بررسی تاثیر تحولات اخیر بازارهای جهانی ارز بر اقتصاد ایران و جهان در گفتوگو با حجت قندی
از قافله عقبیم
بسیار بعید است که آمریکاییها برای مقابله با کاهش ارزش یوان ارزش دلار را کاهش دهند. از آن جهت که هدف آمریکاییها از اجرای سیاست تسهیلات کمی بیشتر بازارهای داخلی آمریکا بوده است.
بالاخره در اواسط شب تماس اسکایپی ما برقرار میشود، به دقت سوالات را گوش میدهد و سعی دارد پاسخهای جامع و کاملی ارائه کند. میگوید، تغییرات اخیر ارزش ارزهای مهم بر اقتصاد ما تاثیر زیادی ندارد و مشکلات ما در مسیر صادرات به مسائل ساختاری اقتصادمان برمیگردد. دکتر حجت قندی، از اقتصاددانان ایرانی مقیم آمریکاست. او پس از دریافت مدرک کارشناسی مهندسی برق از دانشگاه امیرکبیر، با توجه به علاقهمندی به رشته اقتصاد به تحصیل در این رشته پرداخت و مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد خود را از «موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی» دریافت کرد. سپس برای ادامه تحصیل عازم آمریکا شد و دکترای اقتصاد خود را در دانشگاه ویرجینیاتک به پایان رساند. دکتر قندی سابقه تدریس در دانشگاههای ویرجینیا تک و واشنگتن اند لی آمریکا را دارد و هماکنون در دانشگاه وندربیلت مشغول تدریس و تحقیق در زمینه اقتصاد است. در ادامه گفتوگوی مجله تجارت فردا را با او در رابطه با جنگ ارزی و تاثیرات آن بر اقتصاد ایران و جهان میخوانیم.
آقای دکتر از ابتدای سال 2015 میلادی بیش از 20 کشور ارزش پولهای ملی خود را کاهش دادهاند، حتی به تازگی چین نیز به جمع این کشورها پیوسته است. با توجه به این موارد آیا شما اطلاق عنوان جنگ ارزی را به این شرایط درست میدانید؟ به طور کلی تحلیل شما از چگونگی به وجود آمدن این شرایط چیست؟ و آیا به نظر شما جنگ ارزی گسترش پیدا خواهد کرد؟
در ابتدا باید خاطرنشان کنم؛ به طور کلی در جهان تنها پنج ارز و واحد پولی مهم وجود دارد که تغییرات در ارزش و نرخهای برابری آنها، تحولات مهمی را در دنیای تجارت امروزی پدید میآورد. از این رو هنگامی که بخواهیم در مورد مسائل ارزی که دنیا را تحت تاثیر قرار میدهد بحث کنیم باید بر ارزهایی مانند دلار آمریکا، یورو، پوند، ین و یوان و تغییرات آنها تمرکز کنیم. با توجه به این نکته اگر چه کشورهای بیشتری هستند که ارزش پول ملی خود را در ماههای اخیر کاهش دادهاند اما بسیاری از این ارزها و تغییرات آنها تاثیر زیادی بر اقتصاد جهانی ندارند.
موضوعی که امروز در دنیا تحت عنوان جنگ ارزی مطرح شده است شاید موج دوم یا سوم آن پس از بحران مالی سال 2008 باشد. در آن زمان اقتصاد آمریکا دچار رکود عمیقی شد که شباهت بسیاری به وضعیت اقتصادی در دوران رکود بزرگ در دهه 30 میلادی داشت. از این رو آمریکاییها برای مقابله با این بحران اقدام به اتخاذ سیاست پولی خاصی کردند که از آن به عنوان Quantitative Easing یاد میشود. در توضیح چرایی این تصمیم باید بگویم همانطور که فریدمن و شوارتز در تحقیق معروف خود درباره بحران عظیم دهه 1930 گفتهاند؛ وقتی بازارهای مالی سقوط میکنند اقتصاد دفعتاً با کاهش حجم نقدینگی (به دلیل کاهش ارزش داراییهای مالی) مواجه میشود. از این رو برای مقابله با این پدیده باید بانک مرکزی وارد عمل شود و حجم نقدینگی را افزایش دهد.
آمریکاییها از آن زمان با اتخاذ این سیاست، با ارائه بستههای پولی مختلفی که از جانب فدرالرزرو ارائه میشد به مقابله با کاهش نقدینگی پرداختند. در ادامه با سقوط بازارهای مالی و رکود برخی از اقتصادهای اروپا این منطقه نیز وارد شرایط بحرانی اقتصادی شد که در ادامه منتج به مسائل مربوط به بدهی برخی از کشورهای اروپایی مانند اسپانیا و یونان شد. اروپاییها برای مقابله با این بحران که ماهیتی مشابه با بحران آمریکا داشت با مشکل مواجه بودند زیرا واحد پولی مشترک آنها برای مقابله با این نوع از بحرانها محدودیتهایی داشت. با این حال اگر چه دیرتر اما در نهایت آنها نیز به اجرای سیاست Quantitative Easing یا همان تسهیلات کمی روی آوردند. با شروع این سیاست در اروپا در حالی که ژاپنیها نیز از سال 2012 سیاست تسهیلات کمی را اجرا میکردند به وضعیتی رسیدیم که امروز به آن جنگ ارزی میگویند. در روزهای اخیر چین نیز به این جرگه پیوسته و ارزش یوان را کاهش داده است.
با این حال اگر چه شروع این جریان از ارائه بستههای پولی فدرالرزرو برای مقابله با بحران اقتصادی سال 2008 بوده است، اما به نظر من آمریکاییها در جریان اجرای سیاستهای تسهیلات کمی، بیشتر متمرکز بر بازارهای داخلی خود بودند. آنها برای این بحران که از بازارهای مالی شروع شده بود، ناگزیر بودند به افزایش حجم نقدینگی مبادرت ورزند تا به اصطلاح از خشک شدن نقدینگی جلوگیری کنند. به نظر من شاید در مورد ژاپنیها این شائبه وجود داشته باشد که آنها برای افزایش صادرات خود به اجرای سیاست تسهیلات کمی پرداختهاند اما این شائبه در مورد آمریکاییها کمتر است.
از سوی دیگر اگر چه چینیها ارزش یوان را کاهش دادهاند اما میزان این کاهش مثلاً در مقایسه با ین که از سال 2012 رقمی در حدود 30 درصد نسبت به دلار آمریکا کاهش داشته است بسیار ناچیز بوده است بهویژه آنکه چینیها هدف از این اقدام را حرکت به سمت بازارمحور شدن یوان اعلام کردهاند. در مورد بخش پایانی سوال نیز باید بگویم به نظر من بسیار بعید است که آمریکاییها برای مقابله با کاهش ارزش یوان ارزش دلار را کاهش دهند. از آن جهت که هدف آمریکاییها از اجرای سیاست تسهیلات کمی بیشتر بازارهای داخلی آمریکاست. پس با توجه به اینکه فدرالرزرو انگیزهای برای مقابله با کاهش ارزش سایر ارزها ندارد به نظر من موردی به نام جنگ ارزی اتفاق نخواهد افتاد. حتی شایع است که فدرالرزرو تا پایان سال جاری میلادی نرخ بهره را افزایش خواهد داد که این موضوع منجر به افزایش هر چه بیشتر ارزش دلار در مقایسه با سایر ارزها خواهد شد.
به طور مشخص چه دلایلی وجود دارد که آمریکا وارد جنگ ارزی نشود؟
اقتصاد آمریکا در این روزها در شرایط نسبتاً خوبی به سر میبرد به عنوان مثال اقتصاد آمریکا در ماههای اخیر توانسته است حدود 200 هزار شغل در هر ماه ایجاد کند؛ با در نظر گرفتن این شرایط آن چیزی که محتمل است اتخاذ سیاستهای انقباض پولی از جانب فدرالرزرو است، این سیاست در بازارهای ارزی بینالمللی به معنای عدم تمایل آمریکا برای ورود به جنگ ارزی است.
البته این به معنای آن نیست که ادامه افزایش ارزش دلار در مقایسه با دیگر ارزها هیچ آسیبی به اقتصاد آمریکا وارد نمیکند. این کاملاً طبیعی است که زمانی که ارزش دلار افزایش مییابد صادرکننده آمریکایی مزیت صادراتی خود را در بازارهای بینالمللی از دست میدهد.
به طور کلی با ادامه شرایط فعلی، حداقل در کوتاهمدت، رقیبان آمریکا در بازار جهانی صادرات (مثلاً چین) و مصرفکنندههای کالاهای وارداتی در آمریکا از برندگان تغییرات اخیر در بازارهای بینالمللی ارز خواهند بود. مصرفکنندگان کالاهای آمریکایی در دیگر کشورها و صادرکنندگان آمریکایی را نیز میتوان در زمره بازندگان این تغییرات قرار داد.
آیا به نظر شما هدف چین از کاهش نرخ ارزش یوان تمایل این کشور برای افزودن به مزیت صادراتی کالاهای خود است؟
من فکر نمیکنم هدف چینیها از این حرکت ورود به جنگ ارزی باشد بلکه آنها بیشتر تمایل دارند که تغییرات ارزش یوان بر اساس جریانهای بازار تعیین شود. همانطور که میدانید چینیها در نظر دارند یوان را به عنوان یک واحد پولی بینالمللی معرفی کنند به طوری که بانک جهانی اعلام کرده است تا پایان سال 2015 در مورد عضویت یوان در حق برداشت مخصوص (SDR) اظهارنظر خواهد کرد، چیزی که اتفاق نیفتادنش تا به حال برای من بسیار تعجبآور است. از سوی دیگر اقتصاد چین اقتصاد بسیار بزرگی است و برای این اقتصاد بزرگ اصلاً مناسب نیست که از سیستم ثابت نرخ ارز در تعیین ارزش واحد پولی خود استفاده کند. حفظ ارزش یوان برای چینی که صاحب چهار هزار میلیارد دلار ذخیره ارزی است کار بسیار سادهای است، با این حساب محتمل است که اقدام اخیر بانک مرکزی چین، حاکی از تمایل دولتمردان چینی به تعیین ارزش یوان توسط بازار است.
اثر اقدام اخیر بانک مرکزی چین و به طور کلی جنگ ارزی بر حوزه یورو چه خواهد بود؟
این دست اقدامات اجرای سیاستهای انبساطی پولی را برای بانک مرکزی اروپا بسیار آسانتر میکند. یورو در حال حاضر به دلیل بدهی کشورهایی مثل یونان و حتی اسپانیا و ایتالیا نیاز به سیاستهای انبساطی پولی دارد از این رو بانک مرکزی اروپا باید با قدرت به اجرای سیاست تسهیلات کمی ادامه دهد. اقتصادهای حوزه یورو در وضعیت چندان خوبی به سر نمیبرند و در موقعیت فعلی تعلل بیشتر در اجرای سیاستهای پولی انبساطی مناسب نیست. آنها باید این سیاستها را تا زمانی که نشانههایی از بروز تورم در اقتصادهایی مانند آلمان بروز کند ادامه دهند.
در این میان به نظر شما آیا نوسانات ارزهای مهم بهویژه یوان بر تجارت و بهویژه صادرات ایران اثر خواهد داشت؟
برای کشوری مثل ایران که میزان صادراتش بسیار زیاد نیست و طی سه سال گذشته با کاهش شدید ارزش پول ملی مواجه بوده است کاهش سه تا چهاردرصدی ارزش یوان تاثیر زیادی بر تراز و مبادلات تجاری ندارد.
البته باید در نظر داشته باشیم کاهش ارزش یوان میتواند سیگنال کاهش تقاضا را به بازارهای جهانی کالا بهویژه بازار نفت ارسال کند که حتی صحبت از این امر قیمت نفت را در بازارهای جهانی کاهش میدهد، با توجه به وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی، کاهش ارزش یوان و دیگر ارزهای مهم تنها از منظر تاثیر آن بر قیمت نفت بر اقتصاد ما تاثیرگذار است و میتواند نوسانات زیادی را در اقتصاد ما ایجاد کند.
شاید مسائل ارزی مشکلات دست چندم صادرات در کشور ما باشد. در کشوری که به عنوان مثال حداقل دستمزد یا نرخ تورم سالانه بیش از 10 درصد افزایش پیدا میکند تغییرات چنددرصدی ارزش ارزهای بینالمللی نمیتواند مشکل بزرگی باشد.
بگذارید در اینجا به نکتهای اشاره بکنم؛ به نظر من داستان کاهش ارزش یوان چین برای کشور و اقتصاد ما درس بزرگی را به همراه دارد. چرا چینیها به دنبال این هستند که ارزش یوان در بازار تعیین شود؟ اگر بخواهیم این موضوع را از دیدگاه یک چینی بررسی کنیم ممکن است او اعتراض کند که چرا ارزش پول ملی ما کاهش یافته است. اما مشاهده میکنیم که آنها به نفع خود میدانند که قیمت ارز خود را کمی کاهش دهند و کسی هم به این روند اعتراضی نمیکند.
اما در مقابل وقتی ارزش ریال در ایران کاهش پیدا میکند همه اعتراض میکنند و این برداشت عمومی وجود دارد که تغییرات نرخ ارز موضوع فاجعهباری است. این در حالی است که با توجه به تورم بالایی که در کشور ما وجود دارد کاهش سالانه ارزش پول ملی ما در حد و اندازههای نرخ تورم بایستی امری پذیرفته شده باشد در حالی که نیست.
در توضیح این مورد میتوانم بگویم دلیل این گفتمان این است که معمولاً کاهش ارزش ریال در ایران با افت درآمدهای نفتی کشور همزمانی دارد. با کاهش درآمدهای نفتی ارزش ریال در کنار قدرت خرید کشور (برای خرید کالاهای خارجی) کاهش پیدا میکند و در عامه جامعه این احساس را به وجود میآورد که این کاهش ارزش برابری ریال بوده است که قدرت خرید آنها را کاهش داده است. به عبارت دیگر، مردم سیگنال کاهش ارزش برابری ریال دربرابر ارز را قیمت عامل کاهش قدرت خرید میدانند، در حالی که عامل اصلی کاهش درآمد ارزی بوده است. با توجه به اینکه چین در شرایط باثبات اقتصادی به سر میبرد سیاستگذاران چینی متوجه هستند، در شرایطی که کمی ارزش پول ملی خود را کاهش دهند در واقع به صادرات خود نیز کمک میکنند یا از سوی دیگر با حرکت به سمت بازارمحور شدن پول خود بر مقبولیت بینالمللی آن میافزایند. اما وقتی به ادبیات رایج در اقتصاد ایران نگاه میکنیم میبینیم بحث متواتری به نام حفظ ارزش پول ملی وجود دارد. من فکر میکنم ریشهکن شدن این بحث برای اقتصاد ما بسیار مفید است. امروزه مشاهده میکنیم که باز هم حتی بعد از تجربیات سالهای اخیر دولت سعی دارد نرخ را در
ارقام زیر 3400 تومان نگه دارد، ادامه این شرایط به این منجر میشود که چند سال دیگر ما بار دیگر با یک شوک ارزی و تبعات آن مواجه شویم. اگر نپذیریم که در نهایت این بازارها باید باشند که ارزش ریال را در سطح بینالمللی تعیین کنند و تغییرات ارزش ریال در محدودهای مشخص اشکالی ندارد باید خود را برای جهش دفعی ارز آماده کنیم. به جای حساسیت بیموردی که به نرخ ارز وجود دارد بسیار مناسبتر بود این حساسیتها به مشکلات واقعی اقتصاد ما وجود داشته باشد تا در درازمدت به طور حقیقی نرخ ارز ما از ثبات برخوردار شود. در اقتصاد برای حفظ ارزش پول ملی کنترل نرخ تورم توصیه میشود. کنترل نرخ تورم میتواند ضربهگیر افت ارزش ریال در درازمدت باشد.
جناب دکتر در اینجا لازم میدانم از شما خواهش کنم در تکمیل این موضوعی که بیان کردید به توضیح این مورد نیز بپردازید؛ چرا برخلاف کشورهای دیگر در ایران هیچگاه به افزایش نرخ ارز به عنوان ابزاری برای افزایش صادرات نگاه نشده است؟
با نگاهی به روند تاریخی صادرات ایران متوجه میشویم بیش از 80 درصد صادرات ما را نفت و گاز تشکیل میدهد. در این شرایط حجم صادرات کشور حساسیت زیادی به نرخ ریال ندارد. قیمت ارز در صادرات زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که مقدار قابل توجهی از صادرات کشور کالاهای غیرنفتی باشد. ما هنوز به آن نقطه نرسیدهایم و بخش عمدهای از صادرات ما نفت و گاز است.
اینجا لازم است اشاره کنم که اگر چه مشکلات ما در مسیر افزایش صادرات غیرنفتی در وهله اول سیاستهای ارزی نیست، اما باید در نظر داشته باشیم که ادامه یافتن سیاست تثبیت نرخ ارز و مسائل دیگری مانند سود بانکی و نرخ تورم بالا به طور کلی انگیزهای را برای افزایش صادرات غیرنفتی باقی نمیگذارد.
به عنوان مثال فرض کنید کارفرمای ایرانی از صادر کردن کالایی 20 درصد سود میبرد، با در نظر گرفتن نرخ تورم 10 تا 15 درصدی در کنار مواردی همچون افزایش دستمزد کارگران و... اگر نرخ ارز ثابت بماند دیگر صادرات این کالا در سال بعد سودآوری نخواهد داشت. ما باید با کنترل نرخ تورم، آزادسازی نرخ ارز در کنار تسهیل ورود و خروج سرمایه کشور را در مسیر افزایش صادرات غیرنفتی قرار دهیم.
با توجه به مواردی که ذکر شد و همچنین با نگاه به توافق هستهای ایران و قدرتهای غربی این روزها صحبتهای زیادی در مورد ورود سرمایهگذاران خارجی به کشور ما میشود، به نظر شما سیاست و رویکرد ارزی مناسبی که ما باید برای ترغیب هر چه بیشتر سرمایهگذاران خارجی اتخاذ کنیم چیست؟
ما سابقه بدی از سیاستهای ارزی از خود به جای گذاشتهایم. مثلاً در سالهای اخیر برای مقابله با بحران ارزی قانونی وضع شد که هیچکس حق ندارد بیش از پنج هزار دلار از کشور خارج کند. به محض اینکه شما چنین قانونی را وضع میکنید این سیگنال را به طور ضمنی ارسال میکنید که نباید بیش از مقدار مشخص شده پول و سرمایه وارد کشور شود. این دست سیاستها به شدت اعتماد سرمایهگذار خارجی را خدشهدار میکند. سیاستگذار در ایران در وهله اول باید برنامهریزی مدونی را برای اطمینان از سهولت ورود و خروج سرمایه به ایران انجام دهد. این موضوع از اهمیت بیشتری نسبت به چگونگی تعیین نرخ ارز یا به طور کلی سیاستهای ارزی کشور برخوردار است. اگر چه انتظار میرود با رفع تحریمها سرمایههای خارجی وارد ایران شود اما حقیقت این است که مشکلات ساختاری و اصلی در مورد
ورود و خروج سرمایه به قوت خود باقی است.
بنابراین در جمعبندی موضوع باید بگویم برای آنکه سرمایهگذار خارجی را به سرمایهگذاری در ایران ترغیب کنیم، لازم است در درجه اول به او اطمینان دهیم هر زمان که بخواهد میتواند سرمایه خود را از ایران خارج کند و در این مسیر برای اطمینانبخشی بیشتر باید اعلام کنیم که سیاستهای ارزی گذشته ما درست نبوده است، در مرحله بعدی برای آنکه از ایجاد شوکهای ارزی شدید جلوگیری کنیم باید سیاست تثبیت نرخ ارز را فراموش کنیم. در آخر لازم است آنها از ثبات سیاستهای درست اقتصادی در ایران اطمینان داشته باشند.
دیدگاه تان را بنویسید