رویای رای
معافیت و کاهش مالیاتها چگونه به یک ابزار در جنگ انتخاباتی بدل میشود؟
معافیتهای مالیاتی و کاهش مالیاتها، یکی از قویترین جنگافزارهایی است که سیاستمداران هنگام جنگهای انتخاباتیشان به سراغ آن میروند. استفاده از این ابزار هم در کشورهای توسعهیافته و پیشرفته و هم در کشورهای در حال توسعه به شدت رایج است.
مرتضی مرادی: معافیتهای مالیاتی و کاهش مالیاتها، یکی از قویترین جنگافزارهایی است که سیاستمداران هنگام جنگهای انتخاباتیشان به سراغ آن میروند. استفاده از این ابزار هم در کشورهای توسعهیافته و پیشرفته و هم در کشورهای در حال توسعه به شدت رایج است. فرقی نمیکند انتخابات در کانادا و ایالاتمتحده و بریتانیا باشد یا عراق و تونس. سیاستمداران در همه جای دنیا برای جذب آرای عمومی به سمت خود، وعده معافیتهای مالیاتی و کاهش مالیاتها برای طبقه یا گروه خاصی را دادهاند و میدهند و برای در قدرت ماندن، برنامههای اینچنینی را پیاده میکنند. البته تفاوتی که کشورهای در حال توسعه و کشورهای توسعهیافته از این منظر با یکدیگر دارند این است که در کشورهای توسعهیافته، معمولاً رشوه انتخاباتی سیاستمداران به گروههای خاص و از طریق معافیتهای مالیاتی است و در کشورهای توسعهیافته، رشوه انتخاباتی سیاستمداران به طبقههای خاص درآمدی و از طریق کاهش مالیات بر درآمد آنهاست. البته سیاستمداران هیچگاه بهطور مستقیم نمیگویند که ما چنین رشوهای را میدهیم که رای بخریم. بلکه برای توجیه معافیتهای مالیاتیای که میدهند و وعدههای کاهش مالیات بر درآمد طبقههای مختلف درآمدی، استدلالهایی را مطرح میکنند که این وعدهها و برنامههایشان منطق اقتصادی پیدا کند. بگذارید با طرح یک داستان فرضی به عمق موضوع برویم. اینکه معافیتهای مالیاتی و وعدهها و برنامههای کاهش مالیاتها، چگونه به جنگافزاری برای پیروزی در جنگ انتخاباتی میان سیاستمداران بدل میشود.
کشور فرضی X
کشور فرضی X را در نظر بگیرید. در این کشور رئیس از طریق رایگیری انتخاب میشود. در کشور فرضی X میتوان مردم را به چهار دسته تقسیم کرد؛ چهار دسته درآمدی مختلف. برای سادگی فرض میکنیم که ویژگیهای اعضای هر یک از گروهها با یکدیگر یکسان است و تنها تفاوتی که میان مردم این کشور وجود دارد، فقط درآمد است. حالا در نظر بگیرید که برای پست ریاست دو نفر کاندیدا شدهاند. در اینجا اینکه این دو نفر از کدام گروه درآمدی هستند مهم نیست و قرار نیست به این موضوع بپردازیم که آیا وعدههای این دو نفر در راستای ایجاد منفعت برای گروهی که به آن تعلق دارند هست یا خیر. بنابراین آن چیزی که تعیین میکند مردم به کدام یک از این دو نفر رای بدهند، فقط برنامههایی است که این دو نفر مطرح میکنند و وعدههایی است که میدهند. میدانیم که اداره کشور خرج دارد. بیایید فرض کنیم که منابع درآمدی دولت فقط از طریق مالیاتها تامین شود. پس درآمدهای مالیاتی موضوع بسیار مهمی است و مالیات میتواند به یک ابزار بسیار مناسب برای جذب آرا تبدیل شود. در ادامه به برنامهها و وعدههای مالیاتی هر یک از دو فرد A و B که در انتخابات کاندیدا شدهاند میپردازیم.
برنامههای فرد A
در برنامههای فرد A همه افراد مشمول دادن مالیات بر درآمدشان هستند مگر اینکه درآمد آنها از یک سطحی کمتر باشد. بنابراین کسانی که از آن سطح خاص درآمد کمتری دارند، از پرداخت مالیات معاف میشوند. به عقیده فرد A نمیتوان بر درآمد این افراد مالیات بست چراکه آنقدر درآمد پایینی دارند که اگر بخشی از آن را مالیات دهند چیزی برایشان باقی نمیماند. گفتیم که چهار گروه درآمدی داریم. فرض کنید درآمد سالانه اعضای گروه اول هزار واحد، درآمد اعضای گروه دوم معادل دو هزار واحد، درآمد اعضای گروه سوم معادل سه هزار واحد و درآمد اعضای گروه چهارم نیز معادل چهار هزار واحد باشد. به عقیده فرد A کسانی که درآمدشان در سال هزار واحد است نباید مالیات بپردازند چراکه در صورت پرداخت مالیات در امرار معاش به مشکل میخورند. فرد A برنامه دارد که اگر به قدرت رسید، از گروه دوم، 20 درصد درآمدشان را مالیات بگیرد، از گروه سوم، 30 درصد درآمدشان را مالیات بگیرد و از گروه چهارم نیز 40 درصد درآمدشان را مالیات بگیرد.
فرض کنید هر گروه شامل 100 نفر است و بنابراین جمعیت کل مجموعاً 400 نفر است (بیایید برای راحتی محاسبات، از این نکته که خود دو کاندیدا نیز جزئی از جمعیت هستند بگذریم!). به این طریق اگر فرد A به قدرت برسد، درآمد مالیاتی دولت در هر سال برابر 290 هزار واحد خواهد بود. بهطوری که هر فرد که در گروه دوم است و سالانه دو هزار واحد درآمد دارد معادل 400 واحد مالیات میدهد.
هر فرد که در گروه سوم است و سالانه سه هزار واحد درآمد دارد، معادل 900 واحد مالیات میپردازد. نهایتاً هر فرد که در گروه چهارم است و سالانه چهار هزار واحد درآمد دارد، سالانه 1600 واحد مالیات میپردازد. بنابراین برای هر فرد از گروه اول هزار واحد، برای هر فرد از گروه دوم 1600 واحد، برای هر فرد از گروه سوم 2100 واحد و برای هر فرد از گروه چهارم 2400 واحد باقی میماند. طبق برنامههای فرد A، با این درآمد مالیاتی (290 هزار واحد) دولت او میتواند همه کالاهای عمومی را به خوبی تولید کند و مثلاً بهداشت و آموزش را برای همه فراهم کند.
برنامههای فرد B
در برنامههای فرد B هم مانند فرد A همه افراد مشمول دادن مالیات بر درآمدشان هستند مگر اینکه درآمد آنها از یک سطحی کمتر باشد. بنابراین کسانی که از آن سطح خاص درآمد کمتری دارند، از پرداخت مالیات معاف میشوند. به عقیده فرد B هم نمیتوان بر درآمد این افراد مالیات بست چراکه آنقدر درآمد پایینی دارند که اگر بخشی از آن را مالیات دهند چیزی برایشان باقی نمیماند. منتها برنامه فرد B یک تفاوت با برنامه فرد A دارد. در برنامه فرد B از گروه اول که مالیات گرفته نمیشود. اما اعضای گروه دوم معادل 20 درصد از درآمدشان را مالیات میدهند، افراد گروه سوم معادل 25 درصد از درآمدشان را مالیات میدهند و افراد گروه چهارم هم معادل 40 درصد از درآمدشان را مالیات میدهند. فرض کنید هدف فرد B از اینکه افراد گروه سوم بهجای 30 درصد مالیات، معادل 25 درصد مالیات دهند این است که آرای آنها را به سمت خود جذب کند که در نتیجه بتواند در انتخابات پیروز شود.
اما از آنجا که نمیتواند این موضوع را به این شکل مطرح کند (چراکه در این صورت رای اعضای گروههای دیگر را از دست خواهد داد)، در دفاع از برنامه خود برای کاهش پنجدرصدی مالیات گروه سوم و رساندن آن از 30 درصد به 25 درصد، اینگونه استدلال میکند که این کار منجر به افزایش انگیزه تولید و رشد اقتصادی میشود که نتیجه آن هم بهبود وضعیت کل اقتصاد و منتفع شدن همه خواهد بود و انتظار دارد که با ارائه این استدلال، همزمان با اینکه رای نیمی از اعضای گروه یک و دو و چهار را از دست نمیدهد، رای کل اعضای گروه سه را به سمت خود جذب کند و اینگونه پیروز انتخابات شود. اما در این صورت درآمد مالیاتی دولت او چقدر خواهد بود؟ تحت این شرایط درآمد مالیاتی دولتی که فرد B راس آن است، در سال معادل 275 هزار واحد خواهد بود. بدین صورت، برای هر فرد از گروه اول هزار واحد، برای هر فرد از گروه دوم معادل 1600 واحد، برای هر فرد از گروه سوم معادل 2250 واحد و برای هر فرد از گروه چهارم معادل 2400 واحد باقی خواهد ماند.
اما نتیجه چه خواهد شد. در این شرایط یا دولتی که فرد B در راس آن است باید به ارزش 15 هزار واحد از هزینههای خود کم کند و در واقع به ارزش 15 هزار واحد، کمتر کالای عمومی تولید کند که نتیجه آن برای مثال افت سطح بهداشت و آموزش و حملونقل عمومی و مواردی از این دست خواهد بود. یا اینکه باید به اندازه 15 هزار واحد کسری بودجه داشته باشد. در واقع از بانک مرکزی پول قرض کند که این راه هم با خود تورم را به همراه خواهد داشت. بنابراین هزینه کاهش مالیات گروه سوم جامعه (آن 100نفری که هر کدام سالانه سه هزار واحد درآمد داشتند) از 30 درصد به 25 درصد، یا افت کمیت و کیفیت تولید کالاهای عمومی خواهد بود یا تورم. تا اینجا ممکن است سوالات بسیار زیادی در ذهنتان ایجاد شده باشد. مثلاً اینکه آیا کاهش مالیات گروه سوم از 30 درصد به 25 درصد باعث این نخواهد شد که آنها پول بیشتری برای سرمایهگذاری داشته باشند و در نتیجه تولید بیشتری بکنند بهطوری که مثلاً بتوانند درآمد سالانه خود را از سه هزار واحد به 3900 واحد برسانند؟ چراکه اینگونه با همان مالیات 25درصدی هر کدام معادل 975 واحد مالیات خواهند داد و این در حالی است که وقتی 30 درصد مالیات میدادند، مالیات هر کدام معادل 900 واحد میشد. تحت این شرایط هم درآمد مالیاتی دولت افزایش پیدا کرده و هم اقتصاد رشد کرده است و در نتیجه همه از سیاستی که فرد B در پیش گرفته رضایت خواهند داشت.
یا ممکن است این نکته به ذهنتان رسیده باشد که افزایش درآمد اعضای گروه سوم از سه هزار واحد به 3900 واحد در نتیجه دادن مالیات 25درصدی بهجای 30 درصد، خود نتیجه تولید بیشتر و اشتغال بیشتر بوده و این بدان معناست که مثلاً افرادی که در گروه اول بودند و سالانه هزار دلار درآمد داشتند، حالا شغلهای بیشتر و درآمد بیشتری هم میتوانند داشته باشند. اگر بخواهیم اینگونه فکر کنیم، میتوانیم ساعتها در مورد معجزههایی که کاهش مالیات اعضای گروه سوم از 30 درصد به 25 درصد به وجود میآورند صحبت کنیم. حتی میتوانیم به جایی برسیم که فرد B را پیامبر خدا معرفی کنیم که با یک حرکت، تحول بسیار شگرفی در اقتصاد کشور X به وجود آورده است. اما صبر کنید! همه اینها یک مغالطه است. یکبار دیگر به موضوع فکر کنید و ببینید کجا قرار بوده سرتان کلاه گذاشته شود.
حل مغالطه
بیایید یکبار دیگر خیلی کوتاه مساله را مرور کنیم. فرد A به این نتیجه رسیده بود که با توجه به اینکه هر یک از گروهها چقدر درآمد دارند برای اداره کشور به بهترین شکل ممکن، سالانه به 290 هزار واحد درآمد مالیاتی نیاز دارد. فرد B با هدف جذب حداکثری رای گروه سوم به سمت خود، وعده داد که پنج درصد از مالیات آنها را کاهش دهد و درنتیجه اگر پیروز انتخابات شود، درآمد مالیاتی دولت او 275 هزار واحد خواهد بود. گفتیم که این یعنی کاهش کمیت و کیفیت تولید کالاهای عمومی یا تورم. اما سپس گفتیم که این کاهش پنجدرصدی مالیات گروه سوم «میتواند» درآمد آنها را از سه هزار واحد به 3900 واحد برساند و در نتیجه هم درآمد مالیاتی دولت افزایش یابد و هم تولید و اشتغال و درآمد سایر گروهها. حالا بگذارید به مغالطهای که در اینجا وجود دارد بپردازیم.
زمانی که حرف از درآمدهای مالیاتی و بهینه بودن نرخ مالیاتها میزنیم، یعنی شرایطی که تحت آن، همه چیز در بهترین حالت خود قرار خواهد گرفت. بنابراین اگر قرار باشد نرخ مالیات 25درصدی برای گروه سوم بهجای نرخ مالیات 30درصدی، هم درآمد مالیاتی بیشتری برای دولت به ارمغان بیاورد، هم اشتغال و تولید را بهبود ببخشد و هم درآمد اعضای دیگر گروهها را افزایش دهد، پس فرد A هم به آن روی خواهد آورد و همان برنامه را اجرا خواهد کرد. اگرچه احتمالاً خودتان تا همین جا به خوبی به مغالطهای که در توضیحات بالا وجود داشت پی برده باشید اما بگذارید بحث را ادامه دهیم. بیایید فرض کنیم که فرد A، نرخهای مالیاتیای را در برنامههای خود بیاورد که اقتصاد را در بهترین شرایط خود قرار میدهد. ما در اینجا ابداً به دنبال این نیستیم که بگوییم بهترین نرخ مالیاتها چیست. اینکه نرخهای مالیاتی ثابت بهتر است یا نرخهای مالیات تصاعدی یا کاهشی سوالی است که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست.
پس بیایید یکسری نرخ مالیات فرضی را برای گروههای یک و دو و سه و چهار در نظر بگیریم که بهترین نتیجه را برای اقتصاد رقم میزند. یعنی در عین اینکه بیشترین درآمد مالیاتی را برای دولت رقم میزند، بیشترین تولید و اشتغال را هم با خود به ارمغان میآورد. فرض کنید این نرخهای بهینه، نرخ صفر درصد برای اعضای گروه اول، نرخ 20 درصد برای اعضای گروه دوم، نرخ 25 درصد برای اعضای گروه سوم و نرخ 40 درصد برای اعضای گروه چهارم است. انگار دقیقاً همان نرخهایی که فرد B وعده میداد بیشترین عایدی را برای اقتصاد دارد. حالا فرض کنیم که واقعیت نیز همین است. اما تحت این شرایط فرد A نیز این نرخهای مالیاتی را در برنامه خود قرار میدهد. اکنون به نظرتان فرد B چه کار میکند؟ از آنجا که هدف فرد B جلب حداکثری رای اعضای گروه سوم است، مثلاً نرخ مالیات برای آنها را از 25 درصد به مثلاً 23 درصد کاهش میدهد. حالا آیا باز هم این توجیه را که کاهش مالیات گروه سوم از 25 درصد به 23 درصد برای اقتصاد و همه جامعه خوب است میپذیرید؟ (با همان توجیهی که قبلاً ارائه شد). ابداً خیر.
جنگ بر سر جلب آرا
زمانی که فرد A نرخهای مالیاتی صفر درصد را برای گروه اول، 20 درصد را برای گروه دوم، 25 درصد را برای گروه سوم و 40 درصد را برای گروه چهارم در برنامههای خود به مردم ارائه کند (با فرض اینکه این نرخها بهترین نتیجه را برای کل اقتصاد به همراه خواهد داشت) و فرد B با هدف جلب حداکثری رای گروه سوم به سمت خود مالیات آنها را از 25 درصد به 23 درصد کاهش دهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در اینجا تحت دو شرایط دو نتیجه ممکن است رقم بخورد. اگر اعضای گروه اول و دوم و چهارم همگی بدانند که نرخ مالیات 25درصدی برای گروه سوم بهترین نتیجه را برای اقتصاد رقم خواهد زد، همگی به فرد A رای میدهند (حتی در یک جامعه آرمانی اگر اعضای گروه سوم به این نتیجه برسند که اگر بهجای 23 درصد، 25 درصد از درآمدشان را مالیات بدهند، به نفع همه خواهد بود، به فرد A رای خواهند داد اما در اینجا چنین فرضی را نمیکنیم).
اما اگر فرد B بداند که همه مردم میدانند استراتژی فرد A برای کل اقتصاد بهتر است، همان مالیات 25درصدی را برای گروه سوم در نظر خواهد گرفت چراکه میداند با کاهش مالیات آنها به 23 درصد، اگرچه رای حداکثری آنها را به دست خواهد آورد اما رای خود از گروه اول و دوم و چهارم را از دست خواهد داد. تحت این شرایط فرد B به دنبال راه دیگری برای پیروزی در انتخابات خواهد بود. اما تحت هر شرایطی شفافیت حداکثری و آگاهی حداکثری مردم، هم فرد A و هم فرد B را به این نتیجه خواهد رساند که برای پیروزی در انتخابات باید کاملاً سالم بازی کنند. اما این اتفاق احتمالاً هیچگاه نخواهد افتاد. اینکه چه نرخ مالیاتیای بهینه است همواره مبهم خواهد بود. حتی اگر فرد A به جواب برسد و نرخهای مالیات بهینه را بیابد، نخواهد توانست همه مردم را اقناع کند چراکه در مقابل او، فرد B وجود دارد که مالیات 23درصدی برای گروه سوم را بهجای مالیات 25درصدی، برای اقتصاد، نرخ مالیات بهینه معرفی میکند. بنابراین در مرحله اول، توانایی فرد A و B در اقناع مردم نتیجه انتخابات را تعیین میکند. اما از شانس بد جوامع، کسانی که بیشترین قدرت اقناع را دارند، همیشه بهترین نتیجهها را برای اقتصاد رقم نخواهند زد.
در جنگی که در خواهد گرفت، اگر فرد A به این نتیجه برسد که نمیتواند مردم را اقناع کند که مالیات 25درصدی برای گروه سوم، یک نرخ مالیات بهینه است و ببیند که اصرار بر آن، منجر به شکست او در انتخابات میشود، مجبور خواهد شد که نرخهای مالیات پایینتری را به مردم وعده دهد تا رای آنها را به سمت خود جذب کند. اما فرد B نیز همین کار را خواهد کرد. در این شرایط دیگر نرخهای مالیات بهینه مهم نخواهند بود و هم فرد A و هم فرد B نرخهای مالیاتی را به مردم وعده میدهند که برایشان بیشترین رای را به ارمغان بیاورد. هر کدام نیز سعی خواهند کرد استراتژی طرف مقابل را تخریب کنند. اینجا زمانی است که پوپولیسم شکل میگیرد و لابیگری و فساد شایع میشود. بازنده چه کسانی خواهند بود؟ مردم. در جنگی که میان فرد A و B به وجود آمده حتی ممکن است اعضای یک گروه با استدلالهای دروغ و مغالطههای مختلف بهطور کامل از دادن مالیات معاف شوند. طبیعتاً آن گروهی کمترین مالیات را خواهد داد یا از مالیات معاف خواهد شد که بتواند اعضای دیگر گروهها را راضی به رای دادن به فرد B بکند و از آنهایی که کمترین آگاهی را دارند بیشترین مالیات گرفته خواهد شد.
چاره چیست؟
تا اینجا فرض کردیم که فرد A کسی است که در مرحله اول، نرخهای مالیاتی را در نظر میگیرد که بیشترین منفعت را برای جامعه به ارمغان بیاورد. اما دیدیم که در جنگ با فرد B احتمالاً مجبور میشود نرخهای مالیاتی دیگری را در برنامه خود به مردم ارائه کند که بازنده انتخابات نباشد. اما واقعیت این است که بهتر است هرگز منتظر چنین فردی نباشیم و امیدمان را به خوب بودن یا بد بودن افرادی که کاندیدای انتخابات میشوند نبندیم. البته ممکن است فردی کاندیدای انتخابات شود که هم بهترین نرخهای مالیات بهینه را در برنامهاش داشته باشد و هم قدرت اقناع مردم را. اما نکته اینجاست که منتظر چنین فردی ماندن، بهترین کار نیست. بهترین کار این است که مردم آگاهی خود را افزایش دهند و به شاخصهایی که نشان میدهند فرد A و B چقدر در جهت منافع آنها گام برمیدارند دقت کنند و سپس امید به ظهور فردی داشته باشند که مشکلاتشان را حل کند. این منطق نظریه بازی و استراتژی درست است.
بگذارید به بحث اصلی برگردیم. فرد A چه از ابتدا بهترین نرخهای مالیاتی را در برنامهاش بیاورد و چه مانند فرد B باشد، در نهایت مردم بازنده خواهند بود. اما چاره چیست؟ چه چیزی میتواند این انگیزه را در فرد A و فرد B به وجود آورد که به دنبال نرخهای مالیات بهینه باشند؟ طبیعتاً اگر نرخهای مالیات بهینه بتوانند بیشترین رای را برای آنها به ارمغان بیاورند، به دنبال این نرخها خواهند بود. پس نهایتاً آنچه تعیین میکند که اقتصاد چه سرنوشتی داشته باشد، میزان آگاهی مردم است. اگر فرد A نرخهای مالیات بهینه را به مردم وعده دهد و مردم هم به این آگاهی برسند که کار درست را فرد A برایشان انجام خواهد داد، فریب وعدههای فرد B را نمیخورند و حتی اگر قدرت اقناع فرد A کمتر از فرد B باشد، از آنجا که واقعیت را میبینند فریب زبان فرد B را نخواهند خورد. اما مشکل آنجاست که همه مردم نمیتوانند به متخصصان اقتصاد تبدیل شوند. با وجود این مشکل، در کنار اهمیت بسیار بالای تلاش برای افزایش آگاهیها به منظور نیفتادن در دام فریبهای فرد B و نیفتادن در دام پوپولیسم و وعدههای دروغین، باید بگوییم که شناختن کسی که وعدههای دروغین میدهد کار چندان مشکلی نیست.
هم فرد A و هم فرد B از خود رد بهجای خواهند گذاشت. ممکن است قبل از دوره اولی که به قدرت میرسند یافتن چنین ردهایی مشکل باشد اما قطعاً بعد از دوره اولی که به قدرت رسیدند سرنخهایی را میتوان در پس عملکردشان یافت که به مردم کشور X در انتخابات بعدی کمک خواهد کرد. اگر فرد B با وعدههای دروغین خود به قدرت برسد، نهایتاً اقتصاد به مشکل خواهد خورد. مشکلاتی که سعی خواهد کرد آنها را توجیه کند. سرنخهایی که مردم کشور فرضی X را به این نتیجه خواهد رساند که فرد B به آنها وعدههای دروغین داده و وعدههایش که برای جذب آرای آنها بوده است، در مشکلات اقتصادیای که برای کشورشان به وجود آمده نیستند. یعنی نباید به دنبال این سرنخها در مشکلات اقتصادی گشت. مشکلاتی مانند افت کمیت و کیفیت تولید کالاهای عمومی یا تورم و بیکاری، به سادگی برای فرد B قابل دفاع خواهند بود. این سرنخها را باید در جای دیگری یافت. جایی که ریشههای فساد در آنجا تغذیه میشود یعنی عدم شفافیت.
فرد B برای توجیه ناکارآمدی عملکرد دولت خود، مجبور به محدود کردن شفافیت خواهد بود. بنابراین مردم کشور X علاوه بر افزایش آگاهی خود در مورد مسائل خرد و کلان اقتصاد، میتوانند به این نکات توجه کنند: اینکه فرد B چقدر با آنها شفاف است؛ اینکه تحت حکمرانی فرد B حاکمیت قانون در چه سطحی قرار دارد و اینکه آزادی فضای رسانه چقدر است. اینها بهترین شاخصها برای رسیدن به این نتیجه است که فرد B آنها را فریب داده است یا خیر. مقایسه وعدههای فرد B با عملکردش اگرچه مفید است، اما کمک چندانی به مردم کشور X نخواهد کرد که دلیل آن را در بالا توضیح دادیم. همچنین معمولاً سیاستمداران زمانی شروع به دادن وعدههایی در مورد کاهش مالیات میکنند و حرف از معافیتهای مالیاتی میزنند که انتخابات نزدیک است.
معافیتها و کاهش نرخ مالیات
آنچه در مورد کشور فرضی X خواندیم، واقعیت دارد. در دنیای واقعی سیاستمداران به سادگی از چنین ترفندهایی برای جذب رای استفاده میکنند. در عمل چندان فرقی هم نمیکند که در مورد کشورهای توسعهیافته صحبت میکنیم یا کشورهای در حال توسعه. معافیتهای مالیاتی و کاهش نرخ مالیات، هر دو یک چیز هستند. هر دو ابزاری هستند برای جذب رای گروه یا طبقهای خاص که هزینه آن را جامعه میپردازد. نشان دادیم که پرداخت این هزینه یا از طریق کاهش کمیت و کیفیت تولید کالای عمومی خواهد بود یا از طریق تورم. اگر میبینید که در کشورهایی همچون ایالاتمتحده، کانادا، فرانسه و امثال اینها، سیاستمداران خیلی حرف از معافیتهای مالیاتی برای گروهی خاص نمیزنند و معمولاً به وعدههایی در مورد کاهش نرخ مالیات برای طبقه درآمدی بهخصوصی بسنده میکنند، به این خاطر نیست که آنها سیاستمدارانی خوب هستند. همچنین اگر جایی شنیدید که در بعضی از کشورها سیاستمداران در بحبوحه انتخابات حرف از معافیتهای مالیاتی زدهاند، به این معنا نیست که آنها سیاستمدارانی بد هستند و اگر مثلاً سیاستمداران کشورهای توسعهیافته در این کشورها بودند، همه چیز تغییر میکرد.
سیاستمدار خوب و بد نداریم. همه چیز را انگیزهها تعیین میکند و انگیزهها نیز از سوی سیستم هدایت میشوند. اگر در یک کشور توسعهیافته، سیاستمداری که در قدرت است برای پیروزی در انتخابات و رسیدن به قدرت برای دور دوم، مثلاً به مردم طبقه متوسط وعده کاهش نرخ مالیات بر درآمد آنها را دهد که در نتیجه رای آنها را به سمت خود جذب کند، به این معنا نیست که مثلاً به نظرش دادن معافیت مالیاتی کامل به آنها به ضرر اقتصاد خواهد بود؛ بلکه میداند که تا یک حدی میتواند از جنگافزار خود استفاده کند. همین سیاستمدار اگر در کشوری بود که سیستم به او اجازه دادن معافیت مالیاتی کامل به گروهی خاص را میداد و میتوانست برای به تصویب رساندن قانون معافیت مالیاتی با نمایندگان به راحتی لابی کند، و همچنین با دادن معافیت مالیاتی کامل به گروهی خاص، رای دیگر گروهها را چندان از دست نمیداد، این کار را میکرد. در طرف مقابل، سیاستمداران در کشورهای در حال توسعه معمولاً اگر بخواهند برای پیروزی در جنگ انتخاباتی، به جنگافزار مالیاتی خود روی آورند، وعده معافیتهای مالیاتی را به گروهی خاص خواهند داد. چراکه در کشورهای در حال توسعه، معمولاً کاهش نرخهای مالیات برای گروههای خاص، رشوه بزرگی به شمار نمیرود؛ اما معافیتهای مالیاتی چرا. همچنین در این کشورها، معافیتهای مالیاتی به گروههای خاص، منجر به این نمیشود که کسی که قبلاً میخواست به سیاستمداری که وعده معافیت مالیاتی را داده رای دهد، حالا نظرش عوض شود. چراکه در این کشورها معمولاً مردم نسبت به اهمیت مالیات ناآگاه هستند. در ادامه مثالهایی را از کاهش نرخهای مالیاتی در جهان توسعهیافته برای جذب رای آوردهایم. همچنین باید بگوییم که معافیتهای مالیاتی همیشه برای جذب رای نیستند. یعنی اینگونه نیست که هرگاه دیدیم یا شنیدیم که در یک کشور عدهای از دادن مالیات معاف شدهاند، این معافیت، یک رشوه انتخاباتی به آنها بوده است.
کاهش نرخ مالیات: ایالاتمتحده
اخیراً مشاور ارشد اقتصادی دونالد ترامپ، لری کادلو، به تخفیفهای مالیاتی طبقه متوسط این کشور اشاره کرده است. این در حالی است که ترامپ برای انتخابات سال 2020، به دنبال راهی برای جذب هرچه بیشتر آرای عمومی به سمت خودش است. لری کادلو گفته است که رئیسجمهور از من خواسته به دنبال چیزی با عنوان «کاهش مالیاتی 2» (tax cuts 2.0) باشم. ترامپ زمانی این را از لری کادلو خواسته که تنها یک سال باقی مانده که رایدهندگان تصمیم بگیرند باید ترامپ را برای دور دوم نیز وارد کاخ سفید کنند یا خیر. البته بعید است که حزب دموکرات که کنترل کنگره ایالاتمتحده را در دست دارد، با کاهش مالیات طبقه متوسط موافقت کند و قانون آن را به تصویب برساند؛ چراکه این کار شانس ترامپ را برای پیروزی مجدد در انتخابات سال 2020 افزایش خواهد داد. کاخ سفید از سال 2017 بهطور پیاپی قولهایی را در مورد کاهش مالیات طبقه متوسط داده است. تا جایی که سال پیش ترامپ قول داده بود که مالیات طبقه متوسط را 10 درصد کاهش دهد. البته باید به این موضوع توجه داشت که در حالی که ترامپ در تلاش است با کاهش مالیات طبقه متوسط، رای این گروه از مردم آمریکا را به سمت خود بکشد، انجام چنین کاری به این معناست که کسری بودجه در ایالاتمتحده بیش از پیش افزایش یابد و این نگرانیهای زیادی را به وجود میآورد.
کاهش نرخ مالیات: بریتانیا
به گزارش تلگراف (TELEGRAPH.CO.UK) در 4 دسامبر سال 2019، بوریس جانسون در روزهایی که نهایتاً قرار است سرنوشت برگزیت معلوم شود، قول داده است که میلیونها خانواده به اندازه 200 پوند از پرداخت مالیات معاف شوند. همچنین به گزارش گاردین در 27 سپتامبر 2019، بوریس جانسون قول داده است که آستانه پرداخت مالیات را برای کسانی که بیشترین نرخهای مالیات بر درآمد را پرداخت میکنند، از 50 هزار پوند به 80 هزار پوند افزایش دهد. این تغییر به این معناست که درآمدهای مالیاتی دولت بریتانیا در سال هشت میلیارد دلار کاهش خواهد یافت و همچنین درآمد بالاترین طبقه درآمدی بریتانیا افزایش قابل توجهی را به خود خواهد دید. این سیاست بوریس جانسون، 5 /2 میلیون نفر را از گروهی که بالاترین نرخ مالیات بر درآمد را میدادند خارج میکند. همچنین در یک خبر دیگر به نقل از تایمز (thetimes.co.uk) در 5 دسامبر 2019 میخوانیم که بوریس جانسون وعده داده است که بعد از اینکه بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شد، مالیات بر درآمد کاهش خواهد یافت. او قول داده است که با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، بودجه را طوری خواهد بست که به موجب آن، مالیات بر درآمد کاهش قابل توجهی را به خود ببیند. این وعدههای جانسون بخش مهمی از تلاش او برای همراه کردن مردم بریتانیا در جریان خروج این کشور از اتحادیه اروپاست.
کاهش نرخ مالیات: استرالیا
به گزارش والاستریت ژورنال در 8 می 2018، دولت محافظهکار استرالیا در آن زمان در بودجه سالانه خود، پیشنهاد کرده بود که مالیاتها کاهش یابد. تحلیلگران این کار دولت محافظهکار استرالیا را به این دلیل میدیدند که این دولت میخواست آرا عمومی را برای انتخابات به سمت خود جذب کند. نخستوزیر مالکوم تورنبول که یک استایل آمریکایی به خود گرفته بود و میگفت کاهش مالیاتها، رشد اقتصادی را تحریک میکند و با این استدلال میخواست روی جلب آرای عمومی شرطبندی کند. تورنبول گفته بود که اگر مجدداً نخستوزیر شود، برنامهای را اجرایی خواهد کرد که به موجب آن، طی هفت سال، مالیاتها کاهش یابد و طبق این برنامه قرار بود در ابتدا مالیات افرادی که در طبقه پایین درآمدی و طبقه متوسط جای میگیرند کاهش یابد. اگرچه در نهایت مالکوم تورنبول موفق نشد برای دور دوم، نخستوزیر استرالیا شود. از آگوست 2018، اسکات موریسون، رئیس حزب لیبرال استرالیا، نخستوزیر این کشور بوده است.
کاهش نرخ مالیات: کانادا
یکی از مقالات فایننشال پست در 25 سپتامبر 2019 به کاهش مالیاتها و جنگی که با ابزار کاهش مالیات برای جذب رای در کانادا به راه افتاده است میپردازد. عنوان گزارش این است: «تجزیه و تحلیل قولهای احزاب مبنی بر کاهش مالیاتها در انتخاباتی که به یک جنگ برای جذب رای تبدیل شده است.» این در حالی بوده است که هیچ کدام از احزاب این کشور هم حرفی در مورد اینکه چگونه میخواهند هزینه این کاهش مالیات را بپردازند نمیزدند. هر دو حزب لیبرال و محافظهکار کانادا وعده میدادند که حدود 300 دلار از مالیات بر درآمد را برای یک مالیاتدهنده معمولی کاهش دهند. بگذارید بخشی از این مقاله را با یکدیگر بخوانیم؛ مقالهای که به قلم مایکل اسمارت نوشته شده است:
«یک کانادایی عاقل یکبار گفته است که انتخابات، زمانی برای بحث در مورد مسائل جدی نیست. برای اثبات، من ایدههای خطمشی مالیاتی سال 2019 هر دو حزب لیبرال و محافظهکار را برایتان ذکر میکنم. چند ماه پیش، به نظر میرسید که این انتخابات، یک رفراندوم در مورد خطمشیهای قیمتگذاری کربن باشد. اما در حال حاضر به نظر میرسد که این انتخابات به یک جنگ تبدیل شده است که ابزار آن نیز قولهایی مبنی بر کاهش مالیاتهاست. هر دو حزب گفتهاند که برنامه دارند اگر به قدرت رسیدند، مالیات بر درآمد یک شهروند معمولی را تا حدود 300 دلار کاهش دهند. ممکن است این عدد خیلی بزرگ به نظر نرسد اما اگر هر کدام از این احزاب به قدرت برسند و این برنامه را به اجرا درآورند، درآمد مالیاتی سالانه پنج میلیارد دلار کاهش خواهد یافت. اگرچه هر دو حزب محافظهکار و لیبرال کانادا در جنگ انتخاباتی خود، وعده کاهش مالیاتها را میدهند که بدین طریق رای بیشتری را به سمت خود جذب کنند، اما جزئیات برنامههای آنها از یکدیگر متفاوت است. در وعدههای محافظهکاران، بیشترین منفعت ناشی از کاهش مالیاتها نصیب خانوارهایی میشود که در دهکهای بالای درآمدی قرار دارند و در وعدههای لیبرالها، همه خانوارها تقریباً بهطور یکسان از کاهش مالیاتها منتفع میشوند. تا اینجای کار هم هیچ کدام از این دو حزب، توضیح جامعی ارائه ندادهاند که نشان دهد چگونه میخواهند هزینه این وعدههای خود را بپردازند. اینکه کاهش مالیات داشته باشیم چیز خوب و قشنگی است اما پیامدهایی را با خود به همراه دارد. زمانی که مالیاتها کاهش یابد و برنامههایی برای جبران آن ارائه نشود، یعنی قرار است کسری بودجه دولت افزایش یابد. موضوعی که بسیار بدیهی است.»
معافیتهای بدون هدف جذب رای
هر سال، میلیونها آمریکایی منتظر هفتههایی میمانند که پیامهایی را در مورد مالیاتهایی که باید بدهند دریافت کنند و در حین اینکه پولهایشان را برای دادن مالیات کنار میگذارند، به این فکر میکنند که با دلارهایی که به جیب عمو سام میرود چه کارهایی میتوانستند بکنند. اما همه در آمریکا چنین فرآیندی را تجربه و طی نمیکنند. گروههایی وجود دارند که معاف از مالیات هستند (tax exempted) و بر درآمدشان مالیات نمیدهند. در ایالاتمتحده آمریکا، پنج گروه اصلی وجود دارند که از مالیات معاف هستند: سازمانهای غیرانتفاعی، شهروندان خارجی، مالیاتدهندگان با درآمد پایین، مالیاتدهندگانی که کسریهای درآمدی زیادی دارند و مالیاتدهندگانی که خانواده بزرگی دارند.
در ایالاتمتحده، هر سازمانی که به دنبال سود نباشد و به کارهای مذهبی، آموزشی و انساندوستانه مشغول باشد (مانند کلیساها، دانشگاهها، بیمارستانها، صلیب سرخ و مکانهایی که به بیخانمانها جایی برای خوابیدن میدهند) معاف از پرداخت مالیات هستند. همچنین خارجیانی که در ایالاتمتحده زندگی یا کار میکنند اما شهروند این کشور به حساب نمیآیند یا گرینکارت ندارند، معاف از پرداخت مالیات بر درآمدشان هستند. به علاوه کسانی که درآمد پایینی دارند و درآمدشان به حدی نمیرسد که مشمول مالیات شوند، معاف از پرداخت مالیات هستند. همچنین کسانی که درآمدشان به حدی میرسد که مشمول مالیات شوند، اما هزینههایی که برای درمان دارند، درآمدی را که برایشان باقی میماند آنقدر کاهش دهد که زیر خط درآمدیای که مشمول مالیات میشود بیفتند، معاف از مالیات میشوند. مضاف بر این چهار گروه، کسانی که خانواده بزرگی دارند، از پرداخت مالیات در ایالاتمتحده معاف هستند. برای مثال زوجی که شش فرزند دارند قادر هستند که درآمد مشمول مالیاتشان را تا 29200 دلار کاهش دهند (در سال 2010 اینگونه بود). همچنین در ایرلند، تحت شرایط به خصوصی، درآمدی که از سوی نویسندگان، آهنگسازان، مجمسهسازان و نقاشان به خاطر فروش آثارشان حاصل میشود، معاف از مالیات است. بخش 195 از قانون مالیاتی سال 1997 ایرلند، میگوید اگر آثاری که از سوی گروههای مذکور خلق میشوند، بدیع باشند و از جایی کپی نشده باشند و همچنین روح هنری و فرهنگی داشته باشند، درآمد حاصل از فروششان معاف از مالیات است. اما همه هنرمندان در ایرلند معاف از مالیات بر درآمدشان نیستند. برای اینکه تعیین شود چه آثاری ویژگیهایی را دارند که درآمد حاصل از فروششان معاف از مالیات شود، یک دفترچه راهنما وجود دارد.
در ادامه نمونهای از کارهای هنریای را که درآمد حاصل از فروششان معاف از مالیات نمیشود آوردهایم. برای مثال کتاب یا نوشتهای که منتشر شده که دانشآموزان یا دانشجویان از آن استفاده کنند، کتاب یا نوشتهای که منتشر شده که جنبه آموزشی برای صاحبان کسبوکارها داشته باشد، نوشتهای که در روزنامهها و ژورنالها به چاپ رسیده باشد، نوشته یا موسیقیای که با هدف تبلیغات و برای کسبوکارها خلق شده باشد و عکسها یا نقاشیهایی که با هدف تبلیغات خلق شده باشند، درآمد حاصل از فروششان معاف از مالیات نیست.
جنگ احزاب
وقتی یک سیاستمدار با هدف جذب آرا و پیروزی در انتخابات، وعده معافیتهای مالیاتی را به گروهی خاص میدهد یا به طبقهای خاص وعده میدهد که در صورت پیروزی در انتخابات، نرخ مالیات را برای آنها کاهش خواهد داد (با این استدلال که کاهش نرخ مالیات به نفع همه خواهد بود)، سیاستمدارانی که در مقابل او قرار دارند بیکار نمیمانند. این جنگ در واقع جنگ احزابی است که برای رسیدن به قدرت یا در قدرت ماندن، هر کاری میکنند. به مثالی که در مورد ایالاتمتحده و ترامپ زدیم توجه کنید. ترامپ در سال 2020 مجدداً میخواهد پیروز انتخابات شود. او مدتهاست که وعده میدهد نرخ مالیات طبقه متوسط را کاهش دهد و هرچه به انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده نزدیکتر میشویم، این وعدهها بیشتر میشود و او بیشتر از قبل به دنبال این است که نشان دهد برنامههای خوبی برای این کاهش نرخ دارد. اما در مقابل ترامپ و حزب جمهوریخواه چه کسانی قرار دارند؟ حزب دموکرات.
اعضای حزب دموکرات به هیچوجه نمیخواهند رای طبقه متوسط به سمت ترامپ متمایل شود (شاید بهتر است بگوییم متمایلتر). بنابراین آنها که کنترل قدرت کنگره را در دست دارند با طرحهای اینچنینی ترامپ موافقت نخواهند کرد و بهطور آشکار مخالفتهای خود را با برنامه کاهش نرخ مالیات طبقه متوسط نشان خواهند داد. البته آنها نیز سعی میکنند در برابر برنامه ترامپ استدلالهایی را مطرح کنند که نشان دهند هدفشان خرید رای مردم و رشوه دادن به مردم نیست، بلکه خیر جامعه را میخواهند. اما واقعیت لزوماً با این استدلالها همخوانی ندارد. دموکراتها وقتی میخواهند طرح کاهش نرخ مالیات طبقه متوسط را زیر سوال ببرند، به این موارد اشاره میکنند: اینکه با کاهش درآمدهای مالیاتی چه بر سر کسری بودجه ایالاتمتحده خواهد آمد؟ اینکه کمیت و کیفیت کالاهای عمومی و خدمات عمومی تا چه حد افت خواهد کرد؟ اینکه با کاهش درآمدهای مالیاتی نابرابری چقدر بیشتر خواهد شد؟ چنین چیزی را میتوانید در بریتانیا، کانادا و استرالیا هم ببینید که در قسمتهای قبل به آنها اشاره کردیم. برای مثال در کانادا دیدیم که هر دو حزب برای جذب رای به سمت خود چگونه وعده کاهش نرخهای مالیاتی را به مردم میدهند بدون اینکه بتوانند به این سوال پاسخ دهند که کاهش درآمدهای مالیاتی را چگونه جبران خواهند کرد.
در بریتانیا هم جنگ احزاب در جریان است. سیاستمداری که در بریتانیا در قدرت است، یعنی بوریس جانسون به تازگی نخستوزیر این کشور شده است و وعدههای او برای کاهش نرخ مالیات، برای پیروزی مجدد در انتخابات نیست. بلکه به برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) ربط دارد. بگذارید ابتدا کمی به مساله برگزیت بپردازیم. جانسون به عنوان وزیر خارجه قبل از اینکه طرفدار جنگ با سوریه شود، مخالف آن بود و حتی در مورد خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، رفتاری دوگانه از خود نشان داده بود. جانسون بعد از اینکه سالها اتحادیه اروپا را تحسین کرده بود و میگفت اتحادیه اروپا باعث طولانیترین دوره صلح بعد از پکس رومانا (Pax Romana) یا صلح رومی است، نظرش را عوض کرد و گفت آزمایش اتحادیه اروپا، چیزی همچون رویاهای تبآلود ناپلئون و هیتلر است و محکوم به شکست است و اگرچه جانسون از سوی ترزا می نخستوزیر پیشین بریتانیا به این سمت گماشته شده است، اما این دو هیچگاه روی موضوعات علیالخصوص روی برگزیت نظرات مشترک نداشتهاند. جانسون، ستوننویس سیاسی و دانشآموخته آکسفورد، در طول دوران شغلیاش، به عنوان یک فرصتطلب و یک فرد مردمدوست شهرت یافته است. فردی که در جایگاهی میایستد که مردم از او حمایت کنند تا بدین طریق پیشرفتهای سیاسیاش را تضمین کند. اینکه بوریس جانسون با چه منطقی نهایتاً تصمیم گرفته که روی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا قمار کند در اینجا مهم نیست، نکته مهم وعدهای است که میدهد. اینکه بعد از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نرخ مالیاتها را کاهش دهد. در مقابل مخالفان او و مخالفان برگزیت، سعی خواهند کرد که در کنار استدلالهایی که برای مخالفتشان در مورد برگزیت میآورند، از طریق محکوم کردن برنامه مالیاتی جانسون به او حمله کنند.
سیاستمداران و اخلاق
آیا سیاستمدار اخلاقمدار وجود ندارد؟ یعنی سیاستمداری که هدفش فقط و فقط بهبود اوضاع اقتصادی جامعه باشد وجود ندارد؟ آیا سیاستمداری که حتی اگر آسیب ببیند و جانش در خطر بیفتد، هدفش را، در راستای خیر اجتماعی تعریف کند وجود ندارد؟ پاسخ به این سوال به هیچوجه مثبت نیست چراکه سیاستمدارانی در طول تاریخ وجود داشتهاند که هدفشان، افزایش رفاه اجتماعی بوده است بدون اینکه چیزی برای خودشان بخواهند و عملکردشان ناشی از اخلاقمداریشان بوده است. اما سوال مهمتر این است که آیا باید روی اخلاقمداری سیاستمدار حساب باز کنیم؟ پاسخ به این سوال هم به هیچوجه مثبت نیست. آنچه باید مبنای ما برای تنظیم سیستم باشد، فقط باید انگیزهها باشد. مساله اخلاق در تنظیم سیستم جایی ندارد. سیستم باید طوری عمل کند که هم سیاستمدار اخلاقمدار و هم سیاستمدار بیاخلاق، هم سیاستمداری که همه چیزش را فدای مردم میکند و هم سیاستمداری که منافع شخصیاش در راستای منافع اجتماعی نیست، در راستای خیر اجتماعی عمل کند.
حال به مساله معافیتهای مالیاتی و کاهش نرخ مالیات با هدف جذب آرای عمومی بازمیگردیم. آیا باید انتظار داشته باشیم که سیاستمداری که در قدرت است یا برای رسیدن به قدرت تلاش میکند، وعدههایی را دهد که در نتیجهاش اقتصاد در یک چرخه خیر قرار گیرد؟ مثلاً آیا میتوانیم بگوییم که سیاستمدار X فرد خیرخواهی است و بنابراین اگر وعده معافیت مالیاتی را برای گروهی خاص میدهد (یا نمیدهد) یا وعده کاهش نرخ مالیات را برای طبقهای خاص میدهد (یا نمیدهد)، میخواهد کار درست را برای جامعه به ثمر برساند؟ ابداً نمیتوانیم چنین فکر کنیم. آنچه باید به دنبال آن باشیم، به وجود آمدن سیستمی است که در آن، سیاستمدار انگیزه انجام کار درست را برای اقتصاد داشته باشد. سیستمی که هم سیاستمدار اخلاقمدار و هم سیاستمدار بیاخلاق در آن به یک شکل عمل کنند. همانطور که در ابتدای بحث مطرح کردیم، فقط شفافیت میتواند منجر به تولد چنین سیستمی شود. زمانی که شفافیت وجود نداشته باشد، دیگر تفکیک قوا نیز معنا نخواهد داشت و نمیتوانیم مثلاً از پارلمان انتظار داشته باشیم که دولت را کنترل کند و مانع از این شود چیزی که برای اقتصاد مضر است، انجام نشود. وقتی شفافیت وجود ندارد، تفکیک قوایی هم در عمل وجود نخواهد داشت و لابیها و دستهای پشتپرده سرنوشت یک جامعه را تعیین خواهند کرد.
منابع:
1- https: / /www.investopedia.com /financial-edge /0411 /5-groups-that-dont-pay-taxes.aspx
2-https: / /www.citizensinformation.ie /en /money_and_tax /tax /income_tax /artists_exemption_from_income_tax.html
3- https: / /www.cnbc.com /2019 /11 /12 /trump-advisor-larry-kudlow-teases-tax-cut-during-2020-election.html
4- https: / /www.telegraph.co.uk /politics /2019 /12 /04 /millions-people-will-get-200-tax-cut-within-weeks-tories-elected /
5- https: / /www.theguardian.com /politics /2019 /sep /27 /boris-johnsons-tax-pledge-would-cost-8bn-a-year-ifs-says
6- https: / /www.thetimes.co.uk /article /election-2019-boris-johnson-to-offer-tax-cut-after-brexit-wgp7xr8bt
7- https: / /www.wsj.com /articles /an-election-looming-australian-government-tries-tax-cuts-1525773466
8- https: / /business.financialpost.com /news /election-2019 /breaking-down-the-parties-tax-cut-pledges-in-an-election-thats-evolved-into-a-bidding-war-for-votes
9- https: / /apnews.com /a6642ace1f6d4c38a52e64875651c6aa