همکاری سیاست، اهرمهای کنترل و فرهنگ
حفظ پادشاهی در خاندان
به ندرت پیش آمده که یکی از حاکمان سالخورده عربستان سعودی بتواند به چالاکی حرکت کند.
به ندرت پیش آمده که یکی از حاکمان سالخورده عربستان سعودی بتواند به چالاکی حرکت کند. هنوز چندان از مرگ برادر بزرگش ملک عبدالله نگذشته بود، که ملک سلمان بلافاصله در 23 ژانویه پاسخ یکی از پراهمیتترین پرسشهای حکومت خود را تعیین کرد: حاکم بعدی و بعد از آن چه کسی است؟ یک سعودی به مزاح میگوید «پادشاه 90 درصد کار خود را تنها در یک روز انجام داد!»
مشکل جانشینی در حکومت سلطنتی عربستان مدتهاست لاینحل باقی مانده است. از زمان مرگ عبدالعزیز بن سعود، موسس سلسله نوین، پادشاهی از یکی از بیشمار پسران او به دیگری رسیده است. اما آنها یا مرده یا سالخوردهاند. سلمان، ششمین برادر، 79ساله است. دیر یا زود، قدرت باید به نسل بعد منتقل شود، اما چه کسی در بین این همه شاهزاده شایستگی آن را دارد؟ سلمان تصمیم گرفت بعد از مقرن (جوانترین برادر ناتنیاش) که از سوی ملک عبدالله به عنوان جانشین دوم تعیین شده بود، پادشاهی به برادرزادهاش محمد بن نایف (وزیر کشور) برسد که یک مبارز توانا علیه افراطیون در این کشور پادشاهی است. در سال 2009 القاعده تلاش کرد شاهزاده را در جلسه ملاقات خصوصی با یک فعال سیاسی به قتل برساند.
انتقال نرم قدرت، بر این امید که در خارج از کشور رواج یافته خط بطلان میکشد که عربستان سعودی ناگزیر باید به دلیل تناقضات به ظاهر حلنشدنیاش سقوط کند. تنها یک ناسازگاری را در نظر بگیرید: در کشوری که کاربران مشتاق رسانههای اجتماعی دارد، و به بسیاری از جوانان بورسیه عمومی تحصیل در غرب میدهد، عربستان سعودی هنوز با گرایشهای زاهدمآبانه اسلام زندگی میکند و حقوق زنان را از جمله حق رانندگی و سفر به خارج از کشور بدون اجازه یک خویشاوند مرد نفی میکند. در زمان هرج و مرج خشونتآمیز در بسیاری از کشورهای عربی، آشوب در عربستان سعودی به ویژه با در نظر گرفتن نقش مرکزی آن در بازارهای نفت و در دنیای اسلام نگرانکننده بود. دو مکان از مقدسترین مکانهای مذهبی یعنی مکه و مدینه در عربستان واقع شده است؛ ثروت نفتی عربستان گرایش متعصبانه آن را از اسلام که منتقدان آن را وهابیگری مینامند، ترویج داده است.
تاکنون عربستان سعودی ثابت کرده منفیبافان اشتباه میکنند. یک دلیل آن توافق پایدار بین سلسله آلسعود و روحانیون وهابی است. عربستان در ازای دریافت مشروعیت مذهبی برای خانواده، به روحانیون کمک میکند تفسیر سختگیرانه از قانون اسلام را تحمیل کنند از جمله سنگسار زناکاران و شلاق زدن مخالفان، مانند وبلاگنویس لیبرال رائف بدوی که جرات کرد روحانیون و بسیاری موضوعات دیگر را به باد تمسخر بگیرد و ادعا کند اخترشناسی باعث برانگیختن شکورزی نسبت به شریعت یا قانون اسلام میشود.
یک دلیل دیگر برای طول عمر نظام سعودی پول فراوان نفت است که به این حکومت پادشاهی اجازه داده مزایای سخاوتمندانه و مشاغل دولتی زیادی را به جمعیت 30میلیونی اعطا کند. سعودیها از وام مسکن، تحصیلات و نظام سلامت برخوردارند. بیش از 100 هزار نفر با دریافت بورسیه در خارج از کشور تحصیل میکنند. حتی با نصف شدن قیمت نفت، ذخایر خارجی این پادشاهی 740 میلیارد دلار است. بعضی افراد آلسعود را با هیاتمدیرهای مقایسه میکنند که هر چه بیشتر در کار خود حرفهای میشود. در سال 2006 ملک عبدالله «شورای بیعت» را با 35 عضو که نماینده تمام شاخههای این سلسله برای انتقال نرم قدرت هستند، تشکیل داد. گفته میشود آنها به انتصاب شاهزاده محمد رای دادند -اگر صحت داشته باشد این نمایشی نادر از دموکراسی حتی درون خانواده حاکم است. به نظر میرسد کسانی که در این رایگیری انتخاب نشدند مثلاً متعب بن عبدالله (پسر پادشاه متوفی و رئیس گارد ملی)، پذیرفتهاند که بقای جمعی بسیار مهمتر از جاهطلبی فردی است. درباره انتقادهای جدی از وهابیت چه؟ سنتهای ترکشدهای وجود دارد که در ردای مذهب تحمیل میشوند. به علاوه، بسیاری از قبایل این ایدئولوژی را به عنوان
ریسمانی برای ایجاد یک ملت برگزیدهاند. بسیاری از سعودیها قانون مدنی آرامتر را ترجیح میدهند. آنها از پنج بار بستن مغازههایشان در طول روز برای نمازهای پنجگانه به تنگ آمدهاند. اما در مکانهایی چون جده، که از منطقه نجد محافظهکار دور است، زنان ردا یا عبای خود را آزادتر میپوشند؛ و میتوانند با مردان معاشرت کنند، که این کار خلاف قانون است. کثرت روحانیون و پلیس مذهبی ملک عبدالله را محدود کرده بود.
اصیل و محافظهکار بودن مردم به این امر کمک میکند. تعداد کمی از سعودیها مشروعیت آلسعود را زیر سوال میبرند. به تاریخ این کشور نگاه کنید. بسیاری میگویند: قبل از بنیانگذاری آن در سال 1932، جنگهای قبیلهای متداول بود؛ بیماریها شیوع داشت؛ و امید به زندگی پایین بود. ابن سعود با تحمیل قانون خود از طریق جنگ، ازدواج و پیمان با دیگر خانوادهها، به تمام اینها پایان داد. هرج و مرج بهار عربی تنها به نگرانی سعودیها برای در معرض خطر قرار گرفتن ثبات و امنیتی که در داخل کشور از آن بهرهمند هستند، دامن زد.
تقاضای اصلاحات اجتماعی رساتر از تقاضای اصلاحات سیاسی است. یک استاد سعودی میگوید اما «آنچه ما در داخل کشور لیبرال مینامیم با معنای لیبرال در خارج از کشور متفاوت است». بسیاری پادشاه متوفی را برای تغییراتی که ایجاد کرد، از جمله بعضی آزادیهای محدود برای زنان، تحسین میکنند. طبقات متوسط فکر میکنند حاکمانشان بردبارتر از مردم هستند. آنها میگویند اینکه حکومت پادشاهی به عنوان سپر عمل کند بهتر است از اینکه محافظهکاری را تقویت کند. در حقیقت، چالش بزرگتر در برابر تقدیر کنونی از سوی لیبرالها نیست بلکه از طرف دینداران است. در سال 1979 گروهی از افراطگرایان تحت رهبری جهیمان العتیبی دو هفته مسجد اعظم مکه را اشغال کردند. در دهه 90 میلادی، گروهی از شیوخ، خانواده سلطنتی را متهم کردند که مرتدان لیبرال هستند. و در دهه اول قرن بیستم القاعده مجموعهای بمبگذاری در ریاض ترتیب و خارجیها و خانواده سلطنتی را هدف قرار داد و آنها را متهم کرد با «صلیبیون» همدست هستند.
اکنون مهمترین تهدید امنیتی از خارج میآید -توسعهطلبی ایران، هرج و مرج یمن، و افراطیون تحریکشده توسط داعش، که بخشهایی از عراق و سوریه را تحت «خلافت» خود درآوردهاند. مقامات سعودی استدلال میکنند افراطگرایان کجرو هستند؛ تفسیر سعودیها از اسلام، هرچند زاهدمآبانه، پیروی از حاکم را ملزم میدارد. سعودیها اصرار دارند افراطگرایی ناشی از نافرمانی شدید اخوان المسلمین است که خود نیز زاییده کشمکش با استعمار انگلیس در مصر است. آنها مقصودی دارند. اما رگههای لیبرالتر اخوان المسلمین سیاستهای دموکراتیک را میپذیرند. داعش فرقهگرایی ضد شیعه، و قرائت لیبرال خود از شیوههای باستانی مانند سر بریدن و بردگی را از وهابیت میگیرد.
در نتیجه، حاکمان عربستان سعودی نمیتوانند بپذیرند جهان خارج توجه زیادی به آموزههای مذهبی شیوخ آن دارد. در داخل، رژیم سعودی فراگرفته چگونه از طریق ترکیبی از مشت آهنین و ترمیم برنامههایی از جمله مباحثات دکترین، مزایای اجتماعی و دادن ضمانتهای قبیلهای افراطگرایان پیشین را سرکوب کند.
به نظر میرسد بسیاری از سعودیها از انتصاب شاهزاده محمد به عنوان ولیعهد خشنودند. او قلمرو پادشاهی را از شر القاعده رهایی بخشید، اگرچه لیبرالها میگویند او مخالفان صلحآمیز را نیز سرکوب کرد. رضایت اندکی از انتصاب محمد بن سلمان، جوانترین پسر ملک سلمان، در مقابل دو شخصیت قدرتمند یعنی رئیس دادگاه سلطنتی (در حقیقت نگهبان پادشاه)، و وزیر دفاع، وجود دارد.
آل سعود نمیتواند ثبات گذشته را تضمینی برای آینده ایمن ببیند. چندین فاکتور این پادشاهی را به لرزه درآورده است. یکی از آنها سقوط قیمت نفت است که هنوز بیش از 80 درصد درآمد بودجهای را تامین میکند. فاکتور دیگر افزایش نابرابری است. تولید ناخالص داخلی سرانه عربستان تنها حدود 26 هزار دلار در سال است در حالی که این رقم در کشور همسایهاش امارات متحده عربی 43 هزار دلار است. اقتصاد عربستان به دلیل داشتن جمعیت جوان باید گسترش یابد و متنوع شود تا بتواند مشاغل ایجاد کند (گروه بزرگی از مردان جوان ناراضی میتوانند به افراطگرایی روی آورند). مشکل سوم مصرف بیرویه انرژی در این کشور است. با رویه کنونی در مصرف انرژی، این کشور تا سال 2030 نفتی برای صادرات ندارد.
رسانههای اجتماعی به آزادی بیان روی آوردهاند؛ از جمله انتقاد بیسابقهای از فساد کردهاند. افزایش عدم تحمل اختلاف عقیده از جمله از طرف اقلیت شیعه خطر تحریک واکنش را در پی دارد. افرادی که بودجه تحصیل در خارج از کشور دریافت کردهاند با ایدههای جدید به کشور بازمیگردند؛ زنان تحصیلکرده در دانشگاههای غرب نمیتوانند تا ابد با محدودیت کنار بیایند. برخی نگراناند جانشینان ملک عبدالله کمتر مشتاق به ایجاد اصلاحات باشند. آنها بعد از حل مساله جانشینی باید با سرعت هر چه تمامتر به موضوعات دیگر بپردازند.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید