همه مسوولاند
تحلیلی بر اهمیت پارادایم شیفت و تغییر انگارههای ذهنی درباره نظام اقتصادی
از دهه 1320 با اشغال کشور از سوی متفقین، ایرانیان با کاهش قدرت حاکمه مواجه شدند و با تضعیف جایگاه حکومت وقت، گروههای سیاسی مختلف، مجال آن را یافتند که سیطره نفوذ خود را در جامعه گسترش دهند؛ ازجمله، یکی از مهمترین این گروهها، یعنی حزب توده ارتباط عمیقی با نسل جوان و روشنفکران جامعه برقرار کرد و این حزب تا بعد از کودتای 28 مرداد و حتی پیروزی انقلاب در جهتدهی گروهها و جریانهای سیاسی و حتی گروههایی که خود را سوسیالیست نمیدانستند، نقش مهمی ایفا میکرد.
از دهه 1320 با اشغال کشور از سوی متفقین، ایرانیان با کاهش قدرت حاکمه مواجه شدند و با تضعیف جایگاه حکومت وقت، گروههای سیاسی مختلف، مجال آن را یافتند که سیطره نفوذ خود را در جامعه گسترش دهند؛ ازجمله، یکی از مهمترین این گروهها، یعنی حزب توده ارتباط عمیقی با نسل جوان و روشنفکران جامعه برقرار کرد و این حزب تا بعد از کودتای 28 مرداد و حتی پیروزی انقلاب در جهتدهی گروهها و جریانهای سیاسی و حتی گروههایی که خود را سوسیالیست نمیدانستند، نقش مهمی ایفا میکرد. به دلیل اثرگذاری حزب توده بر نخبگان و بر حوزه سیاسی- اجتماعی ایران، حتی گروههای مذهبی نیز با گرایشات چپ همراه شدند. عامل دیگری که سبب شد، نگرشهای سوسیالیستی پیروان بسیاری را در ایران به خود جلب کند، افزایش قدرت شرق در برابر غرب، پس از جنگ جهانی بود. بلوک شرق و در راس آن شوروی، مهد مکتب سوسیالیسم بود و در نتیجه اغلب روشنفکران تصور میکردند که در برابر دنیای غرب و نظام سرمایهداری مبتنی بر بازار آزاد، آلترناتیوی وجود دارد که از قدرت بسیاری برخوردار است. به ویژه در دهههای 1950 و 1960 قدرت شرق در حال پیشروی بود و کسی تصور نمیکرد که این پیشرفت به سقوط منتهی شود. این دلایل سبب شد که بیشتر روشنفکران و نخبگان اجتماعی و سیاسی کشور، دل به تفکرات سوسیالیستی ببندند. در عین حال، شرایط اقتصادی ایران، پس از ملی شدن صنعت نفت، به فراگیر شدن تفکرات چپ دامن میزد. یعنی علاوه بر گرایشات فکری به سوسیالیسم، اقتضائات اقتصاد ایران، یعنی گره خوردن درآمدهای نفتی با شرایط معیشتی و رفاهی مردم سبب شد که الگوهای اقتصادی ایران، ملهم از الگوهای سوسیالیستی باشد. وقتی اقتصاد مبتنی بر صادرات منابع زیرزمینی بوده و مالکیت این منابع در اختیار دولت باشد، دولت مسوولیت خواهد داشت که مصرف این درآمدها را برنامهریزی کرده و این درآمد عظیم را در اقتصاد تقسیم کند. در چنین اقتصادی، فضا برای کنشگران بازار آزاد به شکلی که در اقتصادهای غیرنفتی وجود دارد، فراهم نخواهد بود. به بیان سادهتر، گرایشات سوسیالیستی در کنار اقتصاد نفتی، به مثابه دو بال در پیشروی افکار سوسیالیستی در جامعه ایران نقش ایفا کرده است. پس از پیروزی انقلاب نیز عوامل تقویتکننده این گرایش، از میان برداشته نشد و به قول تودهایها، تفکر ضداستثماری به تفکر ضداستعماری و سپس به تمایلات ضدغربی در سالهای پس از پیروزی انقلاب تغییر ماهیت داد، تداوم پیدا کرد و شاید حتی پررنگتر نیز شد. یعنی ضدیت با آمریکا که به ویژه پس از کودتای 28 مرداد شکل گرفت، در سالهای پس از پیروزی انقلاب به تمام مظاهر غرب تعمیم یافت که البته همچنان ادامه دارد. ضدیت با اقتصاد بازار، پس از انقلاب به شکل رادیکالتری نمود یافته است. بنابراین، ظاهراً، ایران هیچ نوع قرابتی با آنچه در غرب رخ میدهد، نباید داشته باشد، حتی اگر این تحولات به نفع اقتصاد تمام شود.
در واقع، اینگونه به نظر میرسد که تمام حوزهها در غرب، اعم از تئاتر، سینما و فرهنگ تا مسائل اجتماعی و اقتصادی که وجوهی از علوم انسانی به شمار میآید، بر ضد تفکری است که در ایران وجود دارد و بنابراین در مقابل آن ایستادگی میشود. این نگرش ضدسرمایهداری، در ذهن فعالان و کنشگران سیاسی و اقتصادی، تغییر نیافته بلکه پررنگتر نیز شده است. اگرچه، هستند نخبگانی در سطح جامعه که به گونهای دیگر میاندیشند و حتی تا حدودی در تغییر این انگارهها اثرگذار نیز بودهاند. نخبگان و فعالان مدنی، در هر موقعیتی که دارای اختیاراتی بودهاند، برای آنچه «پارادایم شیفت» خوانده میشود، کوشیدهاند. آنها در مقاطعی همچون انتخابات این اثرگذاری را به معرض نمایش گذاشتهاند. اما تلاش برای این تغییر انگاره، آنجا که پای مسائل معیشتی و رفاه به میان میآید، توفیقی حاصل نکرده است و در این مقوله، هنوز تفکرات ضدسرمایهداری و ضدبازار آزاد حاکم است. در اینجا، آنچه قابل تامل به نظر میرسد، آن است که اقتصاد ایران اکنون پس از دههها تسلط دولت، چه نسبتی با اقتصادهای مبتنی بر بازار آزاد دارد؟
اقتصاد ایران، اگرچه در مقایسه با شرایط پیش از انقلاب به سوی غیرنفتی شدن گام برداشته است، اما این کفایت نمیکند و این حرکت، جزئی و بطئی بوده است و اقتصاد ایران کماکان، نفتمحور و دولتی است. افزون بر این، به نظر میرسد، اقتصاد ایران در وجوه دیگر، دولتیتر نیز شده است؛ شاهد این مدعا، سازمانها و ارگانهای مختلفی است که طی سالهای گذشته، شکل گرفته که از اقمار دولت و حاکمیت بوده و در قالب شرکتهای شبهدولتی امور خود را به پیش میرانند. این شواهد دال بر آن است که مقتضیات اقتصاد ایران با مختصات یک اقتصاد آزاد که فعالان بخش خصوصی بتوانند در آن آزادانه فعالیت کنند، مطابقتی ندارد. از اینرو، میتوان نتیجه گرفت که همچنان تفکرات سوسیالیستی بر کشور غالب است.
به منظور شکست پارادایم موجود، شاید بتوان چندین راهکار ارائه کرد؛ در وهله نخست، موضوع فرهنگسازی و نقش رسانهها مطرح میشود. لازم است رسانهها به تبیین این موضوع در جامعه همت گمارند که اکنون اگر شرایط و وضعیت اقتصادی با پتانسیلهای موجود در کشور همخوانی ندارد، حاکمیت تفکرات سوسیالیستی عامل آن است. این تفکرات کارآمد نبوده و در تخصیص بهینه منابع موجود ضعیف است. این آگاهیبخشی، نوعی فرهنگسازی عمومی بوده و البته رسانهها در قبال آن مسوولیت بیشتری دارند. علاوه بر رسانهها، گروههایی که تا حدودی قدرت عمل دارند و از طرفی باور دارند که پارادایم سوسیالیستی هزینهزا بوده است، نیز مسوولند. به عنوان مثال افرادی که در سازمانها اشتغال دارند، نیز میتوانند اثرگذار باشند. لازم است این افراد، بیمهایی را که سبب میشود آنها به سوی اصلاحات اقتصادی بروند کنار گذاشته و در این پارادایم شیفت سهیم شوند. این حرکت ممکن است در کوتاهمدت با مخالفتهایی مواجه شود اما در بلندمدت به نتیجه خواهد رسید. هر اندازه که نتایج این اصلاحات ملموستر باشد، مطالبه عمومی برای اصلاحات و وجوه تغییر پارادایم افزایش خواهد یافت. حال آنکه اصلاح نگرشها در نهایت به رشد بیشتر اقتصادی نیز منجر خواهد شد. این افزایش در رشد، موجب بالا رفتن رفاه شده و رفاه بیشتر، مقدمات لازم برای حرکت به سوی اقتصاد آزاد را فراهم میکند. کشور چین، در مقطعی تصمیم گرفت که هرچه بیشتر از تفکرات چپ فاصله بگیرد و اکنون حرکت این کشور به سمت آزادسازی اقتصادی، سبب افزایش رفاه عمومی در آن شده است. در واقع، مطالبات عمومی از آزادسازی اقتصادی فراتر رفته و اکنون ساکنان این کشور خواهان توسعه سیاسی هستند. بنابراین فرهنگسازی و عمل به توصیه سیاستهای اقتصاد آزاد از سوی گروههای دارای قدرت و نفوذ، سبب شده پوسته اصلی و تفکر غالب سوسیالیستی از این کشور رخت ببندد. اما این تغییر انگاره باید از کجا آغاز شود؟ اگرچه نمیتوان برای نقطه آغاز این حرکت، نسخه مطلقی پیچید اما به هر روی، این آغاز از هرکجا که باشد، میتواند مثبت و اثربخش باشد. هنگامی که یک رسانه به تفکر اقتصاد آزاد باور دارد، با تمرکز بر آن و بیان حقایق میتواند به فرهنگسازی در این زمینه کمک کند. این فرهنگسازی موجب شکلگیری مطالبه در میان جامعه و روشنفکران میشود و این مطالبه هزینه انجام اصلاحات را تا حدود قابل توجهی کاهش میدهد. نهایتاً هرچه مطالبه عمومی بیشتر شود، حاکمیت از تفکرات سوسیالیستی دورتر میشود. اما نباید از مسوولیت دولت در این زمینه نیز غافل شد چراکه فرهنگسازی رسانهای، چیزی از مسوولیت افرادی که در سطوح حاکمیتی حضور دارند نمیکاهد. برای تسریع سوسیالیسمزدایی، تغییر قوانین نیز لازم به نظر میرسد، باید توجه داشت این اصلاحات، لزوماً به معنای وضع قوانین جدید نیست؛ بلکه میتوان به صورت بطئی برخی از قوانین برآمده از تفکرات سوسیالیستی را تغییر داد. در مقطع کنونی، باید از اتلاف زمان پرهیز کرد و طرفداران اقتصاد بازار باید از ابزارهایی که در اختیار دارند برای اثرگذاری روی ذهن جامعه بهره بگیرند که تغییر این انگارههای مبتنی بر سوسیالیسم میتواند، شرایط مساعدتری را در اقتصاد ایران حاکم کند.