تاریخ انتشار:
عیدانه و آثار آن در گفت و گو با علی ماجدی
نام دیگر عیدانه((مُسکن)) است
«جریان پول سوزان در انتظار اقتصاد ایران است.
«جریان پول سوزان در انتظار اقتصاد ایران است. حتی مطلع هستم هماکنون عدهای از دستمزدبگیرها عملاً هنگام دریافت حقوق، آن بخشی را که میخواهند در نیمه دوم ماه خرج کنند، به دلار تبدیل میکنند تا بلکه بتوانند کمی سود کسب کنند یا حداقل ارزش پول خودشان را حفظ کنند. این جریان برای اقتصاد ایران خطرناک است.» این را دکتر علی ماجدی سفیر سابق ایران در ژاپن و معاون اسبق وزارت امورخارجه میگوید. او میگوید: «عیدانهای که قرار است شب عید به مردم پرداخت شود میتواند نقش مسکنی را بازی کند که برای ساعاتی درد اقتصاد بیمار ایران را متوقف میکند. اما باید افزایش تورم ناشی از توزیع این پول جدی گرفته شود.»
به پیشنهاد رهبری، در جلسات دولت و مجلس مقرر شده که به همه مردم به ویژه اقشار ضعیف در ماههای پایانی سال کمک مالی در قالب «عیدانه» شود؛ نخستین پرسش آن است که آیا پرداخت پول نقد برای کمک به مردم از انقلاب اسلامی به بعد و حتی پیش از آن سابقه داشته است؟
در سالهای پس از انقلاب اسلامی که این کار به قطع انجام نشده است و در دوران معاصر هم تا جایی که من در حافظه دارم در هیچ کدام از حکومتها یک چنین کاری صورت نگرفته است؛ البته در کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس و کشورهای ثروتمند عرب این گونه پرداختها رایج است. فکر میکنم در کشورهایی مثل کویت یا امارات در مقاطعی، مبالغی به شهرنشینان خودشان پرداخت میشده است و البته گویا همچنان ادامه دارد. البته یک تفاوت ماهیتی میان آن کشورها و ایران به دلیل جمعیت کم و درآمدهای نفتی بالای عربنشینها وجود دارد. اما به هر حال در ایران همان طور که گفتم چنین پرداختهایی سابقه ندارد.
پیش از پرداختن به چرایی و اثراتی که این تصمیم بر اقتصاد ایران میگذارد، میخواهم بپرسم آیا چنین پرداختهایی از نظر اقتصادی درست است؟
این پرداخت به قطع، نقش یک نوع مسکن را بازی میکند؛ چرا که نمیتوان منکر این شد که به دلیل افزایش شدید قیمتها و فشاری که بر قشر بزرگی از مردم است، نمیتوان منکر آن شد که مردم از تورم آسیب دیدهاند. در این میان آثار اقتصادی تورم یک طرف و آثار اجتماعی آن یک طرف دیگر. یکی از آثار اجتماعی مهم فاصله طبقاتی است که میان طبقات مختلف شکاف انداخته است؛ به ویژه حقوقبگیرها که قدرت چانهزنی ندارند، از تورم بیشتر آسیب میبینند. پس اگر اقتصاد ایران را یک بیمار در نظر بگیریم، این عیدانه میتواند نقش مسکنی را بازی کند که برای ساعاتی درد را متوقف میکند. با چنین زاویهای میتوان نام دیگر عیدانه را «مسکن» گذاشت. این مسکن میتواند برای روستاییان و قشر حقوقبگیر تا حدودی خوب عمل کند. نکته آنکه چون این مسکن یک بار قرار است پرداخت شود و دائم نیست، مردم به گرفتن پول بیزحمت عادت نمیکنند. اما به قطع میگویم این، یک راهحل اقتصادی نیست و بیشتر نقش آرامبخش برای جامعه به ویژه اقشاری دارد که از بیکاری و تورم آسیب دیدهاند.
اما یک پرسش هم در این میان مطرح میشود و آن اینکه آیا میشد این پول صرف کارهای مهمتری شود یا خیر. در ایران زمانی که این نوع پولها توزیع میشود ضمن آنکه کمکی به اقشار آسیبپذیر است، میتواند به شکل مقطعی سردرد این بیمار را تسکین بخشد، اما هرگز به مداوای این بیماری کمکی نخواهد کرد.
به بیماری اشاره کردید آقای ماجدی. سوال آن است که اکنون کار اقتصاد ایران به کجا رسیده که باید برای آن مسکن تجویز شود؟ آیا میتوان برای مرحلهای که اکنون اقتصاد کشور در آن قرار گرفته نامی گذاشت؟
ببینید؛ این پرسش یک بحث بسیار ریشهای را میطلبد که چرا به اینجا رسیدیم و چرا وضع طوری شده که بزرگان نظام به این نتیجه رسیدهاند که سرانجام باید مسکنی به وضعیت داد. بخشی از آن به سیاست خارجی و نهایتاً اعمال تحریمها بر کشور بازمیگردد. خب تحریمها آثار خودش را به جا گذاشته است. دسترسی منابع درآمدی ایران کم و در همین حال دسترسی به واردات کالا و نیز تکنولوژی کم شده است. سرمایهگذاری بر تولید بسیار کم بوده است و البته درآمدهای ناشی از تولید هم در کشور پایین آمده است.
هنگامی که درآمدهای نفتی دولت کاهش پیدا کرد، دولت برای عمل به تعهدات خودش از جمله پرداخت حقوق کارکنان و نیز بودجههای عمرانی ناچار است از روشهای دیگری این کاهش درآمدها را جبران کند. دقت کنید، دولت بخشی از این کاهش را از طریق افزایش قیمت ارز توانسته پوشش دهد. یکی از علتهای آن تامین درآمدهای دولت است. در یک مثال ساده نشان داده میشود اگر تا پیش از کاهش درآمدی با فروش دو میلیون بشکه نفت و دلار هزار و 220 تومانی x تومان پول به دست میآمد، اکنون دولت باید با فروش یک میلیون بشکه نفت و دلار 2500 و 3800 تومانی همان x تومان را به دست آورد. این افزایش نرخ ارز بیتوجه به آثار بعدی آن و فقط برای تامین منابع دولت انجام شده؛ آثار مخرب این افزایش اصلاً در نظر گرفته نشده بود و اکنون لجامگسیخته شده است. درست همین نقطه به افزایش تورم دامن میزند. پس بحث سیاست خارجی ایران و تحریمها، یکی از عوامل رسیدن به این نقطه است.
نکته دیگر آنکه اکنون نظم مالی در کشور بر هم خورده است. برای مثال یکی از پایههای ساختاری مهم اقتصاد کشور که سازمان برنامه و بودجه بوده است، منحل میشود، ناگزیر «نظم مالی» هم از حالت تعادل خود خارج میشود. این خروج از خط تعادل آثار خودش را به همه جا تسری میدهد.
سومین نکته هم یارانههایی است که باید جنبه تعدیلی میداشتند اما به همه افراد و اقشار پرداخت شد. اگر پرداخت یارانه با برنامهریزی، شناخت و آمارگیریهای دقیق انجام میشد و به دهکهای خاصی تعلق میگرفت، میتوانست اثرگذار باشد، اما متاسفانه یارانه از روی کالاها حذف شد و همان پول به شکل نقدی به همه افراد تعلق گرفت. تفاوتش شد توزیع پول نقد و رشد حجم نقدینگی که به قطع افزایش تورم را به دنبال داشت. پول نقد، قدرت خریدی به مردم داد که افزایش تقاضا بدون پشتوانه تولید در کشور ایجاد کرد؛ نتیجهاش هم تورمی است که موجب کاهش سطح زندگی مردم و کوچک شدن سفره آنها شد.
فرض کنید، در ایران «یارانه» را مساوی با «بد» تعبیر میکنند؛ در حالی که در هیچ کجای دنیا این گونه نیست. دولت بسیار بسیار پیشرفته و البته لیبرالی مثل دولت آمریکا هم یارانه میدهد. اما یارانه به تولیدکنندگان، پنبهکاران یا گندمکاران. در ژاپن همان یارانه به برنجکاران و کشاورزان پرداخت میشود. بنابراین اگر از نظر برخی ایرانیها پرداخت یارانه مذموم است، از بیدانشی و کمدانشی آنهاست. البته بیشتر از کمدانشی ماست که به نظرم بیدانشی بهتر از کمدانشی است؛ چون در بیدانشی هیچ کس قدرت عمل ندارد. اما دانش کم و قدرت زیاد فسادآور است. چرا که فرد کمدانش و پرقدرت هم خودش را به سمت نابودی میکشاند و هم محدودهای که در آن قدرتش را اعمال میکند. این فرد ممکن است رئیس خانواده باشد، مدیر یک دستگاه یا وزیر باشد. اما محدوده هرچه وسیعتر باشد، کمدانشی اثر بدتر و بزرگتری میگذارد. به ویژه اگر آن فرد نخواهد از مشاوران خوب و دانشمند استفاده کند. چهارمین نکته هم که بارها و بارها گفته شده است مدیریت نادرست اقتصاد کشور است.
البته برخی از مدافعان پرداخت یارانه نقدی و یا همین عیدانه معتقدند، این پول میتواند باعث افزایش تقاضا و سپس افزایش سرمایهگذاریها شود.
توزیع این گونه پولها در جامعه به صلاح اقتصاد نیست. در واقع پرداخت این عیدانه و نیز بیان این استدلال مرا به یاد یکی از تئوریهای کینز انداخت. کینز اقتصاددان دوران جنگ و در واقع دوره «اشتغال ناقص» بود. در آن زمان بیکاری در جامعه زیاد بوده است. او در یکی از تئوریهایش که به «نظریه اشتغال کامل» هم معروف است، به مزاح میگوید: «اگر دست من باشد، حتی پول در زمینها چال میکنم، که مردم بروند این پولها را از زمین دربیاورند و خرج کنند؛ چرا که وقتی این پولها خرج شود، تقاضا برای کالاها افزایش پیدا میکند و در نتیجه هم انگیزه برای سرمایهگذاری افزایش پیدا میکند. مردم میروند و سرمایهگذاری میکنند و از این راه اشتغال هم افزایش پیدا میکند.»
البته کینز این سخنان را به سخره میگوید. متاسفانه کسانی که این استدلال را دارند، متوجه نیستند تولید کشور با تنگناهای بسیاری مواجه است. اولین عامل تولید سرمایه یا پسانداز است که باید وجود داشته باشد تا سرمایهگذاری انجام شود. هنگامی که مصرف بالا میرود و هیچ پساندازی هم از قِبَل پرداخت یارانه نقدی یا حقوق دریافتی افراد ایجاد نمیشود، کدام سرمایهگذاری و با کدام پشتوانه ایجاد میشود؟ حتی اگر سرمایه نقدی هم وجود داشته باشد -که ندارد- فضای مبهم اقتصادی سرمایهدار را از سرمایهگذاری منصرف میکند. تکنولوژی، سرمایهگذاری ارزی و بسیاری تنگناهای دیگر را هم در این پروسه باید در نظر بگیریم.
بنابراین از هر سو که به این ماجرا نگریسته شود، مشخص میشود امکان سرمایهگذاری وجود ندارد و فقط این پول در جامعه تزریق شده و تورم را افزایش میدهد. زمانی دولت میتوانست از راه واردات کالا تورم را تا حدودی کنترل کند اما اکنون تحریمها مانع این روش هم شدهاند. خب این همان بیماری هلندی معروف است. این را هم در نظر بگیرید که زمان توان واردات گسترده کالا هم جانب احتیاط رعایت نشد و بسیاری کالاهای غیرضروری مدام وارد کشور شدند.
یک نکته مهم در این میان وجود دارد. آن هم اینکه فاصله رشد نقدینگی و افزایش تورم در ایران همیشه با تاخیر زمانی است. یعنی افزایش حجم پول انجام میشود و با یک فاصله زمانی ششماهه تا یکساله آثار خود را نشان میدهد. این یکی از ویژگیهای اقتصاد ایران است. در مورد عیدانه هم این روند صدق میکند.
با توجه به اینکه اکنون بحث آغاز فاز دوم هدفمندی یارانهها هم مطرح است، آیا میتوان پرداخت این عیدانه را گامی برای آغاز فاز دوم دانست؟
اگر باشد من به عنوان یک کارشناس به قطع یقین مخالف آن هستم؛ یعنی ما هر چقدر مردم را به این نوع درآمدها عادت دهیم، باز هم از هدف رشد اقتصاد کشور دورتر خواهیم شد. اکنون رشد نرخ ارز، افزایش قیمت بنزین و سایر کالاها در عمل ما را از هدف دور کرده است. این روش اوضاع را بدتر از قبل میکند. تورم لجامگسیخته نتیجه این نوع روشهاست که در عمل ثابت شده نه توانایی و نه مهارت کنترل آن وجود ندارد.
ببینید؛ ممکن است انجام برخی امور در زمانهایی توجیه داشته باشد اما در زمانی که تحریم هستیم و مردم با مشکلات بزرگ دست و پنجه نرم میکنند، نباید یارانهها حذف شود. چراکه به دلیل حذف یارانهها به طبقات فرودست فشار بسیار میآید. درحالیکه درست همین طبقات به دلیل دریافت پول مجانی انگیزه کار کردن را از دست میدهند؛ و آن طبقهای که قدرت سرمایهگذاری دارند، انگیزه سرمایهگذاری خود را از دست میدهند.
آقای دکتر؛ پرسش دیگر آن است که این حجم بزرگ پولی که قرار است به عنوان عیدانه توزیع شود، به طور مشخص چه اثری بر قیمت دلار میگذارد؟ برخی معتقدند افراد زیادی این پول را بر دلار سرمایهگذاری میکنند. از این رو به نظر شما افزایش تقاضا برای دلار با قیمت این ارز در ماه یا ماههای آینده چه میکند؟
خب، اثر این پول بر میزان تورم را که پیشتر توضیح دادم اما در مورد قیمت دلار باید بگویم، به صراحت نمیتوان گفت عده زیادی عیدانهشان را بر دلار سرمایهگذاری میکنند؛ همان طور که نمیتوان انکار کرد که بخشی از مردم به قطع یقین سرمایهشان را به سمت بازار ارز میبرند.
آن دسته از افرادی که تقاضای بالای اجابتنشده دارند، صرف نیازهای ضروریشان میشود؛ که اتفاقاً برای همانها هم نقش مسکن را بازی میکند. اما این پول به همه پرداخت میشود و شناخت دولت از سطح درآمدی اقشار مختلف جامعه خیلی دقیق نیست. در میان دریافتکنندگان عدهای هم هستند که برای ۱۰، 15 روز هم که شده این پول را به ارز یا طلا تبدیل میکنند و استدلالشان هم این است که اکنون نمیخواهند پول را خرج کنند و شاید در این ۱۰، 15 روز بتوانند از کنارش سودی کسب کنند. حتی مطلع هستم هماکنون عدهای از دستمزدبگیرها عملاً هنگام دریافت حقوق، آن بخشی را که میخواهند در نیمه دوم ماه خرج کنند، به دلار تبدیل میکنند تا بلکه بتوانند کمی سود کسب کنند یا حداقل ارزش پول خودشان را حفظ کنند. وقتی تورم به این نقطه میرسد و ارز به این شکل افزایش قیمت پیدا میکند، «جریان پول سوزان» رخ میدهد. البته هنوز اقتصاد ایران به آن نقطه نرسیده است، اما اگر این وضع به همین شکل ادامه پیدا کند، به آن نقطه هم خواهیم رسید. جریان پول سوزان یعنی پول مثل آتش است، همه سعی میکنند آن را در دستشان نگهداری نکنند و زود به سرمایه دیگری تبدیلش میکنند.
و به نظر شما اقتصاد کشور چقدر با جریان پول سوزان فاصله دارد؟
هرچند که به شکل محدود در حال انجام شدن است، اما با این جریان فاصله داریم. به هر حال باید هوشیار باشیم که اگر نتوانیم تورم را کنترل کنیم، این جریان برای اقتصاد به شدت خطرناک است. در این جریان افراد سپردهگذاری در بانک را سودده مناسب ارزیابی نمیکنند. با سرمایهگذاری در بورس هم آشنا نیستند. پس به سمت طلا، ارز و خودرو روی آوردهاند.
و در میان همه سخنانی که این روزها از اقتصاد ایران گفته میشود، بحث «توسعه» گویی به دست فراموشی سپرده شده است.
بله، متاسفانه این جامعه، جامعه آرامی نیست. آثار اجتماعی این روند، بسیار نگرانکننده است؛ یعنی مردم آرامش خودشان را از دست دادهاند. در واقع مردم برای زندگی خودشان دغدغه فکری پیدا میکنند. ایران اگر میخواهد به سمت توسعه حرکت کند، جامعه باید جامعهای باشد که افراد دغدغههای پولی، سرمایهگذاری و کاهش ارزش پول نداشته باشند. اکنون طبقات متوسط به شکل محسوس دریافتهاند سطح زندگیشان در حال نزول است و این به وضوح هم در جامعه دیده میشود.
به پیشنهاد رهبری، در جلسات دولت و مجلس مقرر شده که به همه مردم به ویژه اقشار ضعیف در ماههای پایانی سال کمک مالی در قالب «عیدانه» شود؛ نخستین پرسش آن است که آیا پرداخت پول نقد برای کمک به مردم از انقلاب اسلامی به بعد و حتی پیش از آن سابقه داشته است؟
در سالهای پس از انقلاب اسلامی که این کار به قطع انجام نشده است و در دوران معاصر هم تا جایی که من در حافظه دارم در هیچ کدام از حکومتها یک چنین کاری صورت نگرفته است؛ البته در کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس و کشورهای ثروتمند عرب این گونه پرداختها رایج است. فکر میکنم در کشورهایی مثل کویت یا امارات در مقاطعی، مبالغی به شهرنشینان خودشان پرداخت میشده است و البته گویا همچنان ادامه دارد. البته یک تفاوت ماهیتی میان آن کشورها و ایران به دلیل جمعیت کم و درآمدهای نفتی بالای عربنشینها وجود دارد. اما به هر حال در ایران همان طور که گفتم چنین پرداختهایی سابقه ندارد.
پیش از پرداختن به چرایی و اثراتی که این تصمیم بر اقتصاد ایران میگذارد، میخواهم بپرسم آیا چنین پرداختهایی از نظر اقتصادی درست است؟
این پرداخت به قطع، نقش یک نوع مسکن را بازی میکند؛ چرا که نمیتوان منکر این شد که به دلیل افزایش شدید قیمتها و فشاری که بر قشر بزرگی از مردم است، نمیتوان منکر آن شد که مردم از تورم آسیب دیدهاند. در این میان آثار اقتصادی تورم یک طرف و آثار اجتماعی آن یک طرف دیگر. یکی از آثار اجتماعی مهم فاصله طبقاتی است که میان طبقات مختلف شکاف انداخته است؛ به ویژه حقوقبگیرها که قدرت چانهزنی ندارند، از تورم بیشتر آسیب میبینند. پس اگر اقتصاد ایران را یک بیمار در نظر بگیریم، این عیدانه میتواند نقش مسکنی را بازی کند که برای ساعاتی درد را متوقف میکند. با چنین زاویهای میتوان نام دیگر عیدانه را «مسکن» گذاشت. این مسکن میتواند برای روستاییان و قشر حقوقبگیر تا حدودی خوب عمل کند. نکته آنکه چون این مسکن یک بار قرار است پرداخت شود و دائم نیست، مردم به گرفتن پول بیزحمت عادت نمیکنند. اما به قطع میگویم این، یک راهحل اقتصادی نیست و بیشتر نقش آرامبخش برای جامعه به ویژه اقشاری دارد که از بیکاری و تورم آسیب دیدهاند.
اما یک پرسش هم در این میان مطرح میشود و آن اینکه آیا میشد این پول صرف کارهای مهمتری شود یا خیر. در ایران زمانی که این نوع پولها توزیع میشود ضمن آنکه کمکی به اقشار آسیبپذیر است، میتواند به شکل مقطعی سردرد این بیمار را تسکین بخشد، اما هرگز به مداوای این بیماری کمکی نخواهد کرد.
به بیماری اشاره کردید آقای ماجدی. سوال آن است که اکنون کار اقتصاد ایران به کجا رسیده که باید برای آن مسکن تجویز شود؟ آیا میتوان برای مرحلهای که اکنون اقتصاد کشور در آن قرار گرفته نامی گذاشت؟
میتوان نام دیگر عیدانه را «مسکن» گذاشت. این مسکن میتواند برای روستاییان و قشر حقوقبگیر تا حدودی خوب عمل کند. نکته آنکه چون این مسکن یک بار قرار است پرداخت شود و دائم نیست، مردم به گرفتن پول بیزحمت عادت نمیکنند. اما به قطع میگویم این، یک راهحل اقتصادی نیست و بیشتر نقش آرامبخش برای جامعه به ویژه اقشاری دارد که از بیکاری و تورم آسیب دیدهاند.
ببینید؛ این پرسش یک بحث بسیار ریشهای را میطلبد که چرا به اینجا رسیدیم و چرا وضع طوری شده که بزرگان نظام به این نتیجه رسیدهاند که سرانجام باید مسکنی به وضعیت داد. بخشی از آن به سیاست خارجی و نهایتاً اعمال تحریمها بر کشور بازمیگردد. خب تحریمها آثار خودش را به جا گذاشته است. دسترسی منابع درآمدی ایران کم و در همین حال دسترسی به واردات کالا و نیز تکنولوژی کم شده است. سرمایهگذاری بر تولید بسیار کم بوده است و البته درآمدهای ناشی از تولید هم در کشور پایین آمده است.
هنگامی که درآمدهای نفتی دولت کاهش پیدا کرد، دولت برای عمل به تعهدات خودش از جمله پرداخت حقوق کارکنان و نیز بودجههای عمرانی ناچار است از روشهای دیگری این کاهش درآمدها را جبران کند. دقت کنید، دولت بخشی از این کاهش را از طریق افزایش قیمت ارز توانسته پوشش دهد. یکی از علتهای آن تامین درآمدهای دولت است. در یک مثال ساده نشان داده میشود اگر تا پیش از کاهش درآمدی با فروش دو میلیون بشکه نفت و دلار هزار و 220 تومانی x تومان پول به دست میآمد، اکنون دولت باید با فروش یک میلیون بشکه نفت و دلار 2500 و 3800 تومانی همان x تومان را به دست آورد. این افزایش نرخ ارز بیتوجه به آثار بعدی آن و فقط برای تامین منابع دولت انجام شده؛ آثار مخرب این افزایش اصلاً در نظر گرفته نشده بود و اکنون لجامگسیخته شده است. درست همین نقطه به افزایش تورم دامن میزند. پس بحث سیاست خارجی ایران و تحریمها، یکی از عوامل رسیدن به این نقطه است.
نکته دیگر آنکه اکنون نظم مالی در کشور بر هم خورده است. برای مثال یکی از پایههای ساختاری مهم اقتصاد کشور که سازمان برنامه و بودجه بوده است، منحل میشود، ناگزیر «نظم مالی» هم از حالت تعادل خود خارج میشود. این خروج از خط تعادل آثار خودش را به همه جا تسری میدهد.
سومین نکته هم یارانههایی است که باید جنبه تعدیلی میداشتند اما به همه افراد و اقشار پرداخت شد. اگر پرداخت یارانه با برنامهریزی، شناخت و آمارگیریهای دقیق انجام میشد و به دهکهای خاصی تعلق میگرفت، میتوانست اثرگذار باشد، اما متاسفانه یارانه از روی کالاها حذف شد و همان پول به شکل نقدی به همه افراد تعلق گرفت. تفاوتش شد توزیع پول نقد و رشد حجم نقدینگی که به قطع افزایش تورم را به دنبال داشت. پول نقد، قدرت خریدی به مردم داد که افزایش تقاضا بدون پشتوانه تولید در کشور ایجاد کرد؛ نتیجهاش هم تورمی است که موجب کاهش سطح زندگی مردم و کوچک شدن سفره آنها شد.
فرض کنید، در ایران «یارانه» را مساوی با «بد» تعبیر میکنند؛ در حالی که در هیچ کجای دنیا این گونه نیست. دولت بسیار بسیار پیشرفته و البته لیبرالی مثل دولت آمریکا هم یارانه میدهد. اما یارانه به تولیدکنندگان، پنبهکاران یا گندمکاران. در ژاپن همان یارانه به برنجکاران و کشاورزان پرداخت میشود. بنابراین اگر از نظر برخی ایرانیها پرداخت یارانه مذموم است، از بیدانشی و کمدانشی آنهاست. البته بیشتر از کمدانشی ماست که به نظرم بیدانشی بهتر از کمدانشی است؛ چون در بیدانشی هیچ کس قدرت عمل ندارد. اما دانش کم و قدرت زیاد فسادآور است. چرا که فرد کمدانش و پرقدرت هم خودش را به سمت نابودی میکشاند و هم محدودهای که در آن قدرتش را اعمال میکند. این فرد ممکن است رئیس خانواده باشد، مدیر یک دستگاه یا وزیر باشد. اما محدوده هرچه وسیعتر باشد، کمدانشی اثر بدتر و بزرگتری میگذارد. به ویژه اگر آن فرد نخواهد از مشاوران خوب و دانشمند استفاده کند. چهارمین نکته هم که بارها و بارها گفته شده است مدیریت نادرست اقتصاد کشور است.
البته برخی از مدافعان پرداخت یارانه نقدی و یا همین عیدانه معتقدند، این پول میتواند باعث افزایش تقاضا و سپس افزایش سرمایهگذاریها شود.
توزیع این گونه پولها در جامعه به صلاح اقتصاد نیست. در واقع پرداخت این عیدانه و نیز بیان این استدلال مرا به یاد یکی از تئوریهای کینز انداخت. کینز اقتصاددان دوران جنگ و در واقع دوره «اشتغال ناقص» بود. در آن زمان بیکاری در جامعه زیاد بوده است. او در یکی از تئوریهایش که به «نظریه اشتغال کامل» هم معروف است، به مزاح میگوید: «اگر دست من باشد، حتی پول در زمینها چال میکنم، که مردم بروند این پولها را از زمین دربیاورند و خرج کنند؛ چرا که وقتی این پولها خرج شود، تقاضا برای کالاها افزایش پیدا میکند و در نتیجه هم انگیزه برای سرمایهگذاری افزایش پیدا میکند. مردم میروند و سرمایهگذاری میکنند و از این راه اشتغال هم افزایش پیدا میکند.»
البته کینز این سخنان را به سخره میگوید. متاسفانه کسانی که این استدلال را دارند، متوجه نیستند تولید کشور با تنگناهای بسیاری مواجه است. اولین عامل تولید سرمایه یا پسانداز است که باید وجود داشته باشد تا سرمایهگذاری انجام شود. هنگامی که مصرف بالا میرود و هیچ پساندازی هم از قِبَل پرداخت یارانه نقدی یا حقوق دریافتی افراد ایجاد نمیشود، کدام سرمایهگذاری و با کدام پشتوانه ایجاد میشود؟ حتی اگر سرمایه نقدی هم وجود داشته باشد -که ندارد- فضای مبهم اقتصادی سرمایهدار را از سرمایهگذاری منصرف میکند. تکنولوژی، سرمایهگذاری ارزی و بسیاری تنگناهای دیگر را هم در این پروسه باید در نظر بگیریم.
بنابراین از هر سو که به این ماجرا نگریسته شود، مشخص میشود امکان سرمایهگذاری وجود ندارد و فقط این پول در جامعه تزریق شده و تورم را افزایش میدهد. زمانی دولت میتوانست از راه واردات کالا تورم را تا حدودی کنترل کند اما اکنون تحریمها مانع این روش هم شدهاند. خب این همان بیماری هلندی معروف است. این را هم در نظر بگیرید که زمان توان واردات گسترده کالا هم جانب احتیاط رعایت نشد و بسیاری کالاهای غیرضروری مدام وارد کشور شدند.
یک نکته مهم در این میان وجود دارد. آن هم اینکه فاصله رشد نقدینگی و افزایش تورم در ایران همیشه با تاخیر زمانی است. یعنی افزایش حجم پول انجام میشود و با یک فاصله زمانی ششماهه تا یکساله آثار خود را نشان میدهد. این یکی از ویژگیهای اقتصاد ایران است. در مورد عیدانه هم این روند صدق میکند.
با توجه به اینکه اکنون بحث آغاز فاز دوم هدفمندی یارانهها هم مطرح است، آیا میتوان پرداخت این عیدانه را گامی برای آغاز فاز دوم دانست؟
اگر باشد من به عنوان یک کارشناس به قطع یقین مخالف آن هستم؛ یعنی ما هر چقدر مردم را به این نوع درآمدها عادت دهیم، باز هم از هدف رشد اقتصاد کشور دورتر خواهیم شد. اکنون رشد نرخ ارز، افزایش قیمت بنزین و سایر کالاها در عمل ما را از هدف دور کرده است. این روش اوضاع را بدتر از قبل میکند. تورم لجامگسیخته نتیجه این نوع روشهاست که در عمل ثابت شده نه توانایی و نه مهارت کنترل آن وجود ندارد.
دانش کم و قدرت زیاد فسادآور است. چرا که فرد کمدانش و پرقدرت هم خودش را به سمت نابودی میکشاند و هم محدودهای که در آن قدرتش را اعمال میکند. این فرد ممکن است رئیس خانواده باشد، مدیر یک دستگاه، یا وزیر باشد. اما محدوده هرچه وسیعتر باشد، کمدانشی اثر بدتر و بزرگتری میگذارد. به ویژه اگر آن فرد نخواهد از مشاوران خوب و دانشمند استفاده کند.
ببینید؛ ممکن است انجام برخی امور در زمانهایی توجیه داشته باشد اما در زمانی که تحریم هستیم و مردم با مشکلات بزرگ دست و پنجه نرم میکنند، نباید یارانهها حذف شود. چراکه به دلیل حذف یارانهها به طبقات فرودست فشار بسیار میآید. درحالیکه درست همین طبقات به دلیل دریافت پول مجانی انگیزه کار کردن را از دست میدهند؛ و آن طبقهای که قدرت سرمایهگذاری دارند، انگیزه سرمایهگذاری خود را از دست میدهند.
آقای دکتر؛ پرسش دیگر آن است که این حجم بزرگ پولی که قرار است به عنوان عیدانه توزیع شود، به طور مشخص چه اثری بر قیمت دلار میگذارد؟ برخی معتقدند افراد زیادی این پول را بر دلار سرمایهگذاری میکنند. از این رو به نظر شما افزایش تقاضا برای دلار با قیمت این ارز در ماه یا ماههای آینده چه میکند؟
خب، اثر این پول بر میزان تورم را که پیشتر توضیح دادم اما در مورد قیمت دلار باید بگویم، به صراحت نمیتوان گفت عده زیادی عیدانهشان را بر دلار سرمایهگذاری میکنند؛ همان طور که نمیتوان انکار کرد که بخشی از مردم به قطع یقین سرمایهشان را به سمت بازار ارز میبرند.
آن دسته از افرادی که تقاضای بالای اجابتنشده دارند، صرف نیازهای ضروریشان میشود؛ که اتفاقاً برای همانها هم نقش مسکن را بازی میکند. اما این پول به همه پرداخت میشود و شناخت دولت از سطح درآمدی اقشار مختلف جامعه خیلی دقیق نیست. در میان دریافتکنندگان عدهای هم هستند که برای ۱۰، 15 روز هم که شده این پول را به ارز یا طلا تبدیل میکنند و استدلالشان هم این است که اکنون نمیخواهند پول را خرج کنند و شاید در این ۱۰، 15 روز بتوانند از کنارش سودی کسب کنند. حتی مطلع هستم هماکنون عدهای از دستمزدبگیرها عملاً هنگام دریافت حقوق، آن بخشی را که میخواهند در نیمه دوم ماه خرج کنند، به دلار تبدیل میکنند تا بلکه بتوانند کمی سود کسب کنند یا حداقل ارزش پول خودشان را حفظ کنند. وقتی تورم به این نقطه میرسد و ارز به این شکل افزایش قیمت پیدا میکند، «جریان پول سوزان» رخ میدهد. البته هنوز اقتصاد ایران به آن نقطه نرسیده است، اما اگر این وضع به همین شکل ادامه پیدا کند، به آن نقطه هم خواهیم رسید. جریان پول سوزان یعنی پول مثل آتش است، همه سعی میکنند آن را در دستشان نگهداری نکنند و زود به سرمایه دیگری تبدیلش میکنند.
و به نظر شما اقتصاد کشور چقدر با جریان پول سوزان فاصله دارد؟
هرچند که به شکل محدود در حال انجام شدن است، اما با این جریان فاصله داریم. به هر حال باید هوشیار باشیم که اگر نتوانیم تورم را کنترل کنیم، این جریان برای اقتصاد به شدت خطرناک است. در این جریان افراد سپردهگذاری در بانک را سودده مناسب ارزیابی نمیکنند. با سرمایهگذاری در بورس هم آشنا نیستند. پس به سمت طلا، ارز و خودرو روی آوردهاند.
و در میان همه سخنانی که این روزها از اقتصاد ایران گفته میشود، بحث «توسعه» گویی به دست فراموشی سپرده شده است.
بله، متاسفانه این جامعه، جامعه آرامی نیست. آثار اجتماعی این روند، بسیار نگرانکننده است؛ یعنی مردم آرامش خودشان را از دست دادهاند. در واقع مردم برای زندگی خودشان دغدغه فکری پیدا میکنند. ایران اگر میخواهد به سمت توسعه حرکت کند، جامعه باید جامعهای باشد که افراد دغدغههای پولی، سرمایهگذاری و کاهش ارزش پول نداشته باشند. اکنون طبقات متوسط به شکل محسوس دریافتهاند سطح زندگیشان در حال نزول است و این به وضوح هم در جامعه دیده میشود.
دیدگاه تان را بنویسید