جمع پراکنده
چرا «رویای ایرانی» وجود ندارد؟
جامعه ایرانی این روزها بسیار مضطرب و نگران است اما به نظر نمیرسد سیاستمداران ایرانی همینقدر مضطرب و نگران باشند. دستکم رفتار آنها در سیاستگذاری و سیاستورزی تفاوت معناداری با گذشته نکرده است. این تعارض موجب طرح این پرسش شده که آیا رویای مردم و رویای سیاستمداران به هم شباهتی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش باید پرسشی اساسیتر را پاسخ داد که آیا اصلاً چیزی به نام «رویای ایرانی» که آرزوی مشترک جمعی ایرانیان باشد وجود دارد؟
جامعه ایرانی این روزها بسیار مضطرب و نگران است اما به نظر نمیرسد سیاستمداران ایرانی همینقدر مضطرب و نگران باشند. دستکم رفتار آنها در سیاستگذاری و سیاستورزی تفاوت معناداری با گذشته نکرده است. این تعارض موجب طرح این پرسش شده که آیا رویای مردم و رویای سیاستمداران به هم شباهتی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش باید پرسشی اساسیتر را پاسخ داد که آیا اصلاً چیزی به نام «رویای ایرانی» که آرزوی مشترک جمعی ایرانیان باشد وجود دارد؟
آنچه تودهای از آدمها را یک ملت میکند تصور مشترکی است که از آینده ایدهآل دارند. آیندهای که تحقق آن منوط به در کنار هم بودن فردفرد آحاد جامعه است. امید اجتماعی یعنی داشتن همین تصور مشترک جمعی از آینده ایدهآل و اطمینان افراد جامعه به قابل تحقق بودن آن. جامعهای که درک مشترکی از آینده ایدهآل ندارد امید هم ندارد. این آینده ایدهآل همان رویای جمعی است. رویایی که همه اجزای یک جامعه روایت شخصیشدهای از آن را در ذهن خود دارند.
بدیهی است رویای آدمها فراتر از نیازهای اولیه آنهاست. داشتن امنیت جانی، زنده ماندن، گرسنه نبودن و چنین نیازهایی رویا نیست حداقلهای ضروری است و همه انسانهای عاقل این حداقلها را انتظار دارند. فارغ از اینکه کارنامه هر حکومت در تامین همین حداقلها چگونه است حاکمان هم در تعهد خود به تامین چنین نیازهایی تردید ندارند. اما رویاهای یک ملت منطقاً فراتر از این نیازهای حداقلی است. شاید در شرایط اضطرار نظیر جنگ یا بلایای طبیعی، بخشی یا همه ملت همین حداقلها را به چشم رویا ببیند اما این شرایط همیشگی نیست.
رویای یک جامعه را باید در تصویری دید که مردم برای فرزندان خود آرزو میکنند. رویای آدمها آرزوهایی است که دست یافتن به آنها شرط حیات نیست بلکه منشأ لذت است. در رویای برخی آدمها ثروت جای مهمی دارد؛ برخی آرامش و رفاه را آرزو میکنند عدهای هیجان و تجربههای جدید را در خیال خود میپرورانند. بعضیها زندگی رویایی را در ساختن و خلق دستاوردهای عظیم میدانند و حتی جمعی هم لذتهای جسمی را منتهای آمال خود میدانند. به هر حال هر کسی رویایی دارد.
رویای جمعی یک ملت در سطحی بالاتر از رویاهای فردی میایستد و فراروایتی است که به روایتهای فردی از آینده ایدهآل جهت میدهد. مثلاً آنچه به رویای آمریکایی (American Dream) در تاریخ آمریکا معروف شده متبلور در سرزمینی است که به هر فرد فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط تولد و بنا بر قابلیتها و تلاشهایش فرصت میدهد که ثروتمند و موفق شود. چنین رویایی برای جامعهای که از نظر تاریخی متشکل از مهاجرانی است که در جستوجوی ثروت و رفاه به آنجا آمدهاند مانند یک فراروایت است که به رویای فردی تکتک آدمها معنا میدهد. همین تصور از آمریکای ایدهآل است که این روزها به منشأ نقد دونالد ترامپ بهخصوص در سیاستهای ضدمهاجرتی او بدل شده است. او متهم به حرکت در خلاف جهت رویای آمریکایی است.
حال سوال این است که آیا ایرانیها هم رویای جمعی دارند؟ آیا فراروایتی از رویای ایرانی وجود دارد که اغلب ایرانیها اعم از زن و مرد، فقیر و غنی، مذهبی و غیرمذهبی، فارس و ترک و لر و بلوچ و عرب و... به آن باور داشته باشند؟ آینده ایدهآلی که یک زن فقیر کرد در مرزهای غربی کشور برای فرزند خود در خیالش متصور است چه اشتراکاتی با رویای مرد ثروتمند تحصیلکرده ساکن شمال تهران دارد؟ آیا این اشتراکات در حدی هست که رویای ایرانی را بسازد؟ پاسخ من منفی است. به گمان من ایرانیها رویای جمعی ندارند و به همین دلیل جامعه ایرانی با دو بحران امید و گسست روبهرو شده است.
ساختن رویای جمعی مستلزم شرایطی است که در ایران امروز وجود ندارد. دو مورد از مهمترین آنها موارد زیر هستند:
1- رویای جمعی محصول گفتوگوی جمعی است. مردمی رویا دارند که با هم گفتوگو کنند. گفتوگو ضرورتاً به صورت رودررو و فردی رخ نمیدهد. رسانهها و همه ابزارهای ارتباط جمعی کمک میکنند صداهای متنوع درون جامعه شنیده شوند. یعنی گفتارهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی صرفنظر از کثرت صاحبانشان توان بقا دارند و بر هم اثر میگذارند. گاهی یک گفتار اقلیت چنان بسامد مییابد که گفتارهای عمده را متاثر از خود میکند. در ایران گفتوگو محدود و ناقص است. گفتارهای متعددی در جامعه هستند که امکان شنیده شدن ندارند چون فضای ارتباطی پرخطر و گاهی مسدود است. این انسداد ارتباطی و فقدان گفتوگو تنها محصول عملکرد ساختار رسمی و سیاسی نیست. جامعه ایرانی در گفتوگو احساس امنیت نمیکند. همه مردم صدای عمومی ندارند اما هر بخش از جامعه افرادی را دارد که صدای آن بخش از جامعه هستند. این افراد به عنوان روشنفکر، کنشگر مدنی، فعال سیاسی یا نقشهای دیگری صدای بلند آن بخش از جامعه میشوند که به آن تعلق دارند. در سطحی پایینتر یک معلم، یک کنشگر محلی، یک پیشکسوت یا دهها نقش کوچکتر هم میتوانند صدای ضعیف بخشهای مختلف جامعه باشند. بسیاری از اجزای تشکیلدهنده جامعه ایرانی صدایی ندارند که در فضای عمومی شنیده شود. در چنین شرایطی رویای جمعی معنا ندارد. اجزای جامعه احساس نمیکنند در شکلگیری گفتارهای جمعی (Paradigm) و خلق گفتمان (Discourse) موثر هستند. بدتر آنکه شرایطی ایجاد شده که صداهای مسلط صداهای متفاوت را منکوب میکنند یعنی بخشهایی از جامعه باور دارند (و برای اعمال این باور قدرت هم دارند) که صداهای دیگر نباید شنیده شوند و تنها صدای آنهاست که میماند.
2- رویای جمعی محصول سطحی از امید است؛ امید به تحقق آینده ایدهآل. چنین امیدی ایجاد نمیشود مگر اجزای جامعه احساس قدرت کنند. یعنی مطمئن باشند کسانی هستند در سیستم سیاسی حاکم که آمال و آرزوهای آنها را نمایندگی میکنند. به عبارت بهتر رویای جمعی وقتی شکل میگیرد که سیستم سیاسی بازتاب متوازنی از تنوع جامعه باشد. در جامعه ایران بخشهای مختلفی هستند که نمایندهای در سیستم سیاسی برای خود نمیبینند. سیستم سیاسی چنان یکدست و غیرمتنوع شده که به هیچ وجه تنوع اعتقادات، سبکهای زندگی، اقشار اجتماعی و تمایلات عرفی در آن مشاهده نمیشود. وقتی بلوکهای سازنده جامعه نمایندهای برای خود در سیستم سیاسی نمیبینند طبعاً احساس بیقدرتی میکنند و فقدان قدرت یعنی ناامیدی از تحقق آینده ایدهآل. نباید فراموش کرد که نمایندگان هر بخش جامعه در قدرت فقط وظیفه نمایندگی مطالبات و آرزوها و ترجیحات آن بخش را ندارند بلکه واسطه تعامل و چانهزنی هم هستند. آنها کمک میکنند از دل تعدیل و تعامل شکافهای اجتماعی کمعمق شوند.
ما رویای جمعی ایرانی نداریم و به همین دلیل وقتی از آینده ایدهآل جامعه ایران صحبت میکنیم مشخص نیست از چه چشماندازی سخن میگوییم. ما مجمعالجوامعی هستیم از ایرانیهایی که فارسی سخن میگویند و گذشته مشترک دارند اما آینده مشترک ندارند. شرایط وقتی بدتر میشود که بدانیم سیاستمداران هم صرفاً نماینده بخش بسیار کوچکی از جامعه ایرانی هستند یعنی تنها یکی از بلوکهای تشکیلدهنده جامعه ایران زمام امور را در دست دارد. طبیعی است که رویای این جمع محدود و آنچه آنها برای آینده ایران مطلوب میبینند تعارضهای زیادی با بلوکهای دیگر جامعه داشته باشد. بهخصوص که اشخاص حاضر در این جمع هم در دهههای اخیر چندان تغییری نداشته و حتی به واسطه تغییر نسلی هم در این حلقه بسته تنوعی ایجاد نشده است.
رویای هر فرد متاثر از تجربه زیسته اوست. سبک زندگی، ارزشهای فردی، تفریحات، شادیها و لذتها، ترسها و اضطرابها، معاشران و دوروبریها و همه آن چیزهایی که تجربه زیسته را میسازند در حلقه بسته مدیران کشور چنان غیرمتنوع و یکدست است که به هیچ وجه نمیتواند بازتابی از تنوع جامعه ایرانی باشد. این جمع محدود حتی بازتاب رویاهای یک اقلیت قوی هم در جامعه ایرانی نیستند.
وقتی سیستم اداره کشور مبتنی بر نمایندگی متوازن همه اجزای جامعه ایرانی نیست و نهادهای مدنی هم در انتقال مطالبات و آمال جامعه ناتوان هستند و صداهای متفاوت در جامعه مدنی شنیده نمیشوند و هژمونی یک گفتار و گفتمان غالب مانع توجه به گفتارهای متفاوت شده چرا باید انتظار داشت این حلقه بسته مردان خسته دنیاندیده کمحوصله همه شبیه به هم و عموماً سالخورده بتوانند نماینده رویاهای متنوع جامعه ازهمگسسته و در غلیان و سیلان ایرانی باشند؟ این خواسته فینفسه اشتباه است، متاسفانه!