شناسه خبر : 4555 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چرا دعواهایمان نقطه پایان ندارد؟ چرا سازشگر نیستیم؟

جای خالیِ مدارا

سال‌هاست که دعوایمان نقطه پایانی ندارد.

سپیده اشرفی

سال‌هاست که دعوایمان نقطه پایانی ندارد. هر روز صحبت از دعوایی می‌شود. شاید وقت آن باشد که با خودمان روبه‌رو شویم و این سوال را بپرسیم که «چه شد که این همه ناسازگار شدیم؟» یا شاید باید این‌طور بپرسیم که چرا دعوایمان، پایان ندارد و هر بار، شدیدتر از قبل می‌شود؟ این رویارویی اما، ریشه‌ای هم در توسعه دارد. به کشورهای توسعه‌یافته که نگاه می‌کنیم، مردمی صبورتر و سازگارتر را می‌بینیم. مردمی که نه در ترافیک، صدای بوق زدن‌هایشان، گوش فلک را کر کند و نه با یک «تو» گفتن، از کوره در می‌روند. کشورهایی که شاید زمان اندکی در اختیار داشتند اما در نهایت توانستند جامعه‌های خود را برای یک توسعه پایدار فراهم کنند. قوانین را می‌دانند و همه به آن پایبند هستند. حالا با علم به این کشورها،‌ باید دوباره با خودمان روبه‌رو شویم. آن‌طور که خیلی‌ها می‌گویند، قوانین‌مان پتانسیل رسیدن یک جامعه به توسعه را دارد. پس حلقه مفقوده کجاست؟ کجا راه را به بی‌راه بردیم و این‌قدر تاب و توان‌مان را از دست داده‌ایم. مردم از مشکلات می‌نالند و مسوولان از نبود اعتماد. شاید هر دو هم درست باشد. مردم اعتماد ندارند و مسوولان دستی به مشکلات نمی‌برند اما جواب فراتر از این مساله است. اینکه چرا صبور نیستیم،‌ ریشه در سال‌های ناکامی دارد. آن‌طور که خیلی از کارشناسان می‌گویند، جامعه ایران تبدیل به جامعه‌ای ناکام شده که حالا عقده هزارساله خود را نشان می‌دهد. تحمل و سازشی که شاید روزگاری زیاد بوده و حالا ظرفیتش کامل شده است. یعنی این‌طور می‌گویند که زمانی سازش می‌کردیم و صبور بودیم. حالا این صبر کجا رفته است؟ خیلی‌ها نقطه مغفولش را در نرسیدن‌ها می‌دانند و خیلی‌های دیگر می‌گویند باید توسعه بیابیم تا مشکل حل شود. زنجیری که به توسعه ختم می‌شود، حالا مشخص نیست از کدام سر آن باید نقطه شروع را جست‌وجو کرد. یعنی باید توسعه یافت تا خیلی از مشکلات حل شود یا باید جامعه را اصلاح کرد و فرهنگ سازش را ایجاد کرد تا بتوان، روند رسیدن به توسعه را تسریع کرد. شاید خیلی‌ها هم بگویند این دو لازم و ملزوم هم هستند و می‌توان همزمان به هردو آنها رسید. با این حال، نباید فراموش کرد که در جامعه‌ای که تخصص فراموش می‌شود، ناکامی هم بیشتر می‌شود. فردی که سال‌ها برای رسیدن به شغل موردنظر خود تلاش کرده، زمانی که کنار گذاشته می‌شود و فرد دیگری که غیرمتخصص هم هست، وارد میدان می‌شود، سرخوردگی اولین میوه این ناکامی است. همین مساله آنقدر ادامه می‌یابد تا درنهایت فرد را به یک بی‌تفاوتی می‌رساند. البته این بخش خوب داستان است. یک بخش دیگر هم این است که آن فرد به دلیل نرسیدن‌ها و سرخوردگی‌هایی که تجربه می‌کند، به تلی از باروت تبدیل می‌شود که تنها در انتظار جرقه‌ای است. جرقه‌هایی که شاید در زندگی روزمره و در تصادف‌های رانندگی مثال‌های آن به وضوح دیده شود. صبر و طاقت‌شان از بین رفته و حالا منتظرند تا همه کاسه کوزه‌های نداشته‌شان را سر اولین اتفاق خالی کنند. چنین جامعه‌ای محصول نرسیدن‌هاست؛ این را خیلی از جامعه‌شناسان می‌گویند که بر این باورند برای رسیدن به توسعه باید فکری به حال این باروت‌های خطرناک کرد که تعدادشان هر روز هم بالاتر می‌رود و مشخص نیست اگر وضع به همین صورت ادامه یابد، توسعه چقدر به تاخیر بیفتد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها