شر و خیر عمومی
چرا دخالت در بازار کالای خصوصی خیر عمومی به همراه ندارد؟
صدف صمیمی: «ما بهشت برین را به شما هدیه میدهیم»؛ شاید دقیقاً این جمله گفته نشده باشد اما اگر آن را تمثیلی از وعدههای ناممکن سیاستمداران بدانیم؛ به گوشمان آشنا میآید.
میگویند پوپولیستی بودن وعدهها از تفاوت اثرات آنان در کوتاهمدت و بلندمدت مشخص میشود. زمانی دولتی پول دارد و از منابع بالایی برخوردار است؛ بر اساس میزان درآمد نفتی که به او رسیده به مردم میگوید بهشتی به شما هدیه میدهم. این کار را دولتهای نهم و دهم به عنوان دولتی پوپولیستی انجام دادند. آنها به مردم میگفتند انواع و اقسام کالای خصوصی را در اختیار مردم قرار میدهیم؛ چرا میتوانست این وعده را بدهد؟ چون منابع مالی داشت و در کوتاهمدت میتوانست وعدههایش را به شکلی تامین کند (البته که در بلندمدت تصمیمهایش به زیان جامعه ختم شد).
قطع ارتباط با واقعیت
حالا تصور کنید شما با سیاستمداری مواجه هستید که منابع درآمدی ندارد؛ اما در عین حال وعده پوپولیستی هم میدهد. غیر از این است که نشان میدهد ارتباط آن دولتمرد با واقعیت قطع است؟ وقتی با پوپولیست مواجه هستیم به هر حال میتوانیم مسیر حرکت و پیامد تصمیماتش را در کوتاهمدت و بلندمدت تحلیل کنیم. اما به نظر میآید این دولت را حتی در اندیشهورزی هم نمیتوان پوپولیست خواند؛ چراکه برای پوپولیست بودن ابزاری باید در اختیار دولت وجود داشته باشد که دولت فعلی فاقد آن است. وقتی اثر تحریمهای اقتصادی روزبهروز بیشتر میشود، تورم افسارگسیختهتر شده و رکود افزایش پیدا میکند و در عین حال فروش نفت محدود شده و کاهش مییابد، عجیب به نظر میرسد که رئیس کابینه دولت در پارلمان به مردم وعده میدهد که بازار خودرو، مسکن و معیشت آنها را بهبود ببخشد. شاید مهمترین نکتهای که از صحبتهای اینچنینی میشود برداشت کرد آن است که دولت سیزدهم هیچ اندیشه منسجمی ندارد. چطور میشود این ادعا را ثابت کرد؟ شاید بررسی وعده ساخت مسکن نمونه خوبی باشد. یکی از وعدههای عجیب انتخاباتی سید ابراهیم رئیسی درباره ساخت مسکن بود که طرفدارانش پیرامون آن مانور زیادی دادند. شگفتانگیز آنجا بود که وزیر کابینه همان رئیسجمهور پس از گذشت یک سال گفت این ایده را نمیشود در واقعیت پیگیری کرد. کسانی که روند سیاست داخلی را دنبال میکنند میدانند معمول نیست که وزیر کابینهای وعدهای را که رئیسجمهور داده است، زیر سوال ببرد؛ اما نهتنها این اتفاق افتاد بلکه هرچه جلوتر آمدند تاریخ انقضای وعدههای بیشتری به سر آمد.
وعدههای پوپولیستی که پوپولیستی نیست
حالا باید یک قدم از این شرایط عقبتر آمد و گفت چرا وعدههای دولت سیزدهم حتی پوپولیستی هم نیست؟ معادله دوقسمتی است. قسمت اول آن است که برای خوشایند مردم و جلب اعتماد عمومی وعده کلانی همچون ساخت فلهای مسکن داده میشود؛ که این ایده پوپولیستی است. قسمت دوم آن است که از آنجا که بودجه و شرایط اقتصادیاش را ندارند و نمیتوانند چنین وعدهای را پیگیری کنند (که آثار کوتاهمدت مناسب داشته و در بلندمدت به منفعت عمومی آسیب بزند) نمیتوان آن را پوپولیستی دانست. حتی اگر بخواهند این وعدهها را اجرا کنند هم یک «فاجعه» به بار میآید. غیر از این است که نتیجه چنین اقداماتی چوب حراج زدن به اعتبار سیاستمدار است؟
راه سکوت
سیاستمداری که به جایگاهش به عنوان یک شغل حرفهای نگاه میکند میداند که گزینه دیگری هم وجود دارد و آن گزینه این است که اصلاً این وعدهها را مطرح نکرده و سکوت کنند. بر اساس نظر کارشناسان سیاست اقتصادی ایران دشوار و پیچیده است و مشکلاتش را با این وعدههای ساده نمیتوان حل کرد. در چنین شرایطی میتوان گفت نه سیاستگذاری، بلکه سیاستورزی هم دارد از شأن حرفهایاش خارج میشود. این موضوع هم خیلی ترسناک است و هم شگفتانگیز.
به رسمیت نشناختن رقابت آزاد
حالا اگر بخواهیم به بحثی که در مقدمه مطرح شد بازگردیم، میتوانیم بگوییم به لحاظ اقتصاد سیاسی وعدههای عملینشده و مشکلات پیچیده امروز پیامد همان اندیشهای است که در نظام بازار درباره کالای عمومی و خصوصی عملی شده است. همانطور که به رسمیت نشناختن رقابت آزاد با توجه به تمامی مزایایی که میتواند برای جامعه داشته باشد، به رقابت منفی منجر میشود؛ وقتی اندیشه رقابتی سیاسی را ولو به وعدههای گزاف پیگیری میکنیم علاوه بر آنکه به رقابت انتخاباتی بیروح و سرد منجر میشود، خروجیاش میشود سروکار داشتن با دولتی که حتی نمیتوان اندیشهاش را تشخیص داد. چه داخل ایران و چه در عرصه بینالملل دولتها را با دستور کار اصلی که دارند میشناسند. در داخل ایران به یک دولت گفته شد دولت جنگ. دیگری را به سازندگی شناختند و بعد از آن با دولت اصلاحات روبهرو بودیم. درست است که حسن روحانی دولتش را تدبیر و امید نامید اما واقعیت این است که این دولت با برجام گره خورده بود. حالا به گواه کارشناسان عرصه سیاست نمیتوان اسم دقیقی بر دولت سیزدهم گذاشت. اگر به سیاستهایش نگاه کنیم باید بگوییم این دولت پوپولیست است؛ اما در واقعیت اصلاً هیچ شباهتی به دولت پوپولیست ندارد. وضعیت آنطوری است که به نظر میرسد حتی در ذهن خودشان هم دستور کار روشنی وجود ندارد.
راه چاره
شاید کلیشهای به نظر بیاید اما در همین شرایط هم باید از راهکارها صحبت کرد؛ راهکارهایی که هم کوتاهمدت و هم بلندمدت را دربر بگیرد. شاید بتوان اولین قدم را در پیدا کردن اندیشهای برای دولت فعلی و به رسمیت شناختن آن دانست. در این روزها که بحث بودجه مطرح است بیشتر از همیشه میتوان نگرش دولت را درک کرد. یک حالت خیلی ذهنی را فرض کنید؛ دولتی پول ندارد و برای جبران بیپولیاش از طریق چاپ پول تلاش میکند کمبودش را جبران کند. مشخصاً همین وضع باعث ایجاد تورم میشود و افزون شدن تورم به افزایش روند چاپ پول میانجامد. مساله اصلی این است که چنین ساختارهایی را تا نقطهای میشود ادامه داد و بالاخره آن دولت به نقطهای میرسد که در ادبیات اقتصادی به آن میگویند «روز فاجعه». روز فاجعه زمانی است که همه چیز یکهو شروع به شکستن و نابود شدن میکند. این دولت هرچه بیشتر داخل سیستم ناکارآمد پیشروی کند؛ مجبور میشود برای نگهداری شرایطش بیشتر در امور کشور دخالت کند. متاسفانه این عمل هم کارساز نیست و همین موضوع هم روز فاجعه را نزدیکتر کرده و هم عمق آن را بیشتر میکند. تغییر این وضعیت بدون تغییر در نظام اندیشهای امکانپذیر نیست.
تجربه ناموفق اصل 44
صرف اینکه سیاستمدار مقرراتی را بنویسد لزوماً به آنجایی که تصور کرده ختم نمیشود و روح حاکم بر این قوانین و نحوه نگرش در کلیت حاکمیت خیلی کلیدیتر است. تجربه اصل 44 به خوبی نشان داد مالکیت خصوصی همیشه در قانون و ذهن قانونگذار مهجور بوده است. درست است که قانون اساسی ما هیچوقت مالکیت خصوصی را رد نکرده؛ اما همیشه یک تبصره دنبال آن بوده است. نظیر این موضوع را در آزادی انتخابات هم میبینید. وقتی قرار است انتخابات برگزار شود کسی نمیگوید رقابت نباشد اما همیشه تبصرهای برای مدیریت فضای انتخاباتی هست. این موضوعات یک مجموعه کاملاً وابسته به هم است که اگر اندیشه منسجمی جایگزینشان نشود؛ ما همچنان در این شرایط خواهیم بود.
اهمیت نظام اندیشهای
حالا مشکل آنجاست که به گواه کارشناسان اگر همین امروز مشکل سیاست خارجی حل شود و درآمد نفتی هم وجود داشته باشد، در بهترین حالت به مسیر پوپولیستی قبل بازمیگردیم. در حال حاضر آنقدر داخل نظام اندیشهای سازگاری موجود نیست که سیاستمداری که انگیزه پوپولیستی هم دارد سعی نمیکند مشکل درآمدی منابع خودش را حل کند. چرا داشتن نظام اندیشهای مهم است؛ چون نشان میدهد برای وعده دادن در مورد تامین انواع و اقسام کالاهای خصوصی باید منابع درآمدی وجود داشته باشد. گویا به روزی رسیدهایم که با قاطعیت و صدای بلند بگوییم، تا نظام اندیشهای حل نشود هیچچیزی مرتفع نمیشود.
فاصله گرفتن از نظام دموکراتیک
شاید بد نباشد که بار دیگر به صحبتهای آقای رئیسجمهور و وعده کنترل بازارهای خصوصی برگردیم. با توجه به تمام مواردی که در بالا مطرح شد گزاف نیست بگوییم علاقه شدید دولت برای ورود به تامین کالای خصوصی و کمرنگ کردن نقشش در تامین کالای عمومی دو حالت بیشتر در پی ندارد. یک حالتش این است که اعتبارشان را از دست میدهند کما اینکه به گفته برخی از سیاستمداران همین الان هم از دست رفته است و در نگاه دوم و حالت بدبینانه خروجی این صحبتها بعد از انتخابات ریاست جمهوری دوره آینده و فاصله گرفتن دولت از نظام دموکراتیک مشخص خواهد شد.
خیر و شر عمومی
الان میزان انواع مداخلات دولت مثل نرخهای قیمتی به حدی رسیده است که ادامه داشتنش از منظر بلندمدت امکانپذیر نیست. این در حالی است که خیلی روشن است طی یک مدت زمانی دولت مجبور میشود قیمت بنزین را مجدداً افزایش دهد. به نظر میرسد قیمت ارز هم به رغم همه شعارها و تغییرات قابلکنترل نیست. شاید بد نباشد دولت بار دیگر به این امر توجه کند که نظم بازار کار خودش را خواهد کرد. این موضوعات از سوی کارشناسان در حالی مطرح میشود که آنها عقیده دارند تا وقتی انتظارات نسبت به سیاست خارجی و آینده کشور تغییر نکند هیچ چیزی تغییر پیدا نمیکند. دولت میگوید من وظیفه دارم خیر عمومی، عدالت و رفاه اجتماعی را در جامعه ایجاد کنم. اما وقتی در مسیری پیش میرود که منابع درآمدیاش قطع میشود؛ مجبور است برای کنترل شرایط مداخلاتش را افزایش دهد و در نهایت اتفاقی که میافتد این است که متوجه میشود توان تحقق خیر عمومی را ندارد. به نظر میرسد ادامه این چرخه به جای تامین خیر عمومی، شری برای توسعه کشور و رفاه مردم ایجاد میکند.