مردم را ملامت نکنیم
بررسی دلهره دلاری ایرانیان در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی میگوید: این یکی از پیچیدگیهای کار سیاستگذاران است که با مردم چگونه برخورد کنند. به نظر میرسد، تنها راهکاری که دولت پیش رو دارد و عموماً هم دولتها آن را بهکار میگیرند تعامل بیشتر با مردم است.
دامنه افزایش قیمت ارز اکنون چنان گسترش یافته است که از حوزه اقتصاد فراتر رفته و به یک مساله سیاسی و اجتماعی نیز تبدیل شده است. البته علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، با اشاره به روایتهایی از دهههای گذشته میگوید که مسالهای شدن ارز حتی به دوران پیش از پیروزی انقلاب بازمیگردد. او بر این باور است که مردم را به دلیل گرایش با بازیگری در بازار ارز نباید ملامت کرد. این جامعهشناس در گفتوگو با تجارت فردا به تحلیل رفتار مردم در قبال بازار ارز میپردازد و میگوید: «در شرایط کنونی، به نظر میرسد، هم گروهی که سرمایه ریالی دارند و میخواهند آن را به ارز تبدیل کنند، نگران هستند و هم کسانی که سرمایه کافی در اختیار ندارند. این نگرانی نیز ناشی از ورود اطلاعات جدید است.»
♦♦♦
این روزها که قیمت دلار دچار افزایش شده، مردم کوچه و بازار، حتی مردمی که هزینه ارزی یا سفر خارجی ندارند، پیگیر نوسانات قیمت ارز هستند و از افزایش آن ابراز نگرانی میکنند. چرا دلار به یک عامل تهدیدکننده روانی برای مردم ایران تبدیل شده است؟
مسالهای شدن ارز در ایران مسبوق به سابقه است. پیش از انقلاب و از دوران پهلوی نخست، مساله ارز، به مسالهای مهم در ایران تبدیل شد. یعنی به لحاظ تاریخی، ارزهای خارجی در ایران بیش از سایر جوامع مهم قلمداد شده است. نه به دلیل آنکه ذخایر ارزی دچار کمبود بوده، بلکه به دلیل نگرشی که در آن مقطع نسبت به خروج ارز از کشور وجود داشته است. این بدگمانی در مورد اینکه صادرکنندگان به موجب مقررات ارزی، ارز حاصل از صادرات خود را به کشور بازگردانند یا سرمایههای خود را برای سرمایهگذاری به خارج از کشور نبرند، ناشی از وجود همین بدگمانی است. البته این بدگمانی، از دوران رضاشاه شکل گرفته است و تقریباً کارآفرینان دوران پهلوی به این مساله اذعان داشتند که چنین گمان میشده که ارز بیش از سایر داراییها حائز ارزش است؛ آنگونه که گویا ناموس کشور است و نباید آن را از کشور خارج کرد. دکتر رضا نیازمند، که از او به عنوان پدر صنایع نوین یاد میشود، روایت میکند در مقطعی مباحثی در مورد جلوگیری از ورود و خروج ارز به کشور مطرح شد و محمدرضا پهلوی، اعلام کرد که اجازه ورود و خروج آزادانه ارز صادر شود. در آن مقطع ظاهراً هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد، مخالف اعطای این آزادی عمل بود و در مقابل محمد یگانه رئیس وقت بانک مرکزی، بر این نظر بوده است که ایجاد زمینه ورود و خروج آزادانه ارز میتواند راه را برای ورود ارزهای بیشتر به کشور باز کند. در روایتها چنین آمده است که در نهایت به دنبال اعطای این آزادی عمل، پس از مدت کوتاهی مشاهده شد که با فروکش کردن نااطمینانی، میزان واردات ارز افزایش پیدا کرد. چنانکه، در همین مقطع حبیب ثابت یکی از سرمایهداران ایرانی، حدود پنج میلیون دلار ارز وارد کشور کرده و در امور تولیدی سرمایهگذاری کرد.
دولت همواره به ارز این نگاه را داشته که اگر در مورد ورود و خروج آن مراقبت صورت نگیرد، مردم به عناوین مختلف، آن را از کشور خارج میکنند. در واقع ایجاد محدودیت در نقلوانتقال ارز، این تصور را برای فعالان اقتصادی ایجاد میکند که قادر به خارج کردن ارزی که وارد کشور کردهاند، نخواهند بود و به همین سبب، با توسل به انواع روشها سعی میکنند، ارز از کشور خارج کنند. البته در گذشته، عمدتاً این بازرگانان بودند که برای فعالیتهای تجاری و اقتصادی، ارز را از کشور خارج میکردند، اما مساله این است که اکنون، این امر به تمامی گروههای جامعه سرایت کرده است.
با این وصف به چه دلیل تقاضای ارز به مردم عادی نیز سرایت کرده است؟
مهمترین عامل، گردش اطلاعات است. مارک گرانووتور، جامعهشناس اقتصادی از ماهیت ظریف اطلاعات صحبت میکند. او بر این عقیده است که افراد تمایل دارند به دلیل ماهیت اطلاعات، آن را از آشنایان و کسانی که در پیوندهای ارتباطی ضعیف قرار دارند، دریافت کنند. او میگوید، آنها این اطلاعات را از پدر و مادر و کسانی که با آنها دارای پیوندهای قوی هستند، دریافت نمیکنند به این دلیل که در این پیوندها منابع مشترک است و اطلاعات جدیدی حاصل نمیشود. به بیان دیگر، هرچند ممکن است، منابع اطلاعاتی افراد، اطلاعات کذب را اشاعه دهد اما آنها ترجیح میدهند، از منابع مورد اعتماد خود، اطلاعات مورد نیازشان را کسب کنند. اما این اطلاعات برای مثال در مورد ارز، در شرایط کنونی که شبکههای اجتماعی نیز به وجود آمدهاند، هم به کنش افرادی که سرمایهای در اختیار دارند، دامن زده و هم به نگرانی افرادی که پولی ندارند منجر شده است. در واقع این اطلاعات، افرادی را که صاحب سرمایه هستند ترغیب میکند که وارد بازار شوند.
چنانکه این روزها اگر به گفتوشنودهای خانوادهها توجه کنید، چنین میگویند که به آنها توصیه شده که داراییهای ریالی خود را به داراییهای ارزی تبدیل کنند. این نشان میدهد، افراد به اطلاعاتی که از پیوندهای دور دریافت میکنند بیشتر اعتماد میکنند تا به سخنان رئیسجمهوری که میگوید در ماههای بهمن و اسفند قیمت ارز کاهش پیدا میکند. البته این جریان اطلاعات نیز یکی از موانعی است که پیشبینیهای سیاستگذاران را نقش بر آب میکند. به این دلیل که هرچه افراد بیشتری وارد بازار شوند، پیشبینی رفتارهایشان از سوی سیاستگذار بسیار دشوارتر میشود. اکنون اطلاعاتی در مورد بازار ارز وجود دارد، بنابراین افراد تمایل دارند، از اطلاعات استفاده کنند و به عنوان بازیگر وارد بازار ارز شوند. هرچه ورود افراد به این بازار افزایش پیدا کند، نتیجه نهایی را که تعادل نرخ ارز است، بر هم میزند. جامعهشناسان از این حالت به عنوان بازتابی شدن رفتار مردم یاد میکنند. البته نخستین کسی که به مساله بازتابیشدن که بازتاب اطلاعات در رفتار افراد است، اشاره کرد، جرج سوروس، سرمایهگذار آمریکایی بود. او از عواقب نااطمینانی در بازارهای سهام سخن گفت و چنین استدلال کرد که هر چه افراد بیشتری وارد بازار سهام شوند، این بازار، غیرقابل پیشبینی خواهد شد. مگر آنکه نوسانات بازار با اعمال مقرراتی تنظیم شود. در غیر این صورت، امکان پیشبینی به دلیل ورود تقاضاهای اضافی به بازار سلب خواهد شد. این وضعیت به بازار ارز قابل تسری است و دولت نیز مقررات چندانی در مورد بازار ارز اعمال نمیکند. در شرایط کنونی، به نظر میرسد، هم گروهی که سرمایه ریالی دارند و میخواهند آن را به ارز تبدیل کنند، نگران هستند و هم کسانی که سرمایه کافی در اختیار ندارند. این نگرانی نیز ناشی از ورود اطلاعات جدید است.
آیا دولت در شکلگیری این ذهنیت مردم نسبت به بازار ارز نقش داشته است؟
تصور من این نیست که دولت قادر نبوده، در این زمینه نقشی ایفا کند؛ به این دلیل که دولت، همواره از طرق مختلف و از قاب رسانه ملی سعی کرده این نوسانات روانی را با ارائه اطلاعات غیرواقعی، نادیده بگیرد. اما در دوره حاضر آنچه حتی اقتصاددانان حاضر نیز نتوانستهاند آن را به خوبی تفهیم کنند، این است که ورود چندباره مردم به بازار میتواند جریان افزایش قیمت را تشدید کند. برای مثال ممکن است خانوادهای که حدود 10 میلیون تومان سرمایه در اختیار دارد، چندین بار وارد بازار شده و ارز خریداری کرده و بفروشد و این خود گردش عملیات را افزایش داده است. جالب اینکه در دهه 1970 اقتصاددانی به نام روبرت امرسون لوکاس، پیشبینی کرد که دیگر امکان پیشبینی رفتار افراد اعم از پساندازکنندگان، خریداران و فروشندگان در بازارهای مختلف برخلاف گذشته از روی رفتارهای گذشته ممکن نخواهد بود. او گفت که پیشبینی رفتار آتی افراد هر روز دشوارتر از گذشته میشود و این ناشی از افزایش عدم قطعیت است. عدم قطعیتهایی که به دلیل افزایش ورود افراد به بازارها، بازتابی شدن آنها و گردش اطلاعات در بازار شکل میگیرد. این تغییرات در نهایت به بروز نااطمینانی و رفتارهای ارتجالی دامن میزند. لوکاس این نظریه را در سیاستهای پولی مورد بحث قرار داد و جایزه نوبل اقتصاد را نیز دریافت کرد. مفهوم نظریه لوکاس این است که بررسی رفتارهای گذشته افراد به تنهایی برای پیشبینی رفتارهای آینده کفایت نمیکند و اقتصاددانان متغیرهای دیگری را مورد بررسی قرار میدهند.
البته وقتی بحث مدیریت بازارها مطرح میشود، به نظر میرسد، مدیریت بازار سهام آسانتر باشد. چراکه محدوده بازار و تعداد افرادی که به آن وارد میشوند، روشن است و دولت با کنترل خریدوفروشها میتواند آن را مدیریت کند، اما این مدیریت ظاهراً در بازار ارز قابل اجرا نیست.
شما به نقش مردم در شکلگیری عدم قطعیت اشاره کردید، اما دولتها -همه ارکان تصمیمگیری و اجرایی - نیز با سیاستهایی که اعمال کردهاند، به نوعی در شکلگیری عدم قطعیت سهیم هستند. شما با این گزاره موافق هستید؟
بله؛ مصادیق عدم قطعیت بسیار روشن است. در شرایط حاضر، کمتر کسی حاضر است، سرمایهگذاری کند و یکی از دلایل آن این است که نهادهای حقوقی، تضمین سرمایهگذاری و احترام به مالکیت خصوصی در کشور تعریف نشده است. ضمن آنکه، یک سابقه مصادره اموال و ملی شدن نیز در تاریخ اقتصادی کشور وجود دارد. یعنی امکان اینکه فردی بهعنوان سرمایهگذار، بتواند ریسکهای مثبت کسبوکار خود را محاسبه کند، کاهش یافته است؛ یعنی اگر بسترهای حقوقی لازم فراهم باشد، افراد میتوانند ریسکهای فعالیت خود را شناسایی کنند. اما به عنوان مثال، اکنون ورود تعداد زیادی از مردم به بازار دلار نوعی ریسک منفی ایجاد کرده است؛ به عبارت سادهتر، ورود بازیگران متعدد به بازارها، حوزههای قابل محاسبه را برای دیگران محدودتر میکند که این به معنای همان «افزایش نااطمینانی» است. در این شرایط، نه کسی اطمینان میکند که وارد بازار نشود و نه اطمینان میکند که وارد بازار شود. یعنی حتی افرادی که پول چندانی در چنته ندارند، دچار نگرانی میشوند، چراکه میخواهند به هر نحو ارزش کار و موقعیت خود را محاسبه کنند؛ برای مثال اینکه 10 درصد فقیرتر شدهاند یا 20 درصد برخوردارتر شدهاند. چراکه مساله دلار، پراکندگی قدرت خرید را نیز نشان میدهد. اینکه، برای مثال، در ایران با چه میزان ریال میتوان دلار خرید کرد یا در جای دیگر با دلار چه میزان میتوان کالا خریداری کرد. در واقع، مردم عادی نیز نگران کاهش ارزش پول خود هستند. من فکر میکنم مردم به میزان بسیاری این محاسبات را انجام میدهند؛ یعنی ملک خود را، پیشپرداختهایشان را و تمام اموال خود را با دلار و با نوسانات دلار میسنجند. حداقل استنباط و مشاهدات من این را نشان میدهد که مردم مدام در حال انجام این محاسبات هستند و برای مثال میگویند، خانه ما در فلان مقطع، این میزان بوده و دلار در این کانال قیمتی قرار داشت و اکنون قیمت این ملک به فلان قیمت رسیده و دلار، این قیمت را داراست. این خود، احساس فقیر شدن را به افراد القا میکند و به نظر میرسد، این احساس از واقعیت آن شاید زجرآورتر باشد.
آیا باید مردم را به دلیل این حساسیت بیش از حدی که نسبت به متغیری مانند دلار یا ارز پیدا کردهاند، ملامت کرد؟
نه، نباید مردم را سرزنش کرد؛ اگر تاریخ معاصر ایران را مورد بررسی قرار دهید، درمییابید که مردم، هیچگاه تا این حد نسبت به متغیرها واکنش نشان نمیدادند؛ چراکه پیش از شکلگیری پدیده جهانیشدن و سرعت اطلاعات که ما به آن عصر قبل از جهانیشدن میگوییم، جامعه ایران، انسانهای جهانی نداشت. جهانی شدن، فرآیندی نیست که یکروزه حاصل شود. این پدیده محصول پیوند کامپیوتر و ارتباطات از راه دور است. این خیزش و این انقلاب اطلاعاتی رخ داد و در تحلیل رخدادها باید تمایزی میان دوران قبل و دوران بعد از جهانی شدن قائل شد. به این دلیل که در سایه جهانی شدن، این پرسش که من متعلق به مملکت یا جهان هستم، در افراد به وجود آمده است و هویتهای متکثر شکل گرفته است. در حالی که در گذشته این هویتیابی به این صورت نبود و برای افراد یا هویت ملی اصل بود یا هویت منطقهای و محلی. ضمن آنکه، در آن دوره پول با تعابیری مانند پول ملی در این هویتیابی نقش مهمی ایفا میکرد و بیشتر بهعنوان ابزاری برای تقویت هویت ملی از آن استفاده میشد. من پیش از این به این نکته اشاره کردم که مقرراتگذاران در گذشته بسیار به ارز و کنترل ارز توجه داشتند و این گرایش، دارای ریشههای نیمهاستعماری نیز بود. چراکه به گفته دکتر آدمیت، زمانی که انقلاب مشروطه به پیروزی رسید، یکی از آرزوهای مردم در این انقلاب، تاسیس یک بانک ملی بود. مفاهیمی مانند «ملیت»، «بانک» و «پول» در آن مقطع در کانون توجه قرار گرفت. به این دلیل جز سکههایی که امینالضرب، ضرب میکرد، انتشار اسکناسها بیشتر زیر نظر بانکهای خارجی و بانک شاهنشاهی صورت میگرفت. به نظر میرسد، نقشآفرینی خارجیها در این حوزه، بسیار در افزایش تمایل مردم ایران به داشتن پول ملی اثر داشت.
در دوره جدید، اهمیت پول ملی با تغییراتی که در هویت ملی و جهانی افراد شکل گرفته، تغییر کرده است. برای مثال به واسطه گسترش و پیشرفت وسایل ارتباطی، چنانچه ایرانیها خود را به عنوان یک شهروند جهانی تلقی کنند، شاید برایشان توفیری نداشته باشد که ریال در دست داشته باشند یا دلار. ظاهراً آنها نگاه میکنند به اینکه کدام یک، ارزش بیشتری دارد؛ آنها به وسیله این پول میتوانند به مسافرت بروند و به خواستههایی که دارند دست پیدا کنند. بنابراین در تحلیل دلایل گرایش مردم به بازار ارز باید به این مسائل نیز توجه کرد.
در حال حاضر دولت چگونه میتواند از دلار و از بازار ارز حساسیتزدایی کند؟ به نحوی که مردم حساسیت کمتری نسبت به نوسانات ارزها نشان دهند.
یکی از مسائل مهم آن است که دولتها در دوران جدید چگونه با این نوع پدیدهها مواجه شوند. اگر دولت به مردم بگوید که کشور با کمبود ذخایر ارزی مواجه است، این پیام، موجب تشویش اذهان عمومی میشود و التهاب بازار ارز را تشدید میکند. اگر این مسائل با مردم در میان گذاشته نشود و دولت سعی کند، چشمانداز مثبتی ترسیم کند، این روش هم به نتیجه مطلوب منتهی نمیشود، چراکه منابع اطلاعاتی مردم، لزوماً دولتها نیستند. مردم، ممکن است در مورد جنگ، سیل و مواردی از این دست، اخبار دولت و رسانههای ملی را بپذیرند؛ اما برای مثال، در مورد اینکه نرخ ارز در آینده کاهش پیدا میکند، پاسخی کلیشهای بوده و مردم به این آسانی آن را نمیپذیرند. من فکر میکنم، این یکی از پیچیدگیهای کار سیاستگذاران است که با مردم چگونه برخورد کنند. به نظر میرسد، تنها راهکاری که دولت پیش رو دارد و عموماً هم دولتها آن را بهکار میگیرند تعامل بیشتر با مردم است.
دولت باید بازیگرانی را که به صحنه عمومی آمدهاند به یک گفتوگویی دعوت کند. اما تاکنون یک گزارش از بازار مشاهده نکردهایم که برای مثال، با 100 نفر مصاحبه کنند و از آنها دلیل خرید ارز را جویا شوند. قطعاً در این بازار بسیاری دچار خسارت میشوند یا ارزش داراییهایشان دچار تنزل میشود. کمااینکه درگذشته نیز این خسارات به بازیگران بازار ارز وارد آمده است. اما توصیف مشکلاتی که مردم متحمل میشوند و با چه ریسکهایی مواجه هستند، میتواند خطر ورود یا فعال شدن در بازار دلار، بازار سهام یا سایر بازارها را نشان دهد. بهنظر میرسد، با این تدابیر است که میتوان برخی از مردم را از این بازار خارج کرد.