروپا به‌عنوان یک بلوک اقتصادی مهم و یکی از بزرگ‌ترین بازارهای تقاضای جهانی، نمی‌خواهد از مزایای روابط اقتصادی با چین چشم‌پوشی کند.

از سوی دیگر، اتحادیه اروپا تحت فشار آمریکا قرار دارد تا سیاست سخت‌گیرانه‌تری علیه چین اتخاذ کند. در این میان، موضوعاتی نظیر حقوق بشر و مسئله هنگ‌کنگ و تایوان به اهرم‌های آمریکا برای تاثیرگذاری بر موضع اتحادیه اروپا تبدیل شده‌اند. اروپا تلاش می‌کند تا در این زمینه‌ها موضعی متوازن اتخاذ کند که نه‌تنها به روابط تجاری آسیب نزند بلکه استقلال سیاسی‌اش را نیز حفظ کند. علاوه بر این، اتحادیه اروپا با چالش‌های داخلی در مورد توافق بر سر سیاست‌هایش علیه چین مواجه است. برخی کشورهای عضو نظیر آلمان و فرانسه که وابستگی بیشتری به تجارت با چین دارند، تمایلی به تقابل مستقیم با این کشور نشان نمی‌دهند. در مقابل، کشورهایی مانند لیتوانی و جمهوری چک رویکرد سخت‌گیرانه‌تری را دنبال کرده و روابط نزدیک‌تری با تایوان برقرار کرده‌اند.

یکی دیگر از جنبه‌های تاثیرپذیری اروپا، تغییر در زنجیره تامین جهانی است. اتحادیه اروپا تلاش می‌کند تا وابستگی خود به واردات از چین را کاهش داده و به تامین منابع از کشورهای دیگر مانند هند و آسیای جنوب شرقی روی آورد. این رویکرد می‌تواند به انتخاب موضع اروپا در نظام تجارت جهانی کمک کند.

در مجموع اتحادیه اروپا نقشی کلیدی در شکل‌دهی به آینده نظم جهانی دارد. به‌عنوان یک بازیگر بین‌المللی مستقل، اروپا می‌تواند با اتخاذ سیاست‌های متعادل، پل ارتباطی میان شرق و غرب باشد و به کاهش تنش‌های جهانی کمک کند. در غیر این صورت، خطر تشدید شکاف‌ها و تبدیل جهان به دو بلوک اقتصادی افزایش خواهد یافت.

تاثیر بر شرایط داخلی دو کشور

جنگ تجاری میان آمریکا و چین تاثیرات عمیقی بر سیاست داخلی هر دو کشور داشته است. در آمریکا، سیاست‌های حمایت‌گرایانه علیه واردات از چین می‌تواند باعث افزایش حمایت سیاسی از گروه‌های صنعتی و کشاورزی شود، اما در عین حال به افزایش هزینه‌های مصرف‌کنندگان و تحمیل نوعی مالیات پنهان بر آنها منجر شده است، که در بلندمدت ممکن است باعث نارضایتی اجتماعی و سیاسی شود.

در سطح حاکمیت، سیاستمداران آمریکا از این جنگ تجاری برای نمایش قدرت و محافظت از منافع ملی استفاده کرده‌اند. اما این سیاست‌ها همچنین باعث ایجاد دوقطبی سیاسی در میان احزاب و گروه‌های مختلف شده است. دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان دیدگاه‌های متضادی نسبت به نحوه مدیریت این بحران دارند که می‌تواند سیاست داخلی آمریکا را پیچیده‌تر کند.

در چین، این جنگ به عاملی برای تقویت حس ملی‌گرایی تبدیل شده است. دولت چین تلاش کرده تا این جنگ را به‌عنوان تهدیدی خارجی جلوه دهد و از آن به نفع تقویت اتحاد داخلی بهره ببرد. در عین حال، سیاست‌های اقتصادی چین به سمت کاهش وابستگی به واردات و تقویت صنایع داخلی سوق یافته است.

یکی از مهم‌ترین تاثیرات جنگ تجاری در چین، فشار بر طبقه متوسط شهری است. افزایش تعرفه‌ها و کاهش صادرات می‌تواند به کاهش فرصت‌های شغلی و کاهش درآمدهای این قشر منجر شود. این مسئله در بلندمدت ممکن است نارضایتی‌های اجتماعی و اقتصادی را افزایش داده و چالش‌هایی برای دولت چین ایجاد کند.

علاوه بر این، جنگ تجاری باعث شده است که دولت چین استراتژی‌های جدیدی برای مقابله با تهدیدهای خارجی و حفظ رشد اقتصادی اتخاذ کند. این استراتژی‌ها شامل افزایش سرمایه‌گذاری در فناوری‌های پیشرفته، تقویت بازار داخلی و گسترش روابط اقتصادی با کشورهای دیگر، به‌ویژه در آسیا و آفریقاست.

در مجموع، اگرچه این جنگ ممکن است در کوتاه‌مدت برای برخی گروه‌ها مزایا داشته باشد، اما در بلندمدت می‌تواند به ناآرامی‌های داخلی و تغییرات ساختاری بزرگ در هر دو کشور منجر شود.

فناوری و امنیت سایبری

جنگ تجاری آمریکا و چین به‌ویژه در حوزه فناوری، ابعاد پیچیده‌ای به خود گرفته است. این حوزه نه‌تنها میدان رقابت اقتصادی بلکه نبردی برای تسلط استراتژیک است. ایالات‌متحده با محدودیت‌های گسترده بر شرکت‌های چینی نظیر هوآوی و زنجیره‌های تامین مرتبط، تلاش می‌کند تا پیشرفت چین در فناوری‌های کلیدی مانند اینترنت 5G و هوش مصنوعی را مهار کند. چین نیز با سرمایه‌گذاری گسترده در تحقیق و توسعه و افزایش تولید داخلی در این حوزه‌ها، به دنبال کاهش وابستگی به فناوری‌های غربی است. این تقابل، خطر دوگانگی کامل در حوزه فناوری را افزایش داده است. در آینده‌ای نه‌چندان دور، ممکن است شاهد شکل‌گیری دو اکوسیستم کاملاً مجزا برای اینترنت، استانداردهای ارتباطی و حتی سامانه‌های نرم‌افزاری باشیم. آمریکا و متحدانش احتمالاً بر استانداردهای غربی تاکید خواهند کرد، در حالی که چین به‌ویژه در بازارهای در حال توسعه، استانداردهای بومی خود را گسترش خواهد داد.

علاوه بر این، رقابت در حوزه فناوری به‌وضوح در سیاست‌های امنیت سایبری دو کشور نیز بازتاب یافته است. آمریکا بارها چین را به حملات سایبری سازمان‌یافته علیه زیرساخت‌های حیاتی و سرقت فناوری‌های حساس متهم کرده است. چین نیز با اتهامات مشابه، آمریکا را به استفاده از ابزارهای جاسوسی برای نظارت بر سایر کشورها متهم می‌کند. این تنش‌ها می‌تواند همکاری‌های جهانی در زمینه امنیت سایبری را تضعیف کند و ریسک جنگ‌های سایبری را افزایش دهد.

یکی از پیامدهای مهم این رقابت، تاثیر آن بر کشورهای ثالث است. بسیاری از کشورها، به‌ویژه در آسیا و آفریقا، ممکن است مجبور شوند میان زیرساخت‌های فناوری آمریکا یا چین یکی را انتخاب کنند. این انتخاب می‌تواند آنها را به‌شدت وابسته به یک قدرت بزرگ کرده و انعطاف‌پذیری آنها را در بلندمدت کاهش دهد. در عین حال، برخی کشورها با اتخاذ رویکردهای دوگانه، تلاش می‌کنند از منافع هر دو طرف بهره‌مند شوند.

همچنین، جنگ فناوری میان آمریکا و چین به افزایش هزینه‌های نوآوری منجر شده است. شرکت‌ها و دولت‌ها ناگزیرند سرمایه‌گذاری بیشتری در تحقیق و توسعه انجام دهند تا در این رقابت پیشتاز بمانند. این موضوع می‌تواند در کوتاه‌مدت به سود صنایع پیشرفته باشد، اما در بلندمدت خطر کاهش همکاری‌های بین‌المللی در پروژه‌های بزرگ علمی و فناورانه را به همراه دارد.

اثرات بر اقتصاد جهانی

در سطح جهانی، ادامه این جنگ تجاری می‌تواند رشد اقتصادی را کند کرده و بی‌ثباتی را در بازارهای مالی افزایش دهد. این رقابت، زنجیره‌های تامین جهانی را مختل کرده و هزینه‌های تولید را برای بسیاری از صنایع افزایش داده است. در نتیجه کشورهایی که به صادرات وابسته هستند، از جمله آلمان، ژاپن و کره جنوبی، بیشترین آسیب را خواهند دید. همچنین اختلافات تجاری و تعرفه‌های اعمال‌شده می‌تواند باعث کاهش اعتماد سرمایه‌گذاران و خروج سرمایه از بازارهای در حال توسعه شود. اعمال تعرفه‌ها و محدودیت‌های تجاری به افزایش هزینه تولید و در نهایت، افزایش قیمت کالاها منجر می‌شود. این مسئله به‌ویژه در کشورهایی که به واردات کالاهای واسطه‌ای از چین وابسته هستند، می‌تواند تورم را تشدید کند. به‌عنوان مثال، در آمریکا و اتحادیه اروپا، افزایش قیمت محصولات مصرفی به دلیل تعرفه‌های اعمال‌شده، فشار بیشتری بر خانوارها وارد خواهد کرد.

جنگ تجاری همچنین نقش نهادهای بین‌المللی مانند سازمان تجارت جهانی (WTO) را تضعیف کرده است. عدم توانایی این نهادها در حل اختلافات تجاری میان قدرت‌های بزرگ می‌تواند به کاهش کارایی و اعتماد به نظام چندجانبه تجارت منجر شود. در نتیجه، بسیاری از کشورها ممکن است به سیاست‌های حمایت‌گرایانه افراطی از تولیدات داخلی روی آورند و این امر باعث تجزیه بیشتر اقتصاد جهانی شود.

از سوی دیگر، جنگ تجاری فرصت‌هایی برای ظهور بازارهای جایگزین فراهم کرده است. کشورهایی مانند ویتنام، هند و مکزیک با جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی که به دنبال کاهش وابستگی به چین هستند، توانسته‌اند جایگاه خود را در زنجیره تامین جهانی تقویت کنند.

پیامدهای زیست‌محیطی

یکی از پیامدهای اصلی جنگ تجاری، افزایش تولید داخلی به‌جای واردات است. سیاست‌های حمایت‌گرایانه و تمایل به خودکفایی اقتصادی می‌تواند کشورها را به استفاده فشرده‌تر از منابع طبیعی داخلی ترغیب کند. این امر ممکن است فشار مضاعفی بر اکوسیستم‌های محلی وارد کرده و بهره‌برداری ناپایدار از منابع را تشدید کند.

علاوه بر این، تغییرات در زنجیره تامین جهانی که ناشی از جنگ تجاری است، می‌تواند به افزایش آلایندگی‌های زیست‌محیطی منجر شود. برای مثال، انتقال خطوط تولید از چین به کشورهای دیگر مانند ویتنام یا هند، ممکن است به افزایش مصرف انرژی و انتشار گازهای گلخانه‌ای منجر شود، به‌ویژه در کشورهایی که زیرساخت‌های تولیدی آنها هنوز به سوخت‌های فسیلی وابسته است. انتقال صنایع آلاینده از چین به سایر کشورهای در حال توسعه، می‌تواند وضعیت محیط ‌زیست و سلامت عمومی را در این مناطق تحت تاثیر قرار دهد. همچنین، فشار برای افزایش تولید داخلی در کشورهایی که به صادرات کالاهای خام وابسته هستند، می‌تواند تخریب جنگل‌ها، آلودگی آب‌ها و تخریب تنوع زیستی را افزایش دهد.

همچنین، جنگ تجاری می‌تواند برنامه‌های زیست‌محیطی جهانی را به حاشیه براند. رقابت اقتصادی و فناوری میان دو قدرت بزرگ باعث کاهش همکاری‌های بین‌المللی در حوزه محیط ‌زیست شده است. برای مثال، سرمایه‌گذاری‌ها در پروژه‌های مشترک انرژی تجدیدپذیر یا فناوری‌های پاک ممکن است به دلیل نبود اعتماد متقابل کاهش یابد، در حالی که همکاری میان کشورها برای دستیابی به اهداف زیست‌محیطی (نظیر توافق‌نامه پاریس) در زمینه تغییرات اقلیمی امری حیاتی است.

جمع‌بندی

جنگ تجاری میان آمریکا و چین، به‌عنوان تقابل اقتصادی و استراتژیک دو ابرقدرت، تاثیرات گسترده‌ای بر سیاست، اقتصاد، محیط‌زیست و روابط بین‌الملل گذاشته است. این جنگ، نه‌تنها رقابت بر سر فناوری و زنجیره تامین جهانی را شدت بخشیده، بلکه کشورهای مختلف را به اتخاذ رویکردهای منطقه‌ای سوق داده است. ظهور بلوک‌های جدید و تغییر در موازنه قدرت جهانی بیش از پیش نمایان خواهد شد و چین به‌دنبال گسترش نفوذ خود در آسیا، آفریقا و اروپا خواهد بود، در حالی که آمریکا تلاش می‌کند تا مانع از این تغییرات شود. در مجموع، تشدید جنگ تجاری می‌تواند نظم جهانی را دگرگون کرده و خطر شکاف‌های عمیق‌تر میان کشورها را افزایش دهد. با این حال، اگر بازیگران کلیدی نظیر اتحادیه اروپا و قدرت‌های منطقه‌ای بتوانند نقش متعادلی ایفا کنند، ممکن است این رقابت به فرصتی برای پیشبرد همکاری‌های بین‌المللی تبدیل شود. آینده این تقابل نه‌تنها به تصمیمات چین و آمریکا، بلکه به نحوه مدیریت پیامدهای آن توسط کشورهای دیگر نیز بستگی خواهد داشت.

دراین پرونده بخوانید ...