تاریخ انتشار:
آیا ثروتمند بودن وزرا مانع از تحقق عدالت اجتماعی است؟
ثروت و عدالت مسوولان
به نظر میرسد که باور جدی در میان بسیاری از مسوولان و حتی مردم عادی وجود دارد مبنی بر اینکه متمول بودن مسوولان، مانع از تحقق عدالت میشود. اگر مسوولان ثروتمند باشند، تصمیمات و سیاستهایی که اعمال میکنند، در جهت برابری و مساوات و تعمیم عدالت در جامعه نبوده و به نفع اقشار و لایههایی است که مثل خود آنان ثروتمند هستند.
به نظر میرسد که باور جدی در میان بسیاری از مسوولان و حتی مردم عادی وجود دارد مبنی بر اینکه متمول بودن مسوولان، مانع از تحقق عدالت میشود. اگر مسوولان ثروتمند باشند، تصمیمات و سیاستهایی که اعمال میکنند، در جهت برابری و مساوات و تعمیم عدالت در جامعه نبوده و به نفع اقشار و لایههایی است که مثل خود آنان ثروتمند هستند. البته این همه استدلال نیست. بخش دیگر استدلال که چرا وزرا و مسوولان ثروتمند در جهت عدالت و در جهت محرومان و کمدرآمدها حرکت نمیکنند، به واسطه آن است که آنان از فقر، از محرومیت و از نداری خبر ندارند. فقر و نداری را نچشیدهاند لذا خبر ندارند که اقشار و لایههای محروم چه میکشند. بنابراین اصرار و تاکیدی بر روی اتخاذ سیاستها و راهکارهایی که در جهت مبارزه با فقر باشد، ندارند.
آیا به راستی اینگونه است و اگر وزیری یا مسوولی خود فقیر باشد و فقر و محرومیت را چشیده باشد، وقتی مسوول و تصمیمگیرنده میشود، حتماً در جهت محرومان اقدام خواهد کرد؟ آیا به راستی اینگونه است که اگر وزیر یا مسوولی ثروتمند باشد، تصمیمات و گرایشات او در جهت ثروتمندان خواهد بود و خیلی دل در گرو گام برداشتن برای محرومان ندارد؟ واقع مطلب آن است که پاسخ به هر دو این پرسشها لزوماً مثبت نیستند. ما فرض گرفتهایم یا تصور میکنیم، که اگر وزیری ثروتمند بود، در جهت فقرا گام برنمیدارد چون فقر را نچشیده. ما فرض گرفتهایم یا تصور میکنیم که اگر وزیری فقیر بود یا از اقشار و لایههای کمدرآمد جامعه باشد، حکماً و یقیناً در جهت اقشار و لایههای کمدرآمد تصمیمگیری خواهد کرد. هر دو این گزارهها یا اعتقادات، مفروضههایی بیش نیستند. آیا تحقیق مفصلی صورت گرفته و نتایج آن تحقیق نشان میدهد که در کل وزرا و مسوولان فقیر بیشتر از وزرا و مسوولان ثروتمندتر و مرفهتر به فکر محرومان و اقشار و لایههای کمدرآمدتر هستند؟ آیا تا به حال تحقیق جامعی صورت گرفته که نشان دهد وزرا و مسوولان
ثروتمند خیلی به فکر محرومان نبوده و برعکس سیاستها و جهتگیریهای اقتصادیشان به نفع ثروتمندان است؟ تا آنجا که میدانم دستکم در ایران تاکنون چنین تحقیقی صورت نگرفته. بنابراین ما هیچ شواهد و قرائن مستدلی نداریم که بر حسب آن بتوانیم ادعا کنیم که وزرای ثروتمند به فکر محرومان نیستند چون ثروتمند هستند. فیالواقع میتوان در جایگاه مرحوم «کارل پوپر» نشست و مساله را از منظر روش علمی مطرح کرد و پرسش را به این صورت درآورد که اگر وزیری یا مسوولی ثروتمند باشد و در زمان تصدی خودش به فکر محرومان نباشد، اگر همان وزیر بالفرض ثروتش را از دست بدهد و فقیر شود، آیا آن وقت به فکر محرومان خواهد افتاد؟ آیا اگر همان وزیر فقیر میبود، لزوماً به فکر فقرا میبود؟ تا آنجا که مربوط به نظام اداری و مدیریتی ما میشود، تنها نکتهای که میتوان گفت آن است که کسر قابلتوجهی از مسوولان ما همواره شعار طرفداری از محرومان و به فکر آنها بودن را دادهاند. اما توجهشان بیشتر در حد شعار باقیمانده و از شعار و سخنرانی فراتر نرفته. همهمان تصدیق میکنیم که صرف شعار دادن و طرفداری از محرومان و
مستضعفان، هیچ تغییری در وضعیت آنان به وجود نمیآورد. در عمل هم همه شعارهایی که مسوولان و وزرای طرفدار محرومان دادهاند، لزوماً باعث بهتر شدن وضع آنان نشده. فیالواقع میتوان پرسید که شعارهای طرفداری از محرومان و مستضعفان که در دولت اصولگرا داده شد، در عمل چه میزان تغییر و تحول در فقرزدایی و بهبود وضعیت اقشار و لایههای کمدرآمد جامعه به وجود آورد؟ فیالواقع و حسب آمار، خط یا شاخص فقر در هشت سال مدیریت اصولگرایان (84 تا 92) نهتنها پایینتر نیامد، بلکه افزایش هم پیدا کرد. به بیان سادهتر، تعداد کسانی که زیرخط فقر زندگی میکردند، در پایان دولت اصولگرا در سال 92 بیشتر از ابتدای آن در سال 84 میشود. ایضاً افزایش شکاف طبقاتی. واقعیت تلخ آن است که بهرغم همه شعارهای محرومیتزدایی، عدالت اجتماعی و برابری و مساوات که اصولگرایان در هشت سال مدیریتشان میدادند، شکاف طبقاتی و فاصله میان اقشار ثروتمند جامعه با اقشار و لایههای فقیر جامعه در حقیقت افزایش هم پیدا کرده بود.
آنچه باعث کاهش فقر و عدالت و مساوات میشود، نه شعارهای پرطمطراق است و نه سخنرانیهای مهیج در جهت طرفداری از مستضعفان. اگر بنا میشد که با صرف شعارهای پرطمطراق و انقلابی و اگر بنا میشد که با نطق و بیانهای پراحساس و اعلام همدردی با محرومان و مستضعفان وضع آنها بهبود پیدا میکرد، علیالقاعده محرومان و کمدرآمدهای ایران میبایستی پس از این سه دهه امروزه وضعشان خیلی بهتر میشد. اما میدانیم که اینگونه نیست. نهتنها وضع محرومان و مستضعفان بهبود چشمگیری پیدا نکرده، بلکه نسبت به خیلی از جوامع دیگر وضع آنان خیلی هم مطلوب نیست. ضمن آنکه از چند وزیر و مسوول که در این سیوچند سال مرفه بودهاند که بگذریم، کسر قابلتوجهی از وزرا و مسوولان ما نهتنها مرفه نبودهاند که به اقشار و لایههای کمدرآمد هم تعلق داشتهاند و همواره هم افتخار میکردند که آنان از اقشار و لایههای فقیر و تهیدست جامعه بودهاند. اگر بنا بود به واسطه یا به صرف محروم و فقیر بودن مسوولان، یا دادن شعارهای انقلابی در حمایت از مستضعفان و محرومان به جایی میرسیدند، یقیناً امروزه دیگر از فقر و محرومیت در جامعه
ما نمیبایستی خبری باشد. اما میدانیم که درست برعکس است.
آنچه که باعث محرومیتزدایی و فقرزدایی در جامعه میشود، نه اجازه ندادن به اشتغال و حضور وزرای ثروتمند است و نه متقابلاً به کارگماردن وزرای فقیر و کمدرآمد و نه دادن شعارهای پرطمطراق اما پوک و توخالی در حمایت از محرومان و مستضعفان است. مهمتر و تعیینکنندهتر از ثروتمند بودن یا برعکس فقیر بودن مسوولان و وزرا، داشتن برنامه فقرزدایی و محرومیتزدایی، مهمتر از خوب بودن وزرا یا مسوولان، فقیر یا غنی بودن آنان، انقلابی بودن یا سازشکار بودن آنان، طرفدار غرب یا برعکس دشمن غرب بودن آنان، داشتن یک مجموعه برنامه درست و اصولی در جهت رشد و توسعه اقتصادی است. مهمتر از اینکه آیا وزیر ثروتمند است یا فقیر، گرسنه است یا سیر، داشتن عزم و اراده از جانب آن وزیر است در جهت از بین بردن اقتصاد ناکارآمد و فاسد دولتی که در عمل بیشترین ضربه، لطمه و صدمه را اتفاقاً به اقشار و لایههای کمدرآمدتر و محرومتر جامعه وارد میسازد.
دیدگاه تان را بنویسید