توانمندسازی به جای مددرسانی
چگونه میتوان با فقر مقابله کرد؟
از منظر کلان، از سویی سیاستهایی که به تولید اقتصادی کمک نمیکنند باعث میشوند غیرمستقیم به فقر دامن زده شود و از سوی دیگر سیاستهای توزیعی نامناسب باعث گسترش فقر میشوند.
از منظر کلان، از سویی سیاستهایی که به تولید اقتصادی کمک نمیکنند باعث میشوند غیرمستقیم به فقر دامن زده شود و از سوی دیگر سیاستهای توزیعی نامناسب باعث گسترش فقر میشوند. سیاستهایی که برای فقرزدایی در پیش گرفته شده نیز گاه خود بیشتر به آن افزوده است یعنی شکل کمک کردن به گونهای بوده که نهتنها تقاضا را کاهش نداده بلکه در بخشهایی با ایجاد فرهنگ وابستگی حتی منجر به افزایش تقاضا از سوی خانوادههای پاییندست شده است. به تعبیر اقتصادی گویی که ما تقاضایی را القا کردهایم. رویکرد مرسوم به مساله فقر هم به جای اینکه به سمت پیشگیری و جلوگیری باشد، بیشتر به سمت درمان و به جای راهکارهای بلندمدت به دنبال پاسخهای کوتاهمدت بوده است. همه اینها در کنار هم باعث اتفاقاتی میشود که در نهایت رئیس کمیته امداد 26 بهمنماه امسال گفته است: «متاسفانه فقر در حال افزایش است و در جامعه هر روز بر تعداد فقرا افزوده میشود. به همین دلیل به یار و یاوران بیشتری برای مددکاری و کمک نیازمند هستیم.»
تلاش برای شناخت دقیق فقر
شاید یکی از مهمترین عواملی که به افزایش فقر دامن زده درک نادرست از این مساله است. وقتی یک مساله اجتماعی را به درستی متوجه نشده باشیم طبیعتاً سیاستهایی که در برابر آن در پیش میگیریم، نمیتوانند چندان موفق باشند. به دلیل نگاه کلیشهای و تکبعدی به مساله فقر بر مبنای گرسنگی نیز شکل کمکهای نهادهای دولتی و مردمنهاد بیشتر معطوف رفع این نوع فقر است بدون آنکه توجه لازم نهتنها به سایر اشکال بلکه به زمینههای شکلگیری و دلایل تداوم فقر وجود داشته باشد.
اساساً هدف ریشهکنی فقر یک هدف غیرواقعی و سنگی بزرگ برای نزدن است. تجربه جهانی نشان میدهد وقتی ما مساله را به جای اینکه خیلی بزرگ و کلان ببینیم، آن را خیلی کوچک و جزئی تعریف کنیم با احتمال بیشتری میتوانیم راهحلهای موثر برای آن پیدا و تاثیر سیاستهای خود را در آنها مشاهده کنیم. به جای اینکه بگوییم فقر را کلاً ریشهکن کنیم، میتوانیم به دنبال این باشیم که مثلاً امسال نرخ تحصیل کودکان بازمانده از تحصیل را به طور معناداری بهبود دهیم.
اما اگر سیاستهای کلی آن هم با تعبیری مانند ریشهکنی فقر، آنقدر دور از ذهن و دسترس به ذهن برسد دیگر نه میتوان دقیقاً برای آن برنامه ریخت و نه میتوان برآورد کرد که آن برنامه اجرایی چقدر تاثیرگذار بوده است.
بنابراین گام نخست برای مقابله با فقر، تلاش برای شناخت دقیق و فهم واقعی از وضع زندگی فقرا و چگونگی تصمیمگیری آنهاست. تا وقتی که ما از زاویه آنها، دنیا را نبینیم و آنچه بر آنها میگذرد را لمس نکنیم به سختی میتوانیم سیاستهایی را پیاده کنیم که وضع زندگی آنها را بهتر کند. در حال حاضر مطالعاتی جدی درباره روانشناسی فقر و روانشناسی فقرا در حال انجام است که در کشور ما جای چنین مطالعاتی به شدت خالی است.
بیاعتمادی به نهادها
مساله مهمی که در مبارزه با فقر داریم این است که از طرفی متاسفانه بیاعتمادی جدی به نهادهای عمومی کمکرسان وجود دارد که نمونه بارز آن را در کمکرسانی به زلزلهزدگان کرمانشاه دیدیم. از طرف دیگر عدم شفافیت و کارآمدی پایین در نهادهای مردمنهاد کمککننده به فقرا وجود دارد که توجه مردم به سمت آنها را سخت میکند. مشخصاً نبود شفافیت، خطر پولشویی و فساد را در این سازمانها ایجاد میکند که باعث میشود مردم آنطور که انتظار میرود به سمت آنها نروند. این هم چالشی جدی است و یکی از راهکارهایی که این خیریهها و نهادهای مردمی برای جذب کمکهای مردمی بیشتر میتوانند در پیش بگیرند این است که شفافیت بسیار جدیای در ترازنامه مالی خود ایجاد کنند.
بنابراین در گام دوم باید مشخص باشد دقیقاً چه منابعی را جذب و چگونه این منابع را هزینه کردند و در گام سوم نشان دهند تاثیر اقدامات انجامشده و هزینههای آنها در بهبود وضع خانوارهای فقیر به چه میزان بوده است. سومین گام اگرچه ایدهآل به نظر میرسد، هماکنون ملاک رتبهبندی بسیاری از سازمانهای بزرگ خیریه جهانی است. طبیعتاً پیشنیاز نشان دادن ارزیابی تاثیر سیاستها داشتن دادههای دقیق و شفاف از عملکرد گام دوم است. میتوان مثلاً از طرف وزارت کشور از موسسات خیریه مردمنهاد خواسته شود خیلی شفاف این اطلاعات و شاخصهای هزینه و عملکرد خود را در وبسایت خود منتشر کنند. در مراحل بعدی میتوان با آموزشهایی که به این سازمانها داده میشود، به آنها کمک شود که سعی کنند به این سمت بروند که نشان دهند چقدر برنامهها و سیاستهای اجراشده در راستای اهداف بلندمدت آنها تاثیرگذار بودند. ایجاد رقابت در زمینه جذب کمکهای مردمی میتواند به بهبود کارایی خیریههای مردمی و از بین بردن همپوشانی زیاد بین عملکرد خیریهها کمک کند.
نهادهای غیرمردمی و دولتی درگیر با مساله فقر در کشور متاسفانه ناهماهنگ هستند و همپوشانی اهداف و برنامههای آنها باعث شده نتوانند به صورت مناسبی عمل کنند که رفاه عمومی بیشینه شود. گاهی تضاد سیاستها و گاهی هم همپوشانی سیاستها را میبینیم. گاهی اوقات خانوارهایی هستند که از سوی همه نهادها حمایت میشوند در حالی که بعضی خانوارهای فقیر از سوی هیچ نهادی حمایت نمیشوند. اینجا میتوان به سمت ابزارهای جدیدی مثل اپلیکیشنهای موبایل و شبکههای اجتماعی جدید رفت که میتوانند کمکهای مردمی را در مسیری همراستا کنند که بتوان بیشترین نیازها را تامین کرد.
منابع پرداختی به فقرا
ایدهآل این است که ما درآمدهای بیننسلی را در زیرساختهای کشور سرمایهگذاری کنیم که تعلق به نسل خاصی ندارند و تا سالهای سال باقی میمانند و نیازهای امروز را از منابعی تامین کنیم که برخاسته از درآمدهای همین امروز ماست. به همین دلیل مثل همه کشورهای دیگر یکی از اهداف مالیات، توزیع ثروت در جامعه است و ما هم در ایران باید از این ابزار بیشتر استفاده کنیم. طبیعتاً منابعی که برای فقرای امروز صرف میشود باید از مالیاتهای اخذشده از ثروتمندان امروز باشد. منابع زیرزمینی و درآمدهای نفتی یک ثروت بیننسلی است و غیرمنصفانه و غیراخلاقی است که ما آن را برای تامین نیازهای نسل امروز صرف کنیم.
طبیعتاً به جای اینکه به فقرا کمک کنیم که با مدد ما از جای خود برخیزند بهتر است آنها را توانمند کنیم که خودشان بتوانند روی پای خود بایستند یا به تعبیر دیگر ما به جای اینکه فقط به سمت تقاضا توجه کنیم، باید سمت عرضه را هم مدنظر قرار دهیم و سعی کنیم عرضه فقر را کاهش دهیم. نکته مهمی که آن را مغفول میبینم این است که سعی کنیم نسل آینده خانوادههای فقیر دیگر فقیر نباشند. به طور مشخص میتوانیم امروز روی فرزندان خانوار فقیر سرمایهگذاری کنیم. مطالعات بسیار زیادی درباره تاثیر جدی تغذیه قبل از تولد، سه سال اول و شش سال اول و زندگی در یک فضای با تنش و استرس کمتر در هوش کودک در بزرگسالی و حتی درآمد انتظاری آن فرد در آینده انجام شده است. میتوان در حاشیه شهرها و محلههای فقیر اتاقهای بازی ساخت تا از سویی شرایط برای پرورش خلاقیت کودکان فقیر و ارائه تغذیه مناسب به آنها فراهم شود و از سوی دیگر مادران سرپرست خانواری که به دلیل این کودکان در خانه میمانند بتوانند در بیرون از خانه کار کنند تا هم درآمد امروز خانوار فقیر و هم وضع آینده کودک آن خانوار بهتر شود. مطالعات نشان میدهد که این مساله به خروج از چرخه فقر آنها کمک میکند و به نوعی عرضه فقر نسل آینده را کاهش میدهد. به نظر من یک هدف بسیار جدی نهادهای دولتی مثل کمیته امداد، سازمان بهزیستی و خیریههای مردمی باید این باشد که برای فرزندان فقرا برنامهریزی کنند. اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم در درازمدت با فقیرهای کمتری مواجه میشویم.