جای خالی مکانیسمهای تصحیح خطا
دوره ثبات فرصت مناسبی برای اصلاحات اقتصادی است یا دوره بحران و التهاب؟
شرایط بحرانی ناشی از شوکهای برونزا میتواند اجماع لازم برای برخی تصمیمهای سخت به وجود آورد. اگر سیاستگذار اقتصاد کلان به چنین امید و آرزوهایی روی آورده است، احتمالاً سیستم را گرفتار برخی دُورهای فلسفی میبیند که خارج شدن از آنها در چارچوب درونی سیستم ناممکن است. یعنی اصلاحات را منوط به برآورده شدن برخی شروط میبیند و برآورده شدن آن شروط را منوط به همان اصلاحات.
شرایط بحرانی ناشی از شوکهای برونزا میتواند اجماع لازم برای برخی تصمیمهای سخت به وجود آورد. اگر سیاستگذار اقتصاد کلان به چنین امید و آرزوهایی روی آورده است، احتمالاً سیستم را گرفتار برخی دُورهای فلسفی میبیند که خارج شدن از آنها در چارچوب درونی سیستم ناممکن است. یعنی اصلاحات را منوط به برآورده شدن برخی شروط میبیند و برآورده شدن آن شروط را منوط به همان اصلاحات. آیا باید چنین امید و آرزویی را قضاوت کرد؟ آیا شوکها و شرایط به وجود آمده برای ایجاد اجماع کافی است؟ آیا نباید منظور سیاستگذار از «تصمیمات سخت» را جویا شد؟ اصولاً بر چه نوع تصمیمات سختی باید تمرکز کرد؟ در ادامه برخی از جنبههای مرتبط با این سوالات مطرح میشود.
آیا بهتر است تصمیمات «سخت» سیاستگذار در دورههای ثبات پیگیری شود یا دورههای بحران و فشار اقتصادی؟ قطعاً پاسخ به تعریف تصمیمات سخت بستگی دارد. این تصمیمات را مجموعه تصمیمهایی در نظر بگیرید که تنها در یک تحلیل هزینه-فایده بلندمدت توجیهپذیر میشود. بحثی را میتوان با قطعیت بیان کرد و آن اینکه کوتاهمدتنگری سیاستگذار باعث میشود که احتمال اجماع در دورههای غیربحرانی و باثبات ضعیف باشد. بنابراین حتی اگر پیگیری چنین اصلاحاتی در این دورهها بهتر باشد نیز توفیقی حاصل نمیشود.
بهطور مشابه میتوان عنوان کرد که احتمال شکلگیری اجماع در دورههای فشار اقتصادی و بحران بیشتر است. یعنی دورههای سخت فرصت خوبی برای گرفتن تصمیمهای سخت است، اما تردیدهای بیشتری در رابطه با بهینه بودن چنین تصمیماتی در چنین زمانهایی وجود دارد. ملاحظات توزیع درآمد در چنین دورههایی بسیار پررنگ است و مباحث کارایی را تحت تاثیر قرار میدهد. پس صرف احتمال بالاتر اجماع به معنی مفید بودن چنان تصمیمهایی نیست و چهبسا کجدار و مریز گرفتن ظرف اقتصاد در این دورهها پیشنهاد بهتری باشد، حتی اگر بدانیم که امیدی برای تغییر نگاه سیاستگذار در دورههای آرامش نیز وجود ندارد.
بحث فوق به این معنا نیست که نباید تصمیمات سخت را در این دورهها پیگیری کرد، بلکه به این معناست که باید احتمال بالاتر اجماع را به فال نیک گرفت، تصمیمات سخت را طبقهبندی کرد، برخی را کنار گذاشت و برخی را دنبال کرد. به عنوان مثال، تصمیمات سخت را مجموعه تصمیماتی در نظر بگیرید که به واسطه آنها برخی قوانین بالادستی، که الزاماتی را برای اقتصاد معین میکند، تغییر میکند یا تفسیرهای متفاوتی برای آنها ارائه میشود. شکستن ماهیت تردید ناپذیر برخی از این ساختارها و چارچوبها یا استفاده حداکثری از ظرفیتهای بلااستفاده آنها اتفاق خوبی است و بعید است توصیه به آنها به وضعیت اقتصادی مربوط شود. به عنوان مثال دیگر، تصمیمات سخت را ایجاد شفافیت اطلاعاتی یا کاهش فساد و... در نظر بگیرید. در مقابل این اتفاقها توجه شود که ممکن است در ذهن سیاستگذار، تصمیم سخت دخالت بیشتر در سایه سیاستهای حمایتی تعریفشده باشد.
فارغ از مسائل کلی فوق، اجازه دهید با استفاده از مفهوم «تعادل» بحث جزئیتری را مطرح کنیم. «تعادل» از جمله مفاهیمی است که نیاز به معرفی چندانی ندارد. احتمالاً همه تلوتلوخوردنهای فرد خوابآلود یا مریض یا مست را دیده باشیم. سیستمهای فیزیکی، اقتصادی، اجتماعی و... نیز ممکن است چنان باشند. واژه «تعادل» را برای حالتهایی بهکار میبریم که اگر سیستم به حال خود رها شود، در خود تمایلی به تغییر نمیبیند.
البته، موضوع در علوم انسانی و بهطور مشخص اقتصاد کمی پیچیده است. نکته اول و پیچیدگی حاصل از آن به بعد «زمان» مربوط میشود. بسته به اینکه چه دامنه زمانی یا چه فرکانسی از ترکیبات در ذهن میآید، ممکن است از تعادلهای کوتاهمدت یا بلندمدت و بعضاً میانمدت سخن گفته شود. نکته دوم به خوب یا بد بودن وضعیت مربوط میشود. تلاطمهای بسیاری میتوان مثال زد که به امید پایان یافتنشان دست به دعا میبریم. لحظهای که خودرو از جاده خارج میشود و نه کنترلش را در دست دارید و نه خود میایستد، مثالی از آن است. با این حال، همه ایستادنها و توقفها خوب نیست. چهبسا وضعیتهایی که آرزوی متلاطمشدنشان را داشته باشیم. اگر تمایل داشتید، سکون مستی را که سرش در چاه فاضلاب فرو رفته تصور کنید. همچنین، تمام افتوخیزها نیز بد نیستند. شاید شما نیز دلتنگ تکانهای قطاری که به سمت زادگاهتان در حرکت است شده باشید. نکته سوم آنکه ارزشگذاری بر تعادلها یا عدم تعادلها کار هرکسی نیست، اما احتمالاً روحانیون یا معلمان اخلاق و... بهترین گزینهها باشند. برای توجه به ساده نبودن ارزشگذاری، به بخشی از آیه ۱۶۸ سوره اعراف اشاره میکنم: وَبَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیئَاتِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ: و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم، باشد که ایشان بازگردند. فارغ از تمام پیچیدگیهایی که سه نکته فوق ایجاد میکند، به نظر میرسد توافق ضمنی بر شاقول «رشد و رفاه اقتصادی» وجود داشته باشد؛ به این معنی که تعادل بد دارای رشد پایین و پرنوسان و تعادل خوب دارای رشد بالا و باثبات است. در اینکه رشد اقتصادی در ایران بسیار پرنوسان و متوسط آن نیز نسبتاً پایین است، شکوشبههای وجود ندارد. بنابراین، در سایه توافق مورد اشاره، در یک تعادل بد هستیم.
اما تعادل وضعیتی است که تمایل به تغییر در آن وجود ندارد. پس چگونه میتوان شعله تغییری را روشن کرد و از یک تعادل «بد» به تعادل «خوب» رسید؟
اینکه «یک نیروی بیرونی» یا به عبارتی «شوک خارجی» میتواند تغییری در سیستم ایجاد کند، اولین و واضحترین چیزی است که به ذهن میرسد. چنین نیرویی را ممکن است هم شرط «لازم» و هم شرط «کافی» بدانیم؛ به این معنی که تنها همین یک راه وجود دارد و البته ما را به مقصد نیز میرساند. در ادبیات معاصر هم میتوان نشانههایی از چنین تفکرات و نظراتی دید. مثلاً به قسمت معروفی از شعر اخوان اشاره میکنم: کاوهای پیدا نخواهد شد امید / کاش تا اسکندری پیدا شود. البته اینکه صرفاً آن را شرط کافی بدانیم، وضعیت خوشبینانهتری را شاید رقم زند چراکه میگویند: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. تخصصیتر و بر روی کاغذ ریاضیدانها و مدلسازها، سیستمهای پویای بسیاری حاوی چنین گزینههایی به عنوان شروط لازم هستند. آن به صورت یک پدیده تصادفی نمایان میشود که برونزاست و دانش نسبت به آن محدود است و میتواند ناگهان تغییر کند و اتفاق مهمی را در یک تحقق رقم زند. معمولاً لفظ «شوک» برای آن اتفاقها بهکار برده میشود. در هر حال، نکته مهم آن است که «شوک» شرط کافی نیست و بسته به نوع و اندازه و مکانیسمهایی که برمیانگیزاند، ممکن است تحولی مثبت یا منفی رقم بزند یا هیچ تغییری ایجاد نکند. در چند دهه اخیر نگاه به «پارامتر» متفاوت از قبل شده است و این بر پیچیدگی مکانیسمها میافزاید، به گونهای که طراحی مدلی که در آن شوکها (مثلاً از کانال انتظارات) بر پارامترها تاثیر میگذارند عجیب نیست.
اینکه شوکهای برونزا قابلیت تغییر تعادل دارند، به آن معنی نیست که شوکها میتوانند در «مدیریت» اقتصاد کلان نقش متغیر کنترل را بازی کنند. خیر، آنها برونزایند، کنترلناپذیرند و انتظار تغییرات مثبت از آنها از جنس امید و آرزوست. شاعران میتوانند از آنها سخن بگویند، اما قطعاً مدیران باید در جستوجوی راههای معتبرتری باشند.
آیا سطح اعلایی از مدیریت وجود دارد که در آن سیستمهایی فاقد تعادلِ بد طراحی کند؟ پاسخ منفی است و سیستمهای پیچیده نظیر اقتصاد کلان یک کشور ذاتاً با وضعیتهای چندتعادلی مواجه هستند. اما این بدان معنا نیست که سیستمها را نمیتوان بهبود بخشید. کلید ماجرا در یکی از ویژگیهای پدیده تصادفی و شوکپذیری که پیشتر توصیف شد نهفته است. آنها «ناشناخته» هستند. اصولاً استفاده از لفظ «شوک» برای پدیدههایی که فرآیند تغییراتشان را میدانیم درست نیست. بنابراین، معادلات، مکانیسمها، پویاییها (یا هر واژه دیگری که بتوان برای توصیف بخشهای یک سیستم استفاده کرد) باید نسبت به دانش ما درونزا باشند. ایجاد سیستمهای بینقص امکانپذیر نیست، اما تعبیه مکانیسمهای تصحیح خطا در سیستمهای موجود امکانپذیر است.
بنابراین اگر سیاستگذار به این درک رسیده است که سیستم بهطور درونی قادر به حل برخی از مشکلات نیست و شرایط برای گرفتن «تصمیمات سخت» به لطف عدو فراهم است، بهتر است برای او توضیح دهیم که تصمیمات سخت نیز درجه اهمیت متفاوتی دارند و در صدر آنها «طراحی مکانیسمهایی برای کاهش هزینه اصلاح خطای سیستم» یا سادهتر «کاهش هزینه گرفتن تصمیمات سخت» قرار میگیرد، بهگونهای که نسلهای آینده را به «لطف عدو» نیاز نباشد.