افزایش شکاف میان ایران و اروپا
بررسی حاشیههای حضور ایران در مجمع عمومی سازمان ملل در گفتوگو با مهرداد عمادی
مجمع عمومی سازمان ملل در حالی به کار خود خاتمه داد که از مدتها قبل از شروع آن، گمانهزنیهایی در خصوص گفتوگوی روسای جمهور ایران و آمریکا در حاشیه آن صورت گرفته بود. دیداری که نهتنها رخ نداد بلکه با سخنان آتشین ترامپ و روحانی علیه ایران و آمریکا در مجمع عمومی، آتش نزاع میان این دو کشور را شعلهورتر کرد. مذاکرات دوجانبه روحانی با مقامات ارشد آلمان و فرانسه، بریتانیا و کشورهای دیگر نیز از موضوعات بحثبرانگیز مجمع عمومی سازمان ملل بود. به منظور تحلیل اتفاقات و حاشیههای این مجمع گفتوگویی را با مهرداد عمادی، تحلیلگر مسائل اقتصادی انجام دادیم. عمادی معتقد است، سخنرانی ترامپ و روحانی نکته مهم و تاثیرگذاری نداشته و واکنشها نسبت به این سخنرانیها مطابق با پیشبینیها بوده است.
مجمع عمومی سازمان ملل در حالی به کار خود خاتمه داد که از مدتها قبل از شروع آن، گمانهزنیهایی در خصوص گفتوگوی روسای جمهور ایران و آمریکا در حاشیه آن صورت گرفته بود. دیداری که نهتنها رخ نداد بلکه با سخنان آتشین ترامپ و روحانی علیه ایران و آمریکا در مجمع عمومی، آتش نزاع میان این دو کشور را شعلهورتر کرد. مذاکرات دوجانبه روحانی با مقامات ارشد آلمان و فرانسه، بریتانیا و کشورهای دیگر نیز از موضوعات بحثبرانگیز مجمع عمومی سازمان ملل بود. به منظور تحلیل اتفاقات و حاشیههای این مجمع گفتوگویی را با مهرداد عمادی، تحلیلگر مسائل اقتصادی انجام دادیم. عمادی معتقد است، سخنرانی ترامپ و روحانی نکته مهم و تاثیرگذاری نداشته و واکنشها نسبت به این سخنرانیها مطابق با پیشبینیها بوده است.
♦♦♦
پس از مدتها گمانهزنی در خصوص احتمال دیدار ترامپ و روحانی تحولات اخیر در نیویورک هیچ نشانه مثبتی نداشت. چرا پیشرفتی که درباره این گمانهزنی میشد، اتفاق نیفتاد؟
بله، از نظر من نهتنها پیشرفتی حاصل نشد بلکه تا حدی پسرفت نیز به وجود آمد. به این دلیل که متاسفانه آمریکا در این فاصله زمانی که آقای روحانی آنجا بود محدودیتهای جدیدی از نظر ویزا و حتی از نظر تردد هیات دیپلماتیک ایران معرفی کرد. البته برخی این موضوع را اینگونه توجیه میکنند که آمریکاییها نیز در ایران نمایندگی ندارند و اخیراً درگیر چند پرونده دستگیری شهروندان دارای تابعیت دوگانه بودهاند، پس این اقدامات اشکالی ندارد. اما از نظر من این توجیه درستی نیست چراکه باید به هر ملاقات به عنوان یک نقطه عطف جدی در چارچوب اهمیتی که از نظر تاریخی دارد نگاه کنید.
ممکن است در گذشته نکات منفی و تاریکی در روابط دو کشور وجود داشته باشد ولی همانطور که در ملاقاتهای سالهای 1971 و 1972 میان ویتنام شمالی و هیات آمریکایی در پاریس و سوئیس، دو طرف به عقب برنگشتند، در نشست سازمان ملل نیز میتوانست تحولی در روابط ایران و آمریکا بدون توجه به گذشته تاریک شکل بگیرد.
آمریکا با این اقدام قصد نشان دادن جدیت خود در ایجاد فشار حداکثری بر ایران را داشت و حتی اگر چنین کاری هم نمیکردند اتفاق مثبتی نمیافتاد ولی واقعیت این است که این اقدام آنها تنها وزنههای منفی بیشتری بر ترازوی روابط ایران و آمریکا قرار داد.
به نظر من ما در آینده خواهیم دید که شاید زمانی این گفتوگو صورت بگیرد. هرچند جناح افراطیها در آمریکا توانستند این کابینه جدید را (که البته زیاد هم جدید نیست) یک گام دیگر به عمیقتر کردن بحران بکشانند. در ایران هم متاسفانه این موضوع به چشم فرصتی برای حل مشکلات دیده نشد. شاید این گفتوگو میتوانست آغازی برای حل مشکلات بسیار عمیق در کشور باشد.
در همین نشست، رئیسجمهور با مقامات بریتانیا، فرانسه، آلمان و بسیاری از کشورهای دیگر دیدار کرد. آیا این دیدارها، نشستهای عادی بوده یا میتوان نتیجه خاصی از آنها گرفت؟
از نظر من این نشستها اصلاً عادی نبودند. در حقیقت این گفتوگوها برای ایجاد هماهنگی و کم کردن فاصله بین تهران، برلین، پاریس و فرانسه پس از حادثه آرامکو بود که فضا را علیه ایران بسیار منفی کرده بود. ایران در این مذاکرات خواستار هماهنگی و افزایش کوشش سه کشور بزرگ اروپایی حول یک محور اصلی بود: ایجاد مقاومت بیشتر در برابر کمپین جهانی واشنگتن، ریاض و تلآویو علیه ایران که برخی از کشورهای عربی دیگر را نیز به سمت خود کشاندهاند. در حقیقت عدم ایجاد یک هماهنگی راهبردی ممکن است باعث شود طرف مقابل واقعاً به آن اهدافی که میخواهد نزدیکتر شده یا حتی به آن دست پیدا بکند. چنین کمپینی اگر در برابر ایران شکل بگیرد نهتنها هزینههای فوقالعاده سنگینی برای اقتصاد ایران خواهد داشت بلکه موجب تشدید بحران خاورمیانه خواهد شد و در صورت برخورد نظامی در منطقه، کشورهای عربی خلیجفارس هم صدمات بسیار قابل توجهی خواهند دید.
این مذاکرات نشستهای عادی ایران با شرکای استراتژیک پیشین تجاری-سیاسیاش در اروپا نبود. در حال حاضر متاسفانه فضا در هر دو طرف بسیار منفی شده و کمی هم انتظارات غیرواقع در دو طرف وجود دارد. از سوی دیگر هر دو طرف اشتباهاتی را نیز انجام دادهاند و همه این موارد باعث شده تا امیدها برای کاهش شکاف میان ایران و سه کشور اروپایی و فاصله گرفتن اروپا از آمریکا کمتر شود. اما در حقیقت علت همه این اتفاقات را نمیتوان به رئیسجمهور ایران نسبت داد.
من فکر میکنم در ماههای اخیر فشار بر روحانی بسیار زیاد بوده و زیر پایه سیاسی رئیسجمهور فعلی ایران بسیار نازکتر شده و این موضوع بر جدی گرفتن مذاکرات از سوی رئیسجمهور اثر منفی گذاشته است.
سخنان روحانی و ترامپ در مجمع جهانی حاوی چه نکات مهمی بود؟
از نظر من برای سنجش اهمیت سخنان این دو رئیسجمهور باید دید تا چه اندازه این سخنان جدی گرفته شده است. اما از نظر من صحبتهای رئیسجمهور با توجه به شرایط فعلی کشور و منطقه چندان قدرتمندانه نبود. شاید تمرکز بر اقدامات واشنگتن، ریاض و تلآویو در راستای جلوگیری از رسیدن به آرامش پایدار در منطقه و همچنین صحبت در خصوص بازسازی روابط میان ایران و کشورهای عربی میتوانست نتیجه بهتری داشته باشد. اگر ما نگاهی به فرهنگ شرق آسیا بیندازیم مشاهده میکنیم که آنها در مواجهه با مشکلات کلان آن را به چند تکه تقسیم کرده و نخست تکههای فوریتر را مدیریت میکنند و برای تکههای بعدی نیز راه چاره میجویند. متاسفانه در فرهنگ ما چنین چیزی وجود ندارد.
در طول تاریخ ما با چنین مشکلی مواجه بودیم. مثلاً در جنگ چالدران میان ایران و عثمانی، فرصت طلایی بود که ما یکسری مشکلاتمان را با عثمانی حل کنیم ولی مسائل جدیدی را روی میز آوردیم و همین باعث شد تا دست خالی برگردیم.
از سوی دیگر آمریکا با تمرکز بر روی مساله مدارک و اسنادی که در مورد آرامکو ارائه داد و پیوند زدن ایران به حوثیهای یمن، دقیقاً روی همان یک نکته تمرکز کرد. شما اگر پرتوهای نور را با ذرهبین روی یک نقطه متمرکز کنید، میسوزاند.
اما وقتی به جای ذرهبین یک شیشه خیلی بزرگ دارید و میخواهید تمام این مسائل دیده شود همزمان در یک نقطه ویژه نمیتوانید ایجاد حرارت کنید و بُرندگی داشته باشید. اگرچه از نظر من به طور کلی سخنان هیچکدام از روسای جمهور ایران و آمریکا نکته ویژهای نداشت اما آمریکاییها توانستند از آن سخنرانی استفاده بهتری بکنند.
واکنش محافل سیاسی جهان در مورد حرفهای این دو رئیسجمهور چه بوده است؟
در مورد سخنان این دو رئیسجمهور این را یک مقدار باز میکنم؛ باید هم واکنش محافل سیاسی را سنجید و هم عکسالعمل بازارها را. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که در حقیقت از سال 2004 به بعد وارد دورهای شدیم که رابطه میان بازارها و سیاست بسیار کلیدی است و سیاستهای کلان تصمیمگیرندگان و رهبران سیاسی به صورت مستقیم بر بازارها تاثیر میگذارند.
در همین راستا واکنش روسیه و چین نسبت به صحبتهای ترامپ مطابق با انتظار بود. اما در منطقه و از سوی کشورهای اروپایی واکنشهای مثبتی به این سخنان دیده نشد و گامی در جهت کاهش بحران در کوتاهمدت نیز برداشته نشد. بلکه کشورهای منطقه به ذخیرهسازی سوخت روی آوردهاند و کشورهای اروپایی نیز تصمیم به افزایش تولید و انبار کردن انرژی گرفتهاند تا در صورتی که جنگی در گرفت آنها به بحران انرژی دچار نشوند.
با این اوصاف احتمال دیدار سران ایران و آمریکا یک سال دیگر به تعویق افتاد، در فاز جدید بازی میان ایران، آمریکا و اروپا چگونه شکل خواهد گرفت؟
اگر از نگاه لندن و پاریس به موضوع بنگریم به نظر میرسد شکاف میان آمریکا و اروپا به طور قابل توجهی بعد از آرامکو کاهش یافته و بدون شک این کاهش شکاف و افزایش نزدیکی به سود ما نیست چراکه باعث خواهد شد اروپا طرف آمریکا را بیشتر بگیرد.
اگرچه در بسیاری از موارد اروپا شایسته دریافت انتقاداتی هم هست ولی دستکم در خصوص این پرونده و در یک پنجره زمانی ۲۱ ماهه اروپا به شدت خواهان این سه موضوع بوده است:
۱- آمریکا موفق به ایزوله کردن و انزوای کامل ایران نشود و اتحادیه اروپا بتواند کانالهایی ایجاد کند که ایران به کارهای اقتصادی و بازرگانی خودش ادامه دهد.
۲- اروپا در برخی از پروژههای ایران به صورت یک شریک استراتژیک فعالیت اقتصادی داشته باشد؛ بازی برد-بردی که خودش وزن قابل توجهی در برابر مثلث کشورهایی باشد که خواستار سخت شدن شرایط برای ایران هستند.
۳- اروپا به این نگاه رسیده بود که این فرصت خوبی است که خطی مجزا و مستقل از نگاه آمریکا در سیاست خارجی خودش در منطقه جنوب اروپا و خلیجفارس دنبال کند.
با اتهاماتی که آمریکا در مورد سهم ایران در حمله به آرامکو وارد کرده برای نخستینبار در سه سال اخیر، اروپا کمی از ایران دور شده است. به طوری که به نظر میرسد پاریس به دنبال آن است برای مقابله و مدیریت تهدید ایران، همکاریها و گفتوگوهای راهبردی را با آمریکا از سر بگیرد و در این چارچوب من تصور میکنم اگر ما در ایران نتوانیم موفق شویم که این فضا را برگردانیم چشمانداز روشن نخواهد بود.
از نظر من که پارامترهای روابط بینالملل را مطالعه میکنم، ما میتوانستیم از ناهمگونیهایی که میان منافع اقتصادی و انرژی اروپا و آمریکا وجود دارد، استفاده کنیم. اما متاسفانه درست عکس این کار را کردیم و به جای اینکه کمک کنیم این در باز شود، به در تکیه دادیم و جلوی کسانی که سعی در از سرگیری روابط اقتصادی تجاری و تبادل سرمایه با اروپا را داشتند، گرفتیم.
به نظر شما چرا اروپا به ایران هشدار داده که از برجام خارج میشود؟
اغلب اوقات وقتی از بیرون جنگل به آتشی که در جنگل در حال شعلهور شدن است نگاه کنید، شاید درک بهتری از موضوع پیدا کنید. به نظر من یک اشتباه مهمی که ما در تهران کردیم این بود که اعلام کردیم اگر آن چیزی که توافق شده در برجام از آن سو انجام نشود (که بیش از 90 درصد مسائل اقتصادی و دسترسی به تسهیلات بانکی بود) ما هم دلیلی برای محدود کردن پروژههای هستهای خود نمیبینیم.
بارها مقامات اروپایی اعلام کردهاند که نگاهشان در مورد غنیسازی ایران مثبت نیست. اینکه ما به آن تعهد عمل کنیم در صورتی که طرف مقابل عمل نمیکند و ما همچنان پای تعهدات خود بمانیم از نظر اقتصادی کار درستی نیست. ولی در هفتههای اخیر بدون اینکه کلام و حرف اصلی را بزنیم اشارههای مستقیم داشتیم که گامهای بعدی غنیسازی جاهایی خواهد رفت که به مراحل و فصلهایی خواهد رسید که میتواند خیلی به نظامی کردن چارچوب این پروژه نزدیک باشد. هرچند قصد ایران هم استفاده نظامی نیست اما دستکم در اروپا اینگونه تعبیر شده است.
این موضوع را میتوان از نشریات مختلف گاردین و تایمز و... مشاهده کرد. اروپا در واقع اخطاری داد که اگر به سمت سلاح هستهای بروید ما نیز از برجام خارج میشویم. برخی این نگاه را دارند که خب اتفاقی از نظر اقتصادی برای کشور نیفتاد که ما بخواهیم نگران خروج اروپا باشیم. این درست نیست. پیش از اینکه ترامپ در سال 2018 تحریمهای جدیدی را به ایران تحمیل کند حجم تجارت ما با اروپا تقریباً در مقایسه با سال 2016 دو برابر شد و به نزدیک 10 میلیارد یورو رسید.
همچنین قراردادهای بسیاری مهمی در حال توافق و رسیدن به امضای نهایی بود که میتوانست بسیار مهم باشد.
خروج اروپا از برجام چه تبعاتی خواهد داشت و چه کسی بیشتر از آن سود خواهد برد؟
بسیار واضح است که نخستین دستاورد خروج اروپا از برجام این خواهد بود که ایران تنها منطقهای را که حاضر بود فناوریهای روز را در اختیار ما بگذارد از دست خواهد داد و در بسیاری از بخشها نظیر استخراج و پتروشیمی و خودروسازی دیگر امید به توافق جدیدی نخواهد بود. اگر چنین چیزی رخ دهد، ایران عملاً به یک موتور محرک اقتصاد چین و مسکو تبدیل خواهد شد.
شاید این پرسش پیش بیاید که وقتی آمریکا اینگونه زیر چنین توافقی زد چه گزینه دیگری برای ایران میماند و آیا اروپا نمیتوانست تلاش بیشتری بکند؟ از نظر من در میان سه کشور بزرگ اروپا (فرانسه، آلمان و بریتانیا) یکپارچگی وجود نداشت و همین موضوع باعث شد تا این اتحادیه به سمت ایران سوق پیدا نکند.
از نظر من برندگان اصلی این موضوع کشورهایی نظیر ترکیه و امارات خواهند بود که ایران برای تامین برخی کالاهای خود به آنها روی خواهد آورد. چراکه روسیه از نظر توان تکنولوژی به جز صنایع دفاعی و نظامی حرفی برای گفتن ندارد. از سوی دیگر چینیها نیز اگر بخواهند چیزی به ما بدهند همرده با کالاها و تکنولوژی برترشان نخواهد بود و کاری را که ژاپن با آنها کرد با ما خواهند کرد.
به همین دلیل در صورتی که جنگی رخ ندهد، برندگان اصلی ترکیه و امارات متحده خواهند بود و در مرحله بعدی هند، چین و روسیه بیشترین نفع را خواهند برد. در عمل نگاه ما به شرق باعث نخواهد شد که توازنی در سیاستهای خارجی، تجارت خارجی و انتقال تکنولوژی ایجاد شود و این موضوع اصلاً تبعات مثبتی برای ایران نخواهد داشت و حتی هزینههای سنگینی را برای اقتصاد کشور به ارمغان خواهد آورد. کافی است به سرنوشت هند و چین در اواخر دهه 1960 نگاهی بیندازیم تا از سنگینی این تبعات با خبر شویم.