زطبق نظر جوزف استیگلیتز برنده نوبل اقتصاد و یکی از چهرههای شناختهشده اقتصادی دنیا، استقلال بانک مرکزی به عنوان فاکتوری که میتواند در اصلاح اقتصادی دنیا اثرگذار باشد یا به ثبات مالی در کشورهای مختلف کمک کند، مهمتر از واقع برآورد شده است. نمیتوان مساله استقلال بانک مرکزی در کشورهای مختلف را همبسته با بهبود فعالیتهای اقتصادی کشور یا تقویت رشد اقتصادی دانست. ضمن اینکه اصلاً استقلال کامل بانک مرکزی در کشورهای مختلف امکانپذیر نیست زیرا بانکها نیز مانند دیگر ارگانهای عمومی باید بتوانند پاسخگوی سیاستهای مختلف اقتصادی باشند که در کشور اجرا میکنند و این پاسخگویی باید به مردم و دولت منتخب آنها که قدرت نظارت دارد، باشد. وی در این مورد میگوید: «بحران اقتصادی سال 2008 میلادی نشان داد که یکی از اهداف کلیدی و مهم بانکهای مرکزی کشورهای مختلف که همان استقلال بانک از فعالیتهای دولتی و نظارت دولتی است، باید مورد تردید قرار گیرد. در جریان این بحران کشورهایی از قبیل چین و هند و برزیل که مساله استقلال بانک مرکزی از سیاستها و فعالیتهای دولتی در آنها کمتر است، عملکرد بهتری نسبت به کشورهایی مثل آمریکا و
کشورهای عضو اتحادیه اروپا داشتند که بانک مرکزی در آنها مستقل از بدنه دولتی عمل میکرد. البته استقلال کامل بانک مرکزی امکانپذیر نیست. به تعبیر بهتر در دنیای امروزی تمامی موسسات عمومی و دولتی باید در مقابل مشکلات موجود در کشور پاسخگو باشند و تنها سوال این است که آنها باید به چه ارگان یا گروه یا سازمانی جواب بدهند.» به نظر من در جریان بحران مالی و اقتصادی آمریکا، فدرالرزرو تنها به والاستریت و افراد کلیدی که در فدرالرزرو نیویورک به تصمیمگیریهای کلان اقتصادی مشغول بودند پاسخگو بود. یکی از این افراد ویلیام دادلی است که ریاست فدرالرزرو نیویورک را بر عهده دارد و نماد مدیریت نادرست نظام اقتصادی و بانکی در کشور است. تقابل خواستههای او با منافع اقتصادی کشور مسالهای است که همیشه برای کشور مشکلآفرین شده است. او در جریان بحران مالی به بانکهایی کمک مالی رسانید که قرار بود مدیریت و هدایت آنها را بر عهده داشته باشد. بانکهایی که در ازای دریافت این کمکهای مالی به وی کمک کردند تا به این موقعیت برسد.
دیدگاه تان را بنویسید