رخنه در تاریخ
سوسیالیسم چگونه به جمهوری اسلامی ایران رسوخ کرد؟
افکار سوسیالیستی نهتنها در سالهای پیش از وقوع انقلاب، از جانب روشنفکرانی چون علی شریعتی با شیوهها و قرائتهای گوناگون ترویج میشد، بلکه چنان پرطرفدار بود که در گفتار و آثار روحانیان پیشرو و اثرگذاری چون محمود طالقانی، مرتضی مطهری و محمد بهشتی نیز نمودهایی از آن جلوه پیدا کرد؛ چهرههایی که هر کدام دستکم در مقاطعی از عمرشان پیش یا پس از وقوع انقلاب اسلامی مواضعی اتخاذ کردند که آشکارا تاکید بر نفی مالکیت خصوصی، تایید قیمتگذاری و سرکوب قیمت، تمرکزگرایی و تشکیل دولت بزرگ و مداخلهگر بود که هر کدام مصداق طرفداری از سوسیالیسم و ضدیت با اقتصاد آزاد و بازار است.
افکار سوسیالیستی نهتنها در سالهای پیش از وقوع انقلاب، از جانب روشنفکرانی چون علی شریعتی با شیوهها و قرائتهای گوناگون ترویج میشد، بلکه چنان پرطرفدار بود که در گفتار و آثار روحانیان پیشرو و اثرگذاری چون محمود طالقانی، مرتضی مطهری و محمد بهشتی نیز نمودهایی از آن جلوه پیدا کرد؛ چهرههایی که هر کدام دستکم در مقاطعی از عمرشان پیش یا پس از وقوع انقلاب اسلامی مواضعی اتخاذ کردند که آشکارا تاکید بر نفی مالکیت خصوصی، تایید قیمتگذاری و سرکوب قیمت، تمرکزگرایی و تشکیل دولت بزرگ و مداخلهگر بود که هر کدام مصداق طرفداری از سوسیالیسم و ضدیت با اقتصاد آزاد و بازار است. علی شریعتی، روشنفکر برجستهای که دامنه تاثیر آرا و سخنانش تا امروز در عرصه اجتماعی ایران پابرجاست، در دوران دانشآموزی همراه پدرش به نهضت خداپرستان سوسیالیست پیوست. اولین کتاب او نیز که در آغاز جوانیاش منتشر شد، کتاب «ابوذر: خداپرست سوسیالیست» بود. این کتاب ترجمهای بود از نوشته عبدالحمید جودت السحار، رماننویس مصری، که زندگی ابوذر، صحابه پیامبر(ص)، را از جنبه مبارزه با فساد، دفاع از تهیدستان گرسنه و دشمنی با ثروتمندان حریص بازگو میکرد. در کتاب «ابوذر»، با نقل حدیث نبوی «الناس مسلطون علی اموالهم» از آن معنای تسلط «جامعه» بر داراییها و ثروتها برداشت شد، درحالیکه این حدیث در فقه شیعه با نام «قاعده تسلیط» شناخته شده و غالباً در تایید مفهوم «مالکیت خصوصی» به کار گرفته میشود. اما در این اثر نظر قاطبه علما در مورد این روایت، تحریف تاریخی جهت «توجیه مالکیت به لحاظ دینی» و «تقدیس مالکیت خصوصی» تفسیر شد.
تلاشهای شریعتی در دفاع از سوسیالیسم به «ابوذر» محدود نماند. او از جمله در کتاب «جهتگیری طبقاتی اسلام» نوشت: «سوسیالیسم تنها به این خاطر مقبول نیست که در مسیر جبری تاریخ، پس از سرمایهداری، حتمیالوقوع است، بلکه به این خاطر است که انسان را... از بندگی اقتصادی در نظام سرمایهداری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی آزاد میکند و روح پست سودجویی فردی و افزونطلبی مادی را... ریشهکن میسازد.» او از نابود کردن نظام سرمایهداری و ضرورت وقوع انقلابی بدین منظور سخن گفت و سپس از زبان نسل جوان این سوال را از انقلابیون آینده پرسید: «سوال اساسی این است که شما، اگر فردا رهبری یک جامعه را به دست گرفتید تا یک جامعه بیطبقه انقلابی بر اساس این جهانبینی و این ایدئولوژی بیافرینید... با سرمایهداران چگونه رفتار میکنید؟ آیا سرمایهداران رباخوار، متقلب، وابسته به استعمار، فاسد و مال مردمخور را به دست عدالت انقلابی میسپارید اما سرمایهدارانی را که ربا نمیخورند، تقلب نمیکنند، ملیاند، صالحاند، مسلمان نمازخوان وجوهاتبدهاند و مال کسی را نهتنها نخوردهاند که خیرات و مبرات و حسنات هم کردهاند، نگاه میدارید و تشویق و تایید و تقویت میکنید؟ طبقه کارگر را... حفظ میکنید و تنها میکوشید که هرچه بیشتر از خدمات رفاهی و بهداشتی و مُزد بیشتر برخوردار شوند، یا آنها را از زندان طبقاتی خود رها میکنید؟» سوالاتی که با استفهام انکاری خود، عملاً مصادره اموال همه صاحبان ثروت (حتی مسلمانان معتقدی که وجوهات شرعیه خود را نیز پرداخت کردهاند) را تجویز میکرد. البته شریعتی در همان حال که امپریالیسم و نابرابری اجتماعی را بهعنوان دشمنان دیرینه میدانست، از برخی جنبههای مارکسیسم هم انتقاد میکرد و به تعبیر یرواند آبراهامیان با مارکسیسم رابطه مهر و کین داشت، اما به هر روی در مباحث اقتصادی، آرای این اندیشمند انقلابی کمترین قرابتی با اقتصاد آزاد نداشت.
سرمایهداری بیبند و بار
اما شریعتی که روشنفکر اصلی انقلاب شمرده میشود، در مسیر ضدیت با اقتصاد آزاد تنها نبود. حتی در آرای محمود طالقانی هم سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نظریاتی مشابه دیدگاههای مارکسیستی و ضدیت با اقتصاد آزاد، مترادف دانستن اقتصاد آزاد با سرمایهداری و بیبندوبار دانستن سرمایهداری دیده میشود. انتشار کتاب «اسلام و مالکیت» از سوی سیدمحمود طالقانی در سال 1344 نشان میدهد دغدغههای او برای معرفی اقتصاد اسلامی ریشه در سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و مطرح شدن ضرورت بازسازی ساختار اقتصاد ایران دارد. در دیدگاههای اقتصادی او، غلبه نظریاتی مشابه دیدگاههای مارکسیستی دیده میشود، با این تفاوت که به اعتقاد طالقانی، اسلام پیش از مارکسیستها بر شعار «از هر کس به قدر استعداد و برای هر کس به قدر احتیاج» تاکید کرده است: «این جمله شعار اولی اسلام و آخرین شعار سوسیالیستهاست.»
از نگاه طالقانی، نظام سرمایهداری حاصلی جز نابرابری و فقر اجتماعی به همراه ندارد و تنها با حضور یک «دولت مقتدر» در اقتصاد میتوان از این آفت جلوگیری کرد. او در «اسلام و مالکیت» مینویسد: «مقررات و قوانین سرمایهداری در همان حال که راه بروز استعدادهاست و دست همه را در راه تولید و انتفاع بازمیگذارد، خواهناخواه امکانات به دست آوردن قدرت و تصرف در سرمایههای عمومی و وسایل تولید را برای دسته و طبقه خاصی فراهم میسازد... نظام سرمایهداری مطلق و بیبندوبار نمیتواند هدفی جز استثمار و استعمار دیگران داشته باشد...»
مرتضی مطهری، دیگر روحانی انقلابی، نیز اگرچه عمدتاً بر تلاش برای تعریف و تجویز راهی در میانه اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد مارکسیستی تمرکز داشت، اما درصدد نفی سرمایهداری بود و یکی از راهکارهای اقتصادی که ارائه میداد، عبارت بود از «لزوم مالکیت اشتراکی جامعه بر ماشینآلات صنعتی بهعنوان حالتی خاص از تمام اختراعات بشری». نتیجه منطقی استدلال مطهری آن است که هیچ فردی حق مالکیت بر ماشین (کالاهای سرمایهای) را ندارد و همه کالاهای سرمایهای باید تحت مالکیت جامعه (یا همان دولت) قرار گیرد؛ پیشنهادی که در عمل به معنای «دولت بزرگ و اقتصاد دولتی» است. محمد بهشتی روحانی انقلابی دیگری بود که علاوه بر ایفای نقش «تئوریپردازی» اقتصاد دولتی در سالهای پیش از انقلاب، در «ساختارسازی حقوقی» برای اقتصاد دولتی در جمهوری اسلامی نیز نقشی موثر داشت. او که در مجلس خبرگان قانون اساسی بهعنوان نایبرئیس، نقشی پررنگ را در تدوین اصول اقتصادی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایفا کرد، پیش از انقلاب در دو کتاب «اقتصاد اسلامی» و «بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام» به تبیین تئوریک دیدگاههای خود در این زمینه پرداخته بود. نظریات او بهویژه از حیث اعتقادش به ضرورت قیمتگذاری دولتی در همه حوزهها اگر در میان فقهای شیعه بینظیر نباشد، کمنظیر است.
این چهار نفر تنها چهرههای متنفذی نبودند که مصادیقی از افکار سوسیالیستی در آرا و آثارشان منعکس شد و بعدها در رویهها، سیاستها و قوانین کشور ادامه پیدا کرد. محمدباقر صدر با تالیف کتاب «اقتصادنا»، حبیبالله پیمان با نگارش کتاب «مالکیت، کار و سرمایه» و ابوالحسن بنیصدر با کتاب «اقتصاد توحیدی» از دیگر مروجان اقتصاد دولتی و مبلغان سایر مصادیق اقتصاد سوسیالیستی بودند. اما یکی دیگر از مشهورترین کتابهای اقتصادی با گرایش مارکسیستی کتاب «اقتصاد به زبان ساده» نوشته محمود عسکریزاده بود که بسیاری از مبارزان چپگرا برای یادگیری اقتصاد به آن روی میآوردند و تصویرشان از اقتصاد بعد از انقلاب را با مفاهیم این کتاب شکل میدادند. «اقتصاد به زبان ساده» عسکریزاده برداشتی ساده از دیدگاههای پیچیده «کارل مارکس» بود و تا مدتها منبع اصلی چریکهای مسلمان و غیرمسلمان در حوزه اقتصاد محسوب میشد که با هدف ریشهکن کردن امپریالیسم و مقابله با استثمار خلق به پا خاسته بودند و میخواستند حکومتی کارگری مبتنی بر آموزههای مارکسیستی برپا کنند. عسکریزاده در این اثر، با استدلالی عجیب، اعتصاب را یک عمل اقتصادی دانسته: «چون تولید را کاهش میدهد. البته عملی است در جهت کاهش تولید، ولی در عوض در جهت افزایش مزد کارگر.» یکی دیگر از منابع مهم مجاهدین در این زمینه جزوه «استثمار از دیدگاه ایدئولوژی اسلامی ما» اثر سعید محسن است که نویسنده در آن حتی موضوع ترافیک و راهبندان را هم به نظام سرمایهداری ربط داده و داشتن ماشین سواری شخصی را یک نیاز کاذب و غیرضروری دانسته که با افزایش حجم ترافیک، اوقات باارزش انسانها را تلف میکند. جزوههای متعدد دیگری از این دست نیز از سوی دیگر نیروهای سازمان منتشر شد که شامل مطالب تئوریک و گزارشهایی تحقیقی و میدانی درباره وضعیت اقشار مختلف مردم بود و این جدا از مقالات منتشرشده در نشریات سازمان بود که کارگران را مورد خطاب قرار میداد و میکوشید آنان را با آموزههای اقتصاد سوسیالیستی آشنا کند.
انقلابیهای چپگرا
سازمان مجاهدین (منافقین) و همچنین سازمان چریکهای فدایی بزرگترین گروههای سازمانیافته چپگرا بودند که در سالهای پیش از انقلاب در ترویج آموزههای اقتصاد سوسیالیستی نقشآفرینی کردند. پیشینه سازمان مجاهدین و سازمان فداییان به اوایل دهه 1340 بازمیگشت. اعضای سازمان فدایی اغلب از حزب توده و جناح مارکسیست جبهه ملی بودند و اعضای سازمان مجاهدین را جناح مذهبی جبهه ملی و بهویژه نهضت آزادی تشکیل میدادند. سازمان مجاهدین نیز پس از سال 1351 به مارکسیسم گرایش بیشتری پیدا کرد و در اردیبهشت 1354 بیشتر رهبران این سازمان به پذیرش مارکسیسم و مارکسیست-لنینیست شدن سازمان رأی دادند. پس از آن مجاهدین به دو دسته مجاهدین اسلامی و مجاهدین مارکسیست تقسیم شدند. مجاهدین اسلامی و مجاهدین مارکسیست و همچنین فداییان سازمانهای چریکی بودند که در انقلاب اسلامی هم نقشآفرینی داشتند. اما نقشآفرینی آنها در تاریخ معاصر به مشارکت در وارد کردن آخرین تیرهای خلاص به حکومت نیمهجان پهلوی محدود نبود. این انقلابیهای چپگرا پیش و پس از انقلاب اسلامی، سالها در ترویج افکار چپگرایانه کوشیدند. همانطور که پیشتر اسلاف آنها در حزب توده در این راه کوشیده بودند؛ حزبی که پس از برکناری رضاشاه پهلوی شکل گرفت و پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا سال 1337 به دست حکومت پهلوی متلاشی و فعالیتش غیرقانونی شد، اما اثرگذاری آن بر ساحت فکری روشنفکران و انقلابیون ایران گسترده و دامنهدار بود. بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین، جلال آلاحمد و ابراهیم گلستان از جمله تاثیرگذارترین نویسندگانی بودند که در مقاطعی عضو حزب توده بودند. نیمایوشیج، احمد شاملو، صادق هدایت، صادق چوبک و غلامحسین ساعدی نیز در دورههایی از هواداران این حزب بودند. میتوان گفت عمده نویسندگان و هنرمندان آن دوره متاثر از تبلیغات این حزب، گرایشهای چپگرایانه داشتند و این گرایشها آشکارا در آثار آنان منعکس میشد و تا سالها بر فضای فکری جامعه ایران تاثیرگذار بود. این تاثیرات تا سالهای اولیه وقوع انقلاب اسلامی که موسم تدوین قانون اساسی و شکلدهی به ساختارهای اقتصادی نظام جمهوری اسلامی بود، با قدرت ادامه داشت، فضای فکری انقلابیون، شعارها و تصمیمات آنان را شکل داد و اقداماتی چون مصادرهها و ملی شدن صنایع و بانکها از اولین جلوهها و عوارض آن بود. این در حالی است که محمد نهاوندیان معتقد است: «ایران با داشتن سنت و پیشینه بسیار عمیق و دیرینه اقتصاد بازار بهخوبی میتوانست اهداف عدالتجویانه را با مکانیسم بازار جمع کند اما نقش حزب توده و ایدئولوژی مارکسیستی برای جلوگیری از بحث روشنفکرانه اقتصادی بسیار موثر بود و ما فرصتی تاریخی را از دست دادیم و فضا بهگونهای شکل گرفت که حتی گروههای اسلامی که در مبارزه با رژیم سابق شرکت داشتند برای اینکه در طرفداری از عدالت عقب نمانند بدون اینکه تامل دقیق کرده باشند نوعی از شعارهای اقتصادی میدادند که حتی تندتر از احزاب کمونیست و سوسیالیست بود.» این اقتصاددان مدافع سازوکار اقتصاد آزاد که دانشآموخته اقتصاد از دانشگاه جرج واشنگتن آمریکاست و سابقه تحصیل در حوزه علمیه و حضور در کلاسهای اقتصاد اسلامی مرتضی مطهری را نیز دارد، میگوید: «پس از پیروزی انقلاب، در مواجهه با مسائل واقعی مدیریتی اداره کشور بهخصوص با بحرانهایی که پس از جنگ و بحران اقتصادی به وجود آمد، شرایط از حالت عادی خارج شد و ما نتوانستیم مانیفست و راهبرد مناسبی تهیه و تدوین کنیم. در حقیقت اقتصاد جنگی، خود را بر ما تحمیل کرد و میدانیم که از لازمههای اقتصاد جنگی، افزایش تمرکز دولتی و جیرهبندی و اقتصاد دولتی است. آن وقت، این نحوه دخالت دولت در اقتصاد، تبیین و توجیههای تمرکزگرایانه و دولتسالارانه پیدا میکرد و به نظرم این همزمانی، از عوامل آسیب رساندن به سیستم اقتصادی ایران پس از انقلاب شد.» به هر روی عوارض آن افکار چپگرایانه و دخالت دولت در اقتصاد تا امروز در اقتصاد کشور ادامه یافته است، بهطوری که در حال حاضر ایران در میان 22 کشور منطقه رتبه 22 آزادی اقتصادی را دارد و علی لاریجانی اخیراً با استناد به این رتبه، اذعان کرد: «هنوز نگاه سوسیالیستی رهایمان نکرده است.»