قارچهای سمی
مشاوران دروغین از بازارهای مالی چه میخواهند؟
عاطفه چوپان / نویسنده نشریه
همه چیز به حوالی سال 99 بازمیگردد، زمانی که استفاده از صفحات مجازی مختلف از جمله اینستاگرام، تلگرام و... بین مردم جاافتاده بود و برخی از افراد مخاطبان چندده یا حتی صدهزارنفری جذب کرده بودند و از طرف دیگر سرمایهگذاری در بازارهای مختلف به دلیل شروع خیز تورم حسابی داغ بود. در همین زمان یعنی اوایل سال 99 بازار سرمایه در اوج بود و مشاوران نیز ابتدا بیشتر در همین بازار پدید آمدند. سرعت رشد قارچگونه این افراد نیز متاثر از سرعت همهگیری استفاده از صفحات مجازی از یکسو و افزایش قیمتها و بهتبع آن تقاضا در بازارهای سرمایهای و مالی از طرف دیگر بود.
جهش شدیدی که ابتدا در بازار سرمایه و بعد از آن در بازارهای مسکن، طلا، ارز و... اتفاق افتاد یک بازار حاشیهای به وجود آورد که عموماً بهوسیله شیادان اداره میشد. این افراد که عموماً بلاگرهای اینستاگرامی و تلگرامی و فاقد اطلاعات پایه از مفاهیم ساده اقتصادی بودند با مخاطبانی که پیش از آن در بسترهای مختلف جذب کرده بودند اقدام به ارائه مشاورههای تخصصی، توصیه به خرید و فروش، آموزش فعالیت در بازارهای مختلف، برگزاری کلاسهای آموزشی، ارائه جزوات مختلف و... کردند. از سوی دیگر مردمی که اطلاعات کافی نداشتند، دسترسی به مشاورههای تخصصی برای آنها دشوار بود و فشار تورم بر آنها سنگینی میکرد نیز اغلب به دام این افراد افتادند و سرمایههای زیادی نیز با مشاورههای غلط بر باد رفت و در این میان فقط جیب عدهای پر شد و البته این داستان هنوز هم ادامه دارد.
بعد از اتفاقی که برای بازار سرمایه در مرداد سال 99 افتاد خیلی از این افراد که تا پیش از این مشاور تخصصی بازار سرمایه بودند، به بازارهای دیگری مانند مسکن، طلا، ارز و بهخصوص رمزارز کوچ کردند. از این به بعد ما حضور این افراد را در بازار کریپتوکارنسیها به سبب ابهام قانونی این بازار، عدم نظارت دقیق و طبعاً عدم نظارت بر مشاوران معاملات آن، پررنگتر از سایر بازارها میدیدیم. در این زمان مردم از یکسو در بازاری که به دعوت دولت به آن پا گذاشته بودند ضرر زیادی کرده بودند و از طرف دیگر تحت فشار تورم بودند، سرمایههای خرد آنان شانس زیادی در بازارهای دندانگیرتر نداشت و در نتیجه تله بعدی مشاوران دروغین بیشتر بازار رمزارزها بود. البته یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که علاوه بر مشاوران بازار غیرقانونی رمزارز، بر مشاوران سایر بازارهای قانونی مانند مسکن نیز نهتنها هیچ نظارتی صورت نمیگرفت که هنوز هم نظارتی صورت نمیگیرد. طعمه هم طعمه راحتی است، افرادی که پول دارند؛ شما نیز قرار نیست سرمایه آنها را از آنها بگیری بلکه در قالب یک راهنمای همهچیزدان آنها را راهنمایی میکنی که کدام بازار بهتر است، غافل از اینکه پیشبینی بازدهی بازارها بهطور کلی امر متقنی نیست و این موضوع در اقتصادی به پیشبینیناپذیری اقتصاد ایران همانقدر شدنی است که دیدن سرنوشت آدمها در کف دستشان بهوسیله فالگیر.
در حال حاضر نیز حضور این افراد در حوزه طلا و مسکن خیلی زیاد شده، یک پست در اینستاگرام خود میگذارند و در مورد اینکه الان چه بازاری برای معامله بهتر است و باید چه بخریم و چه نخریم، تولیدمحتوا میکنند و این در حالی است که خیلی از آنها حتی یک نمودار ساده عرضه و تقاضا هم نمیتوانند بکشند و اصلاً نمیدانند فرمول محاسبه تورم چیست و نحوه محاسبه آن چگونه است. این افراد فقط بیان خوبی دارند و به روشهای مختلف مخاطبان زیادی نیز به دست آوردهاند. شاید برخی از آنها نیز اعتماد و در نتیجه سرمایه زیادی را جلب نکنند اما با تکیه بر افرادی که آنها را دنبال میکنند از طرق دیگری مانند تبلیغات کسب درآمد میکنند. اما نقطه ضعف این ماجرا چیست؟ مثل اغلب اوقات، ضعف قانونگذاری و نظارت.
نقطه ضعفی که در این حوزه به شدت احساس میشود بستر قانونی است. در حال حاضر در حوزه مشاوره فقط و فقط یک قانون وجود دارد که آن هم مربوط به بازار سرمایه است، در سایر حوزهها اصلاً دستورالعمل و قانونی وجود ندارد. بر اساس قانون موجود در بازار سرمایه ایران در این بازار مشاوره خرید و فروش حتی با مدارک تحلیلگری، معاملهگری و سبدگردانی اخذشده از سازمان بورس نیز ممنوع است. بر همین اساس شما به عنوان شخص حقیقی اگر در آزمونهای سازمان بورس شرکت کنید و مدرک سبدگردانی را که یکی از بالاترین مدارک تحلیلگری ایران است، اخذ کنید، تا زمانی که شرکت مشاوره سرمایهگذاری ثبتشده نداشته باشید نمیتوانید تحلیل و مشاوره ارائه دهید، این کار غیرقانونی است و برای مجازات آن در قانون بازار سرمایه حبس در نظر گرفته شده است.
البته در انتهای سال 99 که حضور مشاوران قلابی بازار سرمایه در فضای مجازی زیاد شد به منظور ساماندهی این افراد مشاوره سرمایهگذاری نوع دوم تعریف کردند و هدف این بود که کانالها، سایتها و صفحاتی را که در شبکههای مجازی وجود داشت ملزم به اخذ مجوز از سازمان بورس و ارائه مشاوره زیر نظر این سازمان کنند. موضوعی که البته در خلال تغییر مدیریت سازمان بورس و روی کار آمدن آقای عشقی و احتمالاً با اعتراض و اعمال فشار شرکتهای سرمایهگذاری بزرگ مسکوت ماند. اما چنانچه این اتفاق میافتاد دستکم در بازار سرمایه شاهد فعالیت مشاورانی بودیم که دانش کافی داشتند و بر فعالیت آنها نظارت صورت میگرفت و اگر خطایی از آنها سرمیزد نیز امکان پیگیری وجود داشت. این اتفاق اگرچه نیفتاد اما اقدام دیگری صورت گرفت و آن حذف حداقل سرمایه در مشاوره سرمایهگذاری عادی بود. به این ترتیب با ارائه برنامه تجاری خود و بدون مشخص کردن حداقل سرمایه که برای سبدگردانی، تامین سرمایه و کارگزاریها لحاظ میشود مجوز مشاوره سرمایهگذاری عادی اعطا میشود.
اما مشکل نبود بستر قانونی در حوزه مسکن، رمزارز، طلا و دلار همچنان وجود دارد و همین عامل هم باعث شد افرادی که در حوزه بازار سرمایه مشاوره میدادند برای فرار از دستورالعملهایی که در این بازار وجود داشت به بازارهای دیگر کوچ کنند و اسم صفحات خود را نیز از مشاور بازار سرمایه به مشاوره اقتصادی تغییر دادند و چون برای مشاوره در هیچ بازاری نیز نیاز به کسب تخصصی ندارند به همین راحتی از طرفی از قانون موجود در بازار سرمایه فرار کردند و از طرف دیگر حوزه فعالیت خود را به تمامی بازارها گسترش دادند. در حال حاضر بخش زیادی از حوزه کاری این افراد غیربورسی است و سازمان بورس نیز نمیتواند دخالتی در این زمینه داشته باشد.
بهطور کلی آنچه بر بازار کار این مشاوران دروغین که طی سالهای اخیر در بازارهای مختلف ایران نیز قارچگونه رشد کردند و بر مخاطبان خود افزودند، گذشت، ابتدا دشواری اخذ مجوز در بازار سرمایه است در حالی که در سایر بازارها هیچ مجوز و نظارتی وجود ندارد. به جای سختگیری در یک بازار و رها کردن سایر بازارها چنانچه قانونگذار حداقلها را برای مشاوران بازارهای مختلف در نظر میگرفت و مانند افرادی که در حوزههای فنی فعالیت میکنند و ملزم به اخذ مدرک از سازمان فنیوحرفهای هستند آنها را ملزم به دریافت یک مدرک در ازای دارا بودن حداقل صلاحیت لازم میکرد و بر کار آنها نظارت میکرد از وضعیتی که امروز شاهد آن هستیم جلوگیری میشد.
موضوع بعدی نیز به اندازه بازارهای سرمایهگذاری در ایران برمیگردد. به نظر میرسد با عمق یافتن هرچه بیشتر بازارهای سرمایهگذاری از جمله بازار سرمایه زمینه حضور و فعالیت مشاوران قلابی نیز کمرنگتر میشود و در پایان نیز نباید فراموش کرد که میانگین سواد مالی و سرمایهگذاری در ایران در مقایسه با کشورهای پیشرفتهتر مانند آمریکا هنوز پایینتر است. طبیعتاً با وقوع بلوغ در بازارهای سهامی و مالی اعتماد به شیادان و کلاهبرداران کمتر خواهد شد.
در این پرونده که با مشورت و راهنمایی مهدی حقباعلی، دکترای اقتصاد مالی از دانشگاه ایالتی جورجیا نوشته شده تلاش میشود به این سوال پاسخ دهیم که مشاوران دروغین از بازارهای مالی چه میخواهند؟ زمینه ظهور و بروز آنها در بازارهای مالی دنیا و ایران چه بوده و بساط آنها چطور و چه زمان برچیده میشود.
کلاهبرداران نمیمیرند
اول از همه باید یادآوری کرد که کلاهبرداران نمیمیرند! همواره در طول تاریخ کسانی بودند که سر کسان دیگری کلاه گذاشتهاند، حوزه فعالیت گستردهای هم دارند، از طبیب تا دلال و سرمایهگذار و مشاور و... این موضوع خاص ایران هم نیست بلکه بهطور کلی این تجارت در سطح دنیا نیز عجیب نیست. اینکه افرادی مشاوره سرمایهگذاری دهند یا حتی در قالب غیررسمی پول افراد دیگر را مدیریت کنند در دنیا نیز متداول و شناختهشده است. اما نکتهای که وجود دارد این است که تحقیقات گسترده از سال 1960 تاکنون نشان میدهد که حتی مشاوران حرفهای و صندوقهایی که به صورت رسمی کار مشاوره و مدیریت سرمایه را انجام میدهند هم با احتساب کارمزد معمولاً نسبت به شاخص عقب هستند. یعنی اگر صندوقهای سرمایهگذاری برای مثال آمریکا را در نظر بگیریم با احتساب کارمزدی که از سرمایهگذار خود میگیرند بازدهی کمتری نسبت به حالتی که سرمایهگذار خود مستقیماً نسبت به خرید شاخص و سرمایهگذاری میانمدت و بلندمدت اقدام کند، دارند. بنابراین سوالی که در همین ابتدا به وجود میآید و ماهیت موضوع را در سطح گستردهتری زیر سوال میبرد این است که اصلاً چرا این صندوقها و مشاوران، چه رسمی چه غیررسمی، وجود دارند.
موضوع بعدی این است که خروج پول از دست این مشاوران خیلی کند صورت میگیرد به این معنا که اگر مردم ببینند مثلاً صندوق یا مشاوری سال گذشته پیشنهادی داده یا یک پیشبینی کرده که خیلی درست از کار درآمده به سمت او هجوم میآورند اما اگر سال بعد مشخص شود این مشاور یا صندوق عملکرد بدی داشته و مشاورههای درستی نداشته است، مردم با همان شیب و سرعت پول خود را خارج نمیکنند و در واقع بین ورود و خروج پول به این صندوقها یا در دست این مشاوران عدم تقارن وجود دارد. بنابراین در واقع سوالی که بعد از چرا مردم به افراد دیگری اعتماد میکنند مطرح است، این است که چطور مردم به یک عده اعتماد میکنند و به عدهای اعتماد نمیکنند، این مساله سوال و پارادوکسی جدی است. برخی در این میان این حرفه را به حرفه پزشکی تشبیه کردهاند و به این افراد اصطلاحاً دکترهای پول میگویند. استدلال آنها این است که اعتماد در این میان خیلی مهم است. حتماً برایتان پیش آمده که از دکتر متخصص قلبی که آشنای شماست در مورد کبد یا ریه خود نظر بخواهید، این در حالی است که او چنین تخصصی ندارد اما در اینجا مهمتر از تخصص، اعتمادی است که به آن فرد خاص دارید. بنابراین به همان ترتیب که ممکن است شما به پزشکی خیلی اعتماد داشته باشید و حتی در حوزههای غیرتخصصی نیز از او راهنمایی بگیرید مساله صندوقها و مشاوران نیز به همین صورت است؛ زمانی که شما به یک نفر اعتماد دارید پول خود را نزد او سرمایهگذاری میکنید و در نوسانات نیز خیلی پیگیر خارج کردن پول خود نیستید. به نظر میرسد در مورد مشاورانی که در فضای مجازی نیز فعالیت دارند چنین رویکردی وجود دارد. عدهای از آنها توانستهاند مخاطبانی جذب کرده و اعتماد آنها را جلب کنند و افرادی آنها را دنبال میکنند. البته بخش زیادی از ماجرا نیز این است که ممکن است این افراد واقعاً نه به حدی ورودی پول داشته باشند نه کسی زیاد به سیگنالهایی که میدهند توجهی کند و بخش زیادی از سود آنها از طریق تبلیغات باشد اما چیزی که دیده میشود این است که این افراد مشاوران سرمایهگذاری هستند.
پاسخ به این سوال که چرا مردم نیاز دارند به کسی اعتماد کنند و از مشاوره افراد یا مدیریت صندوقها برای سرمایههای خود استفاده میکنند البته سوال سختی است و به نظر نمیرسد پاسخ روشنی نیز در ادبیات این موضوع برای آن وجود داشته باشد اما نباید فراموش کرد که تمام ماجرا بازدهی نیست، سرمایهگذاری هزینه دارد و منظور از هزینه در اینجا هزینه مالی نیست، این کارها زمانبر است، و نیاز به دانش مشخص دارد و ممکن است افراد ندانند باید چه کار کنند تا بفهمند در چه سهمی سرمایهگذاری کنند یا حتی بلد نباشند حساب کارگزاری باز کنند، بنابراین اگر روند راحتتری وجود داشته باشد به آن تکیه میکنند؛ به جای اینکه خودشان دنبال سهم بگردند و از سازوکار فعالیت و سرمایهگذاری در بازارهای مختلف سر دربیاروند به یک مشاور در اینستاگرام اعتماد میکنند چون بالاخره به دنبال خرید یک سهم یا ورود به بازار مسکن هستند و ترجیح میدهند کسی که ظاهراً تخصصی دارد این کار را انجام دهد تا خودشان که مطمئناند چیزی نمیدانند. قطعاً این رفتار اقتصادی منطقی نیست اما ممکن است چنین هزینههایی و تنبلی و سهلانگاری و... در نهایت باعث شود که مردم به یک سلبریتی اینستاگرامی اعتماد کنند.
به صورت کلی از سال 1960 به بعد عمده نتایج پژوهشها بر این متمرکز است که پیشبینی بازارها به آن صورت ممکن نیست و کسی نمیتواند با دقت، حتی با دقت کم پیشبینی کند چه اتفاقی ممکن است در بازارها بیفتد اما در کنار این موضوع باید به خاطر داشت که در هر حرفهای ممکن است تعدادی شارلاتان نیز وجود داشته باشند و همانطور که برای مثال در حرفه پزشکی ممکن است شارلاتانی باشد که بگوید داروهای شیمیایی عوارض دارند و من گیاهی را پیدا کردهام که تمام دردهایتان را شفا میدهد و به هر حال چنین شارلاتانی هوادارانی نیز پیدا کند، در بازارهای مالی نیز شارلاتانهایی از این جنس وجود دارند و به هر حال جذبی نیز برای آنها اتفاق خواهد افتاد.
خاک حاصلخیز فضای مجازی
نکته بعدی این است که خاک فضای مجازی برای پرورش این قارچهای سمی بسیار حاصلخیز است، چرا؟ چون گسترده است. وقتی که ابزارهایی مانند فضای مجازی تعداد مشتری را زیاد میکنند و دسترسی خیلی گسترده میشود بازاری که برای شهرت آدمها شکل میگیرد تشخیص و شناسایی آنها را مشکل میکند. برای مثال شارلاتانی را تصور کنید که با ادعای پزشکی به دهکدهای با 10 خانوار وارد میشود، این فرد وقتی برای اولین بیمار تجویز غلطی انجام میدهد که به مرگ او منجر میشود، چون دهکده کوچک است در عرض چند ساعت تمام 10 خانواده خبردار میشوند و در نتیجه دیگر کسی سراغ آن فرد نخواهد رفت. اما وقتی در اینستاگرام با 50 میلیون مخاطب بالقوه سروکار دارید که مثلاً 200 هزار نفر از آنها فالوئرتان هستند، حتی اگر در برههای خیلی از این افراد ضرر هم بکنند همچنان آدمهایی هستند که با متضرران قبلی در ارتباط نیستند. بنابراین ممکن است من امروز با شارلاتانی در فضای مجازی مواجه شوم و از اینکه دنبالکنندههای فعلی و قبلی او سود یا ضرر کردهاند خبر نداشته باشم، پس شاید او را دنبال کنم و از مشاورههای او استفاده کنم. بنابراین موضوع دیگر هم این است که گسترده شدن فضا بازار شهرت را مقداری ناکارآمدتر میکند و معمولاً در چنین بازارهایی نیاز به قانونگذاری شدیدتر میشود.
البته این موضوع کموبیش در تمام دنیا وجود دارد و خاص ایران نیست. در واقع نفس موضوع میطلبد که چنین افرادی فعال شوند و میتوان گفت این موضوع تا حدی حداقل در زمینه حضور و فعالیت اجتنابناپذیر است. برای مثال وقتی بازار کریپتوکارنسیها داغ بود در همان اقتصادهای پیشرفته مانند آمریکا و اروپا با انبوهی از افرادی مواجه بودیم که ادعا میکردند حرفهای هستند و میتوانند سرمایهگذاری در این بازار را آموزش دهند و احتمالاً خیلی از این افراد با سقوطی که کریپتو کرد نابود شدند و به سرنوشت مشابهی با بازاری که در آن تخصص داشتند دچار شدند. بنابراین موضوع همهجایی است اما اتفاقی که در کشورهای پیشرفته افتاد این بود که همسو با اینکه ادبیات فایننس نشان داد که سرمایهگذاری فعال (معامله براساس سیگنال و نوسانات) جواب نمیدهد و به جای آن سرمایهگذاری غیرفعال (معاملات میانمدت و بلندمدت) بهتر است، یکسری از شرکتهای سرمایهگذاری صندوقهای غیرفعال تاسیس کردند و گفتند ما کارمزد را به حداقل ممکن میرسانیم و کار ویژهای هم انجام نمیدهیم، فقط با پول شما شاخص میخریم، از آن نگهداری میکنیم و نهایتاً سعی میکنیم از شاخص تقلید کنیم. این موضوع باعث شد هم کارمزد صندوقها کاهش پیدا کند و هم ادبیاتی که میگفت شکست دادن شاخص کار سختی است در دل صنعت قرار بگیرد. در واقع دنیا با حرکت از سمت سرمایهگذاری اکتیو به سمت سرمایهگذاری پسیو، هم به بلوغ سرمایهگذاری رسید و هم بساط سیگنالفروشان و مشاوران دروغین را جمع کرد.
شب در ایران دراز است
اما در ایران از لحاظ سواد عمومی سرمایهگذاری هنوز در آن مرحله نیستیم و ممکن است خیلیها این را ندانند ضمن اینکه بازار نیز هنوز بالغ نشده است. براساس آماری که یکی از مسوولان سازمان بورس اخیراً اعلام کرد 75 درصد از صندوقهای سرمایهگذاری عملکرد بهتری از شاخص دارند و این آمار اگرچه قدری عجیب است اما نشان میدهد که همچنان سرمایهگذاری فعال در ایران طرفداران بیشتری دارد. اما به هر حال تا وقتی که بازار بالغ نشود خریدوفروشهای سیگنالی بیشتر است و طبیعتاً بازار مشاورانی از این دست نیز داغ باقی میماند. اما به نظر میرسد به تدریج با افزایش سواد مالی از یک طرف و پیشرفت ابزارهای سرمایهگذاری از طرف دیگر سرمایهگذاریهای بلندمدت بیشتر مورد استقبال قرار بگیرد و در این صورت ما نیز به همان مسیری خواهیم رفت که دنیا رفته است.
هرچند نمیتوان نسبت به قانونگذاری در سایر بازارها چندان امیدوار بود اما به هر حال بازار سرمایه قوانین نظارتی مشخصی دارد و در برههای نیز تلاش شد با عدهای از سیگنالفروشان و کسانی که در بازار هیجان کاذب ایجاد میکنند نیز برخورد شود و تلاش شد فعالیت آنها تعدیل شود، هر چند مشخص نیست این تلاشها کاملاً موفق بوده باشد اما به هر حال آنچه مسلم است این است که وجه نظارتی لازمه کار است و در همه جای دنیا نیز کم و بیش قوانین محدودکنندهای در مورد کسانی که قرار است پول مردم را مدیریت کنند وجود دارد. در برخی از کشورها این قوانین خیلی جدیتر و سختگیرانه است و برخی از کشورها آسانتر، اما در نفس اینکه نظارت باید وجود داشته باشد اختلافنظری وجود ندارد و فقط حد و مرز و هزینه-فایده آن مورد سوال است.
برای مثال صندوقهای پوششی در آمریکا تا سالها از تبلیغ کردن منع میشدند و هیچ صندوق پوششی حق نداشت مثلاً در مکان عمومی بیلبورد بزند و خود را تبلیغ کند و نسبت به جذب سرمایهگذاری اقدام کند. ایده هم این بود که این صندوقها کمتر قانونگذاریشده هستند و امکان بیشتری وجود دارد که سرمایهگذاران فریب بخورند یا تحت تاثیر تبلیغات قرار بگیرند، پس ممنوع بود. این قانون مدتی است که تسهیل شده اما قاعده دیگری که در مورد این صندوقها وجود دارد این است که هر کسی نمیتواند در آنها سرمایهگذاری کند و حتماً باید سرمایهگذاران پیشرفتهتر به آن وارد شوند. در ایران هم به هر حال سازمان بورس از این دست قواعد و قوانین دارد اما خیلی از بازارها هستند که از سیطره سازمان بورس کشورها خارج هستند. برای مثال در مدتی که کریپتوکارنسی خیلی اوج گرفت، SEC آمریکا عملاً کار خاصی در مورد معاملاتی که در این حوزه اتفاق میافتاد نکرد و نتوانست جلوی آن را بگیرد. بعدها که موسسات نهادی مانند بانکها به موضوع ورود کردند سازمان بورس آمریکا نیز بررسیهایی انجام داد در خصوص اینکه مثلاً به فلان ETF کریپتو مجوز بدهد یا نه و مسائلی از این دست. بنابراین بخشهایی از بازار مالی و بازارهای عجیبتری مانند طلای آبشده یا بازارهایی که عملاً غیرقانونی محسوب میشوند، مثلاً دلار که معاملات آن غیرمجاز است و جرمانگاری نیز شده، طبیعتاً نظارتی روی مشاوران این بازارها هم نمیشود کرد و بعید است بشود به صورت جدی جلوی معاملات آن را نیز گرفت، مگر معاملات خیلی بزرگ که البته موضوع این مقاله نیز نیست.
اما آیا عایدی کلاهبرداران از بازارهای مالی به مشاورههای دروغ ختم میشود یا این افراد دستی در معاملات بازارها نیز دارند؟ دستکاری کردن قیمتها روشهای شناختهشده قدیمی دارد، مثلاً Pump and dump به این صورت که قیمت سهم را از طریق یک کار چندماهه بالا ببری و ناگهان آن را خالی کنی، از این دست کارها همیشه وجود داشته و البته تقریباً در تمام بورسهای پیشرفته نیز جرمانگاری شده و در ایران نیز قوانین سفتوسختی در این زمینه وجود دارد اما تشخیص این موارد مقداری سخت است وگرنه پاسخ به این سوال که این قبیل دستکاریها در بازار صورت میگیرد به احتمال زیاد مثبت است. هر چند ناظر بازار تلاش میکند از بروز تخلفات جلوگیری کند اما احتمال وقوع تخلفات وجود دارد و گذشته از آن معامله با اطلاعات نهانی نیز صورت میگیرد. برای مثال اتفاقی که 17 اردیبهشت امسال نیز افتاد بر اساس شواهد جدی به نظر میرسید؛ عدهای از اطلاعات نهانی در معاملات خود استفاده کردهاند بنابراین از این دست اتفاقات میافتد. در مورد اینکه مشاوران اینستاگرامی ممکن است در آنها دست داشته باشند یا نه هم برای مثال ممکن است یکسری از افرادی که فالوئر زیادی دارند و میتوانند عده زیادی را به سمت خرید یا فروش سهمی پیش ببرند، در بازار نیز دستکاریهای اینچنینی کنند و موضوع خیلی بعید به نظر نمیرسد کما اینکه در سالهای 98 و 99 نیز شنیده میشد از این اتفاقات افتاده است، اما در شرایطی که بازار حالتی عادی داشته باشد اقدامات اینچنینی سختتر است و نکته بعد اینکه هر چقدر بازار بزرگتر شود و سرمایهگذاران بیشتری وارد شوند امکان کلاهبرداریهایی از این دست هم کمتر میشود چون ریسک کار بالا میرود. وقتی معاملهگران بیشتر هستند اگر سعی کنید سهمی را خیلی بالا ببرید عده دیگری ممکن است آن را خالی کنند و شما ضرر کنید.
انواع روشهای کلاهبرداری
بازارهای مالی نقش مهمی در اقتصاد ایفا کرده و به عنوان ستون فقرات رشد اقتصادی، سرمایهگذاری و تولید ثروت عمل میکنند. با این حال، در میان فرصتها و مزایای گستردهای که ارائه میکنند، مانند هر حوزه دیگری از فعالیت کلاهبرداران مصون نیستند. کلاهبرداری در بازارهای مالی یک تهدید قابل توجه برای سرمایهگذاران، یکپارچگی بازار و ثبات کلی اقتصادی است.
کلاهبرداری در بازار مالی به هرگونه فعالیت فریبنده یا غیرقانونی گفته میشود که در حوزه بازارهای مالی رخ میدهد و همانطور که اشاره شد این شامل اقدامات عمدی از سوی افراد یا سازمانها برای دستکاری بازارها، ارائه نادرست اطلاعات مالی یا کسب مزیت ناعادلانه نسبت به سایر شرکتکنندگان در بازار هم هست. هدف عاملان کلاهبرداری در بازار مالی فریب سرمایهگذاران، افزایش قیمت سهام، پنهان کردن زیان یا ایجاد سود غیرقانونی به بهای ضرر دیگران است.
در این میان یکی از اولین نیازهای هر فرد توجه به این موارد و افزایش سواد مالی برای محافظت از سرمایه خود است. اما کلاهبرداری در این بازارها معمولاً روشهای قدیمی و شناختهشدهای دارد.
طرحهای هرمی: طرحهای هرمی طرحهای سرمایهگذاری تقلبی هستند که با استفاده از وجوه سرمایهگذاران جدید برای پرداخت بازده به سرمایهگذاران قبلی، بازده بالایی را به سرمایهگذاران وعده میدهند. این طرح زمانی از بین میرود که هجوم سرمایهگذاران جدید کند یا متوقف شود و به زیانهای مالی قابل توجهی برای افراد درگیر منجر شود.
دستکاری بازار: دستکاری بازار شامل تاثیر مصنوعی بر عرضه، تقاضا یا قیمت یک اوراق بهادار یا کالا برای ایجاد یک تصور نادرست در بازار است. دستکاریکنندگان ممکن است در فعالیتهایی مانند انتشار شایعات نادرست، شرکت در معاملات، شستوشو یا ایجاد معاملات ساختگی برای برهم زدن شرایط بازار شرکت کنند.
دستکاری در تسویه وجوه و صورتهای مالی: کلاهبرداری حسابداری شامل ارائه اشتباه عمدی صورتهای مالی برای فریب سرمایهگذاران و دستکاری قیمت سهام است. این موضوع میتواند شامل افزایش درآمدها، پنهان کردن بدهیها یا درگیر شدن در شیوههای حسابداری خلاقانه برای به تصویر کشیدن تصویری نادرست از سلامت مالی یک شرکت باشد.
دستکاری عمدی قیمتها: این موضوع زمانی اتفاق میافتد که کلاهبرداران بهطور مصنوعی قیمت سهام را از طریق اظهارات نادرست یا گمراهکننده برای جذب سرمایهگذاران افزایش میدهند. هنگامی که قیمت به اوج میرسد، کلاهبرداران سهام خود را میفروشند و باعث سقوط شدید قیمت سهام میشوند و سرمایهگذاران ناآگاه با ضررهای قابل توجهی مواجه میشوند.
عواقب تقلب در بازار مالی بسیار گسترده است و میتواند پیامدهای شدیدی برای سرمایهگذاران، موسسات مالی و کل اقتصاد داشته باشد. هنگامی که یک دستکاری در بازار بزرگی آشکار میشود مشابه آنچه کموبیش در هفدهم اردیبهشت امسال در بازار سرمایه رخ داد، اعتماد سرمایهگذار از بین میرود و به نوسانات بازار و از دست دادن اعتماد به سیستم مالی منجر میشود. سرمایهگذارانی که قربانی کلاهبرداری و عدم شفافیت میشوند متحمل زیانهای مالی میشوند که پسانداز و برنامههای بازنشستگی آنها را به خطر میاندازد. علاوه بر این، فعالیتهای متقلبانه میتواند کارایی بازار را مخدوش کند، مانع رشد اقتصادی شود و به اعتبار شرکتها و موسسات مالی درگیر آسیب برساند.
در این میان نهادهای نظارتی مانند کمیسیونهای اوراق بهادار و ناظران بازار مالی نقش مهمی در اجرای قوانین و مقررات برای جلوگیری از تقلب دارند. آنها بر فعالیتهای بازار نظارت میکنند و مجازاتهایی را برای افرادی که در اعمال کلاهبرداری شرکت میکنند، وضع میکنند.
در بورس کشورهای پیشرفته سیستمهای نظارتی پیچیده و ابزارهای نظارتی برای شناسایی الگوهای معاملات غیرعادی، دستکاری بازار یا فعالیتهای مشکوک استفاده میشوند. این سیستمها از الگوریتمهای پیشرفته و تکنیکهای تجزیه و تحلیل دادهها برای شناسایی تقلب بالقوه و هشدار به مقامات نظارتی برای بررسی بیشتر استفاده میکنند.
باید توجه داشت که تمایل به سود مالی اغلب به عنوان یک انگیزه مهم در افراد برای شرکت در فعالیتهای کلاهبرداری در بازارهای مالی عمل میکند. از طرفی الزامات افشای ناکافی و شیوههای مالی غیرشفاف میتواند محیطی مساعد برای کلاهبرداری ایجاد کند، زیرا مخفی کردن اقدامات فریبکارانه برای مجرمان آسانتر میشود. چارچوبهای نظارتی ناکافی و اجرای سست میتواند کلاهبرداران را جسور کند، زیرا آنها خطر کمتری برای کشف و مجازات حس میکنند.
هنگامی که عدم تعادل قابل توجهی در اطلاعات بین شرکتکنندگان مختلف بازار وجود دارد نیز در را برای کلاهبرداران باز میکند تا از این شکاف اطلاعاتی به نفع خود سوءاستفاده کنند. از سوی دیگر با تکامل سریع فناوری، کلاهبرداران راههای جدیدی برای بهرهبرداری از آسیبپذیریها، مانند حملات سایبری و دستکاری دیجیتالی دادههای مالی پیدا کردهاند.
کلاهبرداری در بازار مالی نهتنها بر سرمایهگذاران فردی تاثیر میگذارد، بلکه پیامدهای گستردهتری برای اقتصاد نیز دارد. اعتماد سرمایهگذاران را از بین میبرد و به فرار سرمایه و کاهش فعالیت سرمایهگذاری منجر میشود. علاوه بر این، فعالیتهای متقلبانه جنبوجوش بازار را از بین میبرد و مانع رقابت عادلانه و رشد اقتصادی میشود؛ بازگرداندن اعتماد و اجرای اقدامات موثر برای جلوگیری از تقلب برای حفظ یک اکوسیستم مالی سالم و پایدار بسیار مهم است. کلاهبرداری در بازارهای مالی که نمونهای از آن را در شبکههای مجازی میبینیم یک تهدید جدی برای سرمایهگذاران، ثبات بازار و کل اقتصاد است. با توجه به اینکه مهمترین منبع تغذیه کلاهبرداران همواره اعتماد مردم است ضروری است که مردم هوشیار بمانند و به جای نوسانگیری و سرمایهگذاریهای فعال بیشتر به سمت حضور بلندمدتتر در بازارها باشند.