جامعهشناسی، جامعهشناسان و محیطزیست
جامعهشناسان در برابر ابرچالشهای محیطزیست چه مسوولیتی دارند؟
پرداختن به محیطزیست در رشته جامعهشناسی در سطح جهانی نیز با تاخیر انجام شده است. جامعهشناسی با موضوعاتی نظیر آسیب اجتماعی، صنعتی شدن، نابرابری، دین، قدرت و سیاست از روز اول مانوس بوده اما جدیترین ایدههای جامعهشناختی درباره محیطزیست که هویت رشتهای «جامعهشناسی محیطزیست» را شکل دادهاند به سختی قدمتی بیش از پنجاه سال دارند. طبیعی است که جامعهشناسی در ایران نیز دیرهنگام و وقتی مسالههای محیطزیستی با شدت و شفافیت روی میز جامعه و سیاست قرار گرفتند بروز و ظهور پیدا کند. یکی از پرسشها در چنین وضعیتی این است که جامعهشناسی و جامعهشناسان چه میتوانند انجام دهند.
جامعهشناسی قادر است روابط و پیچیدگیهای اجتماعی-سیاسی منجر به پیدایش مسائل محیطزیستی را آشکار کند. مسائلی نظیر زوال منابع آب، فرسایش خاک، تخریب جنگلها و آلودگی هوا صرفاً مسائلی فیزیکی و در دایره دانشهای علوم فیزیکی نیستند. همه اینها به دلایل اجتماعی پدید آمده و تداوم یافتهاند. الگوهای توسعه، بهرهگیری سیاستمداران از منابع طبیعی برای خرید محبوبیت و جبران ناکارآمدیها، فساد در بوروکراسی و تاثیر آن بر تولید رانت منابع طبیعی و عواملی از این دست به شکلگیری وضعیتهای بحرانی در مسائل محیطزیستی ایران انجامیدهاند. جامعهشناسی دانشی است که میتواند علل اجتماعی و سیاسی بروز این مسائل را آشکار کند.
جامعهشناسی میتواند روند تاریخی پیدایش و بحرانی شدن این مسائل را آشکار کند. جامعهشناسی تاریخی در ایران عمدتاً بر مسائلی نظیر توسعه، توسعه سیاسی و آنچه دستور کار شناختهشده جامعهشناسی بوده تمرکز کرده است. آنچه میتوان «جامعهشناسی تاریخی محیطزیست» خواند در ایران ناشناخته باقی مانده است. مجموعهای همگرا از روندهای تاریخی، گسترهای از تصمیمات با تداوم تاریخی در طول دولتها و تکرار شدن فرآیندهایی به صورت مداوم سبب پیدایش مسائل محیطزیست ایران شدهاند. حل شدن این مسائل نیز به فهم سازوکارهای مولد تداوم تاریخی آنها بستگی دارد.
جامعهشناسی همچنین قادر است نسبت مسائل امروزین محیطزیست ایران با خِرَد اقلیمی-تاریخی ایرانی و چرایی گسستها با آن را نیز ارزیابی کند. تداوم تاریخی جامعه ایرانی در طول چند هزار سال به عقلانیت اقلیمی-تاریخی وابسته بوده است. عقلانیتی که در سازگاری با کمآبی جلوهگر شده است. این عقلانیت در توسعه فناوریهایی نظیر قنات و در قالب اشکال مختلف زندگی اجتماعی نظیر صورتهای مختلف همیاری که مرتضی فرهادی، انسانشناس ایرانی، در آثار متعدد مستند کرده بسط یافته است. جامعهشناسی قادر است ریشههای گسست از این عقلانیت اقلیمی-تاریخی را تحلیل کرده و شیوههای حفظ پیوند با این عقلانیت بدون فروماندگی در ابزارها و عقبماندگی از دنیای جدید را ارزیابی کند.
جامعهشناسان محیطزیست در چند دهه گذشته از طریق تحلیل گفتمانها، رسانهها و کاربست زبان درباره مسائل محیطزیستی نشان دادهاند که زبان و مسائل محیطزیستی چگونه با یکدیگر تعامل کردهاند. آنها نشان دادهاند که چگونه برخی مسائل محیطزیستی با کاربست زبان در عرصه عمومی مطرح میشوند و چگونه زبان، رسانه و گفتمانها برخی از مهمترین مسائل محیطزیستی را پنهان کرده و قربانی منافع اقتصادی و قدرت میکنند. جامعهشناسی در ایران نیز ضرورت دارد چنین رویکردی را به مسائل محیطزیستی در دستور کار قرار دهد و از این منظر وظیفهای انتقادی در برابر جامعه ایرانی انجام دهد.
مسائل محیطزیست همواره به عنوان امور حاشیهای تلقی شدهاند. خشک شدن دریاچه ارومیه و بسیاری دیگر از پیکرههای آبی ایران، پیدایش ریزگرد و اثرات آن بر زندگی ایرانیان، آلودگی هوا یا تخریب جنگلها، بروز سیلابها و شیوه مدیریت پایدار سیلاب، همگی در مقابل بسیاری مسائل آشکارتر، فوریتر یا دارای ذینفعان قدرتمندتر به فراموشی سپرده شده و از کانون صحنه سیاستورزی در ایران کنار گذاشته شدهاند. جامعهای که چندین مساله حلنشده فوری، مزمن و پرقدرت نظیر تورم، بیکاری، رکود، سیاست خارجی پرتنش و تحریمها را همواره پیشرو دارد، مستعد آن است که مسائل محیطزیستی را به فراموشی بسپارد. این در حالی است که همه این گونه مسائل با تاروپودهایی اجتماعی در هم پیچیده شدهاند. دشوار بشود عالمانی را یافت که در دنیای امروز به پیوند میان بیکاری و تورم با مسائل محیطزیستی باور نداشته و از سازوکارهای ارتباط آنها مطلع نباشند. مسائل محیطزیستی فشارهای هزینهای سنگینی بر بودجه بهداشت و درمان، مدیریت مهاجرت، مدیریت خسارتهای ناشی از بیکاری و تخریب کسبوکارها بر اثر تخریب محیطزیستی وارد میکنند. سیاستهای بد محیطزیستی است که دولتها را به سمت مدیریت سازهای منابع آب میکشاند و از طریق بودجههای هنگفت طرحهای دهها و صدها هزار میلیاردتومانی، بودجه دولت را تحت فشارهای تورمی قرار میدهد. جامعهشناسی وظیفه دارد ارتباط میان مسائل به ظاهر فوری و اضطراری کشور و مسائل محیطزیستی را آشکار کند و سازوکارهای تعامل آنها را نشان دهد. سازوکارهایی که گاه برآمده از ساختار سازماندهی سیاست و شیوه اعمال قدرت هستند.
جامعهشناسی توانایی دارد اثرات اجتماعی مسائل محیطزیستی را نیز آشکار کند. مهاجرت بر اثر تشدید ریزگردها در خوزستان، مهاجرت بر اثر تشدید زوال منابع آبی در شرق و بسیاری از نقاط فلات مرکزی ایران، خسارات به خانوادهها ناشی از مرگومیر بر اثر آلودگی هوا، تخریب جنگلها، پوشش گیاهی و تشدید سیلابها و اثرات آن بر تضعیف اقتصاد کشاورزی، فشار بر مراتع و تهدید درازمدت زندگی گروههای وابسته به زیست عشایری، فرونشست زمین و تهدید زندگی و کسبوکار در مناطقی که دچار چنین پدیدهای میشوند، تخریب شرایط زیست گروههای وابسته به معیشت از طریق پیکرههای آبی، تشدید آلودگی ناشی از کودها و سموم شیمیایی در کشاورزی و اثرات آن بر سلامت خانوارها، مرگهای زودرس، تشدید بیماریهای صعبالعلاج و اثرات آنها بر سقوط به فقر، همه ماهیت محیطزیستی داشته و اثرات اجتماعی ناخرسندکنندهای به جا میگذارند. جامعهشناسی قادر است این مسائل را در چارچوب ارزیابی تاثیرات اجتماعی آشکار کند. این سنتی است که در جامعهشناسی سابقهای طولانی دارد. ارزیابی اثرات ساخت سدهای بزرگ بر اسکان مجدد مناطق پشت این سدها که زیر آب میروند، یکی از مهمترین مصادیق این حوزه مطالعاتی است.
جامعهشناسی در طول چند دهه گذشته در پی شناخت عوامل موثر بر رفتارهای مرتبط با محیطزیست نیز بوده است. رفتار شهروندان در استفاده از خودرو شخصی، شیوه مدیریت پسماندها، استفاده از آب شرب و بهداشت شهری، همراهی با سیاستهای مدیریت تغییر اقلیم یا شیوه استفاده از برق همگی مصادیق رفتار مرتبط با محیطزیست هستند. این رفتارها بخشی از مصرف و سبک زندگی افراد نیز به شمار میروند. جامعهشناسی رفتار محیطزیستی دستورکاری مفصل برای تبیین رفتارهای دوستانه با محیطزیست یا ضدمحیطزیستی داشته و عوامل موثر بر آنها را بررسی کرده است. این دستور کار اتفاقاً اجازه میدهد تا پیوندهای میان ساختارهای کلان اجتماعی-از جمله ساختارها و نهادهای مولد اعتماد /بیاعتمادی- و کیفیت حکمرانی با رفتارهای اجتماعی که در سطح خُرد تحلیل میشوند بررسی شود.
جامعهشناسی و جامعهشناسان در ایران از مسیر پرداختن به محیطزیست و مسائلش از زاویه نگاه امروزین و تاریخی، سهمی در بررسی دقیقتر مسائل جامعه ایران و ریشههای ناخرسندی امروزین این جامعه داشته دارند. این کار فراتر از کرداری آکادمیک و جامعهشناسی حرفهای، وظیفهای است که در چارچوب تقسیمبندی مشهور مایکل بوروی میتوان آن را در زمره جامعهشناسی انتقادی و جامعهشناسی مردممدار نیز پی گرفت.