تاریخ انتشار:
مرتضی الویری از اقتصاد سال ۱۳۶۷ و تفاوتهای آن با سال ۱۳۹۵ میگوید
بار مالی تصمیمات دولت قبل از بار مالی جنگ بیشتر است
الویری سیاستمدار ۶۷ساله که در سالهای دهه ۶۰ مدتی نماینده مجلس بوده و مدتی معاون سازمان مدیریت و برنامهریزی از اقتصاد دهه ۶۰ میگوید. سالهایی که به گفته او گاهی قیمت نفت به پنج دلار در هر بشکه میرسید و گاهی کل درآمد ارزی کشور حدود هفت میلیارد دلار در سال بود و باید سه میلیارد آن هم صرف جنگ میشد. او میگوید اما دولتمردان آن زمان با همان بودجه دخل و خرج را تنظیم میکردند و تعهدات اضافه نمیتراشیدند. مانند تعهدات بیشماری که دولت پیشین در اوج وفور درآمدهای نفتی ایجاد کرد و دولتهای بعدی را هم مکلف به اجرای آن کرد.
میگوید وفاق جمعی همان راهکاری است که دولت در سال 1367 در پیش گرفت تا کشور را از تنگنای مالی و جنگ نجات دهد. وفاقی که اکنون به گفته مرتضی الویری، نماینده دورههای اول تا سوم مجلس شورای اسلامی یا در کشور حاصل نمیشود یا حصول آن دیری نمیپاید. مانند سند برجامی که به گفته الویری با توافق همه امضا شد و هنوز یک سال نشده برخی علیه آن شدهاند. الویری سیاستمدار 67ساله که در سالهای دهه 60 مدتی نماینده مجلس بوده و مدتی معاون سازمان مدیریت و برنامهریزی از اقتصاد دهه 60 میگوید. سالهایی که به گفته او گاهی قیمت نفت به پنج دلار در هر بشکه میرسید و گاهی کل درآمد ارزی کشور حدود هفت میلیارد دلار در سال بود و باید سه میلیارد آن هم صرف جنگ میشد. او میگوید اما دولتمردان آن زمان با همان بودجه دخل و خرج را تنظیم میکردند و تعهدات اضافه نمیتراشیدند. مانند تعهدات بیشماری که دولت پیشین در اوج وفور درآمدهای نفتی ایجاد کرد و دولتهای بعدی را هم مکلف به اجرای آن کرد. الویری، شهردار سابق تهران و سفیر سابق ایران در اسپانیا میگوید تعهداتی که دولت احمدینژاد برای کشور ایجاد کرد از تعهدات سالهای جنگ هم بیشتر است.
تعهداتی که دولت بعد از آن برای اجرایش نه راه پیش دارد و نه راه پس. اما الویری راهکار خروج از شرایط دشوار اقتصادی فعلی را ایجاد وفاق جمعی میداند و احیای سرمایه اجتماعی.
همه میدانیم اقتصاد کشور در دهه 60 و به خصوص سال 1367 چقدر دشوار و سخت بوده است. دکتر مسعود نیلی، مشاور اقتصادی رئیسجمهور چندی پیش گفته بود چهره اقتصاد کشور به ضرب سیلی سرخ نگه داشته شده و به جرات میتوان گفت وضعیت فعلی نسبت به وضعیت سال 1367 به مراتب پیچیدهتر است. چرا چنین تصوری وجود دارد؟ اقتصاد در آن سال با مشکلاتی مواجه بود اما آیا واقعاً آن مشکلات از مشکلات فعلی پیچیدهتر و دشوارتر است؟
این مقایسه کاملاً درست است. من قبول دارم که اقتصاد در سالهای اخیر از برخی جهات با اقتصاد سالهای دهه 60 و به خصوص سال 1367 مشابه است. اما این را هم میپذیرم که اگرچه دهه 60 دههای سخت برای اقتصاد ایران بوده اما الان ما با برخی از مشکلات در اقتصاد مواجهیم که متفاوت و البته دشوارتر از مشکلات آن زمان است. توجه کنید مشکلاتی در شرایط فعلی وجود دارد که پیش از این با شدت کنونی وجود نداشت. مشکلاتی مانند نهادینه شدن فساد در سیستم اقتصادی کشور و اختلاسهایی که هر روز اخبار آن را میشنویم، انباشته شدن بدهیها که ناشی از نابسامانیهای اقتصادی در دوره هشتساله دولت محمود احمدینژاد است. همچنین دولت فعلی وارث یک سیستم بانکداری ورشکسته است که بدهیهای معوق زیادی را از گذشته به ارث برده است. دولت وارث حدود 450 هزار میلیارد تومان بدهیهای معوق به پیمانکاران، سیستم بانکی، تامین اجتماعی و نظیر اینهاست. صندوقهای بازنشستگی دچار مشکلات بسیاری هستند. پرداخت یارانههای نقدی و مسکن مهر هم از مقولاتی است که بودجه کلانی را میطلبد و دولت قبل انجام آن را به دولت فعلی تحمیل کرده و این دولت در این شرایط سخت اقتصادی چارهای جز اجرای
آن ندارد. اینها تنها بخشی از مشکلات کنونی اقتصاد ایران است. میتوانید این مشکلات را در کنار افت قیمت نفت، افزایش بیکاری، جمعیت جوان در آستانه ورود به بازار کار، رکود اقتصادی و... قرار دهید تا وخامت بیشتر شرایط کنونی نسبت به آن زمان را دریابید. میخواهم بگویم اگرچه سالهای دهه 60 سالهای دشواری بود اما حداقل چنین تعهدات و مشکلاتی وجود نداشت و دولت در آن زمان با این محدودیتها و مشکلات مواجه نبود.
اما آن زمان هم مشکلات خاص خود را داشت.
در زمان جنگ کنترل و نظارت شدیدی بر دخل و خرج دولت وجود داشت. چیزی که در سالهای اخیر و به خصوص سالهای وفور درآمدهای نفتی در اقتصاد ما اصلاً وجود نداشت. در دوسال گذشته هم که قیمت نفت به ۳۰ تا ۳۵ دلار در هر بشکه رسید دولت با چنان تعهداتی مواجه بود که نه توان اجرای آن را داشت و نه امکان عدم اجرای آن را.
کاملاً درست است. چند ویژگی و مشکل اقتصادی در خصوص اقتصاد دهه 60 وجود دارد که ما اکنون گرفتار آن نیستیم. اولین مشکل در آن زمان بحث نامشخص بودن درآمدهای دولت بود. ما در آن سالها به شدت درگیر جنگ بودیم. از یک طرف اسکلههای نفتی و پالایشگاههای ما مدام مورد حملات سنگین دشمن قرار میگرفت و از طرف دیگر خریدار نفت ایران کاهش یافته بود. ما نمیتوانستیم پیشبینی کنیم که روزانه چند بشکه نفت میتوانیم تولید و صادر کنیم. نتیجه این بود در اقتصادی که کاملاً وابسته به نفت بود، پیشبینی درآمدهای نفتی کار بسیار دشواری بود و ما نمیتوانستیم حساب دخل و خرج دولت را داشته باشیم. نمیدانستیم درآمدمان چقدر خواهد بود که بر اساس آن برنامهریزی کنیم. از طرفی قرار داشتن در شرایط جنگ سبب شده بود نهتنها کفه درآمدها همیشه متغیر باشد، بلکه در کفه هزینهها هم وضعیت نامشخص بود. جنگ به ما ضرورتهایی را تحمیل میکرد. مثلاً وقتی قرار بود چند عملیات انجام شود ما باید هزینههای آن را برآورد میکردیم. اما ممکن هم بود مدام برنامههای جنگی تغییر کند. من بهعنوان معاون سازمان برنامه و بودجه در آن زمان به خاطر دارم که ما در چند مرحله مجبور شدیم
اصلاحیه بودجه به مجلس ببریم تا بتوانیم هزینههای جنگ را سامان دهیم. موضوع قابل توجه دیگر مساله نامشخص بودن رشد جمعیت در آن زمان بود. رشد جمعیت در آن سالها را 2 /3 درصد تا چهار درصد تخمین میزنند و میدانید برای برنامهریزی در حوزههای اقتصادی داشتن رشد جمعیت واقعی یک مقوله مهم است. اما از دو طرف شرق و غرب کشور ما در معرض سیل جمعیت مهاجر افغانستان و عراق قرار داشت و مدام به جمعیت ما اضافه میشد. دولت نمیدانست که به چند نفر قرار است سرویس بدهد.
مشکل دیگر حاکمیت اقتصاد دولتی بود. بنا بر ضرورتهای جنگ، هم تولید، هم توزیع و هم مصرف در آن سالها کاملاً در اختیار دولت بود. اگرچه چنین کاری در زمان جنگ لازم بود و مانع احتکار و تخلفات اقتصادی میشد اما داشتن یک اقتصاد بزرگ دولتی آثار منفی هم در پی داشت و سبب شد بدنه دولت بسیار بزرگ شود و در مقابل مانع رشد و فعالیت بخش خصوصی میشد و حتی به این بخش اجازه نمیداد که نقش خود را در اقتصاد تعریف کند یا به سرمایهگذاری بپردازد. این موارد هم ویژگیها و مشخصات خاص دهه 60 بود. مشخصاتی که در اقتصاد فعلی وجود ندارد.
وجود برخی مشابهتها قابل کتمان نیست. همانگونه که تفاوتها در مورد این دو دوره اقتصادی مشخص است. مروری بر آمارهای سال 1367 نشان میدهد که در آن سال قیمت نفت به 13 دلار در هر بشکه رسیده بود مانند اکنون که قیمت نفت در محدوده 40 دلار است. نرخ رشد اقتصادی به منفی 3 /5 رسید. نرخ رشد اقتصادی تازه مثبت 4 /4 درصد شده و بیکاری هم حدود 11 درصد. اما چه میشود که با وجود چنین اشتراکاتی در آمار از یکسو برخی از مشکلات خاصی که شما برای سالی مانند سال 1367
ذکر کردید، اما چه میشود که سال 1395 را باز هم به مراتب سال دشوارتری از سال 1367 میدانیم؟
علت این است که در آن موقع بهرغم وجود جنگ و نوسانات قیمت نفت دولت هیچگاه در پرداخت حقوق جاری کارمندان خود دچار مشکل نشد. درست است که درآمدها متغیر و محدود بود اما دولت تعهدات بیدلیل و ولخرجیهای عمده نداشت، در نتیجه در دخل و خرج خود نمیماند. اما الان چه؟ اکنون بدهیهای معوقی که گریبانگیر دولت شده و تعهداتی مانند یارانهها و مسکن مهر و... در کنار افت قیمت نفت همه و همه شرایطی را ایجاد کرده که در برخی از ماهها دولت حتی توان پرداخت حقوق کارمندان خود را ندارد و با مشکل مواجه است. این ویژگی جدیدی است که سال 1395 را از سال 1367 متمایز میکند. تعهدات این روزهای دولت در آن موقع وجود نداشت. دولت در زمان جنگ سعی کرده بود با توجه به شرایط جنگ و کمبود درآمدهای نفتی دخل و خرج خود را تعریف و تنظیم کند. اما ما در سالهای اخیر در دورهای با قیمت بیسابقه 120دلاری هر بشکه نفت مواجه شدیم و دولت برای خود و دولتهای پس از خود تعهداتی را ایجاد کرد. همان زمان که کشور در سیلاب عظیم دلارهای نفتی غوطه میزد ما بیش از همیشه دچار بیماری هلندی شدیم.
در زمان جنگ کنترل و نظارت شدیدی بر دخل و خرج دولت وجود داشت. چیزی که در سالهای اخیر و به خصوص سالهای وفور درآمدهای نفتی در اقتصاد ما اصلاً وجود نداشت. بعد از آن هم که قیمت نفت به 30 تا 35 دلار در هر بشکه رسید دولت با چنان تعهداتی مواجه بود که نه توان اجرای آن را داشت و نه امکان عدم اجرای آن را. دولت با درآمد 35دلاری نفت در هر بشکه با مشکل مواجه است اما جالب است بدانید در دوران جنگ و دهه 60 در مقاطعی قیمت نفت به پنج دلار هم میرسید، اما به دلیل نظارتها و کنترلهایی که وجود داشت هیچگاه دولت در پرداخت حقوق جاری خود دچار مشکل نشد. اما ولنگاریهای اقتصادی و تعطیل شدن سازمان برنامه و بودجه در دولت هشتساله احمدینژاد و بینظمیها و فساد اقتصاد که بهصورت اپیدمی و فراگیر غالب شد خود به خود آن کنترلها را هم ناممکن کرد.
یک سوال وجود دارد. دولت در سالهای دهه 60 باید بخش اعظمی از درآمد خود را صرف بودجه جنگ میکرد و کشور در شرایط جنگ درگیر بحرانها و مشکلاتی میشود که نیاز به منابع مالی بسیار دارد. یعنی میخواهید بگویید منابع مالی برای اجرای تعهدات فعلی از بودجه لازم برای اداره کشور در زمان جنگ بیشتر است؟
بله، دقیقاً همینطور است. من سالی را به یاد میآورم که کل درآمد ارزی کشور حدود هفت میلیارد دلار بود و از این میزان سه میلیارد دلار را باید برای جنگ هزینه میکردیم. اما مدیریت مقتدر، دقیق و با نظارت کافی دولت موجب این شده بود که با همان چهار میلیارد دلار هم بودجه کشور سامان پیدا کند. اما آشفتگیهای اقتصادی که در فاصله زمانی سال 1384 تا 1392 کشور گرفتار آن شد موجب شد که امتیازهای کنترلی را از دست بدهیم و نتوانیم با بودجه فعلی کشور را اداره کنیم و به مشکل بخوریم.
در آن سالها نوعی وفاق جمعی در کشور وجود داشت که تصمیمگیریهای کلان چه در حوزه سیاست و چه اقتصادی را ممکن میکرد. اگر دولت در آن سالها توان انجام تعهدی را نداشت با چالشهای سیاسی مواجه نمیشد. یکی از خاطراتی که نخستوزیر وقت عنوان میکند این است که مثلاً یکبار کوپن توزیع برنج را حذف کردهاند و در مقابل هزینه آن را صرف بازسازی یکی از پالایشگاههای جنوبی کشور کردهاند. اقدامی که اکنون دولت توان انجام آن را ندارد. دولت مدتهاست که میخواهد بار سنگین یارانهها را سبک کند اما نمیتواند. فکر میکنید اگر وفاق جمعی پیشین وجود داشت دولت میتوانست از شرایط فعلی عبور کند یا نه؟
وفاق ملی شرط لازم برای عبور از شرایط بحرانی است. بنابراین همانگونه که وفاق ملی همان زمان کارآمد بوده الان هم کارآمد است. اما متاسفانه مواردی دیده میشود که در مواردی وفاق عمومی بر سر مسالهای شکل میگیرد و به وجود میآید اما تداوم نمییابد. بهعنوان مثال در سال گذشته با یک وفاق ملی مجلس، دولت و حاکمیت تصمیم گرفت که برجام را بپذیرد و به تعهدات آن عمل کند. اما شما در جریان بعد از برجام هستید. میبینید که برخی جریانات داخلی علیه برجام چقدر قلمفرسایی میکنند. چقدر جو منفی علیه برجام وجود دارد.
برخی رسانهها چه تهمتها و افتراهایی علیه سند برجام عنوان میکنند. اما این همان سندی نیست که همه برای امضای آن شادمانی کردیم؟ مجلس و دولت و حاکمیت آن را دستاوردی خوب دانست و همه پذیرفتند که آن را اجرا کنند؟ اما چه میشود که درست یک سال از امضای آن نگذشته هجمهها و مخالفتها علیه آن آغاز میشود. از این موارد ما در کشور بسیار داشتهایم. مواردی که وفاقی ایجاد میشود اما برخی به آن وفادار نمیمانند.
دلیل این عدمپایبندی به وفاق جمعی چیست؟ چرا آن زمان در حالی که انقلاب تازه پیروز شده بود و کشور درگیر مشکلات بسیار بود، وفاق جمعی وجود داشت و اکنون چنین وفاقی وجود ندارد؟
من تصور میکنم راهکار ایجاد وفاق این است که همه ما از قانون تمکین کنیم. باید شرایطی را به وجود آورد که هیچ فرد و مجموعهای خود را برتر از قانون و مقررات نداند و دولت هم بر مبنای نظرات کارشناسی برنامه روشن و مدونی را ارائه دهد و به تایید مجلس برساند. بعد از آن همه گروهها و افراد باید تابع این برنامه باشند. به خصوص اکنون که در آستانه بررسی برنامه ششم توسعه هستیم و دولت و مجلس درگیر این مهم هستند. این برنامه میتواند سند وفاق ملی باشد. توجه کنید یک مجموعه حدود 70درصدی بیرون از اقتصاد دولتی عمل میکند.
منظورم از این بخش 70درصدی اقتصاد بخش خصوصی نیست. منظور مجموعههای شبهدولتی است که از یکسری امتیازات دولتی استفاده میکنند اما تعهدات دولتی را برنمیتابند. باید این مجموعه خود را در درون حاکمیت تعریف کند و به اسناد بالادستی تمکین کند.
نقش سرمایه اجتماعی را چگونه ارزیابی میکنید؟ اگر قرار است وفاقی شکل بگیرد در سطح دولت و حاکمیت است یا مردم هم در این میان دخیلاند و دولت باید سرمایه اجتماعی را بازسازی کند.
نقش سرمایه اجتماعی در تحرک اقتصادی و جلوگیری از تخلفات و امید به آینده قابل کتمان نیست. من فراموش نمیکنم زمانی که ما برنامه اول توسعه را مینوشتیم سمیناری در ژاپن برگزار شد که موضوع آن تشریح شرایط بعد از جنگ جهانی دوم در ژاپن و برنامهریزی اقتصادی آن بود. در آنجا پیرمردی که نظریهپرداز اقتصاد بعد از جنگ بود میگفت ما در ژاپن شرایطی را ایجاد کردیم که هر صبح هر ژاپنی که بیدار میشود خود را بخشی از زنجیره سازندگی و ساختن کشورش تلقی میکند. یعنی هر فردی علاوه بر اینکه وظایفی را در زندگی شخصی و کاری خود دارد، نقشی را هم در بازسازی کشورش پذیرفته است. اینجاست که نقش سرمایه اجتماعی دیده میشود. اینکه ما توانستیم در زمان جنگ در مقابل رژیم عراق که به وسیله شرق و غرب حمایت میشد بایستیم و با امکانات محدود اجازه ندهیم یک وجب از خاک کشورمان جدا شود، همان سرمایه اجتماعی بود. مردم به حاکمیت نظام و مسوولان اعتماد کرده بودند. در حقیقت در آن زمان سرمایه اجتماعی به پشتیبانی جنگ آمده بود.
اما متاسفانه در مقاطعی سرمایهسوزی شد و ما اعتماد عمومی را از دست دادیم و به دلیل بیاعتمادیهایی که شکل گرفت سرمایه اجتماعی حساب خود را از دولت جدا کرد. اگر قرار است از این شرایط خارج شویم باید سرمایه اجتماعی را احیا کنیم. در هر مقطعی که سرمایه اجتماعی به پشتیبانی برنامههای دولتی و حاکمیتی آمده آن برنامه موفقتر عمل کرده است.
دولت آقای روحانی در آخرین سال دوره اول است و دارد خود را برای دوره دوم آماده میکند. اما حواشیای در مورد این دولت هست. مخالفان دولت هر هفته اتهامات و مشکلاتی را علیه دولت مطرح میکنند. نمیگوییم نقدی بر عملکرد این دولت وارد نیست. قطعاً وارد است اما این دولت اقدامات مثبتی هم داشته. اگر دولت روحانی شکست بخورد و نتواند برنامههای اقتصادی را به انجام برساند، برنده این باخت کیست؟
ما با دو گردنه و عقبه جدی در چند ماه آینده روبهرو خواهیم بود؛ یکی انتخابات آمریکاست و دیگری انتخابات ریاستجمهوری ایران. هر دو اینها برای آینده ما سرنوشتساز است. اگر ما بخواهیم از این مرحله بحرانی به خوبی عبور کنیم و اقتصاد با رشد مورد قبولی پیشرفت کند هم در انتخابات آمریکا دموکراتها روی کار بیایند و دولت جدید مدافع و مجری برجام باشد و هم اینکه در داخل ایران دولت روحانی بتواند دوره چهارساله دوم خود را هم تمدید کند و پروژههای نیمهتمام سیاسی و اقتصادی را پیش ببرد. به هر میزانی که در این دو انتخاب خلل ایجاد شود میتواند به عبور ما از این مرحله لطمه بزند. من نمیگویم اگر جمهوریخواهان در آمریکا روی کار بیایند یا در ایران فردی مانند احمدینژاد رئیسجمهور شود، کشور متلاشی میشود. حرف من این است که ظرفیتهای بسیاری در کشور ما وجود دارد و در آن حالت ما مجدداً دچار سرمایهسوزی میشویم.
در این صورت ما دیگر نمیتوانیم بسیاری از انتظاراتی را که نسل آینده از این کشور دارد برآورده کنیم و با اهداف مطلوب فاصله خواهیم گرفت و دوباره برای رسیدن به شرایط مطلوب باید هزینههای سنگینی بپردازیم. راهکار عبور از شرایط سخت اقتصادی امسال را وفاق جمعی میدانم. همان وفاقی که در سال 1367 هم ما را از تنگنای جنگ و اقتصاد نجات داد.
دیدگاه تان را بنویسید