گریز از زیانگریزی
بررسی رفتار بنگاهها در مواجهه با زیانگریزی در گفتوگو با سعید اسلامیبیدگلی
یکی از سنگهای پیش پای توسعه زیانگریزی است. سوگیری و خطای شناختی زیانگریزی آن بلایی است که پس از مرحله بلوغ یا پس از بحرانهای اقتصادی گریبانگیر بنگاهها و سرمایهگذاران شده و آنان را از پله پرش (یا سقوط) ریسکپذیری دور میکنند. جانب احتیاط را گرفتن یک رفتار عقلانی است، اما ترس از دست دادنها و درد مضاعف کاستی آن، تلهای است که آثار منفی زیادی را برای اقتصاد به همراه میآورد. در گفتوگو با سعید اسلامیبیدگلی، استاد دانشگاه تهران، با اشاره به این پدیده به بررسی آسیبهای آن پرداختهایم. این تحلیلگر بازارهای مالی توضیح میدهد که چگونه بار روانی منفی ناشی از زیان، برابر با بار روانی مثبت سود به همان اندازه نیست و این مسئله چگونه افراد و بنگاهها را از ریسکپذیری و خطرپذیری دور میکند.
♦♦♦
زیانگریزی یکی از مسائل مورد توجه در علم اقتصاد رفتاری است. آنطور که بیان شده در دو سطح آکادمیک و بازار میتوان به این مسئله پرداخت و آن را تحلیل کرد. ابتدا به بخش مطالعاتی این موضوع بپردازیم. شما این پدیده را چگونه تعریف میکنید؟
معنای ساده زیانگریزی، با توجه به مفهومی که در ادبیات فاینانس و اقتصاد مدنظر است، به این معناست که میزان مطلوبیتی که به خاطر ترس از باخت یک دلار از دست میرود، بیش از مطلوبیتی است که به خاطر کسب یک دلار یعنی یک واحد پولی به دست میآید. برخلاف آنچه در تئوریهای کلاسیک گفته میشد، این تقارن در نمودار مطلوبیت وجود ندارد و از این جهت افراد تمایلی به این ندارند که مثلاً 100 واحد سود کنند و 100 واحد هم ضرر کنند؛ یعنی از نظر از دست دادن مطلوبیت این روند برایشان برابر نیست. در واقع در چنین شرایطی با یک اثر روانی روبهرو هستیم که زیان را در ذهن ما پررنگتر میکند. همین موضوع در رفتارهای اقتصادی بازتاب پیدا میکند و اثرگذار است.
شاید لازم باشد ابتدا یک توضیح مختصر از تاریخچه ورود مفهوم زیانگریزی به ادبیات اقتصادی بیان کنم. گفته میشود که اصل زیانگریزی (Loss aversion) یک خطای شناختی است که آموس تورسکی و دنیل کانِمَن در سال ۱۹۷۹ میلادی آن را بیان کردند. برخلاف آنچه تصور میشود این مفهوم را ابتدا کانمن و تورسکی طرح نکردهاند و در قرن 18 دانیل برنولی (Daniel Bernoulli) در توضیح «پارادوکس سنتپترزبورگ» به موضوع زیانگریزی افراد اشاره کرده است؛ او میگوید علت اینکه پارادوکس سنتپترزبورگ براساس امید ریاضی توضیح داده نمیشود، این است که افراد حاضر نیستند زیان کنند، یعنی وزن زیانشان را معادل وزن سودآوریشان نمیپذیرند. او تلاش کرده با اشاره به این مسئله یعنی زیانگریزی، پارادوکس سنتپترزبورگ را توضیح دهد. پس پیشینه تاریخ موضوع مورد بحث به سال 1738 میلادی و میانه قرن هجدهم برمیگردد.
بعدها پژوهشهای کانمن و تورسکی در این حوزه توسعه پیدا کرد و دیگر به راحتی میشد بسیاری از رفتارهای آدمها را با مسئله زیانگریزی توضیح داد. مثلاً توضیح اینکه خرید بیمه با توجه به اینکه امید ریاضیاش منفی است، در حوزه تئوری عقلانیت ممکن است سخت باشد، به یک موضوع مهم بدل شد. عملاً خرید بیمه به خاطر مسئله زیانگریزی رخ میدهد. بهطور کلی بسیاری از رفتارهایی که در بازار رخ میدهد و ما نمیتوانیم از طریق تئوری «مطلوبیت انتزاعی» آن را توضیح دهیم، ممکن است با پدیدههایی مثل زیانگریزی قابلیت توضیح بیشتری داشته باشد.
بیاییم موضوع زیانگریزی را در دنیای امروز اقتصاد بررسی کنیم. هم برندهای بزرگ دنیا در این تله افتادند و هم برندهای داخلی؛ برندهای بزرگ مثل آمازون و اپل و برندهای داخلی مثل خودروسازان. مثلاً صنعت خودرو ایران به دلیل زیانگریزی در دو دهه گذشته سعی کرد قیمتها را پایین نگه دارد و با این کار خودروسازی شرایط نامناسبی پیدا کرد. البته که عوامل دیگری هم در آن دخیل است. اما میخواهیم ببینیم که برندها، شرکتها، صنایع داخلی ما یا صنایع خارجی کدامهایشان از نظر شما دچار این زیانگریزی شدند؟
در اینجا لازم است یادآوری کنم چیزی که من در ابتدا برای شما تعریف کردم، از سمت سرمایهگذار است؛ یعنی اساساً نگاه سرمایهگذار به موضوع سود و ضرر اینگونه است. حالا علاوه بر سرمایهگذار میتوانیم راجع به بنگاهها هم بسیار مفصل صحبت کنیم. به طور معمول اتفاقی که در بنگاهها میافتد و آن را میتوان به پرهیز از زیان نسبت داد، این است که اساساً آنها به سمت طرحهای توسعهای حرکت نمیکنند. یعنی ریسک نمیکنند. از آنجا که این امکان برایشان وجود دارد تا در ناحیه زیان قرار بگیرند، ترجیح میدهند جریان نقدی اندک و طبیعتاً رو به مرگ فعلی خودشان را نگه دارند و برای به دست آوردن شرایط بهتر ریسک نکنند.
این اتفاقی است که هم سیستم و هم مدیریت (شخص مدیر) میتواند درگیر آن شود. با چنین دیدگاهی اساساً بنگاهها از سرمایهگذاریهای جدید به طور کامل جا میمانند. از آنجا که هرگونه سرمایهگذاری جدید احتمال حضور در صحنه زیان را افزایش میدهد، چنین مدیرانی به تکنولوژیهای جدید و به حوزههای جدید روی نمیآورند. به طور کلی همه میدانند هرگونه ورود به حوزههای جدید میتواند زیانبار باشد و اساساً به دلیل اینکه آن حس زیانگریزی وجود دارد، سرمایهگذاریهای مطلوب برای توسعه رخ نمیدهد.
بهدلیل اینکه شانس ورود به زیان مطلوبیت منفی بسیار زیادی را در ذهن افراد تصمیمگیر ایجاد میکند، بسیاری از آدمها به حوزههای توسعهای که حوزه ریسکی تعریف میشود وارد نمیشوند. در حقیقت توضیح پارادوکس سنتپترزبورگ هم اینگونه است که آدمها وارد حوزههایی که ممکن است زیان بدهد، نمیشوند و آرام آرام از چرخه بازمیمانند و نمیتوانند در روند توسعه شریک شوند.
البته همانطور که اشاره کردید عوامل زیادی سبب شد تا صنعت خودرو در کشور ما از توسعه و پیشرفت باز بماند؛ اما میشود گفت در بسیاری از صنایع ایران به ویژه آنهایی که صنایع رانتی محسوب میشدند، مانند خودروسازی، تصمیمگیران ترجیح دادند در دوره مدیریت خودشان ریسک نکنند. قطعاً در دوران آنها چشمانداز جریانهای بدون ریسک در کوتاهمدت وجود داشته که آن را انتخاب کردند؛ اما در بلندمدت همان تصمیمها عقبماندگی ایجاد کردند. نهفقط صنعت خودرو بلکه بسیاری از صنایع ما از توسعه بهطورکلی جا ماندند و مدام و بهتدریج سهم بازاری خودشان را از دست دادند.
پس در اینجا میتوان دریافت یکی از آسیبهای زیانگریزی از دست دادن سهم بازار است. چطور این دو موضوع با هم تطبیق پیدا میکنند؟
وقتی توان شرکتها کاهش پیدا میکند، آن وقت حس زیانگریزی ممکن است در بعضی موارد افزایش هم پیدا کند. به هر حال سطح عمومی ثروت در نوع تصمیمگیری اثرگذار است. وقتی من هزار تومان منابع دارم، ممکن است بتوانم در اندیشه زیانگریزی روی ریسک صدتومانی غلبه کنم ولی زمانی که درآمدم کمتر از این مقدار است و ممکن است این ریسک دیگر جریانات نقدی من را بهطورکلی منفی کند، این کار را نمیکنم.
هر چقدر که بنگاهها ضعیفتر و ضعیفتر و ضعیفتر میشوند، شانس ریسک کردنشان ممکن است کاهش پیدا کند. بهویژه که مدیران در کشورهایی مثل کشور ما اساساً دچار پدیده کوتاهمدتنگری هم هستند و میدانند که میوه ریسک کردنشان را ممکن است مدیر بعدی برداشت کند؛ بنابراین این شجاعت را به خودشان نمیدهند که هزینههای ریسک کردن را بدهند درحالیکه میدانند به احتمال فراوان مدیر بعدی میوهاش را برداشت میکند. بنابراین سعی میکنند در آن دورهای که بر مسند نشستهاند، همان سیستمهای گذشته را ادامه دهند و با همان جریانات نقدی رانتی خودشان کار و شرکت و بنگاه را اداره کنند.
آنطور که من از توضیحات شما برداشت کردم، عدم ریسکپذیری و بازماندن از توسعه دو عاملی است که زیانگریزی ایجاد میکند. آسیبهای دیگری هم وجود دارد که بتوانید به آن اشاره کنید؟
این جمعبندی درست است. من نوعی اساساً به علت پدیده زیانگریزی وارد حوزههایی نمیشوم که شانس تحقق زیان و منفی شدن جریان نقدیام وجود داشته باشد. به همین دلیل از خیلی از فرآیندهای توسعهای میگذرم و ترجیح میدهم همین جریان نقدی موجود رانتی خودم را داشته باشم. در این میان کوتاهمدتنگری هم مسئله مهمی است؛ یعنی من مدیر فکر میکنم که اگر ریسکی کنم و پاسخش مثبت باشد نتیجه زحمت و ریسک من را مدیران بعدی میبینند، بنابراین من هیچوقت حاضر نیستم این کار را بکنم. یعنی چنین مدیری حتی اگر بر اندیشههای زیانگریزی خود هم غلبه کند، زمانی که میبیند دیگران حاصل تلاشش را به دست میآورند حاضر به برداشتن قدم جدید و مثبت نیست. این آفت در روند مدیریت کشور ما وجود دارد. زمانی که دوران مدیریت افراد کوتاه میشود آیندهنگری در آنها از بین میرود. البته در اقتصاد ایران بهانه نرخهای بسیار بالا هم علت دیگر کوتاهمدتنگری مدیران است. عدم تعادل در نرخهای مختلف اقتصاد باعث میشود من مدیر ترجیح دهم در دوره خودم ریسک نکنم و بگویم من دو سال دیگر روی این صندلی نشستم و همینطور که هست ادامه میدهم و نفر بعدی اگر خیلی دلش میخواهد، بیاید ریسک کند.
در مقابل چنین مدیران دولتی و رانتی، مدیران بخش خصوصی هم هستند که به خاطر شرایط اقتصادی، نرخ ارز، تورم، تحریم و امثال آن دچار زیانگریزی شدند. آنها میخواهند وارد رقابت و توسعه شوند اما به این دلایلی که عرض کردم، نمیتوانند. پیشنهادتان برای این دسته از افراد چیست؟ آیا باید در زمین زیانگریزی بمانند؟ یعنی باید جانب احتیاط را در نظر بگیرند؟ یا نه، اگر از این مرحله بیرون بیایند اتفاق بهتری برایشان میافتد؟
بنگاهها در چرخه عمر خودشان در مراحل مختلفی تواناییهایی برای ریسک کردن پیدا میکنند. معمولاً بنگاهها در مراحل اولیه رشد ریسکپذیری بالایی دارند. حتی در مرحله نوجوانی هم هنوز ریسکپذیری دارند. بعد در مرحله بلوغ بهطور طبیعی ریسکپذیری بنگاهها کاهش پیدا میکند. از این جهت است که اگر مدیران بنگاهها نتوانند منحنی دوم رشد خودشان را شروع کنند، اساساً در بعد جریان نقدی حاصل از فعالیتهای گذشته خودشان میمانند. به دلیل همین پدیده زیانگریزی اساساً به سراغ پروژههایی که ممکن است کمی ریسک داشته باشد نمیروند و آن وقت است که بنگاههای دیگری که در مراحل اولیه رشد هستند، ممکن است با نوآوریهایی از آنها جلو بزنند.
با شناخت این روند، متخصصان چارهای اندیشیدهاند. امروز در دانش مدیریت توصیه میشود که باید به طور مرتب منحنیهای دوم رشد خود را در دل شرکت خودتان ایجاد کنید. از طریق جریان منحنی دوم رشد یک جریان یادگیرنده در داخل شرکت ایجاد میشود تا بدون اینکه مدیرانی که به جریانهای نقدی پایدار وابسته شدهاند مداخله کنند، شرکت یک جریان ریسکپذیر دیگر برای سرمایهگذاریهای جدید خودش ایجاد کند.
این اساس در ناخودآگاه افراد هم هست و بنگاهها هم به عنوان یک موجود زنده در حال تکامل دچار همین پدیده میشوند. افراد هم همینطور هستند؛ معمولاً در دوران جوانی و رشدشان حاضر هستند ریسک کنند. وقتی به بلوغ رسیدند و به ثباتی دست پیدا کردند، دیگر کمتر حاضر هستند ریسک کنند. این مسئلهای کاملاً جدی است که به بنگاهها هم منتقل میشود.
مجدد یادآوری میکنم توصیههای علمی که اکنون دارد در دنیا ارائه میشود این است که بنگاهها بتوانند سازوکارهای یادگیرندهای در داخل خودشان ایجاد کنند که به اصطلاح شجاعت ریسکپذیری در میانههای مرحله رشد دوباره شکل بگیرد. در چنین شرایطی حتی اگر کل شرکت آمادگی ریسکپذیری نداشته و در تله زیانگریزی گرفتار شده باشد بخشهایی برای ریسکپذیری و در نتیجه توسعه و رشد وجود دارند. ولی این کار، کار سادهای نیست یعنی کاری است که ما در تئوری و حرف به راحتی آن را بیان میکنیم ولی تنها در یک فضای رقابتی سالم شکل خواهد گرفت و معمولاً اقتصادهایی که به اصطلاح تیولداری میشوند یا براساس رانت توسعه پیدا میکنند، نمیتوانند این منحنی دوم را شکل بدهند.
جایی میخواندم که مشتریها هم دچار همین زیانگریزی میشوند و رفتارشان بر این قضیه منطبق است؛ یعنی حتی اگر از محصولی ناراضی هم باشند ترجیح میدهند آن محصول را استفاده کنند تا ریسک کنند و محصول دیگری را امتحان کنند. نظر شما در اینباره چیست؟ شما با این موضوع موافق هستید؟
همانطور که در ابتدای صحبتم گفتم من فکر میکنم موضوع زیانگریزی، موضوعی است که از فرد به سازمان منتقل میشود. چه در جایگاه سرمایهگذار، چه در جایگاه مدیر و چه به عنوان مشتری، فرد به عنوان کسی که تصمیمهای اقتصادی میگیرد، ممکن است دچار این سوگیری رفتاری شود. البته سایر سوگیریها هم در کنار چنین رفتارهایی دیده میشود؛ یعنی سوگیریهایی مثل رفتارهای تودهای؛ که این موضوعات را هم در ایران میبینیم. بنابراین با این جمله شما که مشتریها یا مصرفکنندگان یک محصول هم دچار موضوع زیانگریزی میشوند موافق هستم. این سوگیری رفتاری به کرات در تصمیمات مشتریان دیده میشود که از ترس زیان سراغ محصول جدید نمیروند. مثلاً من نوعی که به رستوران میروم، غذای جدیدی امتحان نمیکنم و مثالهای بسیار زیادی که میشود زد. آدمها میگویند همان قبلی را استفاده میکنم ولی این ریسک را نمیکنم که محصول جدیدی را که ممکن است برای من مسئولیت منفی ایجاد کند مصرف کنم.
البته این حوزه، حوزهای است که از طریق تزریق اطلاعات بیشتر و سطح تبلیغات بالاتر و به اصطلاح دادن آگاهی در مورد محصولات جدید، بنگاهها سعی میکنند به آن غلبه کنند و آن ریسکی را که در ذهن من مشتری وجود دارد کاهش بدهند.