معجزه جمع
مزیت فعالیت در خوشههای اقتصادی چیست؟
در دهههای اخیر ایالات متحده روزافزون شاهد ظهور قطبهای نوآوری بوده است. شهرهایی که به قطبهای فناوری اطلاعات و بیوتکنولوژی تبدیل شدهاند -که عمدتاً در سواحل شرق و غرب آمریکا واقع هستند- از دیگر کلانشهرهای این کشور خود را جدا کردهاند، شهرهایی که به اصطلاح «فوقستاره» نامیده میشوند. به عنوان مثال 10 شهر برتر حوزههای «علوم کامپیوتری»، «تراشهها» و «شیمی و زیستشناسی» به ترتیب سهمی 70، 79 و 59درصدی از تمام مخترعان آمریکا در سال 2009 داشتند. همزمان، سیاستهای سختگیرانه و محدودکننده سکونت در این شهرها، قیمت مسکن را بالا نگه داشته و ورود جمعیت را محدود کرده است. در نتیجه این شهرها و کسبوکارهایی که در آن فعال هستند نمیتوانند از مزایای کامل خوشههای متراکم اقتصادی بهرهمند شوند، امری که بالطبع مانع از دستیابی اقتصاد به رشد بالقوه میشود. موضوع تراکم فعالیتهای نوآورانه، پرسش مهمی را پیرامون جغرافیای اقتصادی بخش فناوری ایجاد میکند. چرا فعالیتهای تحقیق و توسعه (R&D) بخش خصوصی تمایل به تمرکز یافتن در یک مکان جغرافیایی مشخص دارد، بهرغم اینکه هزینههای بالاتری تحمیل میشود؟ بهطور معمول بنگاهها تصمیم به انتخاب مکان فعالیتهای تحقیقوتوسعه خود را بر مبنای هزینه و فایده هر مکان میسنجند.
از یک طرف شواهد حاکی از آن است که در خوشههای بزرگ فناوری (مناطقی که در آن تعداد فعالیتهای نوآورانه تمرکز یافتهاند)، بهرهوری افراد و بنگاهها افزایش مییابد، چرا که به لطف انباشتگی فعالیتهای اقتصادی در یک جغرافیا، اشتغال در این نواحی موجب افزایش خلاقیت و نوآوری متخصصان و مهندسان میشود. مدتهاست نظریه سرریز مارشالی که از اثرات جانبی نیروی انسانی و تجمع نیروی کار ناشی میشود به عنوان عامل مهم بهرهوری و نوآوری بهخصوص در بخشهای با فناوری بالا (به اصطلاح هایتِک) شناخته میشود. به عنوان مثال مورتی در مقاله خود (2021) با ارزیابی مزیت بهرهوری خوشههای صنعتی بزرگ نشان میدهد که فعالیت دانشمندان در نواحی که دانشمندان همرشته آنها بیشتر حضور دارند سالانه به 5 /0 تا 9 /0 درصد ثبت اختراع بیشتر منجر میشود.
از طرف دیگر، زندگی و داشتن فعالیت اقتصادی در شهرهای فوقستاره ساحلی این روزهای آمریکا بسیار گران است. هزینه نیروی کار و مستغلات در مناطقی نظیر سنفرانسیسکو، بوستون و نیویورک با اختلاف از سایر مناطق بیشتر است.
بنابراین به نظر میرسد معیارهای «بهرهوری» و «هزینهها» در دو سر الاکلنگ تصمیمگیری کسبوکارها برای فعالیت در خوشهها قرار دارند. بر این اساس در خوشههای فناوری بزرگ و به خوبی توسعه دادهشده، بهرهوری بالا و هزینههای تولید گران، و در خوشههای کوچک بهرهوری پایین و هزینهها ارزان است. برای یک کسبوکار فناوریمحور که قصد دارد مقر فعالیتهای خود را مشخص کند -یا دولتی که میخواهد سیاستهای علمی مکانمحور را به اجرا درآورد- چیزی که اهمیت دارد مقایسه بهرهوری هر مکان با هزینههای آن است. منطقهای را در نظر بگیرید که میتوان در آن تحقیق و توسعه انجام داد: در صورتی که تولیدات یک متخصص در آن 10 درصد بیشتر، اما هزینهها 20 درصد گرانتر رقم خورد، احداث واحد جدید در آن ناکارآمد خواهد بود، چه برای بخش خصوصی و چه دولتی.
در این رابطه سه اقتصاددان به نامهای «جاناتان گرابر» از موسسه فناوری ماساچوست (امآیتی)، «سیمون جانسون» از مدرسه مدیریت اسلوآن امآیتی و «انریکو مورتی» از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی در مقالهای که به تازگی (سپتامبر 2022) در تارنمای انجمن ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا منتشر شده است، به بررسی این دو معیار اصلی تعیین محل فعالیت اقتصادی یعنی بهرهوری و هزینههای محلی پرداختهاند. در این مقاله مجموعه اطلاعات جدیدی از هزینههای انجام تحقیق و توسعه نواحی مختلف به منظور ارزیابی این نوع هزینهها برای هر یک از نواحی شهری آمریکا جمعآوری شده است. با این دادهها همچنین میتوان چگونگی متفاوت بودن هزینههای نواحی مختلف بر مبنای تعداد دانشمندان و متخصصانی را نیز که در آنها حضور دارند ارزیابی کرد. در نهایت این برآورد از هزینهها با برآوردهایی که مورتی در مقاله سال 2021 خود از منافع بهرهوری هر یک از نواحی بر مبنای تراکم دانشمندان تمرکزیافته در آنها انجام داد مقایسه میشود.
با وجود اینکه در ادبیات حوزه اقتصاد مقیاس (ناشی از تراکم و تمرکز جغرافیایی فعالیتهای اقتصادی) به خوبی کار شده است، اما در زمینه قیاس میان مزایای بهرهوری و هزینههای بالاتر تراکم تاکنون مطالعهای انجام نگرفته است. اغلب فرض بر این است که در تعادل بلندمدت، مزایای بهرهوری ناشی از تمرکز متراکم فعالیتهای اقتصادی کاملاً به واسطه هزینههای بالاتر خنثی میشود. با این حال شواهد تجربی پیرامون برآورد هزینههای بخش فناوری تحقیقوتوسعهمحور، نادر است.
ماهیت رابطه متقابل میان بهرهوری و هزینهها برای فهم عوامل انباشت متراکم بنگاههای خصوصی به ویژه برای بخش فناوری و نوآوری اهمیت دارد. البته دانستن این رابطه تنها محدود به یک مطالعه دانشگاهی نمیشود، بلکه کارکردهای مهمی در خصوص کارایی سیاستگذاریهای بخش علم و فناوری و نوآوری دارد. برای مثال، گرابر و جانسون (2019) و آتکینسون (2019) با هدف ایجاد قطبهای فناوری جدید در سراسر آمریکا (در تکمیل شهرهای فوقستاره کنونی)، برنامه آرمانگرایانهای را برای علوم مکانمحور ارائه میکنند. تا اواخر سال 2021، چندین طرح قانونی پیرامون این برنامه به جریان افتاد، نظیر قانون دوحزبی مرزهای بیپایان که طی آن 10 میلیارد دلار طی پنج سال آینده برای ایجاد 10 تا 12 قطب فناوری جدید اختصاص مییابد؛ قانون شتاب مراکز نوآوری که طی 10 سال آینده بودجه 80 میلیارددلاری به منظور رقابت شهرها برای تبدیل شدن به مراکز فناوری فراهم میکند؛ یا قانون موسسه فناوری فدرال که با تصویب آن نزدیک به یک هزار میلیارد (تریلیون) دلار طی 10 سال آینده در حوزه تحقیقوتوسعه دولتی سرمایهگذاری خواهد شد.
به منظور ارزیابی کمی هزینههای مکانی تحقیق و توسعه، در مقاله، منابع مختلف، آمارهای مربوط به هزینههای انجام تحقیقات علمی از جمله هزینه دستمزد، زمین، ساختمان و... جمعآوری میشود. با کنار هم قرار دادن این آمارها، نمونهای از هزینه مکانی انجام تحقیق و توسعه 133 شهر آمریکا فراهم میشود. با ترکیب این مجموعه آماری با تعداد دانشمندانی که در هر یک از شهرها فعالیت دارند، میتوان هزینهها را بر مبنای تراکم دانشمندان شهرها برآورد کرد. سپس این برآورد از هزینهها، با برآوردهای بهرهوری که مورتی در سال 2021 بر مبنای تعداد دانشمندان یک منطقه ارائه کرد مقایسه میشود.
ابتدا با بهرهگیری از مدل رگرسیونی خطی، در این مقاله نشان داده میشود که با افزوده شدن دانشمندان یک شهر، هر دو معیار بهرهوری و هزینه تولید افزایش مییابد. البته میزان افزایش بهرهوری نسبت به هزینههای تولید بیشتر است. طبق برآوردها، هر 10درصدی که به تعداد دانشمندان یک شهر افزوده میشود متعاقباً هزینههای تولید نیز 105 /0 درصد افزایش مییابد که عمدتاً ناشی از افزایش سطح دستمزدهاست. این تخمین از افزایش هزینهها به مراتب از افزایش بهرهوری که مورتی در مقاله خود برآورد کرد کمتر است.
بنابراین در خوشههای اقتصادی بزرگ و به خوبی توسعه دادهشده، مزیتهای بهرهوری بالاتر از افزایش هزینههاست. یافتههای این مقاله حاکی از آن است که برای کسبوکاری که از یک شهر با تراکم پایین دانشمندان و متخصصان به شهری با تراکم بالای دانشمندان کوچ میکند، مزیتهایی که در رابطه با بهرهوری ایجاد میشود تا شش برابر بزرگتر از افزایش در هزینههای تولید است. این یافته مهر صدقی است بر روند تمرکزیافتگی فعالیتهای نوآورانهای که از دهه 1970 تاکنون در آمریکا در حال اتفاق افتادن است.
البته در مدلهای غیرخطی نتایج متفاوتتری حاصل شده است. برآورد این مدلها نشان میدهد که رابطه میان بهبود بهرهوری و افزایش هزینهها در مناطق مختلف متفاوت است. بر این اساس در حالی که بهبود بهرهوری در مقایسه با افزایش هزینهها در شهرهایی که دانشمندان زیادی دارد همچنان بالاتر است اما تفاوت میان این دو در شهرهایی که فعالیتهای تحقیق و توسعه به خوبی رشد کرده است به صفر میل میکند.
نمونه کوداک
ارزیابی کمی خوشههای فناوری سیلیکونولی مانند آمریکا با توجه به اینکه سیستمی درونزا دارند قدری دشوار است. مقایسه بهرهوری سرمایهگذاری در خوشههای بزرگ نسبت به خوشههای کوچک در صورتی که سرمایهگذاران تمایل بیشتری به سرمایهگذاری در خوشههای بزرگ داشته باشند ممکن است با برآوردهای تورشدار نتیجه دهد.
مورتی در مقاله اخیر خود (2021) از اطلاعات جغرافیایی سرمایهگذاریها برای شناسایی منافع بهرهوری سرمایهگذاری در خوشههای فناوری آمریکا استفاده کرد. او در این مقاله نشان داد که چگونه بهرهوری سرمایهگذاری با توجه به اندازه خوشهها میتواند متفاوت باشد. معیارهای او برای بهرهوری سرمایهگذاری تعداد ثبت اختراعها در یک سال، و برای اندازه خوشهها، تعداد دانشمندان فعال در حوزههای کاری یکسان است.
مورتی ابتدا تجربه سرمایهگذاران در راچستر نیویورک را مورد مطالعه قرار میدهد، جایی که خوشه عظیم با فناوری بالا (به اصطلاح هایتک) آن با فوت کارآفرین برجسته، کوداک، رو به افول رفت. کوداک رهبر صنعت فیلم و سینمای آمریکا و یکی از پرکارترینها در زمینه حق ثبت اختراع بود. به خاطر رواج عکسبرداری دیجیتال و افول فیلمهای فیزیکی، مشاغل کوداک بعد از سال 1996 فروپاشید. شوکهای فناوری جهانی باعث محو شدن تقاضا برای محصولات اصلی کوداک شد. تا سال 2007، تعداد سرمایهگذاران کوداک در شهر راچستر تا 84 درصد کاهش یافت.
در این رابطه مورتی در مقاله خود نشان میدهد که افول کوداک پیامدهای قابل توجهی برای خوشه فناوری عظیم راچستر به همراه داشت. اندازه این خوشه بر مبنای معیار تعداد سرمایهگذاران در تمامی حوزهها، نسبت به سایر شهرها بیش از 49 درصد کاهش یافت، کاهشی که عمدتاً به افول کوداک نسبت داده میشود. این شوک به اندازه کافی بزرگ بود. شوکی که همچنین برونزا بود، چرا که به خاطر ظهور عکسبرداری دیجیتال اتفاق میافتد و نه یک عامل مختص به اقتصاد داخلی راچستر.
تجربه راچستر این درس را به مورتی آموخت که اندازه خوشههای فناوری بر بهرهوری سرمایهگذاران اثرگذار است. بر این اساس او تمرکز خود را بر سرمایهگذاران غیرکوداک خارج از صنعت فیلم قرار داد. او دریافت که در پی افول خوشه فناوری راچستر، سرمایهگذاران خارج از صنعت فیلم این خوشه با کاهش قابلتوجه بهرهوری نسبت به همتایان در سایر شهرها مواجه شدند. این یافته با اثرات سرریزی ناشی از تراکم فعالیتهای اقتصادی (از لحاظ جغرافیایی) که در نقطه مقابل به بهبود بهرهوری منجر میشود سازگار است.
در گام بعد مورتی از آمارهای تمامی خوشههای ایالاتمتحده استفاده و برآوردهایی از بیش از 109 هزار سرمایهگذار در 895 خوشه (جایی که بنگاهها و فعالیتهای اقتصادی تمرکز و تراکم یافتهاند) بین سالهای 1971 تا 2007 ارائه میکند. در مدل رگرسیونی پایه او حق ثبت اختراع هر دانشمند تابعی از تعداد همتایان همرشتهای فعال در هر شهر در نظر گرفته میشود. برآورد کاملترین مدل برآوردی او (که شامل متغیرهای کنترلی گوناگون است) نشان میدهد یک دانشمند در شهری که تعداد همتایان همرشته او 10 درصد بیشتر است، 67 /0 درصد حق ثبت اختراع بیشتر دارد. این یافته بیانگر آن است که 10 درصد افزایش در اندازه خوشه به افزایش 67 /0درصدی تعداد ثبت اختراع یک دانشمند در یک سال منجر میشود.
برای درک بهتر این ارقام، یک مخترع در علوم کامپیوتری را در نظر بگیرید که از یک خوشه متوسط به خوشه بزرگتر در بالای 75 درصد توزیع نقلمکان میکند. برآوردهای مورتی بیان میکند که این دانشمند افزایش 12درصدی را در تعداد ثبت اختراعهای یک سال خود تجربه خواهد کرد.
کلام پایانی
مطالعات نشان میدهند دانشمندان و متخصصان شغلی در مناطقی که جمعیت بیشتری از همتایان آنها حضور دارند بهرهوری بالاتری از خود بروز میدهند. به عقیده صاحبنظران این میتواند همان عامل اصلی توضیحدهنده تمرکز یافتن فعالیتهای نوآورانه در آمریکا در مقایسه با سایر کشورهای توسعهیافته باشد.
مقالهای که در مرور علمی این هفته مورد بررسی قرار گرفت سعی داشت منافع و معایب حضور کسبوکارها را در مناطقی که فعالیتهای اقتصادی در آنها تمرکز یافته -که به اصطلاح خوشه نامیده میشوند- مورد ارزیابی قرار دهد. یافتههای مقاله نشان داد بهبود بهرهوری ناشی از تمرکز و تراکم فعالیتهای اقتصادی در شهرهای آمریکا بهطور معمول فراتر از افزایش هزینههایی است که این تراکم در پی دارد. البته این تفاوت برای مناطق مختلف متفاوت است. در نواحی که در حال حاضر خوشههای نوآوری کوچک دارند، بهبود بهرهوری اضافه شدن متخصصان جدید بسیار بالاتر از افزایش هزینههاست. در خوشههای بزرگ (جایی که دانشمندان و متخصصان شغلی فراوانی فعالیت دارند)، هر چند همچنان بهبود بهرهوری فراتر از افزایش هزینههاست اما از برتری آن کاسته میشود.
پرسش مهمی که در این رابطه پیش میآید این است که آیا جایی برای اجرای سیاستگذاریهای تقویتکننده نوآوری مناطق توسط دولت وجود دارد؟ اولین موضوعی که در رابطه با این پرسش میتوان مدنظر قرار داد، برابری و عدالت است. در جهانی که جابهجاییها محدود و اطلاعات ناقص است، مکانها در فرآیندهای بازتوزیع نقش دارند. بازتوزیع به واسطه مکانها میتواند ابزاری برای جبران افرادی باشد که در نظام بازتوزیع مغفول ماندهاند. دومین موضوع، شوکهای جغرافیایی بهخصوص برای کشورهای پرجمعیت نظیر آمریکاست. بلایا، چه طبیعی باشند چه ساخته دست بشر، در صورتی که در چند موقعیت جغرافیایی از لحاظ اقتصادی متراکم اتفاق بیفتند، با پیامدهای قابلتوجهی همراه خواهند بود. بر این اساس تکثر و متنوعسازی قطبهای فناوری میتواند راهکاری برای مقابله با شوکهای جغرافیایی باشد.
و موضوع سوم، مربوط به سیاست میشود. گرابر و جانسون در مقاله سال 2019 خود نشان دادند که یکی از دلایل پایین بودن حمایتهای دولت برای سرمایهگذاری در فعالیتهای تحقیق و توسعه آمریکا، تمرکزیافته بودن این سرمایهگذاریها در جغرافیای محدود است. در کشوری که رایگیری بر اساس جمعیت و جغرافیاست، و نه درآمد یا بهرهوری، سرمایهگذاری که منافع آن تنها متوجه مکانهای جغرافیایی محدودی باشد (هر چند آن مکانها تراکم جمعیتی بالایی داشته باشند)، ممکن است حمایت سیاسی کافی را جلب نکند.