شناسه خبر : 39511 لینک کوتاه

شمارش معکوس

بیم و امیدهای هسته‌ای و ازسرگیری مذاکرات از زبان علی واعظ

شمارش معکوس

ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای بین ایران و قدرت‌های جهانی، تبدیل به پدیده‌ای تکراری شده است. پدیده‌ای که پیشتر می‌توانست هرازگاهی شوق‌آفرین و امیدبخش باشد اما تکرار چندباره آن، اثربخشیِ گذشته را کمتر کرده و برای مردم، اهمیت کمتری پیدا کرده است. با این حال، از آنجا که وضعیت کشور به ویژه در حوزه اقتصادی، به‌رغم انکار مقامات ایرانی کماکان به تعیین تکلیف هسته‌ای گره خورده و همچنین تاثیری که احیای برجام می‌تواند بر جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی ایران داشته باشد هنوز هم توجه بسیاری را به خود جلب می‌کند. در این گفت‌وگو، علی واعظ، مدیر پروژه ایران در «گروه بین‌المللی بحران» تاکید دارد که اگرچه اهداف دولت‌ها در ایران در مسیر مذاکرات هسته‌ای معمولاً ثابت بوده است اما رویکرد دولت ابراهیم رئیسی با رویکرد دولت پیشین، تفاوت چشمگیری دارد. او با برشمردن فرصت‌های از‌دست‌رفته معتقد است که اگر ایران برجام را احیا کرده و بازگشت به مسیر کنونی را مشروط به «عدم حصول توافق بهتر» می‌کرد، به احتمال فراوان دستاوردهای بسیار بهتر و بیشتری در انتظارش بود.

♦♦♦

‌ سرانجام، 29 نوامبر به عنوان تاریخ ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای اعلام شد. در حال حاضر، وضعیت طرف‌های مذاکره‌کننده برجام چگونه قابل ارزیابی است و مذاکرات هسته‌ای در دور جدید چه چشم‌اندازی دارد؟

این مذاکرات در حال ازسرگیری با یک تاخیر پنج‌ماهه است و واقعیت این است که در این مدت، بدبینی طرف‌های غربی نسبت به ایران افزایش یافته و به موازات آن، اهرم‌های مذاکراتی ایران به علت پیشرفت‌های تصاعدی در برنامه هسته‌ای قوی‌تر شده است. به نظر می‌رسد که عدم رضایت روسیه در مورد تاخیر در مذاکرات، موضع نزدیک‌تری به غرب دارد اما چین به علت تنش‌های دوجانبه‌ای که در چند ماه گذشته با آمریکا تجربه کرده است، موضع نزدیک‌تری به ایران دارد و این در واقع «توازن قوا»یی است که با آن، مذاکرات آغاز می‌شود. به نظر من، نکته مهم‌تر این است که مواضع اعلانی از سوی ایران در چند هفته گذشته، رویکرد جدید ایران را نشان می‌دهد و نگرانی‌ها در مورد عدم دستیابی به یک گشایش دیپلماتیک را بیشتر می‌کند.

موضع اخیر وزارت امور خارجه ایران در مورد سه پیش‌شرط احیای برجام که تیم جدید مذاکره‌کننده در نظر گرفته از جمله مواردی است که در شش دور مذاکرات وین توسط دولت گذشته ایران نیز اعلام شده بود که نهایتاً به بن‌بست در مذاکرات منجر شد و اگر این مواضع، کف مطالبات ایران در مسیر مذاکرات پیش‌رو باشند، وضعیت، تغییر چندانی نخواهد کرد. در مورد مساله «پذیرش تقصیر» از سوی آمریکا، اکثر مقامات کنونی آمریکا، در زمان خروج ترامپ از برجام، این عمل را تقبیح و محکوم کرده بودند و آن را یک اشتباه راهبردی می‌نامیدند. اینکه امروز آمریکا و کسانی که خود، پیشتر منتقد این سیاست بوده‌اند، چگونه باید پذیرش این تقصیر را به عهده بگیرند امری نامشخص است. اینکه آیا این عمل، سودی برای ایران خواهد داشت یا نه هم به همان اندازه، مبهم است. از جمله موارد عمده اختلافی دیگر این است که آیا تمام تحریم‌های دوره ترامپ، شامل تحریم‌هایی که «ناسازگار با برجام» هستند می‌شود یا نه که در مذاکرات برجام، این مساله یکی از بزرگ‌ترین و وقت‌گیرترین مسائل مورد مذاکره بود.

واقعیت این است که از آنجا که برجام، یک «توافق محدود» هسته‌ای است، نمی‌توان از آن انتظار داشت که آمریکا را از استفاده از سلاح تحریم در مورد سیاست‌های دیگری که در مورد آنها با ایران به توافق نرسیده (یعنی مباحث حقوق بشری، سیاست‌های منطقه‌ای، برنامه موشکی و...) نمی‌توان انتظار داشت که آمریکا خودش را در تمام این زمینه‌ها خلع سلاح کند تنها به علت اینکه در یک مورد محدود، با ایران توافق کرده است. بنابراین می‌توان حتی تصور کرد که اگر خانم هیلاری کلینتون نیز در سال 2016 رئیس‌جمهور آمریکا شده بود، پس از به قدرت رسیدن به احتمال قریب به یقین، اشتباه ترامپ در مورد خروج از برجام را تکرار نمی‌کرد اما ممکن بود در مواجهه با سیاست‌های ایران که منافع آمریکا را به خطر می‌انداختند، دست به اعمال تحریم بزند. این خواسته ایران اصولاً با برجام همخوانی ندارد و برای دولت بایدن نیز با توجه به مخالفت‌هایی که در سیاست داخلی آمریکا نسبت به رفع تحریم کامل در مورد ایران وجود دارد، عملی به نظر نمی‌رسد. این عملاً فرمولی است برای اینکه کل جامعه نخبگان سیاسی در واشنگتن را علیه دولت بایدن بشوراند و عمر برجام را کوتاه‌تر کند. مساله سوم نیز مربوط به «تضمین» است؛ برجام به عنوان یک «تفاهم سیاسی غیرالزام‌آور»، توسط دولت آقای روحانی و نظام جمهوری اسلامی مورد توافق قرار گرفت و به اجرا درآمد. اگر ایران امروز به دنبال آن است که یک توافق الزام‌آور (از لحاظ حقوقی) به دست بیاورد، این دیگر توافق برجام نیست و این موضع، با صحبت‌های پیشین مقامات ایران منافات دارد که مدعی هستند «برجام باید بدون یک کلمه بیشتر و یک کلمه کمتر احیا شود». این یعنی ایران می‌خواهد توافقی را که بیشتر به نفع خودش است، با همان قیمت پرداختیِ توافق اولیه به دست بیاورد. این مساله به لحاظ «سیاسی» و «عملی»، ناممکن است و اگر «موضع اعلانی» ایران با «موضع عملی»اش بر سر میز مذاکره، یکسان باشد، دیر یا زود، مذاکرات برجام به شکست کامل منتهی و بقای توافق با شک و تردیدهای جدی همراه خواهد شد.

‌ به نظر شما دلیل تعلل ایران در مسیر مذاکرات با توجه به شرایط بسیار سخت کشور چیست؟ و آیا خواسته‌های برجامی ایران در دولت روحانی با دولت رئیسی تفاوت خاصی با یکدیگر داشته است؟

علت تاخیر ایران را باید از دو وجه متفاوت نگریست. به نظر من، در دولت آقای رئیسی یک بحث عمیق و جدی در مورد «رویکرد» آتی ایران به مذاکرات درگرفته است و به نظر می‌رسد که برخی از سیاستمداران در دولت جدید به دنبال یک شیوه «عملگرایانه‌تر» در اجرای برجام بوده‌اند و برخی دیگر، شیوه‌های «آرمانگرایانه‌تر» را دنبال می‌کنند. بنابراین، برای تیمی که شاید به اندازه تیم گذشته یا پیشکسوتان آنها تجربه مذاکره برجامی و نظارت بر اجرای توافق را ندارند، نهایتاً رسیدن به نتیجه‌گیری در مورد بهترین رویکرد، امری زمان‌بر است. پس از آن، ایجاد «اجماع داخلی» در مورد این رویکرد نیز به زمان بیشتری نیاز داشته است. اما به نظر می‌رسد که علت دوم این تاخیر این بود که ایران به دنبال ارسال سیگنال به طرف مقابل بود تا نشان دهد که چندان دلبسته به این توافق نیست و حتی زمان به نفع ایران عمل می‌کند و با گذشت زمان، ایران دائماً کارت‌های مذاکراتی بیشتری به دست خواهد آورد و حتی تثبیت وضعیت اقتصادی، با گذر از گردنه سخت کرونا می‌تواند موضع ایران را بر سر میز مذاکره، مستحکم‌تر کند و دست بالاتری به ایران بدهد. با این حال، واقعیت این است که اگرچه شاید تاخیر دو تا سه‌ماهه، برای طرف‌های مقابل، قابل درک به نظر برسد اما تاخیر پنج‌ماهه، نه به نفع ایران و نه قابل درک برای طرف‌های مذاکره‌کننده است. اساساً تاخیر به نفع ایران نیست چراکه اگر فرض کنیم در مواردی برای ایران اولویت‌هایی وجود دارد که مثلاً دولت بایدن بتواند تضمین بدهد که حداقل در همین دولت آمریکا، ایران می‌تواند از منافع اقتصادی برجام مستفیض شود، هرچه زمان بیشتری بگذرد، طول دوره زمامداری بایدن کوتاه‌تر خواهد شد و اگر آمریکا می‌توانست برای سه سال و نیم به ایران تضمین بدهد، امروز، این فرصت کمتر شده و تقریباً به سه سال رسیده و هرچه مذاکرات، طولانی‌تر شود این فرصت نیز محدودتر خواهد شد؛ به همان شکل که در مذاکرات برجام هم ادامه‌دار شدن بیش از حد مذاکرات، فرصت اجرای این توافق را در دوره اوباما که مدعی اصلی این توافق بود، کوتاه کرد و اجرای برجام را به سال برگزاری انتخابات در آمریکا موکول کرد. از نظر طرف‌های مقابل نیز این تاخیر از آنجا که یک «تاکتیک مذاکراتی» برای قوی‌تر کردن دست ایران و در راستای رسیدن ایران به خواسته‌های حداکثری‌اش قلمداد می‌شود، خواه ناخواه موضع غرب را نیز سخت‌تر کرده است. از آنجا که دیدگاه غرب مبتنی بر آن است که دولت جدید ایران به دنبال امتیازخواهی بیشتر و مذاکره از موضع برتر است، غرب این نگرانی را دارد و بر این باور است که اگر در برابر ایران کوتاه بیاید، اشتهای ایران برای خواسته‌های بیشتر افزایش خواهد یافت و به دولت جدید ایران ثابت خواهد شد که در پیش گرفتن شیوه‌های سخت‌تر (در مقایسه با شیوه دولت روحانی)، امتیازات بیشتری را برای ایران به ارمغان خواهد آورد؛ چیزی که ایران را به ادامه شیوه سرسختانه یا افزودن بر سرسختی خود، تشویق خواهد کرد. بنابراین، هر دو این عوامل، نهایتاً به ضرر ایران در مذاکرات تمام خواهد شد.

من گمان می‌کنم که رویکرد دولت آقای روحانی، نسبت به شرایط و امکاناتی که ایران برای امتیازگیری از طرف مقابل در اختیار داشت در واقع نگریستن با عینک بدبینی بود و بنابراین، دولت روحانی حاضر بود که در اسرع وقت و حتی با کاستی‌هایی، احیای برجام را بپذیرد چرا که این گزینه را به سایر گزینه‌ها ارجحیت می‌داد. اما دولت آقای رئیسی با عینک خوش‌بینی به مساله نگاه می‌کند و باور دارد که «اقتصاد ایران که هنوز هم دست‌به‌گریبان مشکلات بزرگی است کماکان در حال رشد است»، همچنین «ایران از در تعامل با کشورهای منطقه درآمده»، «به پیمان شانگهای پیوسته» و با توجه به اینکه اکنون، «چنته آمریکا خالی است» (چون تاکنون تقریباً هرآنچه در توان داشته، در تحریم ایران و در سیاست فشار حداکثری مورد استفاده قرار داده)، پس شرایط به نفع ایران است.

در حالی که ایران هنوز امکان گسترش برنامه هسته‌ای خود را هم به صورت افقی (و با یادگیری فناوری‌های نوین) و هم به صورت عمودی (با افزایش قابلیت‌های خود) دارد، مجموعه این عوامل، دولت رئیسی را به این باور رسانده که «دست برتر» را در مذاکرات دارد. این مساله باعث خواهد شد که اگرچه خواسته‌های ایران (در دولت‌های گوناگون) کمابیش یکسان بوده، اما «شیوه» و «رویکرد» مذاکراتی دو دولت اخیر، با هم بسیار متفاوت باشد. به گمان من اگر رویکرد ایران می‌توانست چیزی بین رویکرد دولت روحانی و دولت رئیسی باشد یعنی یک «رویکرد متعادل» از سوی ایران به وجود می‌آمد و ایران بر چند خواسته‌ای که برایش اولویت اصلی هستند پافشاری می‌کرد و در برخی موارد هم از خود انعطاف نشان می‌داد، در آن صورت، این امکان حاصل می‌شد که بتوان شرایطی را تصور کرد که در آن، آمریکا هم رفتاری مشابه نشان دهد و توافقی «مرضی‌الطرفین» حاصل شود. به گمان من، اگر خواسته‌های حداکثری ایران، کف مطالباتش باشد، نمی‌توان تصور کرد که گشایش دیپلماتیک خاصی صورت بگیرد و ممکن است که یک گسست جدی در مذاکرات به وقوع بپیوندد.

‌ اخیراً «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی آمریکا گفته بود که «اولویت آمریکا در حال حاضر، احیای محدودیت‌های هسته‌ای است». این موضع ظاهراً نشان‌دهنده عدول تدریجی آمریکا از مواضع قبلی خود مانند بحث بر سر مسائل منطقه‌ای و برنامه موشکی ایران است. آیا این دیدگاه مبتنی بر واقعیت است؟ از طرف دیگر، وضعیت فعلی جو بایدن در عرصه سیاسی آمریکا مثل کاهش محبوبیت او و عملکرد دولت در عرصه‌هایی که باعث اختلافات خارجی با برخی کشورها از جمله فرانسه شده است، چه تاثیری بر وضعیت مذاکرات بازگشت به برجام خواهد داشت؟

از ابتدای مذاکرات، کج‌فهمی‌های زیادی در مورد «اولویت‌ها»ی آمریکا پیش آمده است اما باید اذعان کرد که اولویت اصلی برای آمریکا همواره خود «مساله هسته‌ای» بوده است و نه فعالیت‌های منطقه‌ای یا برنامه موشکی ایران. آمریکا به دنبال این نبوده است که در مورد مسائل غیرهسته‌ای، با ایران در چارچوب مذاکرات 1+5 مذاکره کند بلکه هدف این بود که برجام در اسرع وقت احیا شود و سپس، مذاکرات در چارچوب 1+5 به جهت رسیدن به یک توافق جایگزینِ «بهتر در برابر بهتر» با تمرکز بر مساله هسته‌ای ادامه یابد و سپس در کنار آن، در مذاکراتی که بین ایران و همسایگانش در منطقه صورت می‌گیرد، هم «تنش‌زدایی» صورت بگیرد و هم به مسائل مربوط به سیاست‌های منطقه‌ای و برنامه موشکی در یک «چارچوب خلع سلاح منطقه‌ای» که مورد مذاکره کشورهای منطقه است پرداخته شود. این مساله هرگز پیش‌شرطی برای احیای برجام نبوده و شرطی هم برای احیای این توافق وجود نداشته است. در واقع، اصل تعهدی که آمریکا در پی آن بود، ادامه مذاکرات برای رسیدن به یک توافق «بهتر در برابر بهتر» بود.

 در پاسخ به پرسش دوم این بخش، یکی دیگر از عواملی که ثابت‌کننده این است که گذر زمان به نفع هیچ یک از طرفین نیست، همین مشکلاتی است که آقای بایدن با آنها روبه‌رو شده است؛ سرخوردگی سیاسی در داخل آمریکا نسبت به سیاست‌های بایدن به وجود آمده، تاخیری که در تصویب طرح نوسازی زیرساخت‌های آمریکا صورت گرفته است، همچنین همه‌گیری کرونا که به‌طور کلی هنوز در آمریکا حل نشده است، افزایش نرخ تورم در آمریکا و... همگی به محبوبیت بایدن ضربه زده است. هرچه رئیس‌جمهور، «سرمایه سیاسی» کمتری داشته باشد، توان کمتری برای انعطاف بیشتر در برابر ایران خواهد داشت. علاوه بر این، هرچه به انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس آمریکا که در نوامبر 2022 برگزار می‌شود نزدیک شویم، کوتاه آمدن در برابر ایران برای دموکرات‌ها هزینه بیشتری را به همراه خواهد داشت و از همین‌رو، اگر ایران واقعاً به دنبال احیای برجام به همان شکل توافق ابتدایی باشد، دیرتر شدن این کار فراتر از اوایل سال آینده میلادی، هزینه سیاسی آن را برای آقای بایدن به جایی خواهد رساند که اجتناب از این کار (نسبت به امتیاز دادن به ایران و ورود به انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس) مصلحت بیشتری در پی خواهد داشت.

 ‌ در نهایت به نظر شما چقدر احتمال دستیابی به توافق جدید وجود دارد (چند درصد)؟ و در صورت حصول توافق، آیا توافقی شبیه به برجام 2015 به دست می‌آید یا این توافق، ضعیف‌تر از برجام اولیه خواهد بود؟

اگر زمانی که آقای بایدن وارد کاخ سفید شد، بخت احیای برجام، 70 درصد بود و شکست مذاکرات 30 درصد، امروز وضعیت کاملاً برعکس شده است. هرچه مذاکرات فرسایشی‌تر شود و طرفین حاضر نباشند که از خود، انعطاف بیشتری نشان دهند، احتمال موفقیت کمتر خواهد شد. تا اواخر سال جاری میلادی، احتمالاً مشخص خواهد شد که آیا واقعاً بختی برای احیای برجام وجود دارد یا نه. در حالی که ممکن است خود روند مذاکرات همچنان ادامه یابد اما بازهم احتمال شکست برجام به صورت یک روند آهسته و تدریجی وجود دارد. اگر توافقی حاصل نشود، با توجه به اختلافات ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز احتمالاً اوایل سال آینده پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داده خواهد شد.

اگر برجام احیا شود، از توافق ابتدایی، قطعاً شکننده‌تر خواهد بود چرا که از منظر مساله هسته‌ای، بازگشت به وضعیت سال 2016 عملاً ناممکن است چرا که ایران در حوزه «فناوری» به دانشی دست یافته که بازگشت‌پذیر نیست. از سوی دیگر، در حوزه تحریم‌ها نیز جَو عدم اطمینان نسبت به «پایداری توافق»، به راحتی از ذهن تجار و طرف‌های مورد معامله ایران محو نخواهد شد. اما اگر طرفین به برجام به عنوان پلی برای رسیدن به یک توافق «بهتر در برابر بهتر» نگاه کنند، در آن زمان می‌توان گفت که در همین سه سال باقی‌مانده از دوره ریاست‌جمهوری بایدن می‌توان به توافقی دست یافت که در آن، هم «تضمین»‌های بیشتری برای پایداری طرفین به توافق وجود داشته باشد و هم هزینه‌های بیشتری برای هر طرفی که «نقض عهد» کند در نظر گرفته شود و هم اینکه یک «بند خروج» ایجاد شود که شرایط خارج شدن از توافق را با دشواری‌های خاصی تعریف کند تا این امر برای هیچ یک از طرفین به راحتی ممکن نباشد. اگر ایران برجام را احیا می‌کرد و شرط می‌گذاشت که اگر توافق بهتری به دست نیاید، نهایتاً به مسیر کنونی که الان در آن قرار دارد بر‌خواهد گشت، دستاوردهای بسیار بهتر و بیشتری در انتظارش بود تا اینکه بخواهد در گنجاندن مواردی در توافق اولیه اصرار کند که با روح و متن آن توافق به هیچ وجه سازگاری ندارد. 

 

دراین پرونده بخوانید ...