نگاهی به نوع تعامل حکام و شهروندان در ایران
فانوسهای خاموش رابطه
هر کجای دنیا که بود، خبر راهاندازی پیج شخصی یک وزیر در فیسبوک نه شوقی را برمیانگیخت و نه حتی برای رسانهها میتوانست واجد اهمیت باشد.
هر کجای دنیا که بود، خبر راهاندازی پیج شخصی یک وزیر در فیسبوک نه شوقی را برمیانگیخت و نه حتی برای رسانهها میتوانست واجد اهمیت باشد. اما در سرزمین ما تاریخ ثابت کرده که اقدامات کوچکتر و معمولیتر از آن نیز میتواند در میان ملت و رسانهها حیرت و شعف به همراه بیاورد. از قرار معلوم حدود یک ماه پیش درست زمانی که محمدجواد ظریف از خوان بهارستان گذر کرد و در خیابان کوشک مصری مستقر شد، صفحهای در فیسبوک به نام وی آغاز بهکار کرد. در روزهای نخست کمتر کسی تصور میکرد این پیج متعلق به شخص وزیر امور خارجه ایران باشد. اصولاً این بازیها! تا آن زمان متعلق به دولتمردان کشورهایی به شمار میرفت که به جای خدمت مستمر به کشور، عمرشان را به بطالت گذرانده و در کوچه پسکوچههای دنیای مجازی به ولگردی مشغول بودند. اصولاً در سرزمینی که نفس حضور شهروندان در شبکههای اجتماعی را مذموم دانسته و به اعضای این شبکهها با دیده شک نگریسته میشد، عضویت یکی از مهمترین اعضای کابینه در این شبکه با تردید همراه بود. بسیاری این پیج را نیز در کنار دهها پیجی که علاقهمندان چهرههای مطرحی چون
سیدمحمد خاتمی، حسن روحانی و... به وجود آوردهاند، ردهبندی کردند. بعید به نظر میرسید که یک عضو کابینه با عضویت در فیسبوک و تهیه اکانت توییتر رسماً به شهروندان اعلام کند برای بهرهگیری از امکانات شبکههای اجتماعی پرمخاطب دنیا، مانند شما فیلترینگ رسمی کشور را دور زده است. با این حال با انتشار چند خبر تا حدودی غیررسمی در پیج وزیر امور خارجه و عدم تکذیب آن از سوی مسوولان رسمی دستگاه دیپلماسی کشور آرام آرام شهروندان دریافتند که وزیر متفاوت امور خارجه دولت یازدهم، با خرق عادتی دیگر میخواهد از ابزار شبکههای اجتماعی در دیپلماسی عمومی و همچنین ارتباط با شهروندان ایرانی بهره بگیرد. نفس این اقدام در وزارتخانه به شدت محافظهکار و امور خارجه ایران برای بسیاری از ناظران امور نشانی از آغاز دوران جدید تعامل بین شهروندان و دولتمردان کشور به شمار میآید.
رابطه مساله این است
اصولاً رابطه بین حکمرانان و رعایای این سرزمین همواره یکی از چالشهای حکمرانی در تاریخ ایران بوده است. مردم و سلاطین ایران به سبب وسعت و تعدد اقوام ساکن در آن اصولاً در بسیاری از موارد درک یا نگاه مشترکی نسبت به تحولات و رویدادهای کشور نداشتند، این امر در کنار عدم امکان ارتباط مستقیم حکام و رعایا عملاً موجب فاصلهگیری بیشتر طبقه حاکم و ملت میشد. در بسیاری از موارد نیز حکام چنان خود را تافته جدا بافته ارزیابی میکردند، که اصولاً نشستن پای درد دل ملت را تلف کردن وقت دانسته و جارچیان را به عنوان تنها کانال ارتباطی خود با مردم آن هم برای ابلاغ اوامر همایونی در نظر میگرفتند. در روایات باقیمانده از ایران باستان تنها خرق عادت در این باره به داستان «طناب عدالت» انوشیروان ساسانی خلاصه میشود. به اینگونه که وی پس از مدتی تفکر برای این امر که رعایا در صورت پایمال شدن حقوق خود بتوانند به سادگی با شاه ارتباط برقرار کنند، طنابی را در میدان شهر به ناقوسی در کاخ خود وصل میکند تا همواره مردم بتوانند صدای تظلمخواهی
خود را به گوش شاه برسانند. با این حال طبق داستانها و افسانههای موجود به غیر از یک راس چهارپا کسی جرات نکرد آن طناب را بکشد. با قاطعیت میتوان گفت یکی از دلایل فروپاشی امپراتوری ساسانی فاصله شدید مردم با حکام و نفهمیدن سخنان یکدیگر بود. پس از سقوط ایران به دست اعراب مسلمان مردم ایران با شیوه جدیدی از حکمرانی مواجه شدند. شیوهای که در آن دوره بدیع و تا حدود زیادی کارآمد بود. حاکمان اسلامی برخلاف شاهان ساسانی خود را در کاخهایی با دیوارهای بلند محصور نکرده بودند. پیامبر اسلام که حکومت را نیز در اختیار داشتند، مقر حکمرانی خود را به مسجد آورده بودند. همه مردم آزادانه در مسجد رفت و آمد میکردند و بلاواسطه با محمد(ص) دیدار میکردند. شاید این امر را بخشی از ملزومات پیامبرانه بدانیم، اما در دوره خلفای راشدین نیز این سنت به همین شکل رعایت میشد. علی بن ابیطالب(ع) و سایر خلفا به عنوان حکمرانان بخش بزرگی از جهان متمدن آن روز، بخش عمده وقت خود را در مسجد میگذراندند و مردم برای ملاقات یا تظلمخواهی کافی بود خود را به آنان برسانند. با توجه به
وضعیت ارتباطات در آن زمان این شیوه حکمرانی بهترین راه برای ارتباط مستقیم بین مردم و حکام به شمار میآمد. شیوهای که هزینههای خود را نیز داشت. بدون شک سنگینترین هزینه در این شیوه حکمرانی ترور خلیفه دوم و چهارم مسلمین با کمترین لجستیک و برنامهریزی بود. پس از دوران خلفای راشدین مجدداً سبک و سیاق حکومتداری به سوی روشهای پیشین سوق یافت وعملاً ارتباط چندانی بین حکام و رعایای این مملکت متصور نبود. ارتباطات دوسویه حکام و مردم بیشتر در بار عامهای سالانه یا قرار گرفتن رعایا در مسیر آمد و شد زمامداران امکانپذیر بود. برخی شاهان مانند شاه عباس هم که بیشتر دغدغه مردم را داشتند گهگداری با لباسهای مبدل در میان مردم حضور مییافتند و تلاش میکردند خواستهای مردم را مورد عنایت ویژه قرار دهند.
رابطه مردم و حکام در دوران مدرن
بدون شک تا 150 سال پیش در این سرزمین نوع روابط حکام و رعایا تغییر چندانی نکرده بود و کم و بیش زمامداران از دوره هخامنشی تا اواسط دوره قاجار به یک شیوه با مردم مرتبط بودند. در دوره محمدشاه قاجار اما شاهد آغاز تحولی جدید برای ارتباط حکام با مردم بودیم. انتشار روزنامه علیه ایران به همت میرزا صالح شیرازی و گوشه چشم سلطان و بعدها انتشار وقایعالاتفاقیه توسط امیرکبیر را میتوان طلیعهدار آغاز گفتمانی جدید در جامعه ایرانی دانست. اگر چه در سالهای نخست این رسانهها عملاً در نقش جارچیهای حکومت عمل میکردند، اما پس از گذشت زمان و انتشار مطبوعات توسط مردم برای نخستین بار ارتباطی دوسویه و تا حدودی روشمند بین حاکمان و محکومان ایجاد شد. ارتباطی که اوج آن را میتوان در دوران پس از مشروطه مشاهده کرد. در کنار این امر سازندگان ایران جدید در دوره مشروطه و پهلوی به تاسی از تجربیات کشورهای مدرن تلاش کردند تا با ایجاد ساختارهای اداری مناسب نوع ارتباط شهروندان و زمامداران را نظاممند، تحت انقیاد قانون و
عادلانه کنند. هرچند که تاسیس این نهاد تحولی سترگ در عرصه روابط حکام و مردم در ایران به وجود آورد، اما به سبب استبداد حکومتی، عدم درک مناسب ملت و دستاندرکاران این نهادها از وظایف ذاتی این موسسات، فرهنگ شفاهی ملت ایران و از همه مهمتر بازتولید مناسبات گذشته در نهادهای جدید، پس از مدتی این موسسات که قرار بود باری از دوش مردم بردارند به یکی از موارد گلایه مردم از حاکمیت بدل شدند. به همین دلیل هنوز که هنوز است، برای بسیاری از مردم تعاملات اداری غیرشفاف و ناعادلانه به شمار میروند. به طور نمونه کمتر کسی در این کشور باور دارد که نامه اداری وی بدون حضور نویسنده نامه و سروکله زدن با مسوول مربوطه که نامه به وی ارجاع شده به سرانجام میرسد. همین امر هم سبب شده است که بخش عمده مردم هنگام سروکار یافتن با ادارههای دولتی از خروسخوان کفش آهنی به پا کرده، به ادارهها میروند تا پایان وقت نیز از این اتاق به آن اتاق به امید فرج در کار خود سرک میکشند. فارغ از این مباحث باید به این نکته نیز توجه کرد که پس از آغاز سلطنت رضاشاه عملاً نشریات مردمی حذف و نشریات
مجدد به بوق جارچیان نظام بدل شدند. رسانههای دیگر از قبیل رادیو و تلویزیون نیز به سبب انحصار توسط دولت عملاً همان کارکرد سنتی دهل و بوق جارچیان حاکمیت در دوره جدید را ایفا کردند. در این دوره هنوز هم برای رساندن صدای مردمی که از دستگاه اداری سنگین و کند موجود به ستوه آمده بودند تنها راه قرار گرفتن در مسیر آمد و شد زمامداران و عرض شکایت در آن ساعت بود. این دیگر به خلقوخوی زمامدار بستگی داشت که با مردم چگونه برخورد کند. یکی مانند محمدعلی فروغی نخستوزیر فرهیخته و مردمدار آن دوران به گرمی با شاکیان برخورد میکرد و یکی مانند سپهبد زاهدی اصولاً فضایی برای ملاقاتهایی در این سطح را فراهم نمیکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی انقلابیون جوان با تصویری که از مدینه فاضله خود در دوره زمامداری پیامبر و پیشوای نخستین شیعه داشتند، تلاش کردند تا این مدلها را بازتولید کنند. اما به سبب تغییر زمانه و ناامنیهای روزهای نخست انقلاب این تجربه ناتمام ماند. ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهور نیز تلاش کرد در برنامهای رادیویی به سبک و سیاق روسای جمهور وقت ایالات
متحده گزارشی هفتگی را به مردم ارائه کند. اما این برنامه نیز تغییری در ارتباطات مردم و حاکمیت ایجاد نکرد. در دوره ریاست میرحسین موسوی و اکبر هاشمیرفسنجانی بر کابینه نیز شاهد تحول ویژهای در ارتباط زمامداران با مردم نبودیم.
ورود به عصر دیجیتال
نخستین گامهای سیدمحمد خاتمی به پاستور مقارن بود با ورود تدریجی اینترنت به ایران. آن روزها رسانههای غربی در مقایسهای جالب توجه تاکید داشتند، خاتمی و کلینتون نخستین روسایجمهور دو کشور هستند که بدون کمک دستیاران خود از اینترنت استفاده کرده و ایمیلهای خود را چک میکنند. سیدمحمد خاتمی که در دوره انتخاباتی تلاش داشت چهرهای متفاوت از خود به شهروندان ارائه دهد و اتفاقاً به همین دلیل نیز مورد اقبال عمومی قرار گرفت، از همان ابتدا تلاش کرد پلهای ارتباطی جدیدی با مردم به وجود آورد. با این حال وی دستکم در سالهای نخست فعالیت خود از همان روشهای ناکارآمد گذشته بهره گرفت. حضور چندباره در اتوبوس برای رفتن به سرکار و پخش برنامهای یکساعته که شخص وی تلفنهای مردم به نهاد ریاستجمهوری را پاسخ میداد. بعدها نیز معلوم نشد که این اقدام خاتمی برای یک بار بود یا اینکه وی روزانه یا ماهانه ساعتی را به گپ و گفت با مردم اختصاص میداد. شاید یکی از دلایل استفاده از این روشها در آن ایام نبود بدیلهای همگانی
دیجیتال در این زمینه باشد. به هر حال در دوره دوم ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی با نخستین ارتباطات تعاملی از سوی دولت مواجه شدیم. طبیعی بود که رئیسجمهور محتاطی چون خاتمی ریسک ورود مستقیم به دنیای مجازی به عنوان بلاگر را نخواهد داشت، اما سیدمحمدعلی ابطحی رئیس دفتر وی این ریسک را پذیرفت و وارد این دنیا شد. مطالب ابطحی درباره برخی اخبار غیررسمی و حاشیهای موجب شد تا در مدتی کوتاه این وبلاگ به یکی از پربینندهترین وبلاگهای فارسیزبان بدل شود. امکان نوشتن کامنت توسط مخاطبان نیز به صورتی نخستین تجربه تعامل دوسویه دیجیتال بین مخاطبان و دولتمردان ایرانی را فراهم کرد. اطلاعاتی که ابطحی در وبلاگ خود منتشر میکرد عملاً نخستین گامها را برای حذف رانتهای اطلاعاتی برخی خواص که ارتباط بیشتری با دولتمردان داشتند، فراهم کرد و به یکی از منابع موثق اطلاعگیری از رئیسجمهور بدل شد. در همین ایام نخستین شبکههای اجتماعی از جمله «اورکات» و «گزگ» نیز وارد میدان شدند. شبکههایی که با استقبال فوقالعاده کاربران اینترنتی در ایران مواجه شد. در آن ایام برخی از اعضای کابینه از جمله
محمدعلی ابطحی به این شبکهها نیز پیوستند. شبکههایی که در مدتی کوتاه مورد غضب قرار گرفت و فیلتر شدند. با ورود محمود احمدینژاد به قدرت و ادعای وی برای افکندن نقشی تازه در فضای سیاسی، اداری، اقتصادی، فرهنگی و... کشور بسیاری از ناظران امور ایران منتظر بودند که ببینند او در تعامل با شهروندان ایران چگونه عمل خواهد کرد. با توجه به تجربه یکساله شهرداری وی بر پایتخت کمتر کسی تصور میکرد که او بخواهد تجربه تهران را در سراسر کشور بازتولید کند. بخش اعظم زمان حضور احمدینژاد در شهرداری به ملاقات با مردم و حضور در مناطق مختلف شهرداری و بازهم ملاقات با مردم سپری شده بود. این شیوه مدیریتی برای بسیاری غیرمتعارف و ناعادلانه به نظر میرسید. با این همه با کلید خوردن سفرهای استانی آشکار شد که رئیس دولت قصد دارد تجربه شهرداری خود را در کل کشور به اجرا بگذارد. همان زمان منتقدان تاکید داشتند این شیوه تعامل سبب فاصلهگیری مسوولان از اتخاذ راهبردهای ملی و سوق دادن آنان به روشهای محلی و حتی شخصی خواهد شد. با انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی و بسیاری از ساختارهای
کنترلکننده دولت بسیاری به این نتیجه رسیدند احمدینژاد علاقه به بازتولید شیوههای حکومتهای گذشته در قرن 21 را دارد. حکومتی که در آن مانند شاهعباس به میان مردم رفته، خود به مشکلاتشان گوش دهد و از همیان خود برای رفع مشکلات از گرسنگی یک خانواده تا تعمیر یک آبراهه کوچک کیسهای زر بیرون آورد و رعایا را مورد ملاطفت قرار دهد. عدم امکان ملاقات با همه مردم سبب راه افتادن نهضت نگارش نامه توسط اقشار حاشیهای به رئیس دولت شد. نامههایی که قاعدتاً باید به بخشداری، دهداری، دادگستری و...ارسال شود همگی به دفتر احمدینژاد ارسال میشد و عملاً روند بوروکراتیک را یا مختل یا در بهترین حالت طولانیتر میکرد. در همان روزهای نخست آغاز به کار کابینه یکی از وزیران دولت نیز در اقدامی بدیع شماره موبایل خود را در اختیار رسانهها قرار داد تا کشاورزان بلاواسطه با او ارتباط برقرار کنند. این ابتکار بیش از چند ساعت دوام نیاورد و وزیر مورد نظر شماره خود را به دیوار! دایورت کرد. در همان ایام اما خبری امیدوارکننده نیز به گوش رسید. رسانههای حامی دولت در آن دوره اعلام کردند
که محمود احمدینژاد وبلاگی را نیز راه انداخته است. با توجه به جسارت احمدینژاد بسیاری امیدوار بودند که این وبلاگ راهی جدید در تعامل ملت با دومین مقام کشور ایجاد کند، اما عملاً رئیس دولت آنقدر شیفته ابتکارات خود در سفرهای استانی و بینالمللی بود که این وبلاگ تنها برای دو یا سه بار به روز شد و پس از آن به لیست پروژههای بیسرانجام احمدینژاد افزوده شد.
و اما امروز
یکی از ویژگیهای جوامع دموکرات و پیشرفته؛ ملی شدن اطلاعات و جلوگیری از ایجاد رانتهای اطلاعاتی در این کشورهاست. در این زمینه اقدامات زیادی متصور است؛ از تصویب و اجرای بدون تنازل قانون «آزادی دسترسی به اطلاعات» گرفته تا تلاش برای شفافسازی تعاملات درونی قدرت در این کشورها. یکی دیگر از این اقدامات افزایش زمینه تعامل دوسویه میان شهروندان و زمامداران است. بسیاری از اطلاعات زمینه ارائه در گزارشهای رسمی سخنگویان نهادهای اجرایی، تقنینی و قضایی را ندارند، ولی میتواند در محیطی غیررسمیتر به اطلاع شهروندان برسد. تجربه محمدجواد ظریف در همین یک ماه اخیر نشان داده است که یک مدیر زیرک و مسلط میتواند بدون استفاده از سخنگو و دستگاه عریض و طویل ادارای تنها با نگارش چند کلمه در شبکههای اجتماعی به نتایج ملموس و بسیار کمهزینهتری دست یابد. از تبریک عید به یهودیان جهان گرفته تا اعلام اینکه «مردی که هولوکاست را نفی میکرد رفت». این جملات اگر قرار بود در بیانیههای رسمی بیان شود، با همین فایده امروزی اما با هزینه به مراتب بیشتری
امکانپذیر میشد. در نظر بگیرید که اگر مقامات اقتصادی کشور نیز وارد این عرصه شوند چه تحول بزرگی در مناسبات این بخش صورت خواهد گرفت. به طور نمونه اگر رئیس بانک مرکزی به جای اینکه در جمع دوستان یا مهمانان خود از برخی اخبار غیررسمی و غیرمحرمانه سخن بگوید آن را در توییتر یا فیسبوک شیر کند، از سویی فرصت برابر را در اختیار همگان قرار خواهد داد و از سوی دیگر جلوی چه رانتهایی را در زمینههای تجارت، تولید و...خواهد گرفت. امروز بیش از هرزمان دیگری جوامع به عدالت اطلاعاتی محتاج و مشتاقند. شهروندان ایرانی نیز مطمئناً «عدالت اطلاعات» را به عنوان یکی از حقوق خود از حاکمیت طلب میکنند. بدون شک ابتکاراتی از قبیل ابتکار جناب ظریف میتواند احساس رضایت مبنی بر دستیابی نسبی شهروندان به عدالت اطلاعاتی فراهم کند. بنابراین نظام قاعدتاً باید از این اقدام وزیر امورخارجه استقبال و زمینه دستیابی همه شهروندان به امکانات شبکههای اجتماعی را فراهم کند. در این میان باید به نکتهای کلیدی نیز توجه ویژه داشت و آن اینکه دولتمردان باید ملزومات دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی را بپذیرند و
تصور نکنند تنها با راهاندازی یک پیج در این شبکهها و سپردن آن به مسول روابط عمومی خود شقالقمر کردهاند. تجربه ناکام دهها وبلاگ شخصیتهای سیاسی، فرهنگی ایران مقابل چشم همه ما وجود دارد. همانگونه که این وبلاگها به سبب عدم شناخت اکثر قریب به اتفاق گردانندگان آنها به فراموشی سپرده شد، ورود بدون شناخت و از سر تکلیف تنها سبب از دست رفتن این ابزار بسیار مهم در عرصه ارتباطی جهان برای زمامداران ایرانی خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید