شهرها در اغما
مهاجرت بیرویه روستاییان چه بر سر شهرها میآورد؟
شهرنشینی دیگر آش دهنسوزی نیست. این را کسانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند به خوبی میدانند. فراتر از بحران ریزگردها و آلودگی هوا که تدبیر آن گویا از دست مسوولان خارج شده، پدیدههای دیگری گریبان شهرها را گرفته و بیش از پیش میفشارد. افزایش جمعیت، افت کیفیت خدمات شهری، ترافیک و آلودگی صوتی، توسعه نامتوازن، رشد حاشیهنشینی و بدتر از همه بحران ایمنی و امنیت تنها گوشهای از معضلات زندگی شهری است.
شهرنشینی دیگر آش دهنسوزی نیست. این را کسانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند به خوبی میدانند. فراتر از بحران ریزگردها و آلودگی هوا که تدبیر آن گویا از دست مسوولان خارج شده، پدیدههای دیگری گریبان شهرها را گرفته و بیش از پیش میفشارد. افزایش جمعیت، افت کیفیت خدمات شهری، ترافیک و آلودگی صوتی، توسعه نامتوازن، رشد حاشیهنشینی و بدتر از همه بحران ایمنی و امنیت تنها گوشهای از معضلات زندگی شهری است. شهرنشینی که تا پیش از این، فرصت بیبدیلی برای رشد اقتصادی و تحرک اجتماعی به شمار میرفت، حالا به تهدیدی برای ساکنان قدیمی و تازهواردان تبدیل شده است. زندگی در حصار خودروها و دیوارها، یا در زاغههای فقیرانه اطراف شهر دیگر جذابیتی ندارد اما مهاجرت از روستا به شهر همچنان ادامه دارد. خشکسالی، و دیگر تغییرات زیستمحیطی که زمینهساز مرگ کشاورزی و از دست رفتن فرصتهای شغلی در روستاها شده است، همچنان کشاورزان را به سمت شهرها میراند. شهرهایی که از فرط فربهی در آستانه انفجارند.
شاید به همین دلیل است که کارشناسان و مسوولان از زاویههای مختلف، نسبت به پیامدهای مهاجرت بیرویه به شهرها و خالی شدن روستاها هشدار میدهند. در حالی که آمارها نشان میدهد بیش از یکسوم روستاهای کشور از سکنه خالی شدهاند برخی نگران تغییرات اقلیمی ترک زمینهای کشاورزی و کاهش تولیدات این بخش هستند و برخی دیگر هجوم بیرویه روستاییان به شهرها را تهدیدی برای افزایش بیکاری میدانند.
معاون مسکن و ساختمان وزیر راهوشهرسازی اما نگران اسکان در شهرهاست. مظاهریان در اجلاس سراسری انبوهسازان با اشاره به برنامهریزی افق 1405 میگوید: در سال ۱۴۰۵ ما از ۲۴ میلیون خانوار به ۲۹ میلیون خانوار خواهیم رسید و جمعیت شهرنشین از ۷۴ درصد فعلی به ۷۹ درصد افزایش پیدا میکند، یعنی شهرها در آینده مشکل کشور خواهند بود. به نظر میرسد به زودی دیگر جایی برای زندگی در شهر وجود نخواهد داشت.
مهاجرت به شهرها و توسعه شهرنشینی همواره فرصتی برای رشد اقتصادی و توسعه پایدار برشمرده شده است اما این ایدهآل تنها در صورتی تحقق مییابد که مهاجرت به تدریج صورت بگیرد و با سیاستهای مدبرانه همراه باشد تا از قابلیتهای شهرنشینی در مسیر توسعه به درستی استفاده شود. در نبود این پیششرطها، کوچ انبوه روستاییان به شهر و رشد سریع و کنترلنشده شهرها تنها میتواند پیامدهای منفی و نامطلوبی به همراه بیاورد.
جستوجوی کار در مناطق شهری، پایین بودن نرخ تولیدات کشاورزی، تمرکز نظام آموزشی در شهرها، ناامنی در مناطق روستایی، تغییرات اقلیمی و خشکسالی، شکاف خدمات اجتماعی و فاصله درآمدی بین مناطق روستایی و شهری همواره به عنوان عواملی شناخته شدهاند که به مهاجرت روستاییان به شهرها دامن میزنند. این مهاجرت که در سالهای اخیر به دلیل تغییرات زیستمحیطی اغلب مناطق کشور و بحران آب و خشکسالی شدت گرفته است حالا میرود که فرصت زندگی در شهرها را هم برای شهرنشینان و هم مهاجران به تهدید تبدیل کند. شناخت این تهدیدها اما، سبب میشود سیاستگذاران و برنامهریزان با بینشی عمیقتر و دقیقتر خود را برای مواجهه با پدیده گسترش بیرویه شهرها آماده کنند.
رویای زندگی آرمانی
اغلب مردم تصور میکنند شهرها به سبب فرصتهای بیشتر، درآمد بالاتر، خدمات کیفیتر و سبک زندگی مناسبتر، مکان بهتری برای زندگی هستند. این تصور «جایی بهتر برای زندگی» روستاییان، به ویژه آنهایی را که به هر دلیلی کسبوکار خود را از دست دادهاند به شهر میکشاند. در مناطق روستایی اغلب، بهبود استانداردهای زندگی کار دشواری است. زندگی مبتنی بر کشاورزی، وابسته به شرایط غیرقابل پیشبینی زیستمحیطی است؛ به همین دلیل در دوران خشکسالی، وقوع سیل یا آفتزدگی، زندگی در روستا به سرعت و شدت دشوار میشود. شهرها در نقطه مقابل، مکانی تصور میشوند که محل تمرکز و تجمع ثروت، فرصت و رفاه هستند. کسبوکارهایی که فرصت اشتغال ایجاد میکنند در شهرها متمرکزند و چه از طریق تجارت و چه گردشگری، این شهرها هستند که میتوانند ارز وارد کشور کنند.
خدمات بهداشتی و آموزشی نیز دو عامل مهم دیگرند که روستاییان را به شهرها میکشانند. مردم به ویژه افراد کهنسال ناگزیر به شهرها مهاجرت میکنند تا به پزشکان، بیمارستانها و خدمات درمانی بهتری دسترسی داشته باشند. جوانترها هم به شهر میروند تا از امکانات آموزشی باکیفیتتر بهرهمند شوند. به این نیازهای اساسی جذابیتهای دیگر شهرها نظیر تفریحات متنوع (رستوران، سینما، پارکها و...) را بیفزایید. فراتر از اینکه این امکانات تا چه اندازه ظرفیت پاسخگویی به جمعیت در حال انفجار هر شهر را دارد، مردم در روستا خواب یک زندگی رویایی مرفه در شهر را میبینند و برای مهاجرت چمدان میبندند!
اما به نظر میرسد، به جز خشکسالی و مرگ کشاورزی که کوچ روستاییان را تسریع کرده، عامل دیگری هم مطلوبیت زندگی در شهرها را افزایش داده است. تا کمی پیش از این، که جمعیت شهری بافت یکپارچهتری داشت فردی که به شهر مهاجرت میکرد به سختی میتوانست خردهفرهنگهای مشابه خود را بیابد و در میان آنها احساس امنیت کند. در سالهای اخیر اما به دلیل تشدید روند مهاجرت، جوامع کوچک متنوعتری در مناطق شهری شکل گرفته است که به مهاجران کمک میکند به راحتی افرادی مانند خود را بیابند و در شهر احساس غربت نکنند.
نکتهای که مهاجران در فرآیند کوچ و برنامهریزان شهری در روند سیاستگذاری از خاطر میبرند اما، این است که تمام این مزایای زندگی شهری با تورم شهرها و رشد سریع آنها رو به زوال میرود. این رشد سریع و بیرویه، ظرفیت شهر برای ارائه خدماتی مانند اسکان، انرژی، آموزش، بهداشت، حملونقل و ایمنی را کاهش میدهد تا آن اندازه که میتواند زمینهساز بحران در توسعه انسانی و اقتصادی شود. از آنجا که دولت بودجه محدودی برای تامین نیازهای اولیه و بنیادین شهرها و خدمات مورد نیاز آنها دارد میتوان تصور کرد که این مهاجرتها چه بار سنگینی بر اقتصاد تحمیل میکند و دولتمردان را با معضلات لاینحل اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی حاد روبهرو میسازد.
رشد علیه توسعه
در ادبیات شهرنشینی تقریباً تمامی اندیشمندان بر این باورند که مهاجرت روستاییان به شهرها میتواند سبب رشد اقتصادی شود چراکه افراد در شهر تحصیل میکنند، فرصت مشارکت در بازار کار و اقتصاد مییابند و در نهایت رشد اقتصادی را برای کشورها رقم میزنند. اما همین کارشناسان میگویند مهاجرت بیرویه به جای درمان بر دردهای اقتصادی میافزاید. رشد جمعیت شهری (و به تناسب آن افزایش درآمد سرانه) نیاز به مسکن جدید یا فضا برای اسکان را افزایش میدهد. این نیاز، سازندگان را وامیدارد تا به ساختوسازهای شهری سرعت دهند. توسعه سریع ساختوساز و دیگر زیرساختهای شهری اغلب زمینهساز توسعه نامتوازن، ناهماهنگ و آشفتگی دیگر بخشها میشود. ضمن آنکه توسعه سریع اغلب با کمبود زمان برای برنامهریزی و هماهنگی میان کارگزاران توسعه، دولت و مردم همراه است که خود به آشفتگی اوضاع دامن میزند.
عامل دیگری که خود مانع توسعه میشود راهاندازی واحدهای صنعتی و کسبوکارهای کوچک در حاشیه شهرهاست. از آنجا که قیمت زمین در اطراف شهرها ارزانتر است مهاجران چه برای سکونت و چه راهاندازی کار به حاشیه شهرها روی میآورند. حاشیهنشینی نهتنها ابعاد اجتماعی، فرهنگی و بهداشتی نامطلوبی دارد که خود یکی از عوامل توسعه نامتوازن و تهدیدی برای شهرها محسوب میشود.
مهاجرت به حاشیه پیامد ضدتوسعهای دیگری هم دارد که اغلب از دید کارشناسان پنهان میماند. انتظار افزایش قیمت زمین در اطراف شهرها سبب میشود برخی مالکان زمینهای خود را از بازار خارج کنند. هرقدر سرعت افزایش جمعیت در شهر بیشتر باشد احتمال افزایش نرخ زمین نیز بیشتر خواهد بود، در نتیجه املاک و زمینهای بیشتری از بازار ملک خارج میشوند و به توسعه شهری و بازار املاک صدمه میزنند. به علاوه در حاشیه شهرها عمدتاً کنترل و نظارت کمتری وجود دارد و مقررات سهلگیرانهتری اعمال میشود. در نتیجه بسیاری از دستاندرکاران ساختوساز و مهاجران، این مناطق را برای ساختوسازهای جدید مناسب میدانند. ساختوسازهای غیرقانونی، زمینخواری و تجاوز به حریمهای حفاظتشده محیط زیست هم که از پیامدهای این پدیده است با توسعه متوازن و پایدار شهری در تعارض قرار میگیرد.
مرگ تدریجی شهرها
شهرنشینی پدیدهای جهانی است. بسیاری از کشورهای جهان -چه پیشرفته و چه در حال توسعه- با این پدیده و پیامدهای مثبت و منفی آن روبهرو هستند. محققان اما معتقدند در کشورهای در حال توسعه پیامدهای منفی شهرنشینی و مهاجرت روستاییان به شهرها بر ابعاد مثبت آن میچربد چراکه در این کشورها رشد شهرها اغلب کنترلنشده و ناهماهنگ است و زیرساختهای لازم برای توسعهای اینچنین، پیشبینی نشده یا موجود نیست. در چنین شرایطی شهرهایی که قرار است با فراهم کردن فرصت آموزش و اشتغال، روستاییان را از چاله فقر نجات دهند خود به چاهی تبدیل میشوند که نهفقط مهاجران، که ساکنان اصلی شهرها را نیز در خود محبوس میکنند.
پیامدهای رشد بیرویه شهرها میتواند اجتماعی-اقتصادی یا زیستمحیطی باشد. در برخی موارد این پیامدها همپوشانی دارند یا خود زمینهساز بروز نتایج غیرمستقیم و نامطلوب دیگری میشوند. شناخت درست پیامدهای شهرنشینی میتواند دولتها و سیاستگذاران را برای رویارویی و مقابله با آثار مرتبط با این پدیده آماده کند:
♦ تورم هزینههای زیرساختها و خدمات عمومی-رشد شهرنشینی برای جامعه و مدیران شهری همواره پرهزینه است. مهمترین هزینه رشد سریع شهرها هزینههای زیستمحیطی و اقتصادی است. با افزایش مهاجرت، شهرها با تقاضای بیشتری برای خدمات و نیز نگهداری و توسعه زیرساختها مواجه میشوند. شهر به مدارس، بیمارستانها، ایستگاههای آتشنشانی، نیروی پلیس، خیابانها، لولهکشی آب و گاز بیشتری نیاز دارد. هزینه سایر خدمات مانند جمعآوری زباله، بهداشت محیط، ارسال محمولهها و... نیز افزایش چشمگیری پیدا میکند. حملونقل عمومی دیگر پاسخگوی نیاز جمعیت انبوه نیست و این همانجایی است که تامین هزینههای لازم برای خدمات باکیفیت و توسعه زیرساختها دشوار و خدماترسانی عمومی با ناکارآمدی و حتی بحران مواجه میشود.
♦ کمبود انرژی- تجمع بیش از حد جمعیت در شهرها به معنای افزایش مصرف انرژی است. ترافیک سنگین مصرف بنزین را افزایش میدهد. گسترش فیزیکی شهرها نیاز به ترددهای روزانه از حاشیه یا اطراف به مرکز شهر و برعکس را بالا میبرد و ترددهای بیپایان خود به فشاری بر منابع سوخت بدل میشود. تامین برق منازل و ادارات شهرهایی که از شمال و جنوب و شرق و غرب توسعه بیرویه پیدا کردهاند از دیگر چالشهای فربه شدن شهرهاست. تامین آب شرب سالم برای این هیولای انرژیخوار نیز خود داستان دیگری است.
♦ نابرابری در رفاه- مهاجرتی که با زاغهنشینی همراه است روی تلخ دیگری هم دارد؛ شکاف رفاه بین شهرها و حاشیه آنها. شهرهایی که توسعه نامتوازن پیدا میکنند همواره با ناکارآمدی سیستم توزیع خدمات عمومی دست به گریبانند. معضلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از مهاجرت به اضمحلال اجتماعات شهری و افت کیفیت زندگی در حاشیه شهر منجر میشود. چراکه بنا به دلایل مالی و تکنیکی سیستم خدماترسانی دولتی و خصوصی که به مرکز شهرها خدماترسانی میکند قادر نیست نیازهای حاشیهنشینان را هم پوشش دهد. از اینرو در حاشیه شهرها که معمولاً برنامهریزی اصولی و مناسبی برای خدمترسانی وجود ندارد استانداردهای زندگی افت جدی پیدا میکند و شکاف رفاه بین متن و حاشیه شهر تعمیق میشود.
♦ نابودی فضای سبز و زمینهای کشاورزی-شهرنشینی به طور کلی و مهاجرت و حاشیهنشینی به طور خاص، تهدید بزرگی برای زمینهای کشاورزی و فضای باز شهری به شمار میروند. تنها در ایالات متحده آمریکا تخمین زده میشود که سه میلیون هکتار از زمینهای کشاورزی، سه میلیون هکتار از زمینهای حساس محیط زیست و دو میلیون هکتار از دیگر زمینها تا سال 2050 از بین خواهد رفت. همین یک نمونه کافی است تا دریابیم در کشور ما زمینهای اطراف شهرها با چه سناریویی روبهرو خواهند شد.
خشکسالی، پایین بودن قیمت محصولات کشاورزی، مالیات و سیاستهای نادرست کاربری زمین نیز دست به دست هم میدهند و با فشارهای مالی که به کشاورزان وارد میکنند آنان را وامیدارند تا زمینهایشان را به مشتریان اطراف شهرها بفروشند. و بدین ترتیب از یکسو سالانه هزاران هکتار از زمینهای مولد کشاورزی از دست میرود و از سوی دیگر هزاران خانه به حاشیه و اطراف شهرها اضافه میشود. این در حالی است که وجود زمینهای کشاورزی در اطراف شهرها، تامینکننده فضای سبز، ثبات اقتصادی روستاهای اطراف و حفظ سبک زندگی سنتی روستایی است.
♦ آلودگی هوا-مهاجرت بیرویه به شهرها بیتردید یکی از عوامل مولد آلودگی هواست چراکه سبک زندگی وابسته به ماشین، مصرف سوختهای فسیلی و در نتیجه انتشار گازهای گلخانهای را افزایش میدهد. در شهرهای بزرگ نظیر تهران این معضل اما عوارض جانبی دیگری هم دارد. استفاده از خودروهای فرسوده برای مسافرکشی به آسانترین شیوه برای اشتغال و امرار معاش مهاجران و حاشیهنشینان تبدیل شده است. آلایندههایی که خودروهای شخصی و مسافرکشهای متعدد در هوا منتشر میکنند فقط راه تنفس را بر ساکنان شهر نمیبندد. این آلایندهها میتواند رشد درختان و گیاهان را متوقف کند، باران اسیدی بیافریند، سبب مرگ یا مهاجرت پرندگان شود، به گرمایش جهانی دامن بزند و مشکلات جدی برای سلامتی افراد ایجاد کند.
مطالعات نشان داده است تراکم جمعیت در شهرها همچنین سبب افزایش دمای مناطق شهری میشود. افزایش دما نیز به نوبه خود بر آلودگی هوا اثر میگذارد. هرقدر دما بالاتر برود تقاضا برای انرژی مورد نیاز وسایل سرمایشی نیز شدت میگیرد و لازم است خروجی نیروگاههای مولد برق که اغلب با سوختهای فسیلی کار میکنند افزایش یابد. حاصل، چیزی جز خفگی تدریجی شهرها نیست.
* کاهش کیفیت استانداردهای زندگی و سلامت روانی- یکی از مهمترین محرکهای مهاجرت به شهرها دسترسی به خدمات بهتر و زندگی باکیفیتتر است. روستاییانی که سالها تجربه زندگی در طبیعت را داشتهاند حالا به شهرهایی مهاجرت میکنند که روزبهروز از تنوع گونههای گیاهی و حیوانی در آنها کاسته میشود و در حصار خودروها و دیوارها قابلیت زندگی (livability) خود را از دست میدهند. رویای کوچ برای رسیدن به رفاه و شادی، به زودی جای خود را به تنش و ناآرامی میدهد. سبک زندگی آرام روستایی به زندگی پرتنش شهری تبدیل میشود که خود زمینهساز بحرانهای روحی و روانی بسیار به ویژه برای کودکان و زنان است.
پیامد نامطلوب دیگر در این میان، تمایل عجیب شهرنشینان جدید به استفاده از خودرو شخصی است. استفاده از خودروها به تازهواردان احساس استقلال و تحرک فردی میدهد ضمن آنکه در بسیاری موارد وسیله امرار معاش آنان است. افزایش تردد خودروها و ترافیک در شهرها ضمن آنکه آثار منفی همچون آلودگی هوا و آلودگی صوتی و خطر تصادف و جراحت دارد، بنا بر یافتههای مطالعات متعدد، منشأ درگیریها و خشونتهای جدی خیابانی میان رانندگان است. به ویژه در تعطیلات، حاشیهنشینان به مرکز میآیند تا از جذابیتهای تفریحی و پرزرقوبرق شهر بهرهای ببرند اما ماندن در ترافیک و هدر رفتن زمانی که برای فراغت و آرامش طراحی شده آنان را به رانندگان خسته، عصبی و خشمگینی تبدیل میکند که هر آن ممکن است با دیگران درگیر شوند و رفتارهای خشونتآمیز از خود نشان دهند.
زندگی در شهرهای شلوغ از سوی دیگر زمان لازم برای کار، اوقات فراغت و مهمتر از این دو، خانواده را کاهش میدهد. این مشکل برای کسانی که در حاشیه زندگی میکنند شدیدتر است زیرا برای حضور در محل کار همواره ناگزیرند مسافتی طولانی طی کنند و ساعتها در راه باشند. این همه تنشهای فردی و خانوادگی در نهایت سلامت عمومی جامعه را به خطر میاندازد. از منظر سلامت اجتماعی نیز توسعه بیرویه شهرها پیامدهای زیادی دارد. چندفرهنگی شدن جامعه، تجمع و تراکم جمعیت، پیچیده شدن روابط، افزایش جرائم و ناامنی همگی به شکلگیری جزیرههای انسانی منجر میشود. جزیرههایی که از تعامل و ارتباط با یکدیگر میپرهیزند چون یکدیگر را نمیشناسند و به هم اعتماد ندارند!
و این همه تنها گوشههایی از پیامدهای رشد سریع شهرهاست. این روزها، مهاجران، شهرنشینان را به انحصار منابع و امکانات متهم میکنند و شهرنشینان، معضلات شهری و از دست رفتن قابلیت زندگی در موطنشان را از چشم مهاجران بختبرگشته میبینند. به نظر میرسد برنامهریزان و تصمیمسازان بیش از معضلات اجتماعی-اقتصادی باید نگران شورش جامعه علیه جامعه باشند. جامعهای که در تنگنای افزایش جمعیت و ناکارآمدی خدمات شهری، به دشمن دوستان خود تبدیل شده است.