اعلام وضعیت قرمز
چرا باید نگران تشدید بیابانزایی در ایران بود؟
بیابانزایی را فرآیند تخریب اکوسیستمهای عمدتاً واقع در مناطق خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب میدانند که بر اثر نوسانات اقلیمی و فعالیتهای انسان شکل گرفته است و منجر به کاهش یا از دست رفتن کارکردهای بیولوژیک و اقتصادی این مناطق میشود. به زبان سادهتر میتوان گفت هرجا که تعادل بین تقاضای خدمات اکوسیستم (مانند غذا، کشاورزی، چوب و...) و ظرفیت تولیدی اکوسیستم یک منطقه به هم بخورد فرآیند بیابانزایی شکل میگیرد که منتج به نتایجی چون طوفانهای گردوغبار، کاهش حاصلخیزی و بهرهوری زمین، مهاجرت و نزاع میشود.
نگاهی اجمالی به بیابانزایی
بیابانزایی را فرآیند تخریب اکوسیستمهای عمدتاً واقع در مناطق خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب میدانند که بر اثر نوسانات اقلیمی و فعالیتهای انسان شکل گرفته است و منجر به کاهش یا از دست رفتن کارکردهای بیولوژیک و اقتصادی این مناطق میشود. به زبان سادهتر میتوان گفت هرجا که تعادل بین تقاضای خدمات اکوسیستم (مانند غذا، کشاورزی، چوب و...) و ظرفیت تولیدی اکوسیستم یک منطقه به هم بخورد فرآیند بیابانزایی شکل میگیرد که منتج به نتایجی چون طوفانهای گردوغبار، کاهش حاصلخیزی و بهرهوری زمین، مهاجرت و نزاع میشود.
در سیزدهمین گزارش جهانی ریسک (Global Risk Report of the World Economic Forum, 2018) پنج ریسک اصلی دنیا به شرح ذیل رتبهبندی شده است:
1- سلاحهای کشتار جمعی،
2- وقایع اقلیمی حدی،
3- بلایای طبیعی،
4- شکست برنامههای مقابله و انطباق با تغییر اقلیم و
5- بحران آب.
همانطور که ملاحظه میشود به جز مورد نخست بیابانزایی در ارتباط کامل با همه موارد یادشده است.
اگر بخواهیم برای بزرگترین چالش محیط زیستی قرن به عنوان تهدیدی برای حیات و رفاه نوع بشر چارهای بیندیشیم بایستی ابعاد این پدیده بهطور شفاف تبیین و شناسایی شود. برای ایجاد چنین شناختی نیازمند بررسی ریشهای فرآیند حیات هستیم که ناشی از برهمکنش متعادل، متناسب و مناسب خاک، آب، گیاه، نور و هواست. برعکس فرآیند حیات، پدیده بیابانزایی است که ناشی از برهمکنش نامتعادل، نامتناسب و نامناسب خاک، آب، گیاه، نور و هوا به دلیل فعالیتهای انسانی است. این پدیده نامتعادل و ناموزون که منجر به توقف فرآیند حیات میشود به اشکال مختلف و با عناوین مختلفی چون تغییر اقلیم، افزایش دما، کاهش تنوع زیستی، خشکسالی و کمآبی علمی مورد کنکاش قرار میگیرد. بهرغم تاریخچه بسیار طولانی بیابانزایی، شاید بتوان پدیده Dust Bowl آمریکا در دهه 1930 را نقطه عطفی در مستندسازی و انجام تحقیقات جامع در مورد فرآیند بیابانزایی دانست.
طی صد سال اخیر از مهمترین مناطقی که در آنها پدیده بیابانزایی به دلیل فعالیتهای انسانی رخ داده و به طور عمده توام با تخریب شدید سرزمین و طوفانهای سهمگین گردوغبار بوده است میتوان به پنج مورد اشاره کرد:
1- Dust Bowl در مرکز آمریکا ناشی از سیاستهای غلط توسعه کشاورزی،
2- طوفانهای گردوغبار زرد در غرب چین ناشی از سیاستهای غلط توسعه کشاورزی،
3- طوفانهای صحرا در شمال آفریقا ناشی از سیاستهای غلط توسعه کشاورزی، عدم توسعهیافتگی و رشد جمعیت،
4- طوفانهای آسیای میانه ناشی از سیاستهای غلط توسعه کشاورزی و
5- طوفانهای گردوغبار بینالنهرین در منطقه خاورمیانه ناشی از سیاستهای اشتباه توسعه کشاورزی و کنترل و مدیریت غلط آبهای سطحی و رشد بیرویه جمعیت.
بیابانزایی تحت تاثیر عواملی انسانمحور چون افزایش جمعیت، تغییر اقلیم و افزایش دما، چرای بیرویه دام، جنگلزدایی، کشاورزی غیرعلمی و با سطح فناوری پایین است که منجر به از دست رفتن خاصیت حاصلخیزی و در نهایت فرسایش خاک میشود. اهمیت حفظ خاک به گونهای است که آقای Luc Gnacadja از UNCCD «20 سانتیمتر خاک سطحی را تمام آن چیزی میداند که بین ما و انقراض وجود دارد» و این همان خاک ارزشمندِ قابل زراعتی است که به اشکال مختلف از جمله طوفانهای گردوغبار به سرعت در حال از دست رفتن است. ابعاد فاجعه از دست رفتن خاک وقتی عمیقتر میشود که بدانیم مناطق خشک و در معرض بیابانزایی حدود یکسوم جمعیت جهان و نیمی از سطح خشکیهای زمین را دربر میگیرند. حدود 90 درصد از جمعیت 1 /2 میلیارد نفری مناطق در معرض بیابانزایی در کشورهای در حال توسعه از جمله در شمال آفریقا، آسیا مرکزی و خاورمیانه زندگی میکنند.
اکثر زمینهای خشک دنیا در مناطق نیمهگرمسیری هر دو نیمکره و بین عرضهای جغرافیایی 20 تا 30 درجه قرار دارند، به جز مناطق آسیای شرقی که در عرضهای جغرافیایی بالاتر و در حدود 40 درجه قرار دارد. به طور کلی میتوان گفت مناطق خشک و بیابانی یکسوم سطح خشکی زمین را اشغال کردهاند که در حدود چهار درصد سطح زمین را مناطق بسیار خشک، 15 درصد آن را مناطق خشک و 6 /14 درصد آن را مناطق نیمهخشک اشغال کردهاند.
اعمال رویکردهای عملیاتی و اجرایی جهت مهار این طوفانها در سطح زمین و حل ریشهای مساله، شناسایی محل دقیق کانونهای تولید گردوغبار را میطلبد، زیرا ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی گردوغبارها تا حد زیادی از طریق منشأهای سطح زمین تعیین میشوند (وانگ و همکاران، 2015). سوریه، عراق، ایران، اردن و بخش شرقی عربستان سعودی به عنوان کشورهای پایلوت غرب آسیا در مطالعات مختلف مورد بررسی قرار گرفتهاند.
بیابانزایی در خاورمیانه
محدودههای اصلی تولید گردوغبار که تقریباً با نقشههای بیابانزایی قابل انطباق است شامل جلگه آبرفتی رودخانههای دجله و فرات در عراق است که مناطق مسطح با ارتفاع پایین موجود در شرق فلات عربی و امتداد خلیجفارس و صحراهای الدهناء و ربعالخالی را دربر میگیرد. این دو رودخانه مقادیر بالای رسوبات را از کشورهای ایران، ترکیه، سوریه و عراق حمل کرده و در دشتهای جلگه آبرفتی دجله و فرات پخش میکند و با توجه به کمبود رطوبت در این منطقه، این جلگه تبدیل به بزرگترین منبع گردوغبار منطقه شده است. به طور کلی عراق به چهار منطقه با ساختارهای متفاوت ولی مشترک در تولید طوفانهای گردوغبار به شرح ذیل تقسیم میشود:
1- کفههای بیابانی، تقریباً 40 درصد،
2- مناطق مرتفع و کوهستانی، تقریباً 20 درصد،
3- مناطق تپهماهوری، تقریباً 10 درصد و
4- دشتهای آبرفتی (Alluvial Plain): تقریباً 30 درصد سطح کشور عراق را شامل میشود.
این منطقه عمدتاً متشکل از دلتاهای آبرفتی دجله و فرات است. از منطقه شمال بغداد شروع شده و به سمت جنوب تا سواحل خلیجفارس و مرز ایران ادامه مییابد. منشأ بسیاری از مشکلات منطقه خاورمیانه مورد اخیر است.
بر اساس آمار منتشرشده توسط سازمان ملل در سال 2018 حدود 52 درصد زمینهای کشاورزی دنیا در معرض تخریبهای انسانمحور بوده که جمعیتی بالغ بر 5 /1 میلیارد نفر را تحت تاثیر قرار میدهد. علاوه بر این، خشکسالی و بیابانزایی باعث از دست رفتن 120 هزار کیلومترمربع زمین در جهان میشود. بنابراین انتظار میرود طی دهه آینده حدود 50 میلیون نفر بر اثر خشکسالی و بیابانزایی مجبور به مهاجرت شوند و متاسفانه منطقه خاورمیانه رتبه بسیار بالایی در این فرآیند مخرب جهانی خواهد داشت. اثرات بیابانزایی در منطقه از ابعاد زیستمحیطی بسیار فراتر رفته و ابعاد انسانی و امنیتی به خود گرفته است. به عنوان مثال محققان و نظریهپردازان بسیاری ریشه انقلابهای بهار عربی را در خشکسالی و بیابانزایی و تخریب سرزمین منطقه جستوجو میکنند. بهطور کلی میتوان ریشه بیابانزایی در منطقه خاورمیانه را در رشد سریع، بیبرنامه و غلط جمعیت، سیاستهای غلط توسعه کشاورزی و کنترل بعضاً ناصحیح و نابجای آبهای سطحی، توام با تغییر اقلیم و افزایش گرمای جهانی جستوجو کرد.
بر اساس گزارش سازمان خواربار جهانی (FAO, 2017) 90 درصد منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دارای اقلیم خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب هستند و 45 درصد از کل زمینهای کشاورزی منطقه در معرض شوری، از دست رفتن حاصلخیزی و فرسایش خاک هستند و این در حالی است که متاسفانه حدود 85 درصد از آب شیرین منطقه به بخش کشاورزی اختصاص مییابد. با وجود این میزان تبخیر و تعرق ناشی از فعالیت ناصحیح کشاورزی در منطقه یکی از بالاترین مقادیر در جهان است. اگر مدیریت منابع آب و خاک را مهمترین چالش خاورمیانه در مواجهه با تغییر اقلیم و افزایش گرمای جهانی بدانیم نیازمند برنامهریزی و همکاری منطقهای برای رسیدن به الگوهای مصرف بهینه آب در کشاورزی و شرب هستیم. ابعاد فاجعه در این منطقه وقتی بیشتر آشکار میشود که به عنوان نمونه بدانیم یک شهروند از عربستان سعودی، که کشوری خشک و فاقد رودخانه است، دو برابر یک شهروند اروپایی آب مصرف میکند.
همکاریهای علمی و فنی منطقهای، با وجود اختلافات عمیق سیاسی، در مدیریت منابع آبهای مشترک در حوزه دجله و فرات نقش کلیدی در مواجهه و مقابله با بیابانزایی در کل خاورمیانه دارد. کل حوزه دجله و فرات به عنوان سرچشمه حیات در چهار کشور ترکیه، عراق، سوریه و ایران، به دلیل سدسازی، افزایش جمعیت، افزایش چرای دام، جنگ و مشکلات سیاسی توام با تغییر اقلیم، خشکسالی و افزایش دما یکی از ابرچالشهای جهان را در زمینه تخریب سرزمین، بیابانزایی و طوفانهای گردوغبار شکل داده و بهطور فزایندهای در حال گسترش است.
بیابانزایی در ایران
مناطق بیابانی با میانگین سالانه بارش کمتر از ۵۰ میلیمتر، حدود ۴۰ میلیون هکتار از اراضی ایران را دربر میگیرد. بارندگی در ایران یکسوم میانگین بارندگی جهان است و این در حالی است که میزان تبخیر سه برابر میانگین جهانی است. اگر میزان بارشِ 150 میلیمتر را مرز تفکیک بیابان بدانیم حدود ۳۲ میلیون هکتار بیابان در ایران وجود دارد که حدود 60 درصد آنها در معرض فرسایش بادی و طوفانهای گردوغبار است. طبق آمار سازمان جنگلها حدود هفت میلیون هکتار کانون بحرانی بیابانزایی در کشور وجود دارد که سه میلیون هکتار از آنها جزو کانونهای بحران درجه یک برای ایجاد گردوغبار و شنهای روان هستند.
مناطق اصلی فرسایش بادی در ایران مشتمل بر مناطق زیر است:
1- مناطق کویر مرکزی و حاشیه آن کمی بیش از یکسوم مساحت ایران را دربر گرفته است و در رده بزرگترین کویرهای نمک جهان است و بیابانهای حاشیه آن را میتوان کلکسیونی از خاکهای بیابانی و فرسایشپذیر دانست.
2- دشت لوت و حواشی آن که با مساحت 80 هزار کیلومترمربع، بیست و پنجمین بیابان بزرگ دنیاست. سرتاسر بلوک لوت بهخصوص جلگه رسی و ماسهزارهای قسمتهای جنوبی (بین بیابان لوت و جبال بارز در شمال جازموریان) در اغلب فصول بهجز تابستان فعالیت گردوغباری دارند.
3- جنوب شرق ایران در استانهای سیستان و بلوچستان و کرمان شامل چاله جازموریان به عنوان بزرگترین کانون مولد گردوغبار که منطقههای زیادی از خلیجفارس و کشورهای حاشیه جنوب آن را متاثر میکند. منطقه دوم مربوط به حوزه بسته سیستان یا هامون است که یکی از خشکترینها در جهان است.
4- کانونهای فعال گردوغبار دشت خوزستان که عمده خاکهای آن از نوع دانهریز رسی-گچی است.
عوامل اصلی تخریب سرزمین، فرسایش خاک و بیابانزایی در منطقه خوزستان شامل:
1- عوامل طبیعی (خشکسالی طی سالهای 1998 تا 2001 و شدیدترین خشکسالی در منطقه در سال 2008)، تغییر اقلیم و افزایش دما و افزایش تبخیر و کاهش رطوبت خاک و از بین رفتن پوشش گیاهی،
2- عوامل انسانی (فرسایش خاک ناشی از عملیات کشاورزی غیراصولی، وجود جمعیت سه برابر دامی در مقایسه با توان اکولوژیک و ظرفیت مراتع، مهار غیراصولی آبهای سطحی و برداشت بیرویه از منابع آبهای سطحی و تحتالارضی، تغییر کاربری جنگلها و اراضی باغی و زراعی ناشی از طرحهای توسعهای، افزایش جمعیت و سکونتگاهها، الگوی نامناسب کشت در اراضی خشک، تخریب سرزمین ناشی از جنگ ایران و عراق، قطع درختان و بوتهکنی برای سوخت، باتلاقی و شور شدن اراضی و در نهایت رهاسازی اراضی کشاورزی است).
طبق آمار سازمان جنگلها و مراتع کشور طی دهه گذشته بیش از یک میلیون هکتار از تالابهای کشور خشک شده و به کانونهای بحرانی بیابانی و گردوغبار تبدیل شدهاند. افزون بر آن حدود یک میلیون و 200 هزار هکتار از جنگلهای بلوط زاگرس خشک شده و طبق آمار سازمان جنگلها و مراتع کشور مساحت عرصههای طبیعی تخریبشده کشور 10 میلیون هکتار است و این در حالی است که طرحهای بیابانزدایی سازمان جنگلها و مراتع از سطح دو میلیون هکتار در برنامه سوم به 165 هزار هکتار در برنامههای چهارم و پنجم توسعه کاهش یافته است.
در بخش کشاورزی در ایران وضعیت بسیار بدتر از مناطق جنگلی و مرتعی کشور است. با وجود اینکه یکسوم مساحت ایران قابلیت کشاورزی دارد اما به دلیل خاک نامرغوب و کمبود آب فقط 12 درصد مساحت کشور (حدود 2 /19 میلیون هکتار) مورد استفاده کشاورزی است که از این مساحت حدود 80 درصد به کشت غلات اختصاص یافته است.* در حالی که تقریباً 50 درصد زمینهای قابل کشت برای دیمکاری بهکار میرود ولی حدود 90 درصد محصولات کشور از بخش کشاورزی آبی تامین میشود. با توجه به اینکه طی سه دهه گذشته بهرهوری دیمکاری کشور تقریباً ثابت بوده (بین دو تا سه تن در هکتار) بنابراین بایستی به دنبال سرنخ بحران بیابانزایی و فرسایش خاک ناشی از فعالیتهای کشاورزی در بخش آبی کشور بود که شامل باغات، زمینهای زراعی آبی و صیفیکاری و سبزیکاری است که طی سه دهه گذشته به عدد شش تا هفت تن در هکتار رسیده است. این رشد تقریباً 200درصدی بهرهوری بخش کشاورزی آبی کشور طی سه دهه گذشته در حالی به وقوع پیوسته که طی همین مدت کشور شاهد سهمگینترین خشکسالیهای سالهای اخیر بوده است. بنابراین این امر یا میتواند ناشی از توسعه بسیار سریع تکنولوژی کشاورزی و مدیریت آب بوده باشد یا با استفاده حداکثری از منابع آبهای شیرین سطحی یا زیرسطحی محقق شده باشد!
مقابله و مواجهه با بیابانزایی
در یک جمعبندی کلی میتوان فرآیند بیابانزایی در خاورمیانه و ایران را متاثر از عوامل انسانی در بخشهای مدیریت و بهرهبرداری از منابع آب و خاک و عوامل طبیعی چون تغییر اقلیم، خشکسالی و افزایش دما دانست که طی دهه گذشته بهصورت مراتع تخریبیافته (مانند دشت قزوین)، جنگلهای خشکیده بلوط (مانند منطقه بلوران، کوهدشت لرستان)، زمینهای کشاورزی فرسایشپذیر (مانند مناطق جنوبی اهواز، خوزستان) و فرونشستهای متوالی (مانند دشت اختیارآباد، کرمان)، تالابهای خشکیده (مانند تالاب هامون، زابل سیستان و بلوچستان) و طوفانهای سهمگین گردوغبار (مانند کانونهای گردوغبار منطقه غیزانیه اهواز، خوزستان) خودنمایی کرده است. با در نظر گرفتن روند بیابانزایی طی سه دهه گذشته و با استناد به نتایج مدلسازیهای اقلیمی NASA و سازمان هواشناسی جهانی (WMO) انتظار میرود که منطقه خاورمیانه و ایران با افزایش بیشتر دما، افزایش میزان تبخیر و تعرق و کاهش بارش از جمله برف را طی سه دهه آتی تجربه کند و این در حالی است که متاسفانه انتظار میرود جمعیت خاورمیانه و آفریقا تا سال 2050 به 4 /3 میلیارد نفر برسد (World Population Prospects 2017 of the World Economic Forum, 2017)، بنابراین انتظار وضعیت بسیار حادتری از فرآیند بیابانزایی کاملاً منطقی و عقلانی است. برای مقابله با پدیده بیابانزایی نیازمند مجموعه اقداماتی هستیم که پیشتر در موارد مشابه تجربه شده و نیازمند مطالعه و تطبیق با شرایط محلی است. از جمله این موارد میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
♦ برنامهریزی برای کاهش تدریجی رشد جمعیت
♦ بازنگری اساسی و بازتعریف برنامههای توسعهای در حوزههای آب و کشاورزی
♦ بازتعریف امنیت غذایی و خودکفایی کشاورزی
♦ انجام اقدامات محلی و سیاستگذاری ملی برای ایجاد شرایط پایدار بهرهگیری از خدمات اکوسیستمی
♦ با توجه به هزینههای بسیار بالای برگرداندن زمینها به قبل از بیابانزایی و ضریب موفقیت پایین اینگونه اقدامات پیشنهاد میشود تمرکز اصلی بر جلوگیری از بیابانی شدن باشد.
♦ پرهیز از برنامههای دستوری از بالا و سعی در درگیر کردن جوامع و ذینفعان محلی به عنوان رمز موفقیت طرحهای جلوگیری از بیابانزایی
♦ تمرکز بسیار بر فعالیتهای ترویجی و فرهنگسازی برای انطباق کشاورزی با شرایط خشکی و خشکسالی، مثلاً تولید فیلمهای مستند از روند تخریب سرزمین، فرسایش و طوفانهای گردوغبار با نشان دادن نقش و اهمیت فعالیتهای انسانی
♦ برنامهریزی در مشاغل غیرکشاورزی به عنوان جایگزین فعالیتهای کشاورزی
♦ ایجاد سامانههای پایش ماهوارهای بخشهای مختلف منابع طبیعی، جنگل، کشاورزی و روند بیابانزایی کشور
♦ ایجاد مراکز بینالمللی تحقیقاتی مانند مرکز بینالمللی کشاورزی در زمینهای شور در کشور امارات (ICBA) برای بهرهبرداری از تجارب دنیا و بسترسازی برای همکاریهای منطقهای در الگوسازی مصرف بهینه آب و خاک برای منطقه خاورمیانه، به عنوان نمونه ایجاد مرکز بینالمللی گردوغبار بهشدت برای منطقه خاورمیانه و کشور مورد نیاز است.
♦ ایجاد برنامههای فرهنگی و فرهنگسازی برای اصلاح الگوی مصرف آب در همه حوزههای شرب، کشاورزی، و صنعت
♦ ایجاد بستر همکاریهای دانشگاهی و علمی، بهرغم مشکلات سیاسی، در منطقه خاورمیانه میتواند زمینه مفاهمه سیاسیون را نسبت به ابعاد بحرانهای منطقهای مانند فرسایش بادی و طوفانهای گردوغبار فراهم کند.