بازندگان عصر جدید
تورم چه بلایی سر آموزش میآورد؟
از اول اردیبهشت امسال، مدارس دوباره حضوری شد و دانشآموزان دوباره به مدرسه بازگشتند اما این زمان محدود برای جبران کاستیها کافی نیست و دستکم چند فصل زمان میبرد تا معلمان به دانشآموزان ضعیفتر کمک کنند. چند ماه دیگر مدارس دوباره آغاز به کار میکنند و این برای خانوادههایی که درآمد کمی دارند، خبر خوبی محسوب میشود؛ اما دوران جدید مشکلات جدیدی دارد. اگر در «عصر سیاه آموزش» این کودکان خانوادههای فقیر بودند که زیان دیدند، در عصر جدید، کودکان خانوادههای طبقه متوسط بیشتر زیان میبینند. در عصر کرونا، کووید 19 تعیینکننده مناسبات بود اما در عصر جدید، رکود اقتصادی و تورم تعیینکننده اصلی هستند. جامعه ایران در 50 سال گذشته به طور متوسط 20 درصد تورم بر شانه خود احساس کرده است. در سه سال گذشته متوسط تورم در ایران 40 درصد بوده و برخی پیشبینیها حاکی از آن است که تورم 5 سال آینده هم کمتر از 40 درصد نخواهد بود. این روند بنا به تحلیلی که در ادامه میخوانید میتواند لطمات جبرانناپذیری به آموزش کودکان طبقه متوسط وارد کند.
ویژگیهای عصر جدید
در دوران سیاهی که به «عصر کرونا» معروف است، مدارس تعطیل بودند و معلمان از طریق اینترنت به دانشآموزان درس میدادند. در کنار مزایای اندکی که این دوران داشت، واضح بود که فرآیند آموزش بهدرستی کار نمیکند. مدارس امکانات کافی نداشتند، برخی دانشآموزان به دلیل فقر نتوانستند گوشی موبایل هوشمند تهیه کنند، اینترنت در خیلی از مناطق کفاف برگزاری کلاسهای گروهی را نمیداد درنهایت اینکه معلمان نتوانستند ماموریت خود را بهدرستی انجام دهند.
با پایان عصر کرونا مدارس حضوری شد اما پس از اولین رویاروییها، معلمان و مدیران مدارس متوجه شدند «عصر کرونا» بسیار بیشتر از آنچه تصور میکردند به «تحصیل» لطمه زده است. اکنون نظام آموزشی با دانشآموزانی مواجه است که به معنای واقعی درس نخواندهاند و بهاصطلاح بیسواد باقی ماندهاند. در این مدت کودکان کمتر آموختهاند و عادت یادگیری به فراموشی سپرده شده و بدتر اینکه؛ کودکان خانوادههای فقیر از همتایان ثروتمند خود عقب ماندهاند. با پایان دورانی که تحلیلگران آن را دوران سیاه آموزش میخوانند، خانوادهها امیدوارند کاستیهای آموزش جبران شود و کودکان جامانده از تحصیل دوباره به درس و مدرسه علاقه پیدا کنند.
بازندگان عصر جدید
فشارهای سیاسی و اقتصادی به طبقه متوسط در هیچ زمانی به اندازه امروز نبوده است.
تورم بیشتر از سه سال است که بالای ۴۰ درصد باقیمانده، همه شاخصهای رفاه و مصرف خانوار با شیب نگرانکنندهای در حال بدتر شدن هستند و درآمد سرانه همچنان کاهنده است. این فشارها به طبقه متوسط که «بالندگی» و «پویایی» جامعه را تضمین میکند، بسیار دردآور است و تبعات زیادی به دنبال دارد. در تعریف بانک جهانی از طبقه متوسط؛ معیار درآمد سرانه ملاک قرارگرفته و شهروندانی که بین چهار تا 17 هزار دلار درآمد سالانه دارند، در این طبقه جا میگیرند. بااینحال طبق آخرین برآورد بانک جهانی، درآمد سرانه ترکیه ۸۵۰۰ دلار و درآمد سرانه ایران ۲۴۰۰ دلار است.
این وضعیت بسیار سخت، برای نظام آموزشی چند نتیجه نگرانکننده دارد؛ طبقه متوسط شهرنشین را وادار به مهاجرت درونشهری کرده، سهم تامین مسکن و غذا را در سبد هزینههای این طبقه بهشدت بالا برده و سهم آموزش را به میزان زیادی کاهش میدهد.
خبر بد دیگر اینکه؛ خیلی از خانوادههای طبقه متوسط شهرنشین که در سالهای رونق اقتصاد، مقادیر قابلتوجهی از درآمدهای خود را صرف آموزش فرزندان خود میکردند امروز دیگر قادر به ادامه این وضع نیستند. پژوهشهای تجربی در کشورهای مختلف ثابت کرده است در دورههای رکود اقتصادی، اکثریت قاطع خانوارهای کمدرآمد بهسرعت هزینه آموزش فرزندان خود را به نزدیک به صفر میرسانند. چنین مسالهای، اگر به شکلی مناسب از طرف دولت جبران نشود، میتواند ظرف دو دهه لطمات کمابیش جبرانناپذیری در زمینه «به ارث رسیدن فقر» و نیز افزایش «ناهنجاریهای اجتماعی» ایجاد کند؛ لطماتی که دو یا سه دهه بعد حتی در صورت اختصاص یافتن بودجههای سنگین هم نمیتوان آنها را جبران کرد. تداوم این وضعیت، اقتصاد فرهنگ و آموزش را نیز به خطر میاندازد و بهخصوص تقاضا برای مدارس غیرانتفاعی، خرید کتاب و نشریات و حضور در کلاسهای آموزشی و تقویتی را بهشدت کاهش میدهد. از سوی دیگر شاهد کوچ گسترده فرزندان طبقه متوسط از مدارس غیردولتی به مدارس دولتی خواهیم بود که این موضوع نیز فشار مضاعفی به نظام آموزشی کشور وارد میکند و در شرایط فعلی نیاز به استخدام معلم را بالا میبرد.
برآورد میشود ظرف 20 سال آینده، تعداد مشاغل قابل انجام با سطح دانش و مهارت اندک، مانند کارگری و کشاورزی، به یکسوم برسد. در نتیجه کودکان و نوجوانانی که هماکنون کلیدیترین سالهای شکلگیری مهارتهای شخصیتی خود را در «محرومیت آموزشی» میگذرانند، در بزرگسالی با «فقر اقتصادی عمیق و دلخراش» مواجه خواهند بود که همه ما در برابر این بحران مسوولیم.
بحران آموزشی چه آنچه در دوران سیاه کرونا اتفاق افتاد و چه آنچه احتمالاً در آینده رخ میدهد، برای ساختار سیاسی، بحرانی اخلاقی به شمار میرود. زمانی که نظام آموزشی بهخوبی کار کند، میتواند تضمینکننده تامین نیروی انسانی موردنیاز رشد اقتصادی کشور باشد. در سطح فردی نیز آموزش میتواند مروج اشتغال، کسب سلامتی و کاهش فقر باشد. در صورتی که وضع موجود ادامه پیدا کند، کیفیت نیروی انسانی کشور بهشدت کاهش مییابد. نیرویی که نه میتواند موتور محرک اقتصاد جامعه باشد و نه خود را از تله فقر نجات دهد. برآوردها نشان میدهد ظرف 20 سال آینده، میانگین اشتغال جهانی در مشاغلی مانند «کارگری» و «کشاورزی» به یکسوم تقلیل پیدا میکند. به بیان دیگر پیشرفتهای تکنولوژیکی باعث خواهند شد مشاغلی که با سطح دانش و مهارت پایین قابل انجام هستند بهسرعت حذفشده و در مقابل مشاغلی که نیاز به خلاقیت زیاد، دانش بالا، مهارتهای ارتباطی-اجتماعی قوی و دانستن زبان خارجی دارند، توسعه یابند.
بنابراین اگر تا به امروز «فقر آموزشی» را مولد «فقر اقتصادی» میدانستیم، باید بدانیم در 20 سال آینده این وضعیت علیومعلولی به مراتب شدیدتر خواهد شد. بنابراین دانشآموزانی که کلیدیترین سالهای شکلگیری شخصیت خود را در فقر آموزشی میگذرانند، به احتمال فراوان در آینده دچار فقر مطلق اقتصادی خواهند بود. قطعاً همه ما در برابر آینده این فرزندان مسوول هستیم.