شکست خودبسندگی
واکاوی سود و زیان دیپلماسی ایران در گفتوگو با فائز دینپرست
دیپلماسی اقتصادی از آن دست واژههایی است که با وجود روشن بودن ابعاد و زوایای آن پیچیدگیهای خاص خود را نیز دارد. از این رهیافت دیپلماسی اقتصادی را باید به مفهوم اولویت دادن موضوعات تجاری و اقتصادی در سیاست خارجی کشورها قلمداد کرد که بیشک یکی از ابزارهای مهم یا حتی مهمترین اهرم در تحقق اهداف بلندمدت با محوریت رشد و توسعه اقتصادی کشورها به حساب میآید. در این زمینه فائز دینپرست استادیار علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است اگر تجربیات کشورهای توسعهیافته را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم متوجه میشویم که تمامی این کشورها در مسیری که برای توسعه طی میکردند نگاه برونگرایانهای داشتند و به دنبال تعامل با اقتصاد بینالملل بودند. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
سیاست خارجی در کشورهای توسعهیافته و نوظهور به صورت متعارف علاوه بر تامین امنیت بینالمللی کاربرد مهم دیگری هم دارد و آن تامین دسترسی به بازار کشورهای دیگر است. برای اینکه دسترسی پایدار به بازار داشته باشیم نیازمند توازنی بین شرق و غرب هستیم. در طول این سالها هم ما فرصتهای زیادی را در این زمینه از دست دادیم. آخرین مورد فرصتی بود که بعد از جنگ روسیه علیه اوکراین، برای ایران شکل گرفت. بسیاری از کارشناسان بر این باور بودند که نفت ایران میتواند جایگزین نفت روسیه شود این یک فرصت طلایی برای ایران است. اما همانطور که دیدیم ایران این فرصت را از دست داد. نتیجه چنین وضعیت تکبعدی این بوده که در حال حاضر فرصت دسترسی به بازارهای بینالمللی، از اقتصاد ایران سلب و اقتصاد ایران تضعیف شده است. چرا باید در سیاست خارجه رویکردی را پیگیری کنیم که امنیت اقتصادی ما را تضعیف میکند؟
سیاست خارجی بر اساس عوامل مختلفی شکل میگیرد و پارامترهای مختلفی در تعیین سیاست خارجی کشورها موثر است. یکی از پارامترهای مهم تامین منافع اقتصادی است. اما در مثالی که شما در رابطه با فرصت ایران بعد از جنگ روسیه علیه اوکراین آوردید از نظر من باید تا حدودی بحث را گسترش دهیم و ببینیم که دستگاه سیاست خارجی و نظام تصمیمگیری در ایران چه ویژگیهایی دارد که نمیتواند از فرصتهای موجود برای تامین منافع ملی استفاده کند. در پاسخ میتوانم بگویم که دستگاه سیاست خارجی ایران از نظر شناخت تحولات بینالمللی و تغییرات مستمری که در سطح روابط بینالملل و همچنین اقتصاد سیاسی بینالملل رخ میدهد؛ دچار ضعف است. مثالهای دیگری هم در این زمینه وجود دارد؛ در دهه80 بحث تحریمهای نفتی ایران پیش آمد، کارگزاران سیاست خارجی کشور معتقد بودند که نفت ایران تحریمناپذیر است. هم دولت وقت و هم افراد خارج از دولت که درواقع منتقدان دولت بودند چنین اعتقادی داشتند اما دیدیم که نفت ایران تحریمپذیر است. این موضوع را در شرایط کنونی هم مشاهده میکنیم، برای نمونه بحران انرژی که بعد از جنگ روسیه علیه اوکراین، گریبانگیر اروپا شد فرصت خوبی برای ایران بود اما کارگزاران سیاست خارجی به نیت اینکه فرصت موجود را بیشینهسازی کنند؛ این فرصت را از دست دادند. در واقع این فرصت میتوانست نقطهگذاری برای سیاست خارجی ایران در شرایط کنونی باشد که به دلیل شناخت سطحی از پویاییهای محیط سیال بینالمللی از دست رفت. توجه کنیم که به دلیل این ضعف عمیق شناختی، ایران تقریباً جایگاه خود را در اقتصاد سیاسی بینالملل در یک و نیم دهه اخیر از دست داده است. مدتهاست که جهان به شرایط بدون نفت ایران عادت کرده و اصولاً ایران بازیگر قابل اعتنایی در بازار نفت نیست. در جریان تبادلات گازی دنیا نقش ایران تقریباً صفر است. این دو حوزه، حوزههایی است که ایران در آنها دارای مزیت بود اما الان عملاً در این دو حوزه کاملاً برکنار از تحولات است. اینکه دیگر کشورها به ما نیازی نداشته باشند هم از حیث اقتصادی و هم از نظر امنیت ملی برای ما خطرناک است، زیرا آسیب به ما باعث نمیشود کسی دردش بیاید و در نتیجه ایران آسیبپذیرتر میشود.
گروهی معتقدند رونق اقتصادی فقط در گرو مدیریت بهتر اقتصاد داخل است و ربطی به خارج ندارد، و میتوان بدون تلاش در مسیر رفع تنش و بحران در عرصه سیاست خارجی، اقتصاد کشور را وارد مرحله رونق کرد. در حالی که محمود احمدینژاد قطعنامههای ظالمانه شورای امنیت علیه ملت ایران را کاغذپارههای بیخاصیت مینامید و کاری به این نداشت که همین کاغذپارهها مانع گسترش تجارت خارجی و رونق اقتصاد ملی هستند. نظر شما در این رابطه چیست؟ چگونه بدون تعامل مثبت با جهان میتوان مشکلات اقتصاد داخلی را حل کرد؟
ما باید تجربیات جهانی در حوزه توسعه را بهطور دقیق مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم. اگر تجربیات کشورهایی را که در مسیر توسعه و پیشرفت قرار گرفتند، بررسی کنیم به چند نکته مهم میرسیم. یکی از این نکات این است که اصولاً فرآیند توسعه یک فرآیند درونزاست. از نظر من در موضوع توسعه نباید قائل به تفکیک بین توسعه درونزا و توسعه برونزا شویم. اصولاً هیچ توسعهای نمیتواند برونزا باشد، هیچگاه هیچ کشوری از خارج نمیتواند کشور دیگر را در مسیر توسعه قرار دهد؛ بنابراین توسعه امری درونزاست. به عبارتی نخبگان سیاسی و نظام حکمرانی در درون کشور هستند که میتوانند تدابیری را اتخاذ کنند تا کشور در مسیر توسعه قرار بگیرد. البته باید این نکته مهم را در نظر بگیریم که درونزا بودن توسعه به معنای درونگرا بودن توسعه نیست. حتی توسعه کشوری مثل سنگاپور هم که مبتنی بر مدل تجارت بینالمللی است؛ با اراده حکمرانان داخلیاش در این مسیر قرار گرفته است. اگر کارگزاران سیاسی این کشور خواهان دستیابی به توسعه نبودند؛ اقتضائات اقتصاد سیاسی بینالملل نمیتوانست این کشور را در مسیر توسعه قرار دهد. در واقع این حکمرانان داخلی هستند که با شناسایی مزیتهای خود در اقتصاد بینالملل تصمیم میگیرند کشور در مسیر توسعه قرار بگیرد یا خیر. همانطور که در ابتدا عرض کردم ما چیزی تحت عنوان توسعه برونزا نداریم برای همین هم نباید دعوای حیدری نعمتی راه بیندازیم که به دنبال توسعه درونزا هستیم یا توسعه برونزا.
نکته دوم این است که توسعه بنا به ماهیت خود، درونگرا هم نیست؛ بلکه برونگراست. در اقتصاد امروز دنیا کشورها به شدت درهمتنیده و به شدت بههمپیوسته هستند؛ در این شرایط هر کشوری که بخواهد اقتصاد خودبسندهای داشته باشد با شکست مواجه میشود. ایده اقتصاد خودبسنده در دهه 60 میلادی با مکتب وابستگی در کشورهای جهان سوم رونق گرفت. اما این تجربه به این خاطر که ظرفیتهای داخلی به اشباع میرسد و امکان گذار از این ظرفیتها و توسعه بیشتر وجود ندارد؛ با شکست مواجه شد. اگر تجربیات کشورهای توسعهیافته را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم متوجه میشویم که تمامی این کشورها در مسیری که برای توسعه طی میکردند نگاه برونگرایانهای داشتند و به دنبال تعامل با اقتصاد بینالملل بودند. قاعدتاً اگر مسیر تعامل سازنده باشد، میتواند فرصتی برای توسعه و پیشرفت اقتصاد باشد. از نظر من ناممکن بودن این ایده که صرفاً با تکیه بر ظرفیتهای داخلی به توسعه برسیم کاملاً روشن است. باید این نکته را در نظر بگیریم که انسان امروز نیازهای متنوعی دارد که در هیچ اقتصادی به تنهایی قابل پاسخ دادن نیست. به ویژه اینکه ما در برخی از مواقع با مشکلاتی در سطح مقیاس مواجه میشویم برای مثال اگر بخواهید کالایی را برای بازار 80میلیونی ایران (در همین مقیاس) تولید کنید، هزینه تولید بهصرفه نخواهد بود، در این شرایط اگر آن کالا را وارد کنید بهصرفهتر خواهد بود. اگر ما بخواهیم ایده درونگرایی را دنبال کنیم قاعدتاً باید به دوره خودبسندگی خانوار برگردیم و بدیهی است که این ایده برهمزننده رفاه بشریت است. برای همین هم افزایش رفاه انسانها به مدد تجارت حاصل شده است و طبیعتاً هرچقدر ابعاد این تجارت گستردهتر و وسیعتر باشد، امکان بیشتری برای تامین دارد. از نظر من ایده خودبسندگی، ایده ناقصی است. ایران ظرفیتها و پتانسیلهایی دارد که در پیوند با اقتصاد بینالملل معنا پیدا میکند. ما میتوانیم در ارتباط با این پیوند مزیتهایمان را شناسایی کنیم و در مسیر توسعه گام برداریم و در عین حال در جاهایی که مزیت کمتری داریم از مزیتهای دیگران استفاده کنیم. البته باید این نکته را در نظر بگیریم که تعامل در سیاست خارجی به مثابه شرط لازم توسعه است. یکی از مغالطههایی که در گفتارهای سیاسی شنیده میشود این است که آیا تعامل سازنده و روابط بدون تنش با جهان عامل توسعه است؟ در جواب باید بگویم خیر. درست است که تعامل با جهان به نفع توسعه است اما نباید گمان کنیم که اگر روابط مسالمتآمیز و تنشزدایی با جهان داشته باشیم، توسعه اتفاق میافتد. در واقع شرط لازم برای دستیابی به توسعه، سیاست خارجی تعاملی و بدون تنش است اما این بدان معنا نیست که اگر سیاست خارجی را در مسیر تعاملی قرار دادیم، توسعه خودبهخود اتفاق میافتد. برای دستیابی به توسعه لازم است ظرفیتهای داخلی در مسیر توسعه قرار گیرد. بنابراین سیاست خارجی متعامل شرط لازم توسعه است اما شرط کافی نیست.
طرفداران سیاست نگاه به شرق بر این باورند که گرایش ایران به شرق و اتحاد با کشورهای قدرتمند آسیایی میتواند منافع ملی ایران را تامین و مساله فقدان متحد استراتژیک برای ایران را حل کند. از نظر آنها مهمترین بازدارندههای اقتصادی در برابر تهدیدات آمریکا، تقویت تعامل با کشورهای تاثیرگذار بر تحولات جهان، به ویژه روسیه و چین است. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا روسیه و چین ظرفیت تامین نیازهای ایران را دارند؟
اصولاً در عرصه روابط بینالملل همه کشورها به دنبال تامین منافع خودشان هستند و این یک اصل بدیهی و پذیرفتهشده در روابط بینالملل است. از نظر من سیاستی که میتواند کشور را در مسیر توسعه قرار دهد ایجاد توازن بین قدرتهای بزرگ است. حتماً چین و روسیه ظرفیتهای زیادی دارند اما آیا این بدین معناست که در منازعات بینالمللی طرف شرق بایستیم؟ این موضعگیری هزینه زیادی برای ایران دارد و لزومی هم ندارد که ایران چنین موضعی را اتخاذ کند. اگر بخواهیم کشور را در مسیر توسعه قرار دهیم باید روابط متعادل و سازندهای با همه قدرتها داشته باشیم، چه با غرب و چه با شرق. به نظر من هر کدام از این روابط باید اصالت داشته باشند؛ بدین معنا که اگر فقط به خاطر مقابله با آمریکا، با چین و روسیه رابطه داشته باشیم این رابطه یک رابطه درجه دوم خواهد بود و در این صورت نگاه چین و روسیه هم به این رابطه، یک نگاه اصیل نخواهد بود. اما اگر ایران بخواهد با ابتکار عمل و متناسب با نیازها و اقتضائات دستگاه سیاست خارجیاش عمل کند میتواند روابط سازندهای با غرب و شرق داشته باشد بهطوری که هر کدام از اینها در جایگاه خودشان اصالت داشته باشند.
ایران در محیط پیرامونی با مشکلات متعددی روبهروست و با هیچیک از همسایگان روابطی آرام و بیدغدغه ندارد. آمریکا با استفاده از این شرایط و بزرگنمایی خطر ایران، توانست طرح موسوم به «صلح ابراهیم» را تا جایی پیش ببرد که روابط بیسابقهای میان این کشورها برقرار شود. سوال من این است که چرا سیاست خارجی ایران چنین فرصتی را به کشورهای منطقه داده است؟ این موضوع چگونه منافع ایران را تحت تاثیر قرار میدهد؟
سیاست خارجی عرصه تداوم و تغییر است؛ تداوم منافع ملی و تغییر سیاستها. همانطور که در ابتدا عرض کردم دستگاه سیاست خارجی ایران از نظر شناخت تحولات بینالمللی و تغییرات مستمری که در سطح روابط بینالملل و همچنین اقتصاد سیاسی بینالملل رخ میدهد، دچار ضعف است. بنابراین در بسیاری از مواقع نقش انفعالی بازی میکند و با اصرار بیش از اندازه و غیرلازم در تداوم یکسری سیاستها عملاً نمیتواند از فرصتهای ایجادشده به نحو احسن استفاده کند. مثالی که شما آوردید در همین راستاست. منطق رابطه اعراب و رژیم صهیونیستی به ویژه در یک دهه گذشته تغییر جدی پیدا کرده است؛ تغییری که به نفع ایران نیست. از نظر من دستگاه سیاست خارجی میتوانست با درک درستی از این تحولات، ضمن حفظ منافع ملی به طراحی مبتکرانه در حوزه سیاست خارجی بپردازد و اجازه ندهد تهدیدی علیه منافع ایران شکل بگیرد. واقعیت این است که ایران در عرصه منطقه با ائتلاف گستردهای از کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی مواجه است؛ ائتلافی که مانع پیشبرد منافع ملی ایران میشود.
بسیاری از کارشناسان سیاسی بر این باورند که مهمترین چالش سیاست خارجی ایران، به ثمر رساندن مذاکرات هستهای و برونرفت از تحریمهای منتج از آن است. قریب به دو دهه است که اقتصاد کشور گروگان «بحران هستهای» است؛ بحرانی که بر همه شئونات اقتصادی و اجتماعی کشور تاثیر گذاشته است. در این راستا چه راهکارهایی را برای خروج از بنبست کنونی در مذاکرات هستهای پیشنهاد میکنید؟
یکی از نکات مهم در زمینه مذاکرات هستهای این است که برخلاف دوره گذشته که جامعه دانشگاهی و تخصصی ما اطلاعات دقیقی از روند مذاکرات هستهای داشتند بهطوری که جامعه علمی امکان نقد، نظرورزی و پیشنهاد را داشت، اما در این دوره اطلاع گستردهای از روند مذاکرات وجود ندارد و این موضوع امکان پیشنهاد از سوی نخبگان را سلب میکند. اما به صورت کلی باید عرض کنم که استراتژی مذاکرهای که ایران در دوران احیای برجام داشت میتوانست به شکل دیگری طراحی شود. بهطوری که به جای تمرکز بر احیای یک توافق حقوقی باید متمرکز بر یک توافق اقتصادی و سیاسی باشد. به عبارتی شاید بهتر بود به جای اینکه بر لغو تحریمها تاکید کنیم بر انتفاع اقتصادی تاکید کنیم. برای مثال باید گفته میشد ما در فرآیند این مذاکره به دنبال این هستیم که بتوانیم به میزان مشخصی نفت بفروشیم و به میزان مشخصی این درآمد را با ارز مشخصی وارد کشور کنیم. این مساله یک امر مشخص و ملموس بود و طبیعتاً امکان کارشکنیهای بعدی طرف مقابل را هم سلب میکرد و در عین حال چون از نظر حقوقی نیازمند تغییرات وسیعی در نظام حقوقی ایالات متحده نبود و میتوانست با فرمانهای اجرایی رئیسجمهور آمریکا محقق شود برای ایالات متحده هم از نظر حقوقی راحتتر بود که در این مسیر قرار بگیرد. ایران به جای اینکه بازی را در میدان حقوقی تعریف کند میبایست بازی را در میدان اقتصادی تعریف میکرد تا بدین وسیله منافع ملی کشور هم تامین شود. البته در شرایط کنونی با توجه به عدم توافقی که در اواخر شهریورماه اتفاق افتاد به نظر میرسد که مذاکرات به بنبست رسیده و گمان نمیرود در کوتاهمدت گشایشی در این زمینه رخ دهد.