مرگ فرهنگ مطالعه
مرگ فرهنگ مطالعه
«عادت کردن به مطالعه، همچون ساختن پناهگاهی است که بتوانید از ناملایمات زندگی، به سوی آن بگریزید.» سامرست موآم، نویسنده شهیر فرانسوی اگر در قید حیات بود درمییافت که این روزها مردم برای گریز از مصائب زندگی پناهگاههای دیگری پیدا کردهاند، آنقدر که دیگر به کتاب پناه نمیبرند. به نظر میرسد مانند مطبوعات، سینما، تئاتر و بسیاری دیگر از نوآوریها که دورانی طلایی داشتند و حالا در برابر زرق و برق دنیای مجازی از جلوه افتادهاند، روزگار طلایی کتاب و عشاق کتابخوانی هم سپری شده است.
«عادت کردن به مطالعه، همچون ساختن پناهگاهی است که بتوانید از ناملایمات زندگی، به سوی آن بگریزید.»
سامرست موآم، نویسنده شهیر فرانسوی اگر در قید حیات بود درمییافت که این روزها مردم برای گریز از مصائب زندگی پناهگاههای دیگری پیدا کردهاند، آنقدر که دیگر به کتاب پناه نمیبرند. به نظر میرسد مانند مطبوعات، سینما، تئاتر و بسیاری دیگر از نوآوریها که دورانی طلایی داشتند و حالا در برابر زرق و برق دنیای مجازی از جلوه افتادهاند، روزگار طلایی کتاب و عشاق کتابخوانی هم سپری شده است.
مردمی که برای پیدا کردن کتاب مورد علاقه خود، کتابخانهها را زیر و رو میکردند، ساعتها فارغ از دنیا در کتابفروشیها میچرخیدند و با ورق ورق کتابها گفتوگویی عاشقانه داشتند، حالا جای خود را به آدمهای بیحوصلهای دادهاند که در بهترین حالت به نسخه صوتی یک کتاب بسنده میکنند یا عضو یک کانال میشوند تا روزانه برایشان چند پاراگرافی از آثار نویسندگان مشهور دنیا را به اشتراک بگذارد. همه در توهم خواندن غرقاند اما کسی به راستی نمیخواند. اهالی مطبوعات از روزنامهنخوانی مردم شاکیاند و اهالی نشر از بازار کساد کتاب و کتابفروشی. از نسلی که برای خریدن کیهان بچهها از صبح خروسخوان سهشنبه، مقابل کیوسکهای مطبوعاتی صف میکشید، یا آنها که کتابهای مذهبی و فلسفی پیش از انقلاب را چون جان عزیز میداشتند و از ترس، زیر خاک باغچه پنهان میکردند، آنها که خط به خط کتابهای نویسندگان شهیر دنیا را از بر بودند و با یادآوریاش روحشان صیقل پیدا میکرد، اندکی بیش باقی نماندهاند. نسل بیحوصله امروز، پرسه در خلسه شبکههای اجتماعی را به در دست گرفتن یک کتاب کاغذی و مغازله با کلمات مکتوبش ترجیح میدهد. دوران طلایی «شبکهخوانی» است!
کافی است گذارتان به خیابان انقلاب بیفتد؛ جایی که روزگاری وعدهگاه عشاق کتاب بود. تلخ است دیدن اینکه بازار پایاننامهفروشان، داغتر از فروشندگان کتاب است. کتابفروشیهای بیرونق، یا چشم به راه رسیدن دانشجویانی هستند که از سر ناچاری باید کتابهای دانشگاهی را خریداری کنند یا کسانی باقیمانده از نسل قدیمِ کتابخوانها که هنوز هم به دنبال جدیدترین اثر نویسنده محبوبشان آمدهاند یا در پی یافتن نسخه دستدومی از کتابهای ممنوعه هستند. کتابفروشیها در آستانه ورشکستگیاند، این را عضوی از شورای شهر تهران میگوید. اما غمانگیزتر از آن، ورشکستگی «فرهنگ کتابخوانی» است!
آمارها تاسفبار است. گرچه هنوز هم اهالی فرهنگ نتوانستهاند به درستی تعیین کنند سرانه مطالعه در ایران چقدر است اما گزارشها خبر میدهند که ایرانیان بیحوصله، 10 تا 18 دقیقه در روز بیشتر مطالعه نمیکنند. ارقام تاسفبارتری هم شنیده میشود وقتی رئیس کتابخانه ملی میگوید سرانه مطالعه در ایران تنها دو دقیقه است. آن هم در حالی که سرانه مطالعه در ژاپن و انگلیس 90 دقیقه، و در ترکیه و مالزی بیش از 55 دقیقه است. این بار هم تکرقمی شدن به ضررمان تمام شده!
بیرونقی بازار نشر هم تابع کتابنخوانی همین مردمان شبکهخوان است. تیراژ بسیاری از کتابها در حال سقوط آزاد، به زیر 500 نسخه رسیده است. مستنداتی وجود دارد که نشان میدهد برخی کتابها حتی زیر 10 نسخه منتشر شدهاند؛ شاید بهتر بود کتابها را کپی میگرفتند تا به دستگاه چاپ بسپارند! وضعیت کتابخانههای عمومی را هم به حال بد دنیای نشر و کتابخوانی بیفزایید. نه اقبالی از سوی مردم هست و نه اقدامی برای تجهیز و تکمیل کتابخانهها. تا رسیدن به استانداردهای جهانی، راهی بس طولانی در پیش داریم. «اتحادیه بینالمللی انجمنهای کتابداری» میگوید در کشورهای در حال توسعه باید به ازای هر فرد باسواد حداقل یک و نیم جلد کتاب در کتابخانههای عمومی وجود داشته باشد. با این حساب کتابخانههای ایران به بیش از ۷۹ میلیون جلد کتاب نیاز دارند. آماری از کتابهایی که در قفسهها خاک میخورند در دست نیست اما با یک بررسی ساده میتوان دریافت که رسیدن به این ایدهآل، بیشتر به خواب و خیال میماند!
آمارهای سال گذشته نشان میدهد از میان هفت هزار و 941 کتاب که تا شهریورماه 96 به چاپ رسیدهاند بیش از هزار مورد به کتب کمکدرسی اختصاص داشته است. این نشان میدهد بازار نشر کتاب کمکدرسی و تست و آزمونهای کنکور همچنان داغ است؛ چراکه حیات و ممات تحصیل دانشآموزان به این کتابها گره خورده است. بماند که گردش میلیونی سرمایه در این بازار چه اندازه داد خانوادهها و مسوولان منتقد را درآورده، و بدتر از آن، در دانشافزایی و مهارتآموزی محصلان هم هیچ تاثیری نداشته است.
به نظر میرسد مردم فقط از سر ناچاری کتاب میخوانند: وقتی باید آزمونی را پشت سر بگذارند، سمیناری بدهند یا مدرکی بگیرند. دیگر کسی عاشقانه به سوی کتاب نمیرود!
چرا نمیخوانیم؟
همه برای کتاب نخواندن عذر و بهانههای زیادی دارند. برخی میگویند فرصت نداریم. اما اگر چند ساعتی در روز زندگیشان را رصد کنید درمییابید که برای هر کار بیقدر و ارزشی وقت میگذارند به جز کتاب خواندن؛ از پرسه زدن در شبکههای اجتماعی بگیرید تا لم دادن مقابل تلویزیون و مشاهده بیهدف برنامههای تلویزیونی. بچهها از حجم زیاد تکالیف مدرسه شاکیاند که فرصتی برای مطالعه باقی نمیگذارد. تردیدی نیست که دانشآموزان در محاصره کتابهای درسی و کمکدرسی و تستزنی موسسات خاص! گرفتار شدهاند اما حتی در فشردهترین شرایط، برای چرخیدن در وب و بازیهای کامپیوتری وقت پیدا میکنند. گروهی میگویند دیگر کتابها برایشان جذابیتی ندارد. وقتی مالتیمدیا میتواند در کوتاهترین زمان، بیشترین پیام و محتوا را منتقل کند، صفحات سیاه و سپید کتاب، جذابیت خود را از دست میدهد. اما آیا کارکرد مالتیمدیا یا تصاویر جذاب اینترنتی همانند کتاب است؟ سبک زندگی هم تغییر کرده. در روزگاری نهچندان دور خانهها پر بود از کتاب و مجله و روزنامه و تنها رسانه رقیب کتاب، تلویزیون بود که آن هم از نیمهشب برفکی میشد. حالا شبکههای ماهوارهای تا خود صبح، سریالهای رنگ و لعابدار پخش میکنند و شبکههای اجتماعی برای ربودن وقت و فکر و توان افراد با هم مشغول رقابتاند.
مردم در همین شبکهها، تصاویری از کتابهای ویترینی میبینند که میتوانند مطابق میل و سلیقه، همخوان با رنگ مبلمان منزلشان خریداری کنند و برای دکور، در کتابخانه بچینند. قیمت این فرهنگهای دکوری، بیتردید بسیار ارزانتر از کلیدر پنججلدی محمود دولتآبادی است!
کاهش مطالعه اما، پدیدهای جهانی است. گرچه هنوز هم سرانه مطالعه در کشورهای پیشرفته جهان با ایران قابل قیاس نیست اما کارشناسان بسیاری از روند تدریجی کاهش میل به مطالعه در جوامع، نگرانند. چارلز لارسون، یک استاد بازنشسته ادبیات در آمریکا در یادداشتی که برای مجله Counter Punch نوشته است میکوشد به این سوال پاسخ دهد که چرا مردم کتاب نمیخوانند. او که پس از بازنشستگی برای یک هفتهنامه، نقد کتاب مینویسد، میگوید: نگرانی اصلی من همیشه این بود که در کهنسالی به آلزایمر مبتلا نشوم. حالا بهترین راه را پیدا کردهام. در هفته دو کتاب میخوانم و نقد میکنم تا ذهنم را فعال نگه دارم. لارسون اما دغدغه دیگری هم دارد. او مینویسد همواره از خودم میپرسم چرا مردم کتاب نمیخوانند؟ و پاسخ جالبی به سوال خود میدهد. میگوید جواب این سوال پیش ترامپ است؛ رئیسجمهوری که رفتار و گفتار و تصمیماتش به وضوح نشان میدهد هیچ چیز نخوانده است! و احتمالاً این بیماری گریبانگیر تمام اعضای کابینه او نیز هست. آیا وزیر آموزش ترامپ، کتاب میخواند؟ پاسخ لارسون منفی است.
آلیسون از زمانی یاد میکند که یک مجری تلویزیون از سارا پلین پرسید برای اطلاع از رویدادهای جاری کدام روزنامه را میخواند و پالین پاسخی برای سوال او نداشت. استاد 70ساله ادبیات مینویسد: اینها چه پیامی برای نسل جوان دارد؟ تازه داریم میفهمیم چرا دیدگاههای جمهوریخواهان در مورد علم و پدیده گرمایش زمین تا این اندازه احمقانه است!
آنچه آلیسون روایت میکند ساده است اما پیام مهمی دارد. بسیاری از رفتارهای فرهنگی ما نشات گرفته از الگوهایی است که پیرامون خود میبینیم؛ به ویژه از کسانی که جایگاههای کلیدی سیاست، اقتصاد و علم و فرهنگ را به خود اختصاص دادهاند. دولتمردان، سیاستمداران، نمایندگان مردم، استادان و کارشناسان حوزههای مختلف چقدر کتاب میخوانند؟ هر کدام از ما دستکم چندین مدرس دانشگاه را میشناسیم که به صراحت میگویند فرصت کتاب خواندن ندارند. آنها هم که اعتراف نمیکنند احتمالاً نام کتابی را که اخیراً مطالعه کردهاند به خاطر نمیآورند. جامعهای که متولیانش کتاب نمیخوانند و حتی از فرهنگ کتابخوانی حمایت نمیکنند، چه انتظاری دارید که اهل مطالعه باشند؟
گمشده در ماتریکس
تا همین چندی پیش برای کتاب خواندن کافی بود ساعتی مکان خلوتی پیدا کنیم و اندکی از روابط با اطراف بکاهیم. حالا برای کتاب خواندن باید سیمهای ارتباطی بسیاری را از پریز بکشیم. تلویزیون، اینترنت، گوشیهای موبایل، تبلت و... تازه پیش از این همه، باید باور کنیم که اگر چند ساعتی از فضای مجازی جدا شویم دنیا به آخر نمیرسد!
همین حالا که مشغول خواندن این تحلیل هستید، احتمال زیادی وجود دارد که اتفاقات دنیای دیجیتال شما را از مطالعه دور کند: یک پیامک برسد یا یک ایمیل؛ نوتیفیکیشن تلگرام یا اینستاگرام صدایش بلند شود یا یک لینک جذاب روی صفحه مرورگر باز شده در لپتاپ، توجه شما را به خود جلب کند. گروهی پس از قطع ارتباط با این متن و ورود به فضای مجازی اساساً از یاد میبرند که مشغول مطالعه بودهاند! گروه اندکی اما ممکن است پس از چک کردن پیامها و پاسخ دادن به آنها دوباره به اینجا بازگردند. به گروه دوم البته انتقادی وارد نیست. نظم نوین جهان، اینگونه است!
مطالعهای که نتایج آن در والاستریتژورنال منتشر شده نشان میدهد کارمندان به طور متوسط هر سه دقیقه یکبار حواسشان به فضای مجازی پرت میشود و تقریباً هر بار 23 دقیقه طول میکشد تا دوباره به کار اولیه خود بازگردند. مطالعه دیگری که از سوی NBC.com صورت گرفته، به بررسی رفتار نوجوانان هنگام مطالعه پرداخته است. از بچهها خواستهاند در هر جا که مایل هستند (اتاق خود، کتابخانه، تختخواب و...) به طور پیوسته 15 دقیقه را به انجام تکالیف مدرسه اختصاص دهند. نتایج نشان میدهد گرچه بچهها میدانستند رفتار آنها مشاهده میشود، اکثراً حتی دو دقیقه بدون چک کردن گوشی موبایل یا شبکههای اجتماعی خود دوام نیاوردند! نه فقط بچهها، که بزرگسالان هم بدون دنیای دیجیتال دوام نمیآورند.
آنها حتی هنگام شرکت در جلسات مهم کاری، گفتوگو با اطرافیان و حتی موقع رانندگی هم گوشی خود را چک میکنند انگار که منتظر خبر فوقالعادهای هستند؛ اما میگویند برای کتاب خواندن وقت ندارند. همه ما کمابیش در چنین دامی گرفتار شدهایم.
روانشناسان بسیاری کوشیدهاند تا به واکاوی این پدیده بپردازند: دنیای دیجیتال با مغز ما چه میکند؟ و چرا بیرون آمدن از این فضا و بازگشتن به روزگار شیرین کتابخوانی دشوار شده است؟
مری آن وولف، استاد نورولوژیست دانشگاه تافتز، در واشنگتن پست نوشته است نمیتوانسته آخرین صفحه از یک داستان را تمام کند؛ برای همین ناچار شده دو هفته از اینترنت فاصله بگیرد تا به تمرکز شناختی لازم برای خواندن همان یک صفحه برسد! وقتی اهالی علم و فرهیختگان جامعه برای خواندن کتاب با مشکل روبهرو شدهاند از بچهها یا عموم جامعه چه انتظاری میتوان داشت.
نه مشوقی؛ نه الگویی
بسیاری میگویند بچهها کتاب نمیخوانند چون ابزارهای الکترونیک آنها را از کتاب و کتابخوانی دور کرده است. آموزگاران شاکیاند که کسی برای شرکت در مسابقات کتابخوانی اشتیاقی ندارد. استادان دانشگاه هم معترضاند که دانشجویان به جای مطالعه کتاب ترجیح میدهند به یک جزوه لاغر و بیمحتوا اکتفا کنند. تکنولوژیگریزها معتقدند ما نسلی را پرورش دادهایم که قدر «ادبیات» را نمیداند.
این دوقطبی شدن نسل قدیم و جدید ادامه دارد؛ شکافی که نسل عاشقان کتاب را از نسل جدیدِ کتابگریز جدا کرده است. یکی از مطالعات سال گذشته میلادی در ایالات متحده نشان داده است که در مدت سه دهه، تعداد نوجوانانی که هرگز کتاب نمیخوانند (یا بسیار به ندرت مطالعه میکنند) سه برابر شده است. کارشناسان در واکاوی دلایل این پدیده میگویند همه تقصیرها متوجه تکنولوژی نیست. آنها میگویند ما وارد فرهنگی شدهایم که بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، وابسته به متن (Text) است. مردم تقریباً در تمام طول روز مشغول خواندن هستند. گوگل، توئیتر، فیسبوک، اپهای پیامرسان، همگی پلتفورم تبادل کلماتاند. افراد وقتی با یک متن روبهرو میشوند چشم از صفحه موبایل خود برنمیدارند. فکر میکنند اگر نخوانند دچار مشکل خواهند شد. برای همین دائم مشغول خواندن خبر و اطلاعات و چک کردن ایمیل و پیامهایشان هستند. خارج شدن از ماتریکس کلمات همانگونه که پیشتر گفتیم آسان نیست.
اما سوال همچنان باقی است: مردمی که همواره در حال خواندن هستند، چرا کتاب نمیخوانند؟ این سوال فقط خطاب به نوجوانان نیست. بزرگترها هم کتاب نمیخوانند. حتی تکنولوژیگریزها که میانهای با فضای مجازی ندارند هم کتاب نمیخوانند. پس مشکل از بچهها نیست. مشکل از فرهنگ غالبی است که به آنها میگوید برای موفقیت باید به محفوظات کتابهای درسی متکی باشید و در بهترین حالت اطلاعات مورد نیازتان را در بانک دادههای آنلاین جستوجو کنید. این در حالی است که مطالعات متعدد ثابت کرده است بچههایی که کتابهای غیردرسی میخوانند موفقترند.
پژوهشگران میگویند خواندن کتاب مهارتی است که در سالهای اولیه تحصیل کودکان باید به آنان آموخته شود و در طول زمان ادامه یابد. این مهم اما اغلب در نظامهای آموزشی نادیده گرفته میشود. به علاوه در بسیاری از محیطهای سنتی از جمله روستاها، مطالعه یک عادت معمول در زندگی روزمره نیست و تعداد اندکی از افراد میدانند که کتاب خواندن میتواند زندگی آنها را بهتر کند. به نبود مشوقهای لازم در نظام آموزشی، وابستگی دانشآموزان به کتابهای درسی و نبود الگوهای اجتماعی، کتاب نخواندن والدین را هم اضافه کنید.
تعداد کمی از والدین مطالعه میکنند و متقابلاً از راههای ایجاد انگیزه در فرزندانشان برای مطالعه آگاهند. آنها نه الگوهای مطلوبی هستند و نه میتوانند مشوقهای خوبی باشند. حاضرند به بچههای خود، گوشی موبایل و بازی کامپیوتری هدیه بدهند تا آنان را سرگرم کنند، اما نه برایشان کتاب میخرند و نه برای کتاب خواندن در کنار فرزندان خود وقت میگذارند. مطالعات بسیاری بر این اصل اتفاق نظر دارند: «والدین و نظام آموزشی میتوانند الگو و مشوق کتاب خواندن باشند.» این مطالعات به ویژه، از رابطهای قوی بین رفتارهای والدین و میزان مطالعه کودکان خبر میدهند. خرید کتاب همراه بچهها نگهداری کتاب در کتابخانههای منزل، مطالعه در مقابل بچهها، و خواندن کتاب همراه با آنها، همگی رفتارهایی هستند که میتوانند عادت به کتابخوانی را در بچهها تقویت کنند. در نقطه مقابل به نظر میرسد والدین امروز جامعه ما، به الگوی کتابنخوانی تبدیل شدهاند!
وظیفه ایجاد انگیزه در کودکان البته به والدین محدود نمیشود. هرقدر این مشوقها بیشتر و از کانالهای مختلف باشد احتمال آنکه رفتار کتاب خواندن در بچهها ایجاد و تقویت شود بیشتر خواهد بود. تحلیلگران میگویند برای این امر به حمایت و مشارکت عمومی نیاز است. تدبیری که این روزها مغفول واقع شده است. در مدارس ما حفظ کردن متن کتابهای درسی اهمیت بیشتری دارد یا خواندن یک کتاب غیردرسی در طول هفته؟ چند مسابقه کتابخوانی در طول سال تحصیلی برپا میشود؟ آموزگاران چقدر فرصت و انگیزه دارند که در کلاس کتابهای مناسب را معرفی کنند، همراه با بچهها بخوانند و به نقد و بررسی آن بپردازند؟ حال کتابخانههای مدارس هم که پرسیدن ندارد. مدارس دولتی که در تامین بودجه نیازهای اولیه خود درماندهاند، برای خرید کتاب و تجهیز کتابخانههایشان، چه در توان دارند؟
«هیچ دوستی بهتر از کتاب نیست.» این جمله که روزگاری شعار طلایی عاشقان کتاب بود میرود که به تاریخ بپیوندد مگر آنکه برای حال بد بازار نشر و روزگار راکد اهالی قلم و اندیشه، چارهای اندیشیده شود. یادمان باشد کتاب، بهترین راه آموزش ذهن است اما، کتاب خواندن را هم باید آموزش داد. این اصلی است که به فراموشی سپرده شده، وگرنه گرانی کتاب و نداشتن وقت و غلبه دنیای دیجیتال، همگی بهانه است!