تاریخ انتشار:
چرایی نیمهتمام ماندن پروژههای اجرایی در کشور در گفتوگو با مصطفی اقلیما
مدیریت مشکلساز
سالهاست انجام فعالیتهای اجرایی در کشور رو به کاهش گذاشته شده است، نه به این دلیل که اصلاً هیچ کاری انجام نشده است، به این معنی که اقدامات اجرایی کمرنگتر شدهاند.
با توجه به افزایش جمعیت کشور و افزایش پروژههای عمرانی، درمانی، بهداشتی و آموزشی، متاسفانه در بسیاری موارد دیده شده است که پروژههای نیمهتمام بسیاری از اعتبارات و بودجهها را به خود اختصاص میدهند و پس از مدتی نیمهکاره رها میشوند، این شاید در نگاه اول چندان به چشم نیاید اما برای کشوری همچون ایران که خود را در مسیر پیشرفت و رقابت با دیگر کشورها انداخته است، تا چه اندازه مضر خواهد بود؟ دلیل این همه تاخیر در برخی پروژهها چیست؟ آیا ایرانیها با سابقه چند هزارساله فرهنگ و هنر دیگر توان انجام تمام و کمال پروژهها را ندارند یا اینکه نمیخواهند و اعتبار کافی برای اجرا را ندارند؟
خیر، ما هم میتوانیم، هم امکانات لازم را برای اجرای کار داریم. آنچه بیش از همه کمبود آن در کشور احساس میشود، برنامهریزی صحیح و کاربردی است. در حال حاضر در کشور متخصص امر، بودجه و امکانات به اندازه کافی وجود دارد. اما برای اجرای کارهایمان برنامهای مدون نداریم. این نبود برنامه در کشور است که اجرای پروژهها را با مشکل مواجه کرده است، بلکه هم متخصص داریم و هم توان اجرا اما هریک از این افراد سر جای خود نیستند. این امر بدین صورت اجرایی میشود که شخصی در اداره و سازمانی روی کار میآید و برنامه خود را تدوین و اجرایی میکند و پس از رفتن وی شخص دیگر با برنامه و مدل اجرایی جدید روی کار میآید و همین انسجام نداشتن برنامهها دلیل کندی کار و هرگز انجام نشدناش میشود. این در حالی است که در هیچ یک از کشورها برنامهها با تغییر حکومت تغییر نمیکند. در همه کشورها برای اجرای پروژههای بزرگ سازمان مدیریت و برنامهریزی وجود دارد تا علاوه بر برنامهریزی برای اجرای طرح و پروژهها بر زمان اجرای آن نیز نظارت میکند. در حالی که در کشور ما این مساله اجرایی نیست و اگر برنامهای برای سازمانی تدوین و اجرایی شود، قسمتی در دورهای
از ریاستجمهوری و قسمت بعدی در دورهای دیگر اجرایی میشود. اجرای برنامهها به صورتی میشود که هر یک از متولیان و مسوولان در زمان ریاست خود با بودجه و تعرفههای جدید روبهرو میشوند و به همان میزان هم کار را پیش میبرند. آنها میخواهند در مدت سه یا چهار سال یک برنامه چندساله را انجام دهند غافل از اینکه حتی نهتنها در همان زمان بلکه پس از آن هم پروژه اجرایی نمیشود. حال میخواهد مجری کار مدیر یا وزیر مربوطه باشد که باید کار را اجرا کند. او موظف است با همه پرسنلاش این برنامهها را اجرایی کند. در شرایطی نیز اگر کار اجرایی تکمیل نشود، باید احضار شود. گاهی مجازات به تعویق انداختن برنامهها هم میتواند زندان باشد چرا که هم مردم در این زمان هزینه دادهاند و هم پروژه بلاتکلیف مانده است. متاسفانه در کشور ما هر مدیری که بر سر کار میآید میگوید به من برنامه ندادهاند و با برنامه من هم موافقت نشده است، همین میشود که سازمان و اداره با بیبرنامگی پیش میرود. گاهی هم که با برنامه شخص موافقت میشود آنچنان طولانی میشود که هدف برنامه تغییر میکند. در زمانی گفته میشود بر اساس میزان جمعیت و هزینههای پروژه، باید کار ظرف
مدت سه یا چهار سال اجرایی شود، اما هرگز این اتفاق رخ نمیدهد. به طور مثال همین جاده تهران-رشت که سالها در دست اقدام بود، قرار بود سهساله تکمیل شود اما عملاً ۱۵ سال به طول انجامید و هزینهها را بیشتر کرد.
درست است، گاهی برخی پروژههای عمرانی و اجرایی در کشور بیش از زمان مقرر برای تکمیل زمان میبرد. میخواهیم بدانیم مشکل طولانی شدن اجرای کار چیست؟ آیا نمیتوانیم، نمیخواهیم یا نمیشود پروژهها را تکمیل کرد؟ مشکل، ناتوانی ایرانیان است یا کمبود اعتبار و بودجه؟
مشکل نه ناتوانی مردم و مجریان پروژهها و نه کمبود اعتبار است، بلکه مشکل اصلی نبود برنامه و پس از آن زمانبندی اجرای کار است. همین دیرکرد انجام پروژهها باعث میشود پروژهای که حدود ۱۰ سال گذشته حدود یک میلیارد هزینهبر بوده است، در حال حاضر نیازمند حداقل ۱۰ میلیارد تومان باشد. گاهی دیده میشود پروژهای اجرایی که چند سال گذشته نیازمند سه هزار میلیارد تومان بوده است، اکنون با تامین ۳۰ هزار میلیارد تومان هم اجرایی نشود، حالا به نظر من باید عاملان افزایش زمان اجرای پروژه شناخته شوند چرا که آنها به عبارتی هم باعث افزایش زمان اجرای پروژه و هم تحمیل هزینه به پروژه شدهاند. این افراد باعث عقب افتادن کار میشوند، بنابراین خودشان باید پاسخگوی مردم باشند. حال باید گاهی به این موضوع فکر کرد که مدیر شایسته باید در بخش خودش مشغول به کار شود. اگر یک مدیر شایسته در شغل مشخص خود مشغول به کار شود، اجرای پروژه وی نیز با اصول و در زمان معینی انجام میشود و در مقابل هزینهها کاهش مییابد.
همچنین باید برای اجرا نشدن پروژهها مسوولان آن پاسخگو باشند، اما متاسفانه مدیران فقط میگویند ما نمیتوانیم کار را ادامه دهیم. طی سالهای اخیر در کشورمان تعداد زیادی متخصص داریم و میدانیم چه کسی را در کجا برای اجرا قرار دهیم اما نمیدانم چرا این مساله با پارتیبازی انجام میشود و این رویه انجام نمیشود. در حالی که بسیاری از ایرانیان در کشورهای دیگر پروژههای بزرگ را در دست میگیرند و انجام میدهند. دلیل آن چیست؟ به راستی که دلیل اجرای زمان دقیق پروژهها وجود برنامه مدون و امکانات اجرایی است. پس این برنامه را ظرف موعد مقرر انجام میدهند اما در کشورمان در صورت وجود پروژهای، یا پولش را نمیدهند، یا برنامه مدون وجود ندارد یا متخصص اجرای کار بر سر کار نیست، دست آخر هم در مورد زمان تحویل پروژه هیچ اطمینانی وجود ندارد. در مواردی هم میگویند دولت بودجه ندارد و باید بخش خصوصی وارد میدان شود، بخش خصوصی هم وارد کار میشود و ۱۰ درصد کار پیش میرود و پس از آن پروژه به حال خود رها میشود. در مواقعی هم دولت میآید و مدعی میشود که چه کسی این پروژه را به بخش خصوصی داده است و باید از آن پس گرفته شود و این دلیل کافی است
برای اینکه این پروژه ۱۰ سال به طول انجامد.
این اتفاق بارها بر سر همکاریهای مهندسان و مدیران اجرایی با کشورها و شرکتهای خارجی رخ داده است، به طور مثال هنگامی که ایرانیها با چینیها قرارداد بستند بسیاری از افراد بخش خصوصی و دولت آمدند و مدعی شدند که میتوانند این کار را خودشان به دست گیرند اما کار روی دستشان ماند، و نه گذاشتند خارجیها کارشان را انجام دهند و نه خودشان پروژه را تکمیل کردند. یک روز به دلیل شرایط اقتصادی و روز دیگر دلیل سیاسی باعث میشود تا کار ادامه نداشته باشد و نیمهکاره رها شود. این نوع اجرای کار درست زمانی اوج میگیرد که حتی خارجیها هم در کشورمان به دلیل دریافت نکردن به موقع حقالزحمه کار را نیمهکاره میگذارند و در نهایت همه پروژهها به فراموشی سپرده میشود. آن وقت یک روز به خودمان میآییم و میبینیم که همه کارهای اجرایی خوابیده است و ما هنوز به دنبال ایجاد سازمان مدیریت و برنامهریزی و مشکلات آن هستیم. در حالی که اگر این سازمان وجود داشت و همانند گذشته کارهای اجرایی را به دست میگرفت شاید بسیاری از فعالیتها با روال بهتری انجام میشد.
حالا تا زمان احیای سازمان مدیریت و چنین سازمانهایی برای نظارت دقیقتر بر برنامههای اجرایی باید چه کرد؟ برای پروژههای در حال حاضر همچون آزادراه
تهران-شمال، مسکن مهر و بسیاری پروژههای نیمهتمام دیگر باید چه کرد؟ مسوولان امر تا چه اندازه باید پاسخگو باشند؟
درست است، باید برنامهریزی در کشور مدون شود. در صورتی که وزیر یا مسوولی وظیفهاش را به خوبی انجام ندهد، به عقیده من باید حتی او را بارها و بارها بازخواست و محاکمه کرد تا بداند که سرمایه مردم و کشور نباید بیجهت هزینه شود. برای هر پروژه حداقل شش ماه از بودجه و زمان دولت هزینه میشود آن وقت اگر آن پروژه اجرایی نشود نهتنها سرمایهها میخوابد بلکه آنها تا حدودی هدر هم میروند. این بدین صورت است که مدیر یا وزیر مربوطه که متولی اجرای پروژه بوده است وقت و هزینه مردم و کشور را هدر داده است.
راهکار چیست؟ آیا باید برنامه، امکانات، زمان، هزینه و نیروی متخصص همگی با یکدیگر کار را آغاز کنند؟ یا اینکه وجود یکی از عوامل کافی است؟
بله، برنامه خوب و جامع، نیروی متخصص، زمان اجرایی و هزینه مشخص برای اجرای پروژه اولویت انجام آن است. بهتر است ابتدا برنامه و پس از آن توانایی سیستم مشخص شود و پس از آن تعهد اجرای پروژه تا زمان مقرر گرفته شود. در کشورهای خارجی برنامه با هزینه و اعتبار و نیروی متخصص مشخص میشود و در صورتی که فرد نتواند تا زمان مقرر کار را تکمیل کند آن موقع است که مجازات میشود و باید به مردم و دولتش پاسخگو باشد.
تا زمانی که هرکسی بخواهد فقط مدیر باشد، وضعیت به همین صورت خواهد بود. اما وقتی افراد بخواهند بیشتر کار را اجرایی کنند دیگر این مسائل پیش نمیآید. در کشور ما همه میخواهند مدیر و وزیر باشند و سر میز بنشینند و مدام پست و مقام بگیرند، در حالی که باید پیش از همه اینها به فکر اجرای امور باشند. به همین دلیل است که پست گرفتن و مقام گرفتن آسان شده است و هر کسی بر اساس آشنایی که در سازمان و ادارهای دارد فرد غیرمتخصص را بر سر کار میگذارد.
اما در کشورهای دیگر اینگونه نیست که هر کسی بخواهد مدیر شود و دیگر انجام امور به تعویق افتد. به طور مثال در سالهای اخیر در بخش سدسازی چگونه عمل کردهایم؟ فرض میکنیم در ارومیه آب را بند میآورند در مقابل هم کسی توضیح نمیدهد که در این میان چه اتفاقی میافتد. فقط مردم ندانسته اعتراض میکنند، اما کسی پاسخگو نیست که چرا این اتفاق رخ داده است. مردم میپرسند عاقبت دریاچه ارومیه چه خواهد شد؟ هیچ کسی حتی پاسخ نمیدهد. مشکل همین است که کسی نمیآید بازخواست کند و کسی هم پاسخگو نیست. هرکسی کار را گردن سازمان و نهاد دیگری میاندازد. این در حالی است که ما در کشورمان به اندازه کافی متخصص و نیروی کار حرفهای داریم اما نمیدانیم در کدام پروژه از آنها بهره ببریم. این مشکل هم به دلیل برخی ندانمکاریها و بهره نگرفتن بر اساس شایستهسالاری است.
اما انجام پروژهها و توانایی ایرانیها در انجام کارهای بزرگ ثابت شده است، همانطور که میگویند هنر نزد ایرانیان است، اما انگار توجه و توان ایرانیها کم شده است و بسیاری از پروژههای بزرگ در کشور نیمهکاره ماندهاند و انگار مردم هم در این میان نسبت به کارهای اجرایی بیتفاوت شدهاند. این اقدامات چقدر توانسته بر مردم جامعه و به عبارتی مصرفکنندگان تاثیر گذارد؟
سالهاست انجام فعالیتهای اجرایی در کشور رو به کاهش گذاشته شده است، نه به این دلیل که اصلاً هیچ کاری انجام نشده است، به این معنی که اقدامات اجرایی کمرنگتر شدهاند. مهمترین مشکل در این زمینه بهکارگیری افراد غیرمتخصص در انجام امور است و آنجا که باید متخصص سر کار باشد فردی غیرمتخصص جای او نشسته است. شاید در مواردی نه اعتبار و نه زمان اجرای کار مشکل داشته باشد، اما آنچه بیش از همه مشکلساز میشود نبود متخصص است، بنابراین ما در اجرای برنامهها مشکلات کمتری داریم و در برنامهریزی برای وجود متخصص مشکل داریم.
سالهاست انجام فعالیتهای اجرایی در کشور رو به کاهش گذاشته شده است، نه به این دلیل که اصلاً هیچ کاری انجام نشده است، به این معنی که اقدامات اجرایی کمرنگتر شدهاند.
اینگونه برداشت میشود که بیشترین تاکید شما بر نبود متخصص و برنامه اجرایی است؟
بله، باید متوجه باشیم که ما در کشورمان حتی برنامه هم داریم، اما برنامه به دست متخصصاش نیست. برنامه داریم اما برای اجرای برنامه ما به کسانی کار را میدهیم که در حقیقت تخصص ندارند. به کسانی کار را میدهیم که به عنوان دوستان و آشنایان به آنها واگذار میشود و وقتی کار را به آنها دادیم از آنها خسارت کار را در تاریخ معین نمیخواهیم. این در حالی است که باید کار را به دست کسانی دهیم که پیگیر انجام پروژه باشند. باید اجرای پروژه و هر فعالیتی در کشور بر اساس شایستهسالاری صورت گیرد چرا که در غیر این صورت هر کسی میتواند برود و کاری را انجام دهد اما برای تکمیل آن هیچ ضمانتی وجود ندارد.
آسیبهای اجتماعی تکمیل نشدن پروژههای نیمهتمام کشور و رها شدن آنها به حال خود برای مردم و مصرفکنندگان در جامعه چیست؟
مهمترین مشکل بیاعتمادی و بیتفاوتی مردم خواهد بود. وقتی ما نتوانستیم یک یا چند برنامه را طی برنامه سوم، چهارم و پنجم توسعه انجام دهیم، چگونه میخواهیم با این همه تاخیر آن را در برنامه ششم اجرایی کنیم و توقع داشته باشم مردم هم همکاری لازم را داشته باشند. وقتی پروژهای در طول سه دوره فقط ۳۰، ۴۰ درصد اجرایی شده است، چگونه میخواهیم مردم را امیدوار کنیم که در یک دوره ادامه آن را انجام میدهیم. نمونه بارز آن آزادراه تهران-شمال است. وقتی ۶۰ درصد کارها مانده است، چگونه ادامه آن قابل اجرا خواهد بود. حال با فرض اینکه وقتی پروژهای در طول ۱۰ سال گذشته انجام نشده است، چگونه میخواهد در طول یک یا دو سال انجام شود. با این حساب که در ۱۰ سال گذشته هزینهای حداقل یکدهم زمان فعلی نیاز بود و اکنون باید دهها برابر آن پرداخت شود. این اتفاق چندی پیش برای یکی از دانشگاهها رخ داد. زمانی یک رئیس دانشگاه آمد و گفت نیاز به ساختمان جدید نداریم و حالا پس از چند سال یک رئیس دیگر آمده و میگوید باید ساختمان جدید ساخته شود. این در حالی است که در همان سال هزینه مورد نیاز حدود دو میلیارد تومان بود اما اکنون با 10 برابر آن یعنی
مبلغی معادل ۲۲ میلیارد تومان هم نمیتوان ساختمان جدید را خرید یا ساخت. این معنی کامل نبود برنامهریزی است. اکنون نیز پروژهها و برنامههای ما در کشور چه در سطح سازمانی و چه در سطح دولتی و چه در سطح دستگاههای اداریمان دچار مشکل شده است. در هیچ جای دنیا نمیتوانی کسانی را پیدا کنی که برای روی صندلی نشستن و پست گرفتن هزینه کنند تا بلکه مقامی گیرند. متاسفانه در برخی موارد دیده میشود که افراد میلیونها تومان هزینه میکنند تا بر صندلی یک منصب بنشینند و این همان مشکلی است که به دنبال این گزینش ایجاد میشود. وقتی کسانی که باید روی کار آیند و کار اجرایی را دست گیرند به دنبال مقام و گرفتن صندلی با درجه بالاتر هستند، باید توقع نیمهتمام ماندن کارها را هم داشت. این کمبودها باعث پر شدن خلأها با غیرمتخصصان میشود و متخصصان هم در اقدامات دیگر به عنوان غیرمتخصص مشغول به کار میشوند و این دور مشکلساز میچرخد.
دیدگاه تان را بنویسید