شناسه خبر : 5479 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گفت‌وگو با سوزان مالونی، مشاور سابق وزارت خارجه آمریکا و محقق ارشد موسسه فکری بروکینگز در واشنگتن

ایران و آمریکا باید به هم اعتماد کنند

سوزان مالونی، محقق ارشد موسسه فکری بروکینگز در شهر واشنگتن دی‌سی و عضو سابق بخش طراحی سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکاست که پیش از آن نیز گروه کاری ویژه سیاستگذاری ایران را در شورای روابط خارجه در سال ۲۰۰۴ مدیریت می‌کرد.

امید معماریان
سوزان مالونی، محقق ارشد موسسه فکری بروکینگز در شهر واشنگتن دی‌سی و عضو سابق بخش طراحی سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکاست که پیش از آن نیز گروه کاری ویژه سیاستگذاری ایران را در شورای روابط خارجه در سال ۲۰۰۴ مدیریت می‌کرد. گروهی که زبیگنیو برژینسکی و رابرت گیتس (وزیردفاع سابق آمریکا) ریاست آن را به عهده داشتند. کتاب «ایران؛ حکومتی حیاتی در دنیای اسلام» (۲۰۰۸) از جمله کتاب‌هایی است که توسط او منتشر شده است. این محقق شناخته‌شده امور ایران دارای دکترای حقوق و دیپلماسی از دانشگاه تافتز در بوستون آمریکاست. خانم مالونی به زودی کتابی درباره تحولات ایران منتشر می‌کند. در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر ایران، وبلاگی را در وب‌سایت موسسه بروکینگز به پوشش خبرهای انتخاباتی اختصاص داده بود. او پیش از کار در محافل سیاستگذاری، در شرکت اگزون‌موبیل روی موضوعاتی چون توسعه تجارت منطقه‌ای و همچنین تحلیل ریسک سیاسی متمرکز بود.
با آخرین اتفاقی که در سفر آقای روحانی به نیویورک افتاد، شروع می‌کنم. تماس تلفنی تاریخی بین دو رئیس‌جمهور ایران و آمریکا. این تماس تلفنی در چه زمینه سیاسی اتفاق افتاد و اهمیت‌اش چیست؟
تماس تلفنی یک رفتار و مکالمه بی‌سابقه بود، برای دو کشوری که به صورت رسمی بیش از ۳۵ سال است که با هم صحبت نمی‌کنند. تا آنجایی که می‌‌فهمم، و صحبت‌هایی که در این زمینه می‌شود، ایرانی‌ها مشوق این تماس تلفنی بوده‌اند ولی این کاخ سفید بود که تماس را برقرار کرد. این به خودی خود خیلی مهم است. نشان می‌دهد که به نوعی قبل از مکالمه هماهنگی بوده است و همچنین نشان می‌دهد که کاخ سفید مطمئن بوده که تماس تلفنی با رویکرد مثبتی دیده می‌شود. من کاملاً مطمئن هستم که مکالمات جامعی بین ایران و دولت آمریکا درباره طبیعت مذاکرات در حال انجام بر روی مساله هسته‌ای بوده که چنین اطمینانی را ایجاد کرده است. چند روز قبل از آن تلاش پرزیدنت اوباما برای به دست آوردن یک ملاقات عمومی با پرزیدنت روحانی رد شده بود. بنابراین تلفن زدن در چنین موقعیت و زمانی، نشان می‌دهد که او‌باما نسبتاً مطمئن بوده باشد که این باید منجر به یک لحظه تاریخی شود که البته چنین هم شد. فقط این مهم نیست که دو رئیس‌جمهور صحبت کردند، بلکه مهم این است که دو طرف مکالمه را با حسی مشوقانه و خوش‌بینانه به پایان رساندند و اینکه چشم‌انداز واقعی‌ای وجود دارد برای حصول منافع دو کشور از طریق مذاکرات بیشتر. بسیاری از ما برای مدتی طولانی به این موضوع باور داشته‌ایم. اما به دلایل متعددی، این یا آن طرف ماجرا، قادر نبود در یک گفت‌وگوی واقعی و مستقیم و نیز در معرض افکار عمومی وارد شود. طبیعتاً، پرزیدنت (اوباما) با مشکلات زیادی در عرصه داخلی آمریکا مواجه است و به همین جهت ریسک واقعی کرد. او به خاطر تلاشش برای ایجاد رابطه‌ (یا گفت‌وگو) با پرزیدنت روحانی مورد انتقاد قرار گرفته است اما او واقعاً می‌خواست از این فرصت استفاده کند چون با وجود تاکیدی که بر تحریم‌ها و فشار بر ایران داشته‌اند، دولت اوباما از همان ابتدای تشکیل عمیقاً علاقه‌مند پیدا کردن راه حل مذاکره‌ای برای بن‌بست هسته‌ای بوده است.

او چند روز در آمریکا بود، در مجمع عمومی سخنرانی کرد، چندین مصاحبه مطبوعاتی داشت و در نهایت برای اولین بار با جامعه آمریکایی چه سیاسیون، چه اصحاب رسانه و چه افکار عمومی ارتباط برقرار کرد. چه تصویری از آقای روحانی دارید؟ آیا این سفر نگاه شما را به او تغییر داد؟
آن چیزی که تصور من را از روحانی عوض کرد، کمپین انتخاباتی او بود. کارزار انتخاباتی او به صورت شگفت‌آوری موثر، دینامیک و جالب بود. به نوعی آن زمان من تحولات را حتی بیشتر از زمانی که او در نیویورک بود دنبال می‌کردم. اما کلاً فکر می‌کنم او دو کار مهم را در نیویورک انجام داد. اول اینکه او خود را از رئیس‌جمهور قبل از خود کاملاً متمایز کرد و اینکه تصویری که جهان از ایران می‌بیند تصویری نیست که احمدی‌نژاد ایجاد کرده بود. تصویری که احمدی‌نژاد ایجاد کرده بود برای ایران منفی و مشکل‌زا بود. الان این تصویر به شدت به گذشته تعلق دارد. موضوع مهم و تاثیرگذار دیگر، جدا کردن خود از یکی دیگر از چهره‌های تاثیرگذار عرصه سیاسی ایران یعنی رئیس‌جمهور سابق محمد خاتمی بود. در بسیاری از زمینه‌ها خاتمی به خاطر تلاش‌هایی که انجام داده از جمله تشویق و ترویج موضوع گفت‌وگوی تمدن‌ها. اما متاسفانه به خاطر اینکه خیلی از آمریکایی‌ها فهم مصنوعی و غیر‌واقعی از سیاست ایران دارند، به خاتمی به گونه‌ای نگاه می‌کنند که به شدت در پیگیری سیاست‌هایش شکست خورد. فکر نمی‌کنم این برداشت، ارزیابی دقیقی از کارنامه او باشد اما تصور چنین است که برنامه اصلاحی او کارآمد نبود و تاثیری روی زندگی مردم ایران نگذاشت. وسوسه عمومی بعد از انتخابات اخیر ایران و انتخاب حسن روحانی این بود که ما شبیه این را قبلاً دیده‌ایم و می‌دانیم که این فیلم هم چگونه پایان می‌پذیرد. یعنی اینکه او به حاشیه رانده خواهد شد و موثر نخواهد بود و قرار نیست که اهل ریسک کردن باشد. سفر روحانی به نیویورک در واقع این حس اطمینان را ایجاد کرد که این یکی کاملاً متفاوت است و قرار نیست که یک محمد خاتمی دیگر داشته باشیم و به صورت بالقوه قرار است یک حرکت سریع اتفاق بیفتد. بخشی نه به خاطر کاراکتر شخصی بلکه به خاطر وضعیت اقتصادی و سیاسی ایران. روحانی در این سفر «برند» خود را جا انداخت که ایران در حال حرکت و تغییر است و اینکه ایران یک فرصت است. این بی‌نهایت مهم است.

آیا تماس تلفنی آقای روحانی با آقای اوباما، از رئیس‌جمهور ایران چهره قدرتمندتری ساخت یا چهره ضعیف‌تر؟
قطعاً قدرتمندتر. خیلی اتفاق بدی بود که کاخ سفید احتمال دست دادن را فراهم کرد چرا که هیچ وقت تصورش را نمی‌کردم که یک رئیس‌جمهور از ایران به نیویورک بیاید و با همتای آمریکایی‌اش دست بدهد. خود عکس گرفتن هم می‌توانست مشکل‌آفرین شود. چون ایرانی‌ها می‌پرسند در جواب چه چیزی عایدت شد؟ در نتیجه حتی خیلی بیشتر متعجب شدم از تماس تلفنی. اما فکر می‌کنم روش فوق‌العاده‌ای برای ترک نیویورک بود چرا که سوالات زیادی در مورد دست دادن مطرح شده بود، یا پاسخ روحانی در مورد هولوکاست، و بدون این تماس تلفنی سفر او چیزی در حدود +B‪‬ یا ‪-A‬ بود. نمایش خوبی بود، ولی ناکامل و نه متقاعد‌کننده به صورت کامل. تماس تلفنی نشان داد که روحانی می‌تواند ریسک‌هایی بکند که روسای جمهوری قبل از او نمی‌توانستند یا نکردند و اینکه او تصمیم‌گیرنده مستقلی است، اگر چه او قدرت تصمیم‌گیرنده نهایی نیست و دیگر آنکه او حاضر است از پرستیژ خود برای موقعیتی که ریسک‌آمیز است هزینه کند با توجه به خصومتی که بین دو حکومت است. فکر می‌کنم از هر دو طرف اقدام شجاعانه‌ای را شاهد بودیم و امیدوارم به اقدامات بیشتری بینجامد.

شاید بیشتر از هر کس دیگری، چه در واشنگتن یا در تهران، این بنیامین نتانیاهو در تل‌آویو بود که نگران بود ببیند پیش از سفرش به آمریکا، چه اتفاقی در روابط ایران و آمریکا می‌افتد و استقبال گرم رسانه‌ها و اندیشمندان آمریکایی از آقای روحانی و در نهایت تماس تاریخی تلفنی، به خصوص با توجه به سخنرانی او در سازمان ملل، بسیار او را مضطرب کرد. این موضوع چه تاثیری در رابطه آمریکا و اسرائیل دارد؟
همگان می‌دانند که نخست‌وزیر اسرائیل و رئیس‌جمهور آمریکا رابطه گرمی ندارند. اقداماتی صورت گرفته که از سوی هر دو طرف، اعتماد‌سازی بشود اما فکر نمی‌کنم هیچ یک از دو‌طرف ادعا کنند که رابطه گرمی وجود دارد. مطمئناً به نگرانی‌های اسرائیل افزوده شد وقتی روحانی به نیویورک سفر کرد. نه‌تنها به خاطر ملاقات‌های موفقیت‌آمیز مذاکره‌کنندگان هسته‌ای بلکه این تماس تاریخی دو‌طرفه دو رئیس‌جمهوری که حتماً نوعی نگرانی و اضطراب را ایجاد کرد در خصوص اینکه دولت اوباما قرار است چه کار کند، تا حدی نا‌خوشایند است که اسرائیلی‌ها اغلب باور دارند که باید به آمریکا یاد بدهند چطور با ایران مواجه شود. من می‌گویم ما در واشنگتن ایران را از نزدیک به خوبی نمی‌شناسیم اما زمان‌هایی که توسط ذهنیت اسرائیلی‌ها نسبت به آنچه در ایران می‌گذرد هدایت شده‌ایم، نتیجه‌اش فاجعه‌آمیز بوده است. ما باید تست کنیم که چه چیزهایی امکان‌پذیر است و منافع ما ایجاب می‌کند که چنین کاری را بکنیم و ارزشش را دارد حتی اگر مقداری هم اصطکاک با متحد نزدیک‌مان ایجاد کند.

طی روزهای بعد از تماس تلفنی، در بحبوحه جنگ تصویب بودجه دولت آمریکا، آقای اوباما از تماس تلفنی با رئیس مجلس نمایندگان یعنی جان بینر خودداری کرد و همین باعث شد خیلی از نمایندگان از جمله نیوت گینگریچ، رئیس سابق این مجلس، او را مورد انتقاد قرار دهد که چطور گوشی را بر‌می‌دارد و با حسن روحانی رئیس‌جمهور ایران تلفنی صحبت می‌کند، اما حاضر نیست با رئیس مجلس نمایندگان خودش گفت‌وگو کند. چنین انتقاداتی چه معنایی در مورد اهمیت تماس تلفنی آقای روحانی و آقای اوباما به ما نشان می‌دهد؟
فکر می‌کنم در زمان بسیار حساسی اتفاق افتاد. نه‌تنها در زمانی که آقای اوباما با بن‌بست سیاست داخلی در زمینه تصویب بودجه اداره کشور و همچنین به چالش کشیدن دستاورد اصلی دولت‌اش در زمینه برنامه سیستم ملی خدمات درمانی مواجه است، بلکه همچنین در زمانی اتفاق افتاد که آمریکا با رویکرد جنجال‌برانگیزی که موضوع سوریه را دنبال کرده با انتقاد بسیار شدیدی نسبت به سیاستش در برخورد با موضوع حمله شیمیایی در سوریه و پاسخش به این موضوع مواجه بوده است. بنابراین این یک ریسک بود، نه‌تنها به خاطر فشار سیاست داخلی که رئیس‌جمهور با آن مواجه بود، بلکه همچنین از این جهت ریسک بود که به ایرانی‌ها مکرراً به صورت غیررسمی نزدیک شد و از پرستیژ دفتر ریاست‌جمهوری در این زمینه هزینه کرد، در حالی که همزمان زیر فشار شدیدی بود به خاطر اینکه می‌گفتند چرا موضع سختگیرانه‌تری علیه بشار اسد اتخاذ نکرده و برای اینکه در جنگ داخلی سوریه مداخله نظامی کند، آمادگی نداشته است. تلاشی که در این زمینه در زمان سفر پرزیدنت روحانی انجام شد، به نظرم اهمیت این مساله را برای دولت اوباما نشان می‌دهد. این تلاش دولت اوباما در به دست آوردن یک راه حل دیپلماتیک برای این بحران، اغلب مورد توجه قرار نمی‌گیرد.

آقای اوباما، در سخنرانی خود در سازمان ملل در جریان اجلاس مجمع عمومی، از عبارت «همه گزینه‌ها روی میز است» استفاده نکرد. این عبارتی است که ایرانی‌ها آن را خیلی تهدیدآمیز می‌دانند و به همین جهت استفاده نکردن از آن، با واکنش مثبتی از سوی ایران مواجه شد که آن را تغییر در لحن دولت آمریکا قلمداد می‌کردند. اما بلافاصله بعد از اینکه آقای روحانی نیویورک را ترک کرد، او بار دیگر از این عبارت استفاده کرد. مقامات ایرانی چطور باید این را تفسیر کنند چرا که تناقض‌آمیز به نظر می‌رسد؟
همین طور است و به نظرم این همان دشواری مساله ایران است (برای آمریکا) چرا که فقط تماس‌های مستقیم بین ایران و آمریکا را در‌بر نمی‌‌گیرد، بلکه کشورهای دیگری را هم شامل می‌شود، از جمله بسیاری از کشورهای متحد آمریکا را که در بسیاری از موارد ناخشنود هستند که چشم‌انداز متفاوتی در روابط بین دو کشور متصور شوند. بنابراین آنچه پرزیدنت درگیر آن بوده این است که تا حدودی اسرائیلی‌ها و برخی دیگر از متحدانش را در خلیج فارس مطمئن سازد که در حقیقت منافع ما همچنان همان است و تعهد ما برای حل مساله هسته‌ای ایران مانند همیشه سرسختانه است. برای رساندن چنین منظوری، تنها راهی که به خصوص برای اسرائیلی‌ها معنی‌دار است، تعهد مجدد برای نشان دادن اراده برای استفاده از نیروی قهری است. البته اینکه بتوان توازنی برقرار کرد، غیرممکن است. طرف ایرانی باید این موضوع را بفهمد که آمریکا در حوزه سیاست خارجه علایق دیگر و کشورهای متحدی دارد که علایق آنها مهم هستند. همچنان که در طرف آمریکایی هم باید چنین فهمی وجود داشته باشد که آنچه آقای روحانی و ظریف وزیر خارجه در تریبون‌های عمومی می‌گویند، آنها هم رای‌دهندگان داخلی و نیز متحدان منطقه‌ای خود را دارند؛ و ما باید در مسیر این روند، قادر باشیم بین این مسائل تمیز قائل شویم بدون اینکه ضرورتاً روند گفت‌وگوها را مسدود کنیم.

با این وضعیت آیا ایران می‌تواند به آمریکا اطمینان کند که در پایان این روند، می‌‌تواند دستاوردی داشته باشد؟
فکر می‌کنم ایرانی‌ها به درستی نگران هستند چرا که خیلی زود می‌خواهند که وضعیت اقتصادی‌شان بهبود پیدا کند و این دشواری واقعی مذاکرات هسته‌ای است که در حقیقت باید موافقت‌های دوجانبه صورت بگیرد و باید ببینیم چطور می‌توانیم راهی پیدا کنیم که آن را مرحله‌بندی کنیم. اما خبر خوب این است که به نظر می‌رسد دو طرف خیلی در این زمینه جدی هستند. دو طرف می‌‌خواهند با این مساله هر چه زودتر مواجه شوند و نمی‌خواهند بیشتر از زمانی که لازم است طول بکشد. رئیس‌جمهور آمریکا خودش را برای هیچ کسی جلو نمی‌‌اندازد. چنین فرصت‌‌هایی خیلی به دقت طراحی شده‌اند. من معتقدم یک روند بسیار دقیق از در نظر گرفتن ملاحظات و آمادگی وجود داشته که احتمالاً با خبر پیروزی پرزیدنت روحانی آغاز شده است. وقتی که مشخص شد قرار است لحن جدیدی از سوی ایران ارائه شود و به این روند زمانی که آقای روحانی در تابستان یک کابینه تکنوکراتیک را معرفی کرد، شدت بخشیده شد و در ادامه زمانی که با ادبیات صریحی از علاقه خود برای راه حلی که از مذاکره بیرون می‌آید، سخن گفت. به نظرم این لحظه‌ای است که دو طرف باید یاد بگیرند به یکدیگر اعتماد کنند. این روند خیلی دشوار خواهد بود. همان طور که از این طرف سخت به نظر می‌رسد، از طرف ایرانی‌ها هم دشوار است. اما گفت‌وگو کار نخواهد کرد بدون خواست دو طرف و اعتقاد و اعتماد به ریسک سیاسی که از طرف هر دو صورت گرفته است.

عبارت «همه گزینه‌ها روی میز است» دقیقاً یعنی چه؟ آیا به خاطر طرز تفکر نظام سیاسی آمریکاست که خود را ابرقدرت می‌داند که آن چنان قدرتی دارد که در هیچ زمانی هیچ گزینه‌ای را برای استفاده کردن از قلم نمی‌اندازد؟
این عبارت به این منظور گفته می‌شود که پرزیدنت قادر است و همچنین توان آن را دارد که از نیروی قهری زمانی که لازم است استفاده کند. او به چنین موضوعی به صورت پیدا و پنهان متعهد شده است و این یکی از ابعاد مهم رابطه با اسرائیل است. ایران البته می‌گوید تمایلی برای دستیابی به سلاح اتمی ندارد و در نهایت اگر موضوع این است، همه ما می توانیم اطمینان خاطر داشته باشیم که نیازی به قوه قهری وجود ندارد. فکر می کنم این انعکاس هراس عمیقی است که اسرائیلی‌ها دارند. صراحتاً بگویم که آمریکایی‌ها هم نمی‌توانند ایرانی با قدرت نظامی هسته‌ای برای آینده و امنیت خود متصور باشند. من چندین دولت آمریکا را از نزدیک مشاهده کرده‌ام که با این مشکل مواجه بوده‌اند و همیشه خیلی مطمئن بودم که احتمال کمی برای یک حمله واقعی توسط اسرائیل یا آمریکا وجود دارد. الان خیلی بیشتر از همیشه مطمئن هستم که چشم‌انداز انجام چنین اقدامی به شدت پایین است. مگر اینکه ایران به صورت جدی اقدامی تحریک‌آمیز انجام دهد که فکر نمی‌کنم چنین اتفاقی بیفتد.

چطور ایرانی‌ها باید این گزاره را به صورت استراتژیک تفسیر کنند‌؟ آیا تغییر لحن آقای اوباماست یا مصرف داخلی یا تنها عبارتی برای خوشامد اسرائیلی‌ها؟
آنها باید آن را به عنوان بخشی از یک نوع ائتلاف نزدیک بین آمریکا و اسرائیل ببینند. به علاوه باید این را هم متوجه باشند که هیچ کدام از سخنانی که آقای اوباما در جریان سفر آقای روحانی گفتند، تازه نبود. او همه آنچه گفت را در گذشته هم گفته بود. آن چیزی که به عنوان لحن جدید تفسیر شده است، بیشتر به خاطر زمینه‌ای است که این سخنان مطرح شده تا کلماتی که او استفاده کرده است. زمینه سیاسی که این سخنان در آن مطرح شده در واشنگتن خیلی خیلی مثبت است. هیجان خیلی زیادی در خصوص امکانی که برای گفت‌وگو و روابط دوجانبه هست، وجود دارد. چیزی که بسیاری از ما فکر می‌کردیم هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد. تا زمانی که گفت‌وگو‌های سازنده‌ای بین ایران و کشورهای ۱+۵ داریم، مادامی که به این گفت‌وگو ادامه می‌‌دهیم - شاید نه در سطح روسای‌ جمهور بلکه در سطح دیپلماتیک و همچنین دیگر فرصت‌هایی که برای مردم آمریکا و ایران وجود دارد- همچنان این زمینه مساعد مثبت وجود خواهد داشت. ایرانی‌ها، لحن جدیدی را از پرزیدنت (اوباما) شاهد بودند و من فکر می‌کنم آنها شاهد ادامه استفاده از چنین لحنی خواهند بود. به خاطر شجاعتی که از سوی حکومت ایران برای آغاز مذاکرات جدی صورت گرفته، یک فرصتی در واشنگتن شکل گرفته است.

تا چه حد اسرائیل می‌تواند در روند مذاکرات کشورهای ۱+۵ مخرب باشد؟
اسرائیل خیلی خیلی بدبین است. همان طور که انتقادات زیادی را در زمان حضور نتانیاهو در نیویورک نسبت به ایران شنیدیم و به نوعی یک نوستالژی نسبت به دوران احمدی‌نژاد بود. او فرد بسیار مفیدی برای خیلی‌‌ها در سراسر جهان بود. پرزیدنت روحانی و اتحاد جدید قدرت چالش جدید متفاوتی برای اسرائیلی‌ها ایجاد می‌‌کند. اما اسرائیلی‌ها هم تنوع مختلفی از افکار را دارند و برخلاف هشدارهای سرسختانه و اغلب لحن تهدیدآمیزی که از سوی رهبران اسرائیل شاهد هستیم، آنها به خاطر محدودیت‌های واقعی در توانایی‌شان، علیه تاسیسات هسته‌ای ایران حمله نظامی نکرده‌اند. آنها یک راه حل برای این بحران می‌خواهند که در حقیقت دیگر دشواری‌های امنیتی آنان را شدت نبخشد. در حالی که هر گونه اقدام نظامی در خاور‌میانه، وضعیت امنیتی بغرنجی ایجاد خواهد کرد. در حقیقت، علایق آنها همان طور برآورده می‌شود که منافع کشورهای جهان برآورده می‌شود و آن هم از طریق راه حل دیپلماتیک است که به سرعت اتفاق بیفتد و به همه طرف‌های موضوع اطمینان خاطری را که نیاز دارند بدهد.

آقای جواد ظریف در مصاحبه هفته گذشته خود با شبکه ای‌بی‌سی گفتند که حق غنی‌سازی ایران غیر‌قابل مذاکره است. از سوی دیگر طرف آمریکایی همواره از این سخن می‌گوید که آمریکا حق دسترسی ایران به انرژی هسته‌ای را به رسمیت می‌شناسد. اما در محافل سیاستگذاری در واشنگتن و حتی در دولت آقای اوباما، بین این دو موضوع تفاوت عمده‌ای وجود دارد. چرا که برخی افراد، این دو را مترادف هم نمی‌دانند. به نظر شما مقامات آمریکایی چه نگاهی به این موضوع دارند؟
به نظرم دو موضوع اینجا وجود دارد. یکی حق هسته‌ای است که تا آنجا که من از زبان و ادبیات معاهدات منع گسترش سلاح‌های اتمی می‌فهمم، این طور می‌گوید که حقوق بدون قید و شرطی برای کشورها وجود ندارد برای اینکه هر چه می‌خواهند را به یک باره داشته باشند. من البته نگران ادبیات و زبان فنی این موضوع نیستم. چرا که کاملاً متقاعد شده‌ام که دیپلمات‌ها می‌توانند راه‌هایی را پیدا کنند تا به ساختاری برای موافقت برسند که ایران را با دستیابی به حقوقی که دارد خشنود کند. در این توافق نگرانی آمریکا هم در خصوص تبعات حقوقی استفاده از کلمه «حق» در زمینه مساله هسته‌ای مرتفع خواهد شد. سوال عمیق‌تر اما در خصوص غنی‌سازی است. آیا آمریکا می‌تواند - و یا می‌خواهد- بر توافقنامه‌ای امضای خود را بگذارد که ادامه فعالیت‌های غنی‌سازی در ایران را در خود دارد؟ من کاملاً اطمینان دارم که دولت اوباما می‌تواند و چنین خواهد کرد. من در واقع فکر می‌کردم می‌توانست این کار را بکند و می‌خواست چنین اقدامی را انجام بدهد. متاسفانه این یکی از تبعات این واقعیت است که بحران خیلی به درازا کشیده است. وقتی اولین قطعنامه شورای امنیت نوشته شد شامل موضوع تعلیق غنی‌سازی بود که اتفاقاً خود آقای روحانی در مورد آن و در زمانی که دبیر شورای عالی امنیت ملی بود مذاکره کرده بود، و این در زمانی بود که واقع‌گرایانه به نظر می‌رسید و درخواست آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بود. درخواستی که بعداً در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل تکرار شده بود. در حال حاضر، با توجه به بزرگی و ابعاد برنامه غنی‌سازی ایران که حکومت ایران رنج بسیار زیادی را به خاطر آن متحمل شده تا توانایی غنی‌سازی را برای خود حفظ کند و از تعلیق مجدد خودداری کند، فکر می‌کنم که توافق گسترده‌ای سر این موضوع وجود دارد که هر گونه معامله بر سر مساله هسته‌ای، سطحی از غنی‌سازی در داخل خاک ایران را برای تهران در نظر خواهد گرفت. مشخص است که این موضوع (غنی‌سازی) الان در مرکز علائق حکومت ایران قرار دارد و شما افراد زیادی را در واشنگتن پیدا نمی‌کنید که فکر کنند بازگشت به ادبیات اولیه قطعنامه‌های شورای امنیت قابل حصول و معقول است. اما دوباره تاکید کنم، این دیپلماسی است. این قطعنامه‌ها همچنان وجود دارند و پایه تحریم‌ها هستند. بنابراین ما باید فرمولی پیدا کنیم که همه کشورهایی را که پای میز مذاکره می‌آیند خشنود کند علاوه بر آنکه علایق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و ملاحظات قطعنامه‌های شورای امنیت در نظر گرفته می‌شود. فکر می‌کنم رسیدن به چنین فرمولی امکان‌پذیر است. فرمول‌های مختلفی پیشنهاد شده است و در نهایت مواردی که این نگرانی را به وجود می‌آورد که ایران می‌تواند به سمت نظامی شدن برنامه هسته‌ای اش برود، تنها غنی‌سازی نیست بلکه در مورد فناوری‌های خاصی در این زمینه است که در توافقات احتمالی اهمیت فوق‌العاده‌ای خواهند داشت تا طرفین را نسبت به رفع نگرانی‌ها و خوشنودی از نتیجه مذاکرات مطمئن سازد.

بسیاری در ایران نگران این موضوع هستند که به محض اینکه تهران یک قدم عقب بیاید آمریکا می‌خواهد 10 قدم جلو بیاید و در واقع هیچ پایان خوشی در مذاکره و ورود به روندی که برای حل بحران هسته‌ای طراحی شده نیست. وقتی آقای اوباما یک روز یک حرفی می‌زند و پس‌فردایش یک حرف دیگر را، به‌‌رغم توضیحاتی که شما دادید، این نگاه در تهران توسط برخی گروه‌ها تقویت می‌شود. آیا این بدبینی است یا ریشه در واقعیت دارد؟
این دولت خیلی زیاد مایل است که با ایران سر مساله هسته‌ای به توافق برسد. دولت بوش هم چنین توافقی را می‌خواست اما زمانی که مقدمات این کار فراهم می‌شد دیگر خیلی دیر شده بود، با توجه به مسائل مختلف دیگری که آنها در منطقه با آن مواجه بودند. یکی از شواهدش هم آن است که دولت آمریکا بعد از ناآرامی‌های مربوط به انتخابات سال ۸۸، به مذاکرات هسته‌ای خود با ایران ادامه داد و آماده امضای رویه‌هایی برای اعتماد‌سازی بود. به نظرم اراده جدی در خصوص رسیدن به یک معامله هسته‌ای وجود دارد که دو طرف موضوع بتوانند آن را قبول کنند و چنین معامله‌ای تاثیرات و تبعات بسیار مثبتی برای ایران خواهد داشت تا از انزوا خارج شود و اعتبار مجدد خود را در سیستم بین‌المللی مالی به دست بیاورد. ولی برای بدبینی نسبت به آشتی همه‌جانبه بین دو دولت هم دلایلی وجود دارد. دلایلی هم وجود دارد برای بدبین بودن نسبت به چشم‌انداز لغو همه تحریم‌هایی که آمریکا وضع کرده است. محدودیت‌های اقتصادی بسیاری از این سو برای ایران به وجود آمده است. برخی از این محدودیت‌ها دهه‌هاست که وجود دارند و حتی اگر پرونده هسته‌ای ایران از شورای امنیت خارج شود، حتی اگر اروپایی‌ها تحریم‌های خود را در عمل اجرا نکنند و حتی اگر ما برخی اقداماتی را در آمریکا انجام دهیم، بخش عمده‌ای از قوانین همچنان برقرار خواهد بود چرا که اکثریت اعضای کنگره آمریکا علیه هر گونه مصالحه‌ای با ایران هستند.

یعنی حتی اگر ایران و آمریکا به توافق بر سر مساله هسته‌ای برسند، برداشتن تحریم‌ها با توجه به اختلافی که میان دولت آقای اوباما و کنگره آمریکا (مجلس نمایندگان و سنا) وجود دارد، کار دشواری خواهد بود؟
بله، شما می‌بینید که خیلی از قطعنامه‌های تحریم حتی آنها که بعد از انتخاب آقای روحانی یا مراسم تحلیف ایشان در کنگره مطرح شد با رای خیلی بالایی و حتی در موردی با رای اکثریت مطلق تصویب شد در حالی که ما در هیچ موردی تقریباً چنین رای بالایی مثلاً با ۴۲۰ رای را مشاهده نمی‌کنیم (۵۳۸ رای کلی که ۴۳۵ رای در مجلس نمایندگان، ۱۰۰ رای نمایندگان سنا و سه رای واشنگتن دی سی). تعداد بالای رای که احمقانه به نظر می‌رسد. رئیس‌جمهور تا حدودی انعطاف‌پذیری دارد. اقدامات متعددی است که او می‌تواند انجام بدهد. اگر چه بسیاری از جریمه‌هایی که علیه ایران گذاشته شده از طریق تحریم‌‌ها، آنهایی هستند که به صورت تک‌جانبه از سوی آمریکا وضع نشده است. از سوی دیگر، به نظرم این فهم عمومی وجود دارد که با ایران نمی‌توان به یک معامله رسید اگر آنها فکر کنند که در توافق با غرب به آن چیزهایی که می‌خواهند نمی‌رسند، بلکه حقوق‌شان نادیده گرفته می‌شود. در چنین شرایطی حتی اگر ما توافقنامه‌ای را هم امضا کنیم، پایدار نخواهد بود. چرا که طرف ایرانی فکر خواهد کرد معامله مضری بود. اما زمان خواهد برد. این مشکل واقعی است. وارد روند سهل کردن تحریم‌ها شدن یا تعلیق برخی از آنها یک روند طولانی است و بسیاری از نهادهای اداری آمریکا را درگیر خود می‌کند. حتی اگر اراده سیاسی هم وجود داشته باشد به درازا خواهد کشید. در مورد عراق مثلاً، بعد از رفتن صدام، برداشتن کامل تحریم‌ها سال‌ها به طول انجامید. این روند طولانی و کند خواهد بود و فکر می‌کنم ایرانی‌ها حق دارند که با دقت روند را مشاهده کنند و این سوال را مطرح کنند که چنین معامله‌ای برای آنها چه معنایی می‌دهد؟

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها