رسوخ عمیق پوپولیسم
سیاستمداران در ایران، چگونه محبوبیت کسب میکنند؟
مشاور ارشد و دستیار ویژه اقتصادی رئیسجمهوری به درستی هشدار میدهند که همه در این مملکت به دنبال رفاه مبتنی بر مصرف مسرفانه منابع تجدیدناپذیر و پیشخور کردن سهم آیندگان هستند. هشداری درست که بعید است به واکنشی مناسب منجر شود.
مشاور ارشد و دستیار ویژه اقتصادی رئیسجمهوری به درستی هشدار میدهند که همه در این مملکت به دنبال رفاه مبتنی بر مصرف مسرفانه منابع تجدیدناپذیر و پیشخور کردن سهم آیندگان هستند. هشداری درست که بعید است به واکنشی مناسب منجر شود. وقتی مشاور و دستیار ارشد رئیسجمهور از تاثیرگذاری بر سیاستمداران ناامید شده و رسانهها و مردم را مخاطب قرار داده است مشخص است که ما با یک چالش اجرایی یا فنی روبهرو نیستیم. مشکل در سطحی کلانتر به الگوی کلان حاکم بر سیاستگذاری و کیفیت اداره کشور بازمیگردد. به گمان من مشکل به رسوخ و نفوذ عمیق پوپولیسم در سیاستگذاری اقتصادی کشور بازمیگردد. در تمام نیم قرن اخیر سیاستگذاری اقتصادی کشور پوپولیستی بوده است؛ پوپولیسم آریامهری، پوپولیسم اصولگرایانه، پوپولیسم اصلاحطلبانه و... البته در ادوار مختلف، سطح و شکل تاثیرگذاری دیدگاههای پوپولیستی بر سیاستگذاری اقتصادی متفاوت بوده است. اما هیچ دورانی در 50 سال اخیر وجود ندارد که اقتصاد کشور از تودهگرایی و پوپولیسم رهایی یافته باشد. در تمام این دوران سیاستگذاران بیش از آنکه نگران کیفیت سیاستگذاری خود و نتایج بلندمدت و پایدار آن باشند نگران محبوبیت خود و تبعات کوتاهمدت سیاستهای خود بودهاند.
اینکه چرا پوپولیسم در سیاستگذاری کلان اقتصادی ما اینگونه نهادینه شده دلایل مختلفی دارد. بعضی از مهمترینهای آن عبارتند از:
۱- نفت سیاستگذاران ما را معتاد کرده است. آنها به مصرف منابع درآمدی ناشی از نفت معتاد شدهاند. درآمد نفت کار آنها را ساده میکند و بدون دردسر و دعوا برای آنها منبع ولخرجی ایجاد میکند. اگر نفت نبود مدیران اقتصادی ما باید با درآمد مالیاتی دولت را اداره میکردند و مالیات پادزهر پوپولیسم است. دولتی که مجبور است با مالیات روزگار بگذراند اساساً نمیتواند در حوزه اقتصاد پوپولیست باشد؛ چرا که اگر بخواهد منابع بیشتر مصرف کند، ناچار است مالیات بیشتر بگیرد و این خود موجب نارضایتی است. همین رابطه علت و معلولی ساده میل به محبوبیت از طریق خرج کردن را مهار میکند. ضمن اینکه اساساً مدیران دولت نفتی، روحیات و سبک متفاوتی با مدیران دولت مالیاتی دارند. مدیران نفتی نیازی به جامعه ندارند و رابطه آنها با شهروندان رابطه وکالت در توزیع منابع است. اما مدیران دولتی که از محل مالیات ارتزاق میکنند دستشان پیش جامعه دراز است و وکیل شهروندان در تامین منابع هستند. گروه اول، خیالشان راحت است اما گروه دوم، همیشه اضطراب دارند و نمیتوانند عوامفریب باشند.
۲- پوپولیسم محصول فضایی است که در آن گفتوگوی نقادانه و صریح و فراگیر ممکن نباشد. در شرایطی که رسانهها با محدودیت روبهرو هستند و به هر دلیل گفتوگوی صریح و بیدغدغه درباره بسیاری از موضوعات کلیدی کشور ممکن نیست طبیعی است که سطح آگاهی مردم پایین خواهد بود و مردم صرفاً با شهود عامیانه (common sense) به تصمیمها و رفتارهای سیاستگذاران واکنش نشان خواهند داد. اما سیاستگذاران در بسیاری از موارد ناچارند با شهود عامیانه مخالفت کنند. زیرا شهود عامیانه محصول قضاوتهای سادهسازیشده از واقعیتهای پیچیده آن هم بر اساس روندهای گذشته است. در حالی که واقعیتها مدام تغییر میکنند و ماهیتی پیچیده دارند. گفتوگوی صریح و انتقادی در رسانههای مستقل و بیطرف مهمترین شیوه دستکاری و تصحیح شهود عامیانه است. مثلاً تا چند سال پیش سدسازی یک اقدام توسعهای و عوامپسند تلقی میشد. ساختن فرودگاه همچنین وضعیتی داشت. سیاستمداران لذت میبردند که کلنگ سد جدید بزنند یا فرودگاه افتتاح کنند؛ به این دلیل که شهود عامیانه موافق این کارها بود. اما اکنون بسیاری از مردم، دیگر موافق چنین فعالیتهایی نیستند. البته اکنون بر اساس مشاهده پیامدهای منفی این سیاستها نگرش مردم تغییر کرده و آنها بحران آب و فرودگاههای تعطیل را مشاهده کردهاند. اما اگر در سالهای گذشته رسانههای مستقل و تخصصی اجازه داشتند، بدون نگرانی این سیاستها را نقد کنند بیتردید زودتر و با هزینه کمتری این شهود عامیانه اصلاح میشد.
۳- پوپولیسم محصول بیارج شدن دانش است. در جامعهای که متخصصان به اتکای صلاحیتهای تخصصی جاافتاده و سنتهای آکادمیک دیرپا مشروعیت تخصصی برای اظهارنظر پیدا میکنند پوپولیسم کمتر نفوذ خواهد داشت. وقتی افرادی که در یک حوزه صاحبنظر هستند برای اظهارنظر تخصصی خود دچار زیان نمیشوند یا در آن منفعت شخصی و سیاسی ندارند جامعه این مشروعیت تخصصی را میپذیرد. وقتی چنین افرادی در فضای رسانهها حضور عمومی دارند مدام، دانش عمومی اصلاح و پالایش میشود. ضمن اینکه حسن دیگر چنین شرایطی تصلبزدایی از باورهای تخصصی است. اما وقتی مشروعیت تخصصی و صلاحیت متکی بر دانش، بیمعنا شده، سیاستمداران کمسواد همگی دکترهایی شدهاند که ژست متخصص بودن میگیرند در حالی که مدارک دکترای اغلب آنها رانتی و بیارزش است. وقتی که اعتبار مناصب تخصصی و کرسیهای دانشگاهی زوال یافته، وقتی که در راس بسیاری از نهادهای تحقیقاتی و انجمنهای علمی و پژوهشکدههای تخصصی، یک فرد سیاسی متخصصنما نشسته است، طبعاً اعتماد مردم به تخصص و دانش از بین میرود. در چنین جامعهای پوپولیستها منتقد و مخالف مشروعی ندارند. به خصوص که مخالفان سیاسی آنها در نوع خود پوپولیستهای قهاری هستند اما با گفتاری متفاوت!
۴- پوپولیسم محصول جامعه کوتاهمدت است. هنگامی که برای یک جامعه افق بلندمدت معنا ندارد، طبیعی است که پیشخور کردن منابع نسلهای آینده و تحمیل محرومیت به آیندگان، تاثیری در سیاستگذاری آن جامعه نداشته باشد. مهمترین دلیل کوتاهمدتنگری در جامعه، فقدان امید است. بسیاری از مردم اعتماد خود به کیفیت سیاستگذاری را از دست دادهاند و هیچ امیدی ندارند که اگر از رفاه کوتاهمدت خود صرفنظر کنند رفاه فرزندان خود را بیشتر کردهاند. تاریخ این مملکت پر است از شواهدی که این باور را تایید میکند. چنین مردمی در «حال» زندگی میکنند، چون تجربه تاریخی به آنها نشان داده بلندمدت قابل پیشبینی نیست. سیاستگذاران پوپولیست هم خوب میدانند که در بلندمدت همه ما مردهایم. در چنین جامعهای مردم یاد گرفتهاند که به وعدهها درباره آینده اعتماد نکنند؛ چرا که حتی وعدهدهندگان هم از فردای خود مطمئن نیستند.
۵- پوپولیسم نتیجه تحقیر محافظهکاری است. محافظهکاری (conservatism) یک مکتب سیاسی و اسلوب سیاستگذاری است که در دنیا طرفداران زیادی هم دارد. اما در کشور ما محافظهکاری یک صفت تحقیرآمیز است. آدم محافظهکار معمولاً ترسو و بزدل تلقی میشود. آدمها تشویق میشوند رادیکال باشند. اما اتفاقاً محافظهکاری است که نگاه جامعه را در افق بلندمدت امتداد میدهد. محافظهکاران کسانی هستند که نگران ثبات ساختارها و قوام فرآیندها هستند. در جامعهای که ساختارها و فرآیندهای سیاستگذاری ثبات و پایداری نداشته باشند تصمیمها کوتاهمدت خواهند شد چون آینده قابل پیشبینی نیست. وقتی سیاستگذاران مدام در حال انتقاد از وضعیت موجود هستند (در حالی که همین وضعیت موجود محصول عملکرد دیروز خود آنهاست) چرا مردم باید به وعدههای آنها درباره آینده اعتماد کنند؟ پوپولیسم محصول همین بیاعتمادی به آینده است. اما این محافظهکاری است که به جامعه اطمینان میدهد آینده قابل اعتماد است. چون قرار نیست مدام ساختارها دگرگون شود. انسانی که آینده را میتواند ببیند طبعاً نگران وضعیت آیندگان خواهد بود.
۶- فضای سیاسی شخصیتمحور هم به پوپولیسم مجال میدهد. فضای سیاسی که در آن اشخاص اصل هستند، یعنی افراد به اتکای رفتار فردی و ویژگیهای شخصی صعود میکنند یا سقوط میکنند، بستر را برای پوپولیسم فراهم میکند. وقتی احزاب قوی و قدیمی وجود ندارند، وقتی جامعه مدنی بالغ نیست، وقتی جریانهای فکری و سیاسی ثبات و قوام ندارند و در شرایطی که کارنامه افکار و مکاتب زیر عملکرد اشخاص تعریف میشود، طبیعی است که اشخاص میداندار میشوند. در هیچ انتخاباتی در این مملکت، احزاب برنده نمیشوند بلکه اشخاص برنده میشوند (یا میبازند) و احزاب و جریانهای سیاسی خود را به شخص برنده میچسبانند (یا از شخص بازنده دوری میکنند). حتی در میان روشنفکران هم تمایل جدی وجود دارد که تفکرات و مکاتب به حلقههای فردی و محافل شخصی تقلیل پیدا کند. در چنین فضایی شخص سیاستمدار میداند که او تنها با وعدههایش است که در عامه مردم طرفدار پیدا میکند. چنین سیاستمداری باید ابله باشد که روشی جز پوپولیسم برای کسب قدرت اتخاذ کند. ارتقای کیفیت سیاستگذاری اقتصادی در کشور ما راهی جز دوری از پوپولیسم ندارد و باعث تاسف است که دلایل و علل این بیماری مزمن، خارج از عرصه اقتصاد است و بعید است که فعلاً تغییری در این علل و دلایل ایجاد شود. این جمعبندی برای این یادداشت کوتاه اگرچه ناامیدکننده به نظر میرسد، اما دریغا که واقعبینانه است.