افول شأن بانک مرکزی
داود سوری از دلایل تاختن سیاستگذار پولی به تجار و اقتصاددانان میگوید
داود سوری میگوید: بانک مرکزی، کار دشواری را در شرایط کنونی دارد. اما ورود بانک مرکزی به دعواهای شخصی این سیگنال را میدهد که ممکن است مدیران بانک مرکزی، اعتماد به نفس کافی را نداشته باشند. یا اینکه تبحر کافی را در مواجهه با چنین بحرانهایی ندارند. چنین سیگنالی پیامد بدی برای بازار خواهد داشت که به هیچ عنوان به نفع سیاستگذار نیست.
دوئلی که بانک مرکزی با تجار، اقتصاددانان و صادرکنندگان به راه انداخته است، احتمالاً برندهای ندارد. داود سوری، اقتصاددان معتقد است که حتی بانک مرکزی میتواند به بازنده این جدل بدل شود. سوری تاکید میکند که این کشمکش و تاختن به فعالان اقتصادی میتواند یک سیگنال بد به بازار دهد که گویی کنترل بازار از اختیار سیاستگذار ارزی خارج شده و بازارساز به دلیل نداشتن تبحر کافی، به دنبال فرافکنی است. چنین سیگنالی میتواند منجر به از دست دادن اعتبار بانک مرکزی در بازیگران بازار ارز شود. در حالی که سیاستگذار ارزی در شرایط کنونی باید با تقویت اعتبار خود، سرمایه اجتماعی را در پیشبرد اهدافش به خدمت گیرد. البته از نظر این اقتصاددان، یک فرضیه محتمل دیگر این است که بانک مرکزی با این رویکرد به دنبال بستن تمامی صداهای مخالف و منتقد خود است. شیوهای که بسیاری از سیاستمداران نیز تاکنون آن را پیش گرفتهاند. به عقیده سوری، هنگامیکه با اتخاذ سیاستهای نادرست، انگیزه راههای غیرقانونی و شفاف را برای فعال اقتصادی افزایش میدهید، نمیتوانید از ماشینی به اسم «سامانه نیما» انتظار معجزه شفافیت و کنترل فساد داشته باشید. هنگامی میتوان از فعال اقتصادی انتظار شفافیت داشت که خود مقدمات فساد را برچینیم. اما هنگامیکه خود نیروی محرکه او برای دور زدن قانون میشویم، نباید از او انتظار دیگری داشته باشیم.
♦♦♦
اخیراً بانک مرکزی بیانیه تندی را در واکنش به اظهارات اسدالله عسگراولادی رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین که در انتقاد به عملکرد سامانه نیما مطرح کرده، منتشر کرده است با توجه به این امر چرا بانک مرکزی وارد این دعوا شده است؟ آیا این کار در شأن سیاستگذار پولی و ارزی است؟
از نظر من بهطور کلی، اینطور پاسخ دادنها شایسته یک نهاد دولتی یا نهاد مهمی چون بانک مرکزی نیست. مخصوصاً اینکه به هر انتقادی بعد شخصی بدهند. اگر اشخاصی اشتباهی انجام دادهاند یا کاری را خلاف قانون انجام دادهاند یا مطابق قانون عمل نکردهاند، باید از مجرای قانونی پیگیری شود. اگر هم انتقادی دارند باید به آن انتقاد پاسخ داده شود، چراکه آن انتقاد، در بسیاری از موارد، انتقاد افراد دیگری نیز است. در واقع همین مواردی که از سوی آقای عسگراولادی مطرح شد، پیشتر توسط صادرکنندگان دیگر نیز بیان شده بود و مساله جدیدی نبود. اما هنگامیکه به موضوع بعد شخصی میدهند، به نظرم بازنده اصلی در این میان بانک مرکزی خواهد شد چراکه این رفتار در جامعه ما پسندیده نیست. درباره اینکه چرا چنین رفتاری را انتخاب میکنند، بحث مفصلی میتوان کرد. جدا از مورد آخر که به آقای عسگراولادی پاسخ داده شده بود، قبل از آن هم چندین پست اینستاگرامی از رئیسکل بانک مرکزی منتشر شده بود که به نوعی در همین راستا قلمداد میشد.
اتفاقاً سوال بعدی من دقیقاً در همین باره است. علاوه بر صدور بیانیه علیه عسگراولادی، رئیسکل بانک مرکزی در صفحه اینستاگرام خود تلویحاً اقتصاددانانی را که منتقد سیاستهای این بانک هستند به بیاطلاعی متهم کرده است؛ چرا بانک مرکزی به صدور بیانیه علیه تجار یا اقتصاددانان مشغول شده است؟ این رویکرد از چه مسالهای نشات میگیرد؟ هنگامیکه بانک مرکزی در این شرایط اقتصادی، وقت خود را به پاسخگویی و بیانیه دادن علیه تجار و اقتصاددانان یا تهدید کردن صادرکنندگان اختصاص میدهد، چه سیگنالی به بازارها داده میشود؟
همانطور که گفتم، از اینگونه پستها، به نوعی بوی تهدید میآید که شایسته نیست. اگر واقعاً فعالان اقتصادی یا اقتصاددانان آگاه نیستند، یک راه بانک مرکزی این است که آگاهشان کند. اگر هم به هر دلیلی نمیتواند آگاه کند، طبعاً پاسخ دادن به این شکل شایسته نیست. اینکه چرا این کار را انتخاب میکنند، دلایل مختلفی را میتوان برشمرد. متاسفانه این یک الگوی رفتاری است که خیلی زمانها، سیاستمداران از آن استفاده میکنند. شاید برجستهترینش، دولت آقای احمدینژاد بود که از این طریق سعی میکرد منتقدان و مخالفان خود را خاموش کند. چراکه هنگامیکه با فرد یا سازمانی مواجه هستید که کوچکترین نقدی را برنمیتابد و شروع به تهدید کردن میکند، طبیعی است که خیلی از افراد ساکت میشوند و دیگر اعتمادی نمیکنند. این یک الگوی رفتاری است که متاسفانه برخیها از آن استفاده میکنند. دولت آقای احمدینژاد برجستهترین آنها بود، اکنون ترامپ را میبینید که او هم از چنین الگوی رفتاری تبعیت میکند. متاسفانه بانک مرکزی هم به این مسیر افتاده است. البته این یک توجیه میتواند باشد. دلیل دیگرش این است که واقعاً بانک مرکزی، کار دشواری را در شرایط کنونی دارد. به نوعی اکنون مدیران بانک مرکزی خود را درگیر ثبات بازار ارز کردهاند و این دغدغهای است که در بانک مرکزی دارند. این مساله از ابتدای روی کارآمدن رئیسکل جدید، به عنوان یک دغدغه وجود داشت و در طول این مدت نیز، بانک مرکزی تمام تلاش خود را در این مسیر قرار داد. البته که کار بسیار دشواری است و هیچ شکی در آن نیست. اما به نوعی این رفتارها، سیگنالی میدهد که ممکن است مدیران بانک مرکزی، اعتماد به نفس کافی را نداشته باشند. یا اینکه تبحر کافی را در مواجهه با چنین بحرانهایی ندارند. چنین سیگنالی پیامد بدی برای بازار خواهد داشت که به هیچ عنوان به نفع سیاستگذار نیست و در جهت خلاف اعتبار بازارساز عمل میکند. هنگامیکه اعتبار سیاستگذار خدشهدار شود، کارایی سیاستهای آتی نیز به حداقل خواهد رسید. به هر حال، این نوع رفتار، جدا از اینکه وجهه بانک مرکزی و افرادی را که در این بیانیهها دخیل هستند پایین میآورد، از تمرکز مورد نیاز سیاستگذار پولی برای دستیابی به اهدافش میکاهد.
فعالیت رسانهای غیرمعمول و تهاجمی سیاستگذار پولی در شرایط فعلی نشاندهنده چیست؟ در حقیقت بانک مرکزی نگران چیست؟
ببینید وضعیت فعلی ما وضعیتی نیست که کسی از آن اطلاع نداشته باشد و بشود مسالهای را پنهان کرد. ما در تحریم اقتصادی به سر میبریم و برای فروش کالاها و خدمات صادراتی خود با مشکل مواجه هستیم. این محدودیت چه در صادرات نفتی و چه در صادرات غیرنفتی وجود دارد. حتی آن بخش از کالاهای صادراتی را که میتوانیم بفروشیم، در مرحله انتقال درآمد ارزی به داخل کشور و فروش آن و استفاده از آن در بازارهای جهانی، با مشکل مواجه هستیم و اینها چیزی نیست که کسی بخواهد مخفی کند. طبیعی است که وجود چنین شرایطی، بازار ارز و واردات و صادرات کشور را از تعادل خارج میکند و به هم میریزد و این به بازار داخل کشور نیز انتقال پیدا میکند. در چنین شرایط و محدودیتی که بر اقتصاد کشور تحمیل شده است، انتظار داریم که چنین عواقبی نیز دربر داشته باشد. اما متاسفانه مشکل اینجاست که دولت بهطور کلی، همواره به نوعی به دنبال انکار مشکلات و انکار موضوع بوده است. دولت هیچوقت نمیخواهد بپذیرد و به راحتی صحبت کند که چنین مشکلاتی وجود دارد. هنگامیکه این موضوعات انکار شود و پذیرفته نشود، طبعاً راهحلهایی انتخاب میشود که این راهحلها نیز مناسب نیستند. بزرگترین مشکل وضعیت فعلی در بحث نرخ ارز است. دولت دوست دارد که نرخ ارز را کنترل کند اما نمیشود و نرخی که دولت به دنبال آن است، در سطحی نیست که بازار بپذیرد. این چالش بزرگی است که بانک مرکزی با آن روبهرو است. اما این مساله و چالش حلشدنی نیست، چراکه تعادلی در آن وجود ندارد. هنگامی هم که بانک مرکزی نمیتواند این مساله را حل کند، مجبور میشود رفتارهای دیگری را پیش بگیرد که شاید چندان مناسب نباشد. چالش عمده، چالش وضعیت اقتصادی است که کشورمان دچارش شده و باید بپذیریم که این مشکل را داریم و از مسیر واقعبینی، برای حل این مشکل گام برداریم.
آثار این اقدامات که بانک مرکزی وارد آن شده، چیست؟
این اقدامات احتمالاً متوقف میشود و بعید میدانم که رویه ادامهداری باشد. بانک مرکزی نباید به این بحثها بیشتر دامن بزند. شاید بهتر باشد که سیاستگذاران متمرکز بر اهداف خودشان باشند و برنامههایی را که دارند پیش ببرند. نباید اینطور به جامعه القا شود که بخش قابل توجهی از توان و انرژی بانک مرکزی، درگیر حواشی شده است، اگر چنین القایی انجام شود، میزان اعتماد به سیاستگذار کاهش یافته و منجر به افول سرمایه اجتماعی خواهد شد که در شرایط فعلی نیاز مبرمی به آن برای عبور از چالشها وجود دارد. نباید خیلی به فکر بستن دهانها باشند. باز بودن دهانها خیلی اوقات میتواند کمک کند.
با توجه به نزدیکی انتخابات اتاق بازرگانی، آیا ممکن است شائبههای انتخاباتی در این دعوا وجود داشته باشد؟ چون در پاسخ به این بیانیه آقای عسگراولادی گفته است که «در شرایطی که در کشور برای کسانی که اختلاس و جرمهای اقتصادیشان ثابت شده، همچنان بیانیههایی با اسمهایی مخفف صادر میشود، بانک مرکزی تصمیم میگیرد علیه یک صادرکننده، بیانیهای رسمی صادر کند و این مساله برای من بسیار عجیب است. پس از سالها سکوت در آستانه برگزاری انتخابات اتاق بازرگانی، مطرح شدن چنین بیانیهای آن هم در شرایطی که رئیسکل بانک مرکزی در حال سفر به چین بود، بسیار عجیب است».
اینکه یک نهاد دولتی بخواهد در انتخابات یک نهاد غیردولتی که از آن به عنوان پارلمان بخش خصوصی نام برده میشود، تاثیرگذار باشد، امری بسیار ناپسند است. من نمیتوانم بگویم این کار را انجام دادهاند یا خیر، ولی اگر این طور باشد طبعاً کار درستی نیست و باید حتی برخورد قانونی با چنین رویکردی شود. چراکه فرآیند انتخابات اتاق بازرگانی را زیر سوال میبرد.
ظاهراً این دعوا از سامانه نیما شروع شده است. اسدالله عسگراولادی در یکی از انتقادهای خود به این سامانه گفته بود: «نیما دفتر دستکی است که آقایان راه انداختهاند و چند صراف را دور هم جمع کردهاند و اسمش را نیما گذاشتهاند. این در حالی است که طرفهای خارجی هیچ شناختی از این سامانه ندارند و برایشان مشخص نیست که نیما یک صرافی است یا بانک یا یک شبکه دولتی.» این سخن به شکلهای دیگر از سوی تجار مختلف شنیده شده است. چقدر به سامانه نیما چنین انتقاداتی وارد است؟ سیاستهای بانک مرکزی در قفل صادراتی که صادرکنندگان عنوان میکنند، تا چه اندازه موثر است؟ از نظر شما این سامانه، در هدفش موفق بوده است؟
یک مشکل که اخیراً در اقتصاد کشور با آن روبهرو شدیم، این است که سیاستگذاران ما، هنگامیکه نتوانستند سیاستهای خود را پیش ببرند و با مقاومت بازار و اقتصاددانان در پذیرش افکار متناقضشان مواجه شدند، به ماشین روی آوردند. آنها تصور میکنند که این سامانهها میتوانند مشکلگشا باشند و افکار متناقضشان را عملی کنند. سامانه در حقیقت یک ماشین و برنامه است که نوشته شده تا بتواند فعالیتهای جاری را با سرعت و دقت بیشتر انجام دهد. این سامانه باید بتواند یک بانک اطلاعاتی باشد و هیچ کار خاص دیگری انجام نمیدهد. وقتی فعالیتی را که پایداری و تعادل ندارد، در قالب ماشین انجام دهید، مشکل آن فعالیت حل نمیشود و آن فعالیت مشکل خود را خواهد داشت. فقط در سرعت و دقت آن تفاوت ایجاد میشود. در نتیجه سامانه بهتنهایی نمیتواند مشکلی را حل کند. تفکری که برای نرخ ارز وجود دارد این است که میخواهد نرخ ارز را به قیمتی پایینتر از قیمت مبادلهشده در بازار نگه دارد و صادرکنندگان را ناگزیر کند که ارز حاصل از صادرات را به قیمتی پایینتر از قیمت بازار، در این سامانه بفروشد. با این رویه مشکل همچنان سر جای خود باقی میماند. عدم تعادلی که به آن اشاره کردم، سر جای خود باقی است. چه سامانه باشد چه سامانه نباشد، تفاوتی در صورت مساله ایجاد نمیشود. سامانه تنها میتواند به ما کمک کند که اطلاعات بهتری را جمعآوری کنیم. بحث به این بازمیگردد که انگیزه معامله در این سامانه وجود دارد یا خیر. بانک مرکزی اگر میخواهد مشکل را ریشهای حل کند، باید آن انگیزه را ایجاد کند. این انگیزه با دستورالعمل، قانون و بگیر و ببند ایجاد نمیشود. انگیزه باید طوری ایجاد شود که صادرکننده دلار خود را بتواند به راحتی در بازار بفروشد.
بانک مرکزی در بیانیه خود به مساله فساد اشاره کرده است. راهبرد درست برای جلوگیری از فساد و تخلف در حوزه ارز چه بوده و چرا بانک مرکزی بهجای آن از سیاستهای انتقادبرانگیز امروز استفاده میکند؟
بحث فساد از جایی نشات میگیرد که انگیزهها به درستی شناخته نشده باشد. فرض کنید اگر سامانه نیما میتوانست بر مبنای قیمت بازار فعالیت داشته باشد، در آن صورت چرا صادرکننده تمایل نداشته باشد که درآمد ارزی خود را در آن بفروشد؟ هیچ دلیلی برای این امتناع در آن حالت وجود نداشت، حتی با قیمتی کمتر (قیمت حاشیهای) از نرخ بازار، بسیاری از صادرکنندگان حاضرند که این کار را انجام دهند. اما هنگامیکه تفاوت قیمت بالا باشد، طبیعی است که آن افراد راضی به این کار نباشند. هنگامیکه راضی نباشند، به دنبال روشهایی میروند که ما اسم این روشها را فساد گذاشتهایم. بنابراین اولین راهحلی که برای بحث فساد ضروری است، این است که مبادله به راحتی و با قیمت بازار صورت بگیرد. در این صورت میتوانیم انتظار داشته باشیم که فسادی هم نباشد. اما تا وقتی که این تفاوت قیمتها وجود دارد، بالاخره باید انتظار داشته باشیم که افراد از این تفاوتها بخواهند استفاده کنند. استفاده از این تفاوتها نیز طبعاً از راه قانونی میسر نیست و باید یک راه غیرقانونی انتخاب کرد. سیاستهای فعلی عملاً فعالان اقتصادی را به سمت فعالیتهای غیرشفاف تشویق میکند که در مقابل هدف بانک مرکزی در ایجاد سامانه نیما قرار میگیرد. تا تشویق صادرکنندگان به عمل غیرشفاف متوقف نشود، ایجاد سامانه نمیتواند هدف شفافیت و مبارزه با فساد را تامین کند.
با توجه به وضعیت بازار ارز و بازگشت نوسانات و التهابات به بازارها ارزیابی شما از سیاستهای بانک مرکزی چیست؟
وقتی صحبت از سیاست میکنیم، واقعیت این است که سیاست مشخصی از بانک مرکزی ندیدهایم. اینکه بخشی از نقل و انتقال پول را با مشکل مواجه کنند یا یکسری نهادها را از تقاضای ارز منع یا تقاضای ارزی را محدود کنند، نمیتوان به اینها سیاست گفت. ممکن است سیاستهای کوتاهمدتی باشند ولی خیلی زود این سیاستها از بین میروند. اکنون نیز به نظر من همان اتفاق افتاده است. اگر بخواهیم بازار ارز را با محدود کردن انتقال پول کنترل کنیم، نتیجهاش همینی میشود که اکنون میبینیم. در سالهای گذشته هم میدیدیم که در ایام پایانی سال، تقاضای اسکناس دلار افزایش پیدا میکند. آنطور که بانک مرکزی اعلام کرده، یکسری کالاهایی که واردات آنها قبلاً مجاز نبوده هم از دایره محدودیت خارج شده و اینها نیز مقداری به تقاضای بازار افزوده است. هنگامیکه تقاضای بازار افزایش پیدا کند، باعث میشود بحثهای سفتهبازی هم پدید آید. بحث سررسید شدن اوراقی که سال گذشته دولت در همین بازه زمانی منتشر کرد نیز پیش آمده است. دولت در چنین ایامی در سال 96، به گفته مسوولان حدود 200 هزار میلیارد تومان اوراق فروخت که الان باید با 20 درصد سود در اختیار مردم قرار دهد. حجم مهمی از اینها ممکن است به سمت بازار ارز منتقل شود، البته من اطلاعی ندارم اما میتوان این انتظار را داشت. تحولات سیاسی هم که همواره کشور ما با آن درگیر بوده است. همه اینها میتواند در التهاب فضای بازار تاثیر بگذارد.