پیشبرد اقتصاد سیاسی
«آلبرتو آلسینا» در اقتصاد جهان چه میراثی بر جای گذاشت؟
اخیراً خبر درگذشت آلبرتو آلسینا، استاد دانشگاه هاروارد و از افراد نامدار در عرصه اقتصاد سیاسی، منتشر شد. گویی وی در حال پیادهروی با همسرش بوده که دچار سکته قلبی شده است. آلسینا دارای ویژگیهای خاصی بود که توجه به آنها برای دانشجویان و دانشآموختگان رشته اقتصاد، سیاست و اقتصاد سیاسی آموزنده است. در این نوشته به اختصار به این ویژگیها و دستاوردهای علمی پرداخته میشود.
اخیراً خبر درگذشت آلبرتو آلسینا، استاد دانشگاه هاروارد و از افراد نامدار در عرصه اقتصاد سیاسی، منتشر شد. گویی وی در حال پیادهروی با همسرش بوده که دچار سکته قلبی شده است. آلسینا دارای ویژگیهای خاصی بود که توجه به آنها برای دانشجویان و دانشآموختگان رشته اقتصاد، سیاست و اقتصاد سیاسی آموزنده است. در این نوشته به اختصار به این ویژگیها و دستاوردهای علمی پرداخته میشود.
اولین کسی که به فکر کاربست دانش اقتصاد در عرصه سیاست افتاد بوکانان بود. وی که آمریکاییالاصل بود در سفر به ایتالیا و پس از آشنایی با پیچیدگی سیاست در آنجا به این فکر افتاد که میتوان از ابزار اقتصاد برای تحلیل پدیدههای سیاسی استفاده کرد. تلاش وی در این جهت موجب ایجاد مکتب «انتخاب عمومی» شد و به همین واسطه وی شایسته دریافت جایزه نوبل شد. متاسفانه مکتب انتخاب عمومی در تکامل خود دارای جهتگیریهای خاصی شد و این امر موجب شد تا این رویکرد توسط اقتصاددانان جریان اصلی مورد اقبال قرار نگیرد.
آلبرتو آلسینا که یک ایتالیایی و دانشآموخته دانشگاه نامدار بوکونی در ایتالیا بود برای گذراندن دوره دکترای خود به دانشگاه هاروارد رفت اما همه دغدغههای مربوط به سیاست، فرهنگ و اقتصاد ایتالیا را با خود به همراه برد. تقریباً تمام فعالیتهای بعدی او متاثر از همین دغدغهها بود. وی در رساله دکترا و همچنین تحقیقات بعدی تلاش کرد تا موضوعات سیاسی را با ابزار اقتصاد نئوکلاسیک مورد تحلیل قرار دهد. یکی از مهمترین دغدغههای او سوءاستفاده سیاستمداران از ابزارهای سیاستگذاری برای تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات بود. توجه به این امر و مدل کردن آن موجب شد تا ادبیات «چرخههای اقتصاد سیاسی» رشد کند و به مفهومی جاافتاده در اقتصاد تبدیل شود. امروزه چشمان تحلیلگران اقتصادی نسبت به چگونگی این قبیل سوءاستفادهها در آستانه انتخابات تیز شده است و این امر مرهون تحقیقات اقتصاددانانی از جمله آلبرتو آلسینا بوده است.
آلسینا که از اروپا به آمریکا رفت متوجه تفاوتهای عظیمی در نظام اجتماعی این دو منطقه شد و پیوسته به آن میاندیشید. در یک سمت دولت رفاه بزرگ وجود دارد و در سوی دیگر دولت رفاه کوچک. در یک سمت نرخ بیکاری بالا و نرخ رشد پایین است اما در سمت دیگر نرخ بیکاری پایین و نرخ رشد بالاست. در یک سمت نظام حمایتی قوی و در سمت دیگر نظام حمایتی ضعیف است. چرایی این تفاوت علیالظاهر تا پایان گریبان او را رها نکرد. کتاب رفع فقر در آمریکا و اروپا ماحصل اندیشه و تحقیقات وی برای توضیح چرایی این تفاوت است.
موضوع دیگری که او به آن علاقهمند شد تفاوتها میان کشورهای اروپایی با هم بهطور عام و ایتالیا و کشورهای همسایه مثل فرانسه و سوئیس بهطور خاص است. این امر همه متفکران اروپایی را به اهمیت نهادها و مقوله فرهنگ رهنمون شده است. این موضوع در 10 سال اخیر در کانون تحقیقات وی قرار داشت. خاستگاه اروپایی او موجب میشد تا نسبت به مسائل اتحادیه اروپا بیتفاوت نباشد و پیوسته نسبت به راهحل کشورهای مشکلدار بیندیشد. تاکید بر ریاضت اقتصادی از جمله راهکارهای پیشنهادی وی برای این قبیل کشورها بوده است.
رسیدن به راهحل ریاضت اقتصادی ناشی از تحقیقات پیشین وی در مورد کسری بودجه پایدار در برخی کشورهاست. اگر کسری بودجه مزمن اثرات اقتصادی بدی دارد، این سوال که چرا کسری بودجه در برخی اقتصادها ماندگار میشود او را به وجه اقتصاد سیاسی پشت این کسری بودجه که همان ناتوانی سیاسی در کنترل بودجه در برابر فشارهای سیاسی و اجتماعی مختلف است کشاند. از اینرو در زمینه اقتصاد سیاسی کسری بودجه مطالبی را منتشر کرد.
تحقیق در مورد کسری بودجه بهطور طبیعی او را به موضوع ثبات اقتصادی و تورم دلالت میکرد. وی متوجه این واقعیت بود که در اتحادیه اروپا کشور آلمان در مهار تورم موفقتر از دیگر کشورهای اروپایی بوده است و ریشهشناسی وی او را به استقلال بیشتر بوندس بانک نسبت به دیگر بانکهای مرکزی اروپا رهنمون کرد. از اینرو مفهوم استقلال بانک مرکزی را جدی گرفت و به خوبی نشان داد که راه مهار بلندمدت تورم در گرو استقلال نهاد بانک مرکزی و سیاست پولی از سیاست مالی است. این حرف بیش از آنکه یک موضوع فنی باشد بر وجوه سیاسی ناظر به تعامل نهادها دلالت دارد. در کشوری که تفکیک قوا و سازوکارهای پایش و اصلاح برقرار است ایجاد چنین استقلالی ممکنتر است.
این موضوعات همانند نخ تسبیح او را به مساله بزرگتری هدایت میکرد و آن مساله بزرگتر معمای اصلاحات اقتصادی است. همه کشورها دوست دارند توسعهیافته باشند و همه میدانند که برای این امر باید اقتصاد بیمار خود را جراحی کنند اما نکته جالب توجه و معماگونه این است که نه حاکمان میل به انجام اصلاحات دارند و نه مردم از انجام آن پشتیبانی میکنند. اینکه چرا مردم چیزی را در دل طلب میکنند ولی در عمل آن را نفی میکنند معمای بزرگ اقتصاد سیاسی اصلاحات اقتصادی است. محققانی از جمله آلسینا در پی یافتن پاسخی برای این معما رفتند و از رهگذر تلاش برای یافتن پاسخ، به نکات ارزشمندی برای پیشبرد اصلاحات اقتصادی رسیدند.
سرانجام آنکه اندازه کشورها مورد توجه او قرار گرفت. اگرچه اندازه کشورها توسط ملاحظات سیاسی تعیین شده است اما میتوان از منظر اقتصادی نیز به آن نگریست. کشورهای بزرگ از این امتیاز برخوردارند که هزینه ثابت عرضه کالای عمومی روی افراد بیشتری سرشکن میشود اما در عین حال با این دشواری مواجه میشوند که تنوع ترجیحات و افکار بهتبع تنوع قومیتها و نژادها بیشتر میشود و همین امر اداره کشور را سخت و دشوار میکند و زمینه جداییطلبی را فراهم میکند. این موضوع نیز به روشنی از تنوعهای موجود در تکتک کشورهای اروپایی و نغمههای جداییطلبی در میان آنها به او الهام شده است.
با این توصیف روشن میشود که آلسینا محققی اروپایی بود که دغدغههای اروپایی خود را با خود به آمریکا برد. این امر هیچوقت مورد انکار او نبود زیرا پیوسته تلاش کرد بین آمریکا و ایتالیا در تردد باشد. وی اصرار داشت که هر سال یک ترم در دانشگاه بوکونی حضور داشته باشد و پیوندش با اروپا بهطور عام و ایتالیا بهطور خاص قطع نشود.
از مهمترین ویژگیهای وی این امر بود که برایش جذابیت و هوشمندی ایدهها مهمتر از فرمالیسم حاکم بر مدلسازیهای پیچیده بود. به حقیقت نیز مدلهای موجود در مقالات وی نیز مدلهای پیچیده نبود و خود وی اهل مدلسازیهای عجیب و غریب یا محاسبات آماری بسیار فنی نبود. هنرش این بود که به واقعیت بیرونی نگاه و در مورد آن تامل کند و از این تامل، روابطی را کشف کند. برای او این شیفتگی در کشف ایدههای جدید به قیمت عدول از کمالگرایی در مدلسازی و محاسبات آماری محقق میشد.
آلسینا در روابط انسانی بسیار گشادهرو و صمیمی بود و ابداً اهل تکبر و تفرعن نبود. دعوت اینجانب را برای مصاحبه به سادگی پذیرفت و اعلام کرد که حاضر است اگر شرایط مهیا شود به ایران بیاید. حیف که از این امر استفاده نکردیم. وی به سادگی از ضعفها و کاستیهایش صحبت میکرد و آنها را پنهان نمیکرد. در یک نشست بااهمیت که بزرگان اقتصاد جمع بودند وقتی مدل خود را در مورد بحران مالی عرضه کرد با این سوال مواجه شد که چرا در این مدل از نرخ ارز خبری نیست. او در پاسخ به طنز گفت که از دوران لیسانس با این مساله مواجه بوده که وقتی میگوییم نرخ ارز منظور دلار به یورو است یا یورو به دلار و چون هیچوقت این موضوع برایش حل نشده بحث نرخ ارز را همیشه کنار گذاشته است! وقتی در کلاسهای آلسینا شرکت میکردم همیشه این احساس را داشتم که انگلیسیاش مثل افرادی نیست که انگلیسی زبان مادریشان است. اینها را برای این ذکر میکنم تا بدانیم که برای یک اقتصاددان طراز جهانیشدن همه این امور از قبیل زبان عالی، قدرت مدلسازی فوقالعاده یا تسلط کمنظیر بر اقتصادسنجی لازم نیست. کافی است علم اقتصاد را درست خوانده باشیم تا از شهود اقتصادی برخوردار باشیم و با ذهن نقاد و چشم کنجکاو به جهان اطراف بگردیم و در پی درک شواهد و پدیدهها باشیم. هر وقت یافتهای داشته باشیم حتماً کسانی هستند که به ما در مدلسازی یا در آزمون آماری و نهایتاً انتشار آن به زبان علمی کمک کنند و کار را بهطور مشترک به چاپ رسانیم و بتوانیم در جامعه علمی جهانی مشارکت بورزیم.
در پایان همانگونه که لری سامرز گفته تصور حوزه اقتصاد سیاسی بدون وجود آلبرتو آلسینا دشوار است. شاید بهترین توصیف در مورد او این جمله سامرز باشد که برخی افراد هنرشان تبدیل کارهای ساده به امور سخت است اما آلسینا از جمله کسانی بود که کارهای سخت را به امور ساده تبدیل میکرد.
* با تشکر از پویان خشابی بابت ارائه برخی اطلاعات و تذکرها