شناسه خبر : 41538 لینک کوتاه

صنمی در میان یاسمن‌ها

چرا سیاستمداران به ابرچالش محیط زیست توجه نمی‌کنند؟

 

مهرداد خدیر / روزنامه‌نگار

می‌توان حدس زد از میان تمام 64 نماینده حاضر در جلسه مجلس بررسی نهایی قانون اساسی در سال 1358 که به اصل پیشنهادی درباره محیط زیست رای موافق دادند تا بی‌هیچ مخالفتی تصویب شود، هیچ‌یک از قانون حفاظت محیط زیست که پنج سال پیش از آن در مجلس شورای ملی تصویب شده بود خبر نداشتند که در موارد اختلافی حق وتو را به نخست‌وزیر داده بود. چرا که مخالفت علی‌الاطلاق با تخریب محیط زیست ایجاب می‌کرد در همان اصل مرجع رسیدگی به موارد اختلافی را هم مشخص کنند.

 هر قدر اصل 50 دست دولت‌ها را در پروژه‌های ضدمحیط‌زیست می‌بندد ماده 7 قانون محیط زیست اما باز می‌گذارد و به نخست‌وزیر و پس از حذف این عنوان و از دهه 70 به این سو به رئیس‌جمهوری این اختیار را می‌دهد و طبیعی است که دولت‌ها بیش از حفاظت محیط‌زیست دغدغه ساخت سد و کاوش معدن و احداث راه و کارخانه پتروشیمی داشته باشند چراکه برای انبوه هزینه‌های خود در پی کسب درآمدند حال آن که از حفاظت محیط زیست، با نگاه غیرآینده‌نگر پولی درنمی‌آید.

از این‌رو می‌توان گفت مهم‌ترین دلیل جدی نگرفتن «ابرچالش» محیط‌زیست از جانب سیاستمداران، همین نگاه منفعت‌محور است. اگرچه به نظر می‌رسد در این گزاره، مراد از سیاستمداران، کار به‌دستان و اصحاب قدرت باشد نه فعالان سیاسی به معنی عام کلمه.

جدای نگاه منفعت‌محور، در نگاه غالب، اقتصاد و جامعه ایران آن قدر «صنم» دارد که نوبت به «سمن» یا «یاسمن» نرسد اما آیا ابرچالش محیط‌زیست، یاسمنی جدای صنم‌های دیگر است یا خود از مهم‌ترین صنم‌ها چندان‌که از آن به عنوان ابرچالش یاد می‌کنیم.

شاید یک مثال ساده یا خاطره تلخ شخصی که حاصل آن 25 سال است و پیش چشم نویسنده این سطور قرار دارد منظور را بهتر توضیح دهد.

25 سال قبل در گذر از میدان هفتم تیر تهران دو سه بار و شبانه یکی از آشنایان را می‌دیدم که پس از بستن فروشگاه بزرگ عرضه مانتوی زنانه، درخت پر‌شاخ‌و‌برگ در پیاده‌رو را آبیاری می‌کند. تحت‌تاثیر توجه او به درختی که از آب‌و‌گِل‌ درآمده و سایه‌ای گسترده بود ایستادم تا توجهی نشان دهم و بداند چه کار نیکی انجام می‌دهد. چون با خودرو نیامده بود او را به خانه رساندم اما در میان راه رازی را فاش کرد که به داستان بی‌توجهی به محیط زیست و تخریب آن در ایران ارتباط دارد.

تلخ بود، اما دانستم آبیاری نمی‌کند بلکه هر شب مقداری ماده شیمیایی پای آن درخت می‌ریزد تا از پا درآید بی آن‌که در شهرداری متهم شوند و وقتی با شگفتی و ناخرسندی پرسیدم: آخر چرا؟ پاسخ داد: شاخ وبرگ درخت، جلوی دید تابلوی تازه ما را گرفته است!

آن درخت را می‌توان نماد محیط زیست ایران دانست و تخریب آن را به قصد کسب منفعت با جلوه‌گری تابلوی بدقواره نئون بی‌توجه به اینکه درخت به عموم مردم تعلق دارد.

کاری که او با آن درخت با توجیه کسب‌و‌کار می‌کرد-‌اصطلاحاً کت‌زنی- همان کاری است که در اندازه‌های بسیار بزرگ‌تر و با ابعاد تخریبی بسیار گسترده‌تر به نام پروژه‌های توسعه با محیط‌زیست ایران می‌کنند.

آن مغازه را فروختند و صاحبان تازه تابلویی دیگر نصب کردند و درخت بی‌نوا اگرچه از شاخ‌وبرگ افتاده اما هنوز سرپاست تا یادآور فاجعه‌ای بزرگ‌تر باشد.

راز بی‌توجهی سیاستمداران به ابرچالش محیط‌زیست را نخست باید در این دانست که در سیاست، دغدغه غالب، کسب و حفظ و توسعه قدرت است و محیط‌زیست جایی در میان این سه ندارد مگر آن که امکان رقابت حزبی و دموکراتیک فراهم باشد و دغدغه‌های محیط زیستی فراتر از شعار و ادعا به صحنه بیاید وگرنه در غیاب آن، سیاستمداران مثل آشنای کاسب ما پای درختِ محیط‌زیست ماده‌ای می‌ریزند تا تابلوهاشان بهتر دیده شود و کسب‌و‌کارشان از رونق نیفتد غافل از آن‌که وقتی اجازه ورود به محدوده ممنوعه ترافیکی شهر را داشتند خودرو را زیر سایه همان درخت می‌گذاشتند تا از تیغ تیز آفتاب دور باشد!

تنها آن درختِ از‌نفس‌افتاده اما مرا به یاد آن خاطره تلخ نمی‌اندازد. هرجا جلوه‌ای از تقابل منفعت آنی با مصلحت آتی پیش چشم باشد انگار همان «کت‌زنی» رخ داده است و تنها وسعت تفاوت پیدا می‌کند و ضریب و تیراژ می‌گیرد.

جدی نمی‌گیرند چون با جدی گرفتن و نگرفتن ارزیابی و قضاوت نمی‌شوند. معیار داوری، کسب و تولید درآمد است تا بتوانند هزینه کنند یا از پس بدهی‌های انباشته برآیند. هیچ‌کس به خاطر محیط‌زیستی که تخریب نکرده مدالی نمی‌دهد اما وقتی پروژه‌ای به بهره‌برداری برسد می‌تواند در مقابل دوربین سیما بگوید چند نفر را مشغول به کار کرده و چه اندازه درآمد دارند و ملاحظات زیست‌محیطی به حاشیه می‌رود.

جدای نگاه کاسبکارانه و منفعت‌محورانه، تلقی سخت‌افزاری و کارخانه‌ای از توسعه نیز به این وضعیت دامن زده است.

چرا در مناطقی که از بوم‌گردی درآمد دارند کمتر شاهد تخریب بنا و تلاش برای حفظ محیط و سازه‌های تاریخی هستیم؟ چون دریافته‌اند همین‌هاست که برای آنها در مقام جاذبه درآمد می‌آورند و به جای آن که از دولت بخواهند فلان کارخانه را به قیمت آلوده کردن محیط و سرریز پساب به رودخانه‌ای با آب شیرین احداث کند خود جاذبه‌های گردشگری ایجاد کرده‌اند و با بهره‌گیری از تحولات ارتباطی محیط‌زیست را به جاذبه توریستی و کسب درآمد تبدیل کرده‌اند.

اگر بخواهیم به این بحث ارتفاع بدهیم و از بالاتر به آن بنگریم به این واقعیت هم باید اشاره کرد که سیاست در ایران به امری مبتذل بدل شده و شعارهای دروغین برای تصاحب مناصب و مسندها مجال واقع‌نگری و تبیین ابرچالش‌ها و بحران‌های واقعی را گرفته است.

هشداردهندگان درباره محیط‌زیست کلمه «مار» را به سه حرف می‌نویسند تا جماعت را آگاه کنند و تخریب‌کنندگان شکل مار را می‌کشند و مخاطبان را جذب می‌کنند.

سیاستمدار ایرانی و به تعبیر درست‌تر نه فعال و دغدغه‌مند سیاسی که کاربه‌دست و تصمیم‌گیر نه‌تنها به محیط‌زیست به مثابه ابرچالش توجه ندارد که از ضرورت توسعه هم غافل است و حتی این واژه از ادبیات رسمی رخت بربسته و «رشد» و «پیشرفت» جای آن را گرفته در حالی‌که جای هم را نمی‌گیرند؛ محیط زیست نه پای توسعه کلان که برای کاسبی‌های خُرد ذبح می‌شود.

مردی از تنبلی فرزند خود نزد دوستی گله می‌کرد که اهل کار نیست حتی وقتی زمینه را فراهم می‌کنم. آن دوست اما حسرت خورد و گفت: خوشا به حال تو! چون من نان را در دهان او می‌گذارم ولی از عهده جویدن و خوردن برنمی‌آید.

حالا حکایت ماست. اگر در کشورهای توسعه‌یافته محیط‌زیست از جانب پروژه‌های توسعه تهدید می‌شود اینجا زیر چرخ توسعه هم نیستند و تنها پای آن ماده شیمیایی می‌ریزند تا تابلوهایی که در مقابل دوربین‌های رسمی روشن می‌کنند بهتر دیده شود!  

دراین پرونده بخوانید ...