اقتصاد میانتهی
مشی سیاسی و اقتصادی ابوالحسن بنیصدر در گفتوگو با صادق زیباکلام
نخستین رئیسجمهور ایران در دوران بعد از انقلاب، اقتصاددانی بود که محبوبیت بالایی در جامعه انقلابی داشت، البته این اقتصاددان بودنش نبود که او را محبوب کرده بود بلکه حضور او در کنار امام و همراهی ایشان و همچنین ارائه سوءبرداشتهایش از علم اقتصاد و خوراندن تفکراتش به عنوان اقتصاد اسلامی و اقتصاد توحیدی در جامعهای که تشنه اسلام و انقلاب بود، از او چهرهای محبوب ساخت. در حالی که نه در حوزه سیاست کارنامه قابل دفاعی از خود به جای گذاشت و نه در اقتصاد توانست چارچوب اقتصاد توحیدی و جامعه بیطبقه را بسازد و بیشتر به از بین رفتن بنیانهای اقتصاد همت گماشت. صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، بنیصدر را فردی میشمارد که غرور و تفرعنش باعث سقوطش شد. زیباکلام همچنین معتقد است اقتصاد توحیدی که بنیصدر از آن یاد میکرد، تهی از هرگونه نظریه و راهحل بود و عملاً جز نفی اقتصاد سوسیالیستی و سرمایهداری چیزی نبود.
♦♦♦
در شرایط کنونی که اقتصاد به چالش اصلی کشور ما تبدیل شده، زیادند کسانی که مدعای اقتصاددانی یا بلد بودن مدیریت اقتصادی دارند و در رقابتهای انتخاباتی هم حضور پیدا میکنند. میبینیم همه میخواهند اقتصاد را نجات بدهند و همه برای آن برنامه دارند. در تاریخ جمهوری اسلامی لااقل یکبار پیش از این سابقه دارد که رئیسجمهوری با مدعای اقتصاددانی هدایت قوه مجریه، البته با قدرت بسیار بیشتری نسبت به امروز، را به دست گرفت اما برخی از بدترین و خسارتبارترین مصوبات اقتصادی در همان دوره حضور او در شورای انقلاب یا ریاستجمهوریاش تصویب و اجرا شد. چگونه بستر شکلگیری و اجرای چنان ایدههایی فراهم آمد؟
آقای بنیصدر زمانی که در انتخابات ریاستجمهوری نخست به پیروزی رسید، فضای غالب جامعه حس پیروزی بود و همه از این انتخاب خوشحال بودند. تمام آن طرحها و مصوباتی که در شورای انقلاب با حضور اثرگذار آقای بنیصدر به بار نشسته بود، محصول مفهومی با عنوان «اقتصاد توحیدی» بود که بنیصدر کتابش را نوشته بود و یکی از پرچمدارانش بود. بنیصدر به عنوان نظریهپرداز اقتصاد توحیدی رئیسجمهور شده بود و پیروزی او به مثابه برتری اقتصاد اسلامی در برابر اقتصاد مارکسیستی بود.
دقت داشته باشید که بنیصدر از جمله انقلابیونی بود که سوابق انقلابی قابل احترامی داشت. او در فرانسه همراه امام بود و مورد تایید نیروهای انقلاب و روحانیت مبارز قرار داشت. اگرچه اختلافاتی بین این نیروها به وجود آمد اما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سایر نیروهای اسلامگرا از او حمایت میکردند. در آن مقطع زمانی مارکسیسم نفوذ زیادی بین دانشگاهیان و نیروهای تحصیلکرده داشت، بنیصدر به عنوان نمادی در برابر این جریان شناخته شده بود. مناظرههای او در دانشگاه صنعتی شریف در این مورد ماندگار شده است. در این میان همه تصور کردند به مدافع تفکر اسلامی در برابر تفکر مارکسیستی رای دادند و به نوعی تفکر اسلامی و انقلابی پیروز شده است، بنابراین هیچ فردی احساس شکست یا ناکامی نداشت. همه به دنبال حکومت اسلامی و پیاده شدن اقتصاد اسلامی بودند و بنیصدر هم تئوریسین اقتصاد توحیدی و اسلامی بود. وسط دانشگاه تهران میایستاد با مارکسیستها بحث میکرد و معتقد بود روش اقتصادی آنها غلط است. میگفت زمانی که اسلام در این مملکت تحقق پیدا کند، اقتصاد توحیدی را پیاده میکنیم و اقتصاد توحیدی اینجا را یکشبه گلستان خواهد کرد. اولین سخنرانی آقای بنیصدر در دانشگاه صنعتی شریف بود. کلی دانشجو جمع شد. آدمهای عادی و معمولی نبودند، همه دانشجو بودند. شهید صدر هم تئوریسین اقتصاد توحیدی بود. آقای تواناییانفرد هم تئوریسین اقتصاد توحیدی بود. همه ما با تمام وجود اعتقاد داشتیم که یک چیزی به اسم «اقتصاد توحیدی»، به اسم «اقتصاد اسلامی» وجود دارد که خط بطلانی میکشد بر دیدگاه کمونیستها و مدافعان سرمایهداری.
این اقتصاد توحیدی چه بود؟ آیا این دیدگاه وجود نداشت که اصول اقتصاد توحیدی آقای بنیصدر در واقع همان اقتصاد سوسیالیستی و متمرکز دولتی است که صرفاً رنگ و لعاب چند آیه و روایت رویش کشیده شده است؟
اصلاً اگر کسی به ما میگفت که چیزی به اسم اقتصاد توحیدی وجود ندارد قبول نمیکردیم. میگفتیم من نمیدانم اما شهید صدر، شهید بهشتی، بنیصدر و تواناییانفرد و بقیه همه دارند راجع به اقتصاد توحیدی صحبت میکنند، آنها میدانند و بلدند. در این گیرودار کسی به ما نگفت که بروید کتابهای تالیفشده همین آقایان را به دقت بخوانید تا بفهمید حرفشان چیست. مثلاً یک روز بنشینید فقط کتابهای بنیصدر را درباره اقتصاد بخوانید؛ البته بعدها مجبور شدیم این کار را بکنیم و متوجه هم شدیم که چه خطایی رخ داده است. در حال حاضر میدانید نظر من راجع به مطالعه و تحقیق در مورد اقتصاد توحیدی چیست؟ من فکر میکنم این کار وقت تلف کردن است. فکر کنید یک کتاب 100صفحهای راجع به اقتصاد توحیدی در دست گرفتهاید که مطالعه کنید؛ بدون تردید 50 صفحه اول کتاب میخواهد بگوید که اقتصاد سوسیالیستی چه ایرادها و اشکالاتی دارد و در آن فرد رشد پیدا نمیکند، کارآفرین و کارآفرینی شکل نمیگیرد و تولید صورت نمیگیرد. بعد این 50 صفحه اول تمام میشود. در 50 صفحه دوم هم حرف از سرمایهداری و اقتصاددانانی مانند آدام اسمیت میزند و از مشکلاتی چون شکاف طبقاتی و نابرابری میگوید و مدعی است که خود غربیها به این سیستم اعتراض دارند. اما مشکل اصلی از کجا شروع میشود؟ از آنجا که وقتی این 50 صفحه دوم هم تمام میشود و شما معایب نظامها و مکاتب اقتصاد سوسیالیستی و سرمایهداری را میخوانید، کتاب تمام شده است. نصف کتاب معایب اقتصاد سوسیالیستی است و نصف دیگرش معایب اقتصاد سرمایهداری. اما خبری از روش و راهحل اقتصاد اسلامی نیست. کسی نمیداند این راه سوم که اقتصاد توحیدی میگوید، کجاست؟ سوسیالیسم بد است و لیبرالیسم بدتر؛ اما راهحل شما چیست؟ کسی نمیداند. به همین دلیل است که نظام اقتصاد ما از بعد از انقلاب تاکنون به ملغمهای از سیاستهای کمونیستی و کاپیتالیستی تبدیل شده که هیچ خاصیتی ندارد.
در ابتدای انقلاب آنقدر این باور و تفکر در ما قوی بود که به یاد دارم در اوایل سال 1358 که مجلس خبرگان تشکیل شده بود، وقتی متوجه شدیم در این مجلس، واژه توحیدی را از اقتصاد برداشتهاند، انگار پدرهایمان را کشتهاند، اندوهگین شدیم. انگار هوار ریخته روی سرمان. ما شبانه با بچههای انجمن اسلامی دانشگاه تهران که شما آنها را به اسم بچههای دفتر تحکیم وحدت میشناسید رفتیم دم در خانه شهید بهشتی که آقا چطور شد؟ چرا توحیدی را برداشتند؟ بعد ایشان گفتند که من خیلی تلاش کردم، مرحوم طالقانی هم خیلی تلاش کردند، آقای منتظری هم خیلی تلاش کردند ولی رای نیاورد. ما آنقدر ساده بودیم که در سال 1358 فکر میکردیم اگر واژه توحیدی در قانون اساسی گنجانده شود، ایران از نظر رفاه اقتصادی شبیه سوئیس میشود. فقط مشکلی که ما میدیدیم، نبود واژه توحیدی و برداشتن آن از کنار اقتصاد بود.
هیچ تجربه پیشینی از اقتصاد توحیدی و نسخه راه سوم در ایران یا دیگر کشورهای اسلامی وجود داشت؟
معتقد بودیم که شاه اجازه نداده این نحله فکری که میتواند راهگشای مردم جهان باشد، پیاده شود و رشد کند. طبیعی هم بود که شاه نمیگذارد این پیاده شود اما سوال این است که در عربستان چرا پیاده نشد؟ ما فکر میکردیم عربستان نوکر امپریالیسم است. در پاکستان چرا پیاده نشده؟ معتقد بودیم پاکستان هم نوکر است، امارات چطور؟ اینها که دیگر اصلاً گماشته هستند. معتقد بودیم این شیخ و شیخکنشینها که دیگر عددی نیستند. با صدای کوبنده میگفتیم و میگفتند که بعد از سقوط شاه وقتی قدرت افتاد به دست خودمان خواهید دید که ما اقتصاد توحیدی را پیاده خواهیم کرد و خواهید دید که این تفکر چه میگوید. شرق باید برود گم شود، اقتصاد شرق، اقتصاد سوسیالیستی و مالکیت دولتی، غرب هم با تئوریهای احمقانهاش گورش را گم کند. به جد اعتقاد داشتیم و با صدای بلند میگفتیم راه سوم همین تئوریهای اقتصاد توحیدی است.
اشاره کردید که در فضای انقلابی بهمن 58 همه از انتخاب بنیصدر به ریاستجمهوری خوشحال بودند و رضایت داشتند. اما او تمام دوران ریاستجمهوریاش را به مجادله و اختلاف با دیگران گذراند. چگونه میخواست موفق شود؟
بنیصدر در یک فرآیند انتخاباتی درست و با توجه به اقبال بالای مردم انتخاب شد و این پیروزی بزرگی برای او و جامعه رایدهندگان محسوب میشد. محبوبیت او در سال 1358 بسیار بیشتر از برخی چهرههای شناختهشده یا مسوولان حزب جمهوری بود. به جرات میتوان گفت که در آن برهه کوتاه به جز مرحوم امام خمینی، فرد دیگری تا این اندازه محبوبیت نداشت. بنیصدر هم بین تودههای مردم و هم بین اقشار تحصیلکرده از نفوذ بالایی برخوردار بود. با این حال شخصیتی که داشت باعث شد با دیگران چه در شورای انقلاب، چه در ریاستجمهوری و مجلس دچار اختلاف شود. با این حال مردم عادی از این اختلافات خبر نداشتند و بیشتر در سطح نخبگان بود. این اختلاف فقط به آقایان هاشمی، بهشتی و موسویاردبیلی خلاصه نمیشد؛ بنیصدر با خیلی از جریانات اسلامی و از جمله حزب جمهوری اختلاف پیدا کرد. بعد از انتخابات هم آقای بنیصدر با تاکید بر این مساله که بیش از 10 میلیون رای دارم به اختلافات و شکافها دامن زد. البته همچنان حامیانی هم داشت و گروههای دیگری از او حمایت میکردند مثل جریانهای اسلامی و ملی-مذهبیها و مجاهدین خلق. مرحوم علامه یحیی نوری و مرحوم صادق خلخالی از حامیان جدی بنیصدر به شمار میرفتند، هر چند عدهای از روحانیون در این میان بیطرف ماندند و تلاش کردند تا فضا بیش از این متشنج نشود.
با این حال بزرگترین خبط بنیصدر این بود که با رفتار خود موجب شد حمایت امام را از دست بدهد. زمانی که اختلافات نمایان شده بود امام اگر قلباً هم طرفدار بنیصدر نبودند؛ به دلیل محبوبیت زیاد بنیصدر حاضر به موضعگیری علیه ایشان نشدند. امام تا بخشی از سال 58 و حتی 59 و اوایل 60 از او دفاع میکردند و تلاش کردند تا اختلافات زیاد نشود حتی پست فرماندهی کل قوا را به او سپردند تا به نوعی آرام شود و رضایتخاطر برای ایفای مسوولیتش داشته باشد اما اینطور نشد.
بنیصدر غرور زیادی داشت؛ چه در حوزه سیاست چه در حوزه اقتصاد. بزرگترین عامل شکست بنیصدر غرور و تکبرش بود. او بههیچوجه حاضر نبود با رهبران حزب جمهوری اسلامی کنار بیاید و با بهشتی و رجایی همکاری کند. اگر بنیصدر یک قدم برمیداشت کار به اینجاها کشیده نمیشد. او مغرور بود و رهبران حزب جمهوری اسلامی را به رسمیت نمیشناخت. در نهایت تمام این اختلافات به قدرت برمیگشت. بنیصدر تمام قدرت را میخواست و در برابر حزب جمهوری هم همینطور. حزب جمهوری در آن مقطع زمانی مجلس و بخشی از دولت را در اختیار داشت. در آن برهه هیچ یک حاضر نشدند به نفع دیگری کنارهگیری کنند وگرنه بنیصدر با بهشتی و سایر دوستان حزب جمهوری از نظر جهانبینی اختلافی نداشت. مثلاً در جریان تصمیمگیریها در شورای انقلاب با دفاع از اصول اقتصادی قانون اساسی با هم اشتراکنظر داشتند و همراه بودند.
بنیصدر دوران موفقی در شورای انقلاب داشت. یعنی آنجا رئیس شد و نظراتش بهویژه در مسائل اقتصادی بسیار اثرگذار بود. مثلاً ملی شدن بانکها به شکلی که دولت هم مدیریت و هم مالکیت را در اختیار بگیرد پیشنهاد بنیصدر بود که به تصویب رسید اما چند ماه بعد در دوره ریاستجمهوری اختلافات با سایرین بسیار زیاد شد و عملاً دولتش تماماً به مجادله گذشت.
بنیصدر در طول ماههای منتهی به انقلاب و یکسال بعدش توانست خودش را به عنوان یک ایدئولوگ و متفکر اسلامی بهویژه در حوزه اقتصاد بشناساند و همین موجب شد که طرفداران بسیاری پیدا کند و حامیان زیادی داشته باشد. این جایگاه، جایگاه رفیعی بود. اما در دوران ریاستجمهوری به دلیل مخالفتهای به وجود آمده عملاً نتوانست توفیقی به دست بیاورد. چون از همان ابتدا اختلافات عیان شد. در تشکیل دولت، عده زیادی به او تحمیل شده بودند. افرادی که نیمی به ترکستان و نیمی به فرغانه بودند. حاج احمد آقا که از سوی بنیصدر به عنوان نخستوزیر در نظر گرفته شده بود مورد تایید حزب جمهوری و بنیصدر بود اما امام موافق نشد و پس از آن نخستوزیر و بسیاری از وزرا مورد تایید بنیصدر قرار نمیگرفتند. به همین دلیل دولت انسجام کافی نداشت و همین موجب شد که موفقیتی به دست نیاورد.
بنیصدر علاوه بر اینکه پیشنهاد برخی مصوبات اقتصادی با پیامدهای بسیار منفی را در کارنامه خود دارد، در دوران ریاستجمهوری نیز برخی طرحها را پیاده کرد که به نظر میرسید به نوعی پوپولیستی و برای به دست آوردن دل مردم است. مانند تسهیلات مسکن که به وام خانه بنیصدری مشهور شده بود.
بنیصدر در آن زمان احساس رقابت شدیدی با روحانیت داشت، او یک متفکر اسلامی بود که صورتش را هفت تیغه میکرد. بنیصدر با اعطای این خانهها میخواست به مردم بگوید به حرف روحانیون گوش نکنید. من هم میتوانم خواستههای شما را برآورده کنم. اما او بیش از اینکه روحیه پوپولیستی داشته باشد، روحیه تکبر و تفرعن داشت که همین مساله دولت او را زمین زد. او بارها در سخنرانیهای خود اعلام کرد که استادان و جامعه دانشگاهی با من هستند و افراد عامی و بیسواد طرفدار حزب جمهوری هستند. البته تا حدودی هم درست میگفت. اگر شما در اسفند 59 آمار میگرفتید بخش عظیمی از تحصیلکردگان طرفدار بنیصدر بودند و تعداد کمی بودند که انتخابشان افراد دیگری باشد.
آقای بنیصدر به عنوان نویسنده کتاب اقتصاد توحیدی به جامعه بیطبقه اعتقاد داشت. آیا اقداماتش در این راستا بود و توانست در مسیر آنچه میگفت حرکت کند؟
همه اسلامگرایان و انقلابیون در آن روزگار به اقتصاد توحیدی اعتقاد داشتند. این تفکر خاص بنیصدر نبود، خیلی از رهبران ملی-مذهبی و رهبران حزب جمهوری قائل به این تفکر بودند. این تفکرات تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی رشد زیادی پیدا کرده بود. بنیصدر نیز به این ایده اعتقاد داشت و بر این باور بود که این ایده قابلیت اجرا دارد. با این حال میدانیم که این ایده قابلیت اجرا پیدا نمیکرد. اگر این ایده در عمل موفق بود، دیگر دلیلی وجود نداشت که شوروی از هم بپاشد یا دیگر کشورهای سوسیالیستی شکست بخورند.
ایده ملی کردن بانکها با پیشنهاد و دفاع سرسختانه بنیصدر شکل گرفت و زمینه را برای ملی کردن صنایع و بعداً اراضی هم هموار کرد که تبعات منفی عمیقی برجای گذاشت. این هم جزئی از تفکر اقتصاد توحیدی بنیصدر بود؟
من فکر نمیکنم بتوان گفت که تمام مشکلات اقتصاد امروز ما به بنیصدر و طرحهایی مانند ملی کردن صنایع یا بانکها مرتبط است؛ گرچه این تاثیرگذار بوده. مهمترین مشکل ما این است که اقتصاد ما دولتی است و تا زمانی که اقتصاد دولتی باشد این مشکلات ادامه پیدا میکند. البته همان زمان نیز تزی برای خروج اقتصاد از وضعیت دولتی وجود نداشت کمااینکه تفکر مارکسیستی بسیار رواج پیدا کرده بود و همه درصدد گسترش این تفکر بودند و این اقدامات هم در راستای دولتی شدن اقتصاد رخ میداد. به نظر من بزرگترین اشتباه او این بود که حاضر به همکاری با دیگران بهویژه روحانیت نبود، اگر مقداری احترام برای روحانیت قائل میشد، دوران ریاستجمهوریاش به آن شکل نبود. بنیصدر هیچکس جز خود را منتخب مردم نمیدانست.