میانه راه کارشکنی نکنیم
امیر باقری از پیششرطهای اصلاحات اقتصادی میگوید
امیر باقری میگوید: مردم زمانی که مساله تغییرات و سیاستگذاری جدید را میشنوند به تجربیات قبلی رجوع میکنند. آیا سیاستگذار دفعه قبل تجربه خوبی داشت یا نه. تجربه گذشته عملکردی نکته بسیار مهمی برای مردم است. موفقیت یا عدم موفقیت دولت در تجربههای قبلی تاثیر مهمی در اعتماد یا بیاعتمادی مردم دارد.
شرایط عادی اقتصادی برای جراحی اقتصاد بهتر است یا شرایط بحرانی؟ امیر باقری در پاسخ به این سوال میگوید بستگی دارد که از منظر مردم بخواهیم به این سوال جواب دهیم یا سیاستگذار. به گفته سرپرست معاونت پژوهشی موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی در شرایط عادی، مردم آمادگی بیشتری برای انجام اصلاحات و پذیرش هزینههای احتمالی آن دارند. اما دولتها برای انجام اصلاحات مجاب نیستند و اصراری به بر هم زدن شرایط موجود ندارند. اما در شرایط سخت، این روند معکوس است. مردم در مقابل اصلاحات ساختاری و هزینههای آن موضع میگیرند اما سیاستگذار برای انجام اصلاحات مجاب است. به نظر میرسد سیاستگذار و مردم از این نظر روی دو خط موازی حرکت میکنند و کمتر میتوان به نقطهای رسید که هم مردم و هم سیاستگذار، همزمان با هم مایل به انجام اصلاحات باشند. باقری تاکید میکند شاید انجام اصلاحات گزنده باشد، اما به تعویق انداختن آن، گزندهتر است. اما اصلاحات سرمایه اجتماعی میخواهد و همراهی مردم را. باقری میگوید حاکمیت باید برای حل مشکلات به اجماع برسد و کل بدنه همصدا شوند و به سرعت اصلاحات را انجام دهند. اما در این میان باید با مردم حرف زد، آنها را همراه کرد و نشان داد دولت در هر تغییری همه ابعاد ماجرا را دیده. با این روش شاید اعتماد مردم جلب شود.
♦♦♦
هر زمان شرایط دشوار میشود، دولت (در معنای عام آن) وعده اصلاحات اقتصادی و بهبود میدهد و میگوید شرایط سخت فرصت خوبی برای اصلاحات ساختاری است. عدهای با این دیدگاه موافقاند و میگویند اجبار، دولتها را مجبور به تغییر میکند اما برخی دیگر معتقدند در دوره التهاب، مردم با اصلاحات همراهی نمیکنند و اصلاحات ناکام میماند. نگاه شما به این ماجرا چیست؟ آیا با وجود التهابات اقتصاد ایران اکنون زمان مناسبی برای اصلاح اقتصادی است؟
هر اصلاح ساختاری، اثراتی را به دنبال دارد که برخی در کوتاهمدت بروز پیدا میکند و برخی در بلندمدت. سیاستگذاران اصولاً در هر اصلاحی به این مساله توجه میکنند که تاثیر انجام اصلاحات یا به تعویق انداختن آن، خود را در کوتاهمدت و بلندمدت چگونه نشان میدهد. این مساله هم در تصمیم سیاستگذار مهم است و هم در همراهی یا عدم همراهی مردم. نکته دوم این است که بسیاری از اصلاحات و جراحیهای اقتصادی، تبعاتی دارد. حال باید دید این اثرات منفی شامل حال اقشار خاص میشود یا همه مردم. اقشار خاص و گروههای نفوذ در موارد بسیار، اگر بدانند اصلاحی منافعشان را به مخاطره میاندازد، مقابل آن میایستند و مانع میشوند. نکته سوم این است که کشور ما هر دو سال یکبار درگیر انتخابات است. از اینرو یکبار دولت نگران نارضایتی مردم است و دست به تغییرات ساختاری نمیزند و یکبار مجلس. این سبب میشود سیاستگذاران در اتخاذ سیاستهایی که در بلندمدت آثار مثبتی داشته اما در کوتاهمدت گزندگی دارد تعلل کنند و در دوره کوتاه فعالیت خود، اقدامی نکنند و این اصلاحات را به گردن دولتهای دیگر بیندازند. با این چند نکته، میتوان به این سوال جواب داد که شرایط عادی برای اصلاحات بهتر است یا بحرانی؟ جواب این سوال بستگی به این دارد که از منظر مردم بخواهیم به این سوال جواب دهیم یا سیاستگذاران. در شرایط عادی، مردم آمادگی بیشتری برای انجام اصلاحات و پذیرش هزینههای احتمالی آن دارند. نمونه این آمادگی و همراهی را در سال 93 بر سر ماجرای افزایش قیمت بنزین دیدیم. دولت نرخ بنزین را افزایش داد و مردم همراه شدند. اما در شرایط عادی، دولتها به دلیل گزندگیهای کوتاهمدت کمتر مایل به انجام تغییرات اساسی هستند. چون کشور در شرایط عادی است و او ترجیح میدهد شرایط همینگونه بماند. پس در شرایط عادی سیاستگذار هیچ فشاری برای اصلاحات حس نمیکند و به سادگی نمیتوان او را برای اصلاحات مجاب کرد.
اما در شرایط اضطرار همراهی مردم کم میشود.
دقیقاً نکته همین است. در شرایط بحرانی و تلاطم اقتصادی، هر تغییری در سیاستها بار مالی و روانی زیادی برای مردم دارد و گزندگی اصلاحات بیشتر است. در نتیجه مردم روی انجام اصلاحات موضع خواهند داشت. اما در این شرایط سیاستگذار چارهای جز تغییر ندارد و مجاب است که گریزی از تغییر ندارد. میتوان گفت به صورت کلی اجرای سیاستهای اصلاح ساختاری بهتر است در شرایط عادی اقتصادی انجام شود. اما سیاستگذار به دلایلی که عنوان شد کمتر به این سمت حرکت میکند. در شرایط تلاطم هم مردم. همین مساله کار را دشوار میکند.
تجربه نشان داده سیاستگذاران ما اصلاحات را به شرایطی موکول میکنند که گریزی از آن نباشد. اما شما گفتید در این شرایط حداقل در کوتاهمدت سختی کار برای مردم بیشتر خواهد بود. اما آیا الزام سیاستگذار دلیل کافی برای انجام اصلاحات هست و در شرایط بیثباتی باید به سمت اصلاحات رفت؟
اقتصاد زمانی به شرایط بحرانی میرسد که اصلاحات به تعویق افتاده باشد. پس تعویق مجدد آن به این دلیل که مردم ناراضیاند، نمیتواند دلیل خوبی باشد. چون مقاومت در برابر تغییرات و اصلاحات، اثرات بدتری را در پی دارد که هم در کوتاهمدت و هم بلندمدت جامعه را درگیر تبعات و عواقب خود میکند. برای نمونه مدتهاست که گفته میشود ساختار بودجه باید اصلاح شود و نشده. الان کار اصلاح بودجه سختتر شده. اما اگر آن را اصلاح نکنیم تبعات آن بدتر خواهد بود. بنابراین وقتی جامعه به شرایط فعلی میرسد دولت باید اصلاحات را آغاز کند حتی اگر مردم در کوتاهمدت آسیب ببینند. چون انجام اصلاحات بهتر از توقف آن است. بنابراین بهترین حالت این است که اصلاحات در شرایط عادی انجام شود، اما اگر از شرایط عادی گذشتیم و انجام ندادیم، به جایی میرسیم که تغییر اجبار است و چارهای و انتخابی جز آن نداریم. آنجاست که سیاستگذار قانع میشود که این کار را با تمام سختیهایی که ممکن است داشته باشد، انجام دهد. اما در زمان بیثباتی نمیتوان یکباره عمل کرد و باید با برنامه پیش رفت و برخی پیششرطها را انجام داد. برای مثال برای کاهش تنش و رسیدن به نتیجه مطلوب باید بررسی کند چه میزان از اصلاحات را در هر دوره میتوان انجام داد. شاید لازم نباشد همه اصلاحات ساختاری را همزمان انجام دهیم. شاید برخی از اصلاحات ساختاری را بتوان در اولویت قرار داد و برخی را به آینده نزدیک موکول کرد. اما مهمترین نکته این است که سیاستگذار الزام و ضرورت تغییرات را درک کند.
شما میگویید سیاستگذار باید مجاب شود. بگذارید مساله افزایش نرخ بنزین یا حذف تخصیص ارز دولتی برای واردات را مثال بزنم. در این دو مورد خاص که دغدغه روز جامعه است سیاستگذار چگونه باید مجاب شود که سیاستهای کنونیاش اشتباه است؟ گزارشهای کارشناسی متعدد بر نادرستی سیاستها صحه میگذارد اما سیاستگذار همچنان راه خود را میرود و با کوچکترین مخالفتی عقبنشینی میکند.
در خصوص مساله تخصیص ارز میبینیم که دولت متوجه اشتباه سیاستگذاری شده و به صورت تدریجی در حال حذف این نحوه تخصیص است. اما درباره بنزین ما دیدیم که اجماع شکل گرفته و حتی مساله به قدری ضرورت داشته که در جلسات حاکمیتی به آن پرداخته شده است. یعنی فقط دولت نیست که میگوید قیمت بنزین باید اصلاح شود، کل حاکمیت میگوید. اما دیدیم بهرغم تاکید حاکمیت، طرح ناگهان مسکوت میماند و مجلس موضع منفی میگیرد. نکته قابل توجه این است که اصلاح ساختاری، پیششرطهایی دارد. آن پیششرطها باید انجام شود تا کار به نتیجه برسد. درباره بنزین یکی از آن پیششرطهای مهم رعایت نشد. وقتی میگوییم همه درباره ضرورت کار به نتیجه و اجماع برسند، منظور این است که کسی میانه کار کارشکنی نکند. وقتی میگوییم اجماع کلی، مجلس هم بخشی از این کل است. باید همه همصدا میبودند. اما مجلس ساز دیگری زد.
پس باید گفت موضوع اصلاحات پیچیدهتر از این است که تنها، زمان یا تلاطم و ثبات اقتصادی، تعیینکننده پیشرفت یا توقف آن باشد و پیششرطهای مهمتری وجود دارد. از نظر شما چه پیششرطهایی برای اصلاحات و جراحی اقتصادی لازم است؟
یکی از پیششرطها مساله اقناع خود دولت برای تغییر است. یعنی همه دستگاهها و مقامات دولتی برای انجام تغییر باید مجاب باشند. اینطور نباشد که از یک سازمان دولتی صدای موافق شنیده شود و از دیگری صدای مخالف. این چندصدایی نشان میدهد دولت خودش هنوز به جمعبندی نرسیده و اصلاحات پیش نمیرود. نکته دوم این است که شرایط اقتصادی دشوار، هزینه اصلاحات را بالا میبرد. ممکن است قوای دیگر زیر بار این هزینه نروند و قوه مجریه در مسیر اجرا تنها بماند. در نتیجه رضایت قوه مجریه بهتنهایی کارساز نیست. کل حاکمیت باید همصدا باشند و هزینه تغییرات را بپذیرند. نمونه آن مساله بنزین است. هر تغییری در قیمت بنزین ممکن است باعث نارضایتی مردم شود. حال شما فکر کنید در این میان مجلس هم مخالفت کند. اما در مقابل اگر همه موافق باشند، مردم هم متقاعد میشوند. البته متقاعد کردن مردم هم در صورتی انجام میشود که مردم حس کنند سیاستگذار و مجریان، همه جوانب امر را دیدهاند. مثلاً اگر بحث افزایش قیمت بنزین مطرح میشود باید بگوییم چه برنامهای برای حملونقل عمومی داریم، با تاکسیداران چگونه قرار است برخورد کنیم و هزینه حملونقل چه تغییری میکند. وقتی شما فقط میگویید بنزین گران میشود این قانعکننده نیست. باید از بسته کامل رونمایی کرد. وقتی شما یک بسته کامل ارائه میکنید به مردم اطمینان میدهید که این یک تصمیم کارشناسی است و نه خلقالساعه. ما باید بگوییم در کنار این تغییر، این تدابیر هم اندیشیده شده است. مردم زمانی که مساله تغییرات و سیاستگذاری جدید را میشنوند به تجربیات قبلی رجوع میکنند. آیا سیاستگذار دفعه قبل تجربه خوبی داشت یا نه. تجربه گذشته عملکردی نکته بسیار مهمی برای مردم است. موفقیت یا عدم موفقیت دولت در تجربههای قبلی تاثیر مهمی در اعتماد یا بیاعتمادی مردم دارد. پس یک بخش این مساله در گرو تبیین مساله برای مردم است و یک بخش هم به عملکرد گذشته بازمیگردد که ارزیابی مردم از عملکرد سیاستگذار چیست؟
پس لازمه این کار این است که با مردم حرف بزنیم. بگوییم چه برنامهای داریم و اطلاعات لازم را بدهیم. در موارد بسیار دیدهایم که سیاستهای اقتصادی بدون هماهنگی با مردم و حتی فعالان بخش خصوصی و اصناف گرفته شده است. این انتقادات نسبت به اصلاحات را افزایش میدهد و موجب واکنش میشود. باید اجازه بدهیم که اصناف و اتحادیهها و فعالان بخش خصوصی خود را در این تصمیمگیری و تغییر دخیل بدانند. هر تغییری بدون اطلاعرسانی نوعی نگرانی در جامعه ایجاد میکند. بهخصوص وقتی شرایط عادی نیست. چند ماه قبل قرار شد بانکهای نیروهای مسلح با هم ادغام شوند. این مساله نگرانیهایی درباره سپردههای مردم و تغییرات آن ایجاد میکرد. اینکه آیا تلاطمی در سیستم بانکی ایجاد میشود و مردم باید چه کنند؟ بانک مرکزی بیانیهای داد و پشتیبانی خود را از این برنامه اعلام کرد و اطمینان خاطر داد که ابعاد مختلف دیده شده و با مردم گفتوگو کردند. این تجربه خوبی بود. مردم باید توجیه شوند و ابعاد مساله را درک کنند.
یکی از پیششرطهایی که تاکید کردید مساله مردم است یا همان سرمایه اجتماعی. آیا الان دولت سرمایه اجتماعی لازم برای اصلاحات اقتصادی را دارد؟
به نظر من این را دولتمردان و مردم باید جواب دهند. من میتوانم بگویم داشتن سرمایه اجتماعی و مقبولیت حاکمیت از جانب مردم ضامن موفقیت سیاستهاست و این یک شرط بسیار مهم است و تلاش دولت و حاکمیت باید به گونهای باشد که همیشه این سرمایه را داشته باشد. چون فقدان سرمایه اجتماعی برای اصلاحات، آن هم در شرایط سخت، تبعات بسیاری دارد. اگر این سرمایه نیست باید آن را ایجاد کرد و حداقل میتوان وارد گفتوگو با مردم شد و ضرورت انجام اصلاحات را تاکید کرد.
این شروطی که گفتید لازم است. اما چه ضمانتی وجود دارد که دولت اصلاحات را آغاز کند و از آن پا پس نکشد؟ من فکر میکنم یکی از الزامات اصلی دولت اصلاح قیمت بنزین بود. آن هم در شرایطی که هم آمار قاچاق بالاست، هم مصرف و هم یارانه پنهانی که میپردازد. اما باز هم دولت حاضر به اجرا و تحمل هزینه نیست.
دولت به جایی رسیده که اصلاحات را باید انجام دهد و اگر انجام ندهد شرایط بدتر میشود. در بحث بنزین و کالای اساسی اقداماتی را شروع کرده اما متاسفانه سرعت انجام کار بسیار کند است و با طمانینه پیش میرود. این تعلل هم عمق مشکل را بیشتر میکند و هم هزینه آن را. من فکر میکنم حاکمیت به ضرورت اصلاحات پی برده، برخی را شروع کرده و برخی را در دست اقدام دارد اما باید سرعتش را افزایش دهد. بایدها و اجبارهای ما، کاملاً مشخص است و باید به سرعت آن را انجام داد. دولت نگران تبعات انجام آن است؟ اما من فکر میکنم عدم انجام اصلاحات هزینه بیشتری دارد. ممکن است اصلاحات در کوتاهمدت گزنده باشد اما عدم اجرای آن گزندهتر است.
شما میگویید دولت و حاکمیت مجاب است و ضرورت اصلاحات را درک کرده و تصمیم در سطح حاکمیت گرفته شده. اما این چه ضرورت و تصمیمگیری است که با چند انتقاد نماینده مجلس مختومه میشود؟
تشکیل جلسات هماهنگی حاکمیتی بهتنهایی گام موثری بوده و اتفاق خوبی است چون بسیاری از تصمیمات راهگشا در این جلسات گرفته شده است. مثلاً در ماجرای موسسات مالی و اعتباری ما با اعتراضات مختلفی مواجه بودیم. سپردهگذاران و معترضان هر روز جلوی مجلس و بانک مرکزی تجمع میکردند. اما در نهایت نتایج جلسات توانست این مشکل را به سرعت حل و فصل کند. درباره بنزین و موارد دیگر هم تصمیمی گرفته شد. اما برای من جای تعجب داشت که چرا اجماعی که درباره موسسات مالی و اعتباری شکل گرفت، در ماجرای بنزین تکرار نشد.
مساله به تفاوت میان این دو مساله برمیگردد. در ماجرای موسسات مالی و اعتباری دولت 35 هزار میلیارد تومان پول را بین مردم توزیع کرد و همه سرو صداها مختومه شد. طبیعی است که سیاستگذار از آن حمایت میکند. اما چرا باید امسال آن هم در آستانه انتخابات مجلس هزینه سیاسی افزایش قیمت بنزین را بپذیرد؟ مقایسه شما درست نیست. چون تغییرات و تصمیماتی پیش میرود که پوپولیستی باشد.
منابعی که برای این منظور در نظر گرفته شده بسیار کمتر از این رقم است تا مشکلات برطرف شود. اما به نظرم اتهام اجرای سیاستهای پوپولیستی به دولت درست نیست. زیرا در این شرایط دولت مساله اصلاح قیمت بنزین را پیش برد و حتی حاضر شد روی اصلاحات برخی از سیاستها که در کوتاهمدت هم برایش گزنده است، اقدام کند. در مورد موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز، سیاستگذار از بین روشهای مختلف حل مساله استفاده از منابع برای خروج از بحران را با تاکید بر بازسازی داراییهای این موسسات و صاحبان آنها در پیش گرفت تا در دوره گذار از محل اموال و املاک در اختیار این موسسات و صاحبان آنها بتواند مساله مردم را حل کند.
بهترین راهکار یا راحتترین راهکار؟
این را باید از سیاستگذار پرسید که بهترین راه را انتخاب کرده یا راحتترین راه را. من نمیخواهم قضاوت کنم. اما نکتهای که باید به آن دقت کنیم این است که در شرایط کنونی ما، وجود نهادهایی که نشانه وحدت نظر میان حاکمیت باشد ضروری است. سرعت عمل ضروری است. اصلاحاتی که انجام آن اجبار است باید انجام شود. به نظرم پیششرطها باید رعایت شود. در این شرایط کار سختی است. اما چارهای نداریم. بین تصمیم بد و بدتر باید انتخاب کنیم. فرصتهای اصلاحات در گذشته از دست رفت، اما آیا حالا چون فرصت را از دست دادهایم نباید کاری انجام دهیم؟ قطعاً جواب منفی است. دولت باید اصلاحات را انجام دهد. با مردم حرف بزند، آنها را توجیه کند و بسته کامل پیشنهادی بدهد که اعتماد آنها را جلب کند. یکی از مهمترین اصلاحات حال حاضر مساله بودجه است. فروش نفت کم شده. این کاهش درآمد، روی بودجه اثر بسیاری میگذارد و منابع مالی دچار کاهش خواهد شد. به نظرم یکی از موضوعات اصلی که باید سریعاً به آن توجه کنیم، مساله بودجه است. پیش از این هم بارها درباره ضرورت اصلاح بودجه گفته شد اما الان اصلاح بودجه یک ضرورت حیاتی است. ما در وضعیتی هستیم که اگر به سمت اصلاحات ساختاری نرویم وضعیت بدتری را ایجاد میکند. تعیین تکلیف تخصیص ارز به کالای اساسی، اصلاح قیمت حاملهای انرژی، انتشار اوراق و عملیات بازار باز، مولدسازی داراییهای دولت، واگذاری شرکتهای دولتی و... از اولویتهای اصلی در اصلاح بودجه است. باید قبل از آنکه خیلی دیر شود به آن بپردازیم.