شناسه خبر : 48353 لینک کوتاه

رفتن، همیشه رفتن

چرا مهاجرت کردن ساده نیست؟

 

فائزه مومنی / نویسنده نشریه 

18سیاستمداران فکر می‌کنند مهاجرت کردن امری ساده است؛ به همین دلیل خطاب به جوانانی که ترک وطن کرده‌اند یا آنها که قصد مهاجرت دارند، یا اتهام بی‌علاقگی به وطن می‌زنند یا تصمیم آنها برای مهاجرت را زیر سوال می‌برند.

طرح این اتهامات خطاب به جوانانی که مهاجرت کرده‌اند، همیشه غیرمنصفانه است. به‌خصوص برای سیاستمدارانی که وضعیت امروز کشور مدیون تصمیم‌های غلط آنهاست. اخیراً رئیس‌جمهوری در جمع دانشجویان دانشگاه شریف گفته: «رفتن ساده است ولی می‌توانید بمانید و ایران را بسازید.» هرچند مسعود پزشکیان سعی کرده منصفانه‌ترین نگاه را به مقوله مهاجرت داشته باشد اما آنچه ایشان مطرح کرده، خلاف نظراتی است که جوانانِ مهاجرت‌کرده مطرح می‌کنند. اصولاً مهاجرت یک تصمیم ساده نیست و اغلب افرادی که مهاجرت کرده‌‌اند، مراحل بسیار سختی را پشت سر گذاشته‌اند. احتمالاً ماه‌ها و شاید سال‌ها طول می‌کشد که افراد تصمیم به مهاجرت می‌گیرند و زمان زیادی لازم است که این تصمیم عملی شود. فردی که مهاجرت می‌کند، دارایی‌هایش را می‌فروشد و در کشوری دیگر باید از صفر شروع کند. در سال‌های گذشته شمار زیادی از ایرانیان برای ادامه تحصیل از کشور خارج شده‌اند. ایران در سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ در فهرست ۲۰ کشوری قرار گرفته است که دانشجویانش میل به ماندن ندارند و برای ادامه تحصیل راهی دانشگاه‌های بین‌المللی می‌شوند.  آن‌گونه که رصدخانه مهاجرت گزارش داده، در حال حاضر بیش از 350 هزار دانشجو خواستار آزاد شدن مدارک خود شده‌اند تا بتوانند مسیر مهاجرت خود را هموار کنند. درخواست چنین حجمی از مهاجرت دانشجویان، واکنش‌های متفاوت مدیران دولتی و سیاستمداران را به دنبال داشته است.

اما واقعیت چیست؟

پژوهش‌های اقتصادی نشان می‌دهد جوامع توسعه‌یافته در چهار جنبه با کشورهای در حال توسعه متفاوت‌اند: این کشورها دارای اقتصاد شکوفا و در حال رشد، دولت پاسخگو به شهروندان، بوروکراسی توانا و حاکمیت قانون هستند و اغلب افرادی که مهاجرت می‌کنند به این امید از کشور خارج می‌شوند که به سطحی از این جنبه‌ها دسترسی پیدا کنند. اقتصاددانان می‌گویند تا زمانی‌که یک کشور نتواند آن چهار جنبه را پیاده و اجرایی کند، ضمن آنکه نمی‌تواند رضایت نسبی افراد جامعه را به دست آورد، نمی‌تواند روند مهاجرت را نیز کاهشی کند. 

از سوی دیگر تصور رایج برخی افراد این است که می‌توان یک کشور فقیر را با بهبود سیستم آموزشی در مسیر توسعه قرار داد، اما ایران چنین دیدگاهی را نقض می‌کند و برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهد هزینه سنگین برای بهبود سیستم آموزشی ممکن است به نتیجه دلخواه نزدیک نشود، چون مشکل این است که ساختارهایی نظیر ساختار سیاسی در ایران نمی‌توانند محیط مساعدی برای فعالیت نخبگان فراهم کنند و از توانایی‌های نیروی کار خود به خوبی بهره ببرند به این ترتیب زمینه را برای مهاجرت آنها فراهم می‌کنند.

پژوهش‌های اقتصادی نشان می‌دهد میزان فقر هر شخص می‌تواند تابعی از مکانی باشد که در آن به دنیا آمده است. همین‌که افراد دارای مهارت کم یا متوسط به کشورهای ثروتمند بروند باعث افزایش درآمد بین 15 تا 30 هزار‌دلاری آنها می‌شود؛ اقتصاددانان این عدد را «حق مکان» می‌نامند که نشان می‌دهد چگونه متغیرهایی مانند ملیت و مکان تولد، تعیین‌کننده آینده اقتصادی نیروی کار هستند.

مهاجرت صرفاً یک کار ساده؟

سمیه توحیدلو، جامعه‌شناس، معتقد است؛‌ مهاجرت چیزی است که از طریق دافعه مبدأ و جاذبه مقصد اتفاق می‌افتد و افراد را وامی‌دارد که این انتخاب را کنند. دو نگاه در این مقوله داریم. یک نگاه این است که آیا مهاجرت به نسبت بقیه کارهایی که در این جامعه می‌توان انجام داد، ساده‌ترین است؟ یا مهاجرت صرفاً یک کار ساده است؟ این دو کاملاً معنای متفاوتی از هم دارند. شاید اگر به شکل اجتماعی نگاه کنیم، وقتی جامعه‌‌ای دچار بحران‌های متفاوت و متعدد است و مسائل حل‌نشده بسیاری دارد، زیرساخت‌هایش نیازمند منابع و سرمایه‌های انسانی است و فکر می‌کند این نیروها را تربیت کرده برای اینکه بتواند از آنها استفاده کند؛ در چنین شرایطی اینکه افراد رها کنند و بروند، گویا ساده‌ترین کار را انتخاب کرده‌اند. در فضای کنونی اجتماعی ما ایستادن و استمرار بسیار سخت است. به دلیل نبودن مقوله ثبات در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و انواع مشکلاتی که وجود دارد، خیلی سخت می‌‌توانید کار کنید. علت این است که افق بلندمدت ندارید و زاویه دیدتان کوتاه است. این کوتاهی افق دید عاملی است برای اینکه افراد را به سمت مهاجرت سوق بدهد؛ چون به آینده، کسب‌وکار، تحصیل و اثرگذاری‌شان امیدواری ندارند و تصور می‌شود به دلیل عدم ثبات شرایط اقتصادی از GDP گرفته تا تورم، کاهش ارزش پول ملی و امثالهم امکان اثربخشی‌شان پایین است یا در مسیری که می‌خواهند طی کنند ثبات وجود ندارد و امکان سرمایه‌گذاری و رشد شغلی و علمی ندارند و دسترسی‌های بسته‌ای به چیزی که در دنیا از آن استفاده می‌شود، دارند. 

در مقابل این معضلات یک روش رفتن و یک روش ماندن و ساختن وجود دارد. طبیعتاً ماندن و ساختن یک امر فردی نیست و نیازمند یک کنش جمعی، حضور در نهادها، کمک به تصمیم‌گیری‌ها، سیاست‌گذارانه دیدن مسائل و کسب تجربه زیاد برای رفتن به مسیر درست است. مهم این است که ماندن و ساختن به دلیل اینکه نیازمند یک کار جمعی، استمرار بسیار زیاد و ناامید نشدن در همه شرایط است واقعاً سخت است؛ چون فرد نباید فقط خود را با آن تنظیم کند و باید تلاش کند جمعیت گسترده‌ای را تنظیم کند و این جمعیت گسترده در کنارش باشند و این هماهنگ و هم‌نظر کردن و رسیدن به یک تصمیم واحد و اینکه بتوانی مسئولیت را بپذیری کار سختی است. 

19

اختراع چرخ از اول 

توحیدلو می‌گوید؛‌ در جامعه‌ای زیست می‌کنیم که به دلیل تغییرات بسیار زیاد در نهاد دولت، هر گروهی آمدند، برنامه و ساختاری گذاشتند و رفتند و گروه دیگر که آمد،‌ خواستند چرخ را از اول اختراع کنند. در چنین شرایطی حتی امیدواری‌تان نسبت به اثرگذاری هم سخت می‌شود؛ چون گویا باید از صفر آغاز کنید برای اینکه بتوانید استمرار پیدا کنید و به بهره‌وری که مورد علاقه و مدنظرتان است برسید و از این‌رو کار خیلی سخت است؛ یعنی کار جمعی و مستمر در فضای کشور کار سختی است و چیزی که می‌گویند مهاجرت ساده‌ترین کار است، در تقابل با اینجاست. این معنی‌اش این نیست که مهاجرت سختی ندارد. مهاجرت برای فرد بسیار سخت است؛ ولی نسبت به کاری که می‌شود برای یک جامعه کرد، آسان است. بستگی دارد چشم‌اندازتان صرفاً این باشد که خودم رشد کنم یا جامعه‌ام رشد کند و باید مبتنی بر این پاسخ داده شود. بنابراین از این منظر مهاجرت به نسبت این کار ساده‌تر است، اما سختی‌هایی دارد. 

طبعاً مقصد مهاجرت همیشه دافعه‌ای دارد که اگر این دافعه بیش از جاذبه‌هایش باشد مهاجرت اتفاق نمی‌افتد. اولین و مهم‌ترین نکته دوری از وطن است؛ یعنی یکی از سختی‌ها دو0ری از وطن است. دوری از وطن یعنی تمام ریشه‌ها اعم از فرهنگ، آداب، سنت، انواع نوستالژی‌های کودکی و نوجوانی و همه آنچه پشت تاریخچه هویت و تجربه زیسته زندگی و از همه مهم‌تر خانواده و تک‌تک اعضای کلونی که فرد با آنهاست مثل دوستان قرار دارد، با مهاجرت از دست می‌رود، پیوندهایش سست می‌شود یا افراد مجبور می‌شوند پیوندها و شبکه‌های اجتماعی جدید پیدا کنند که در برخی از سنین پیدا کردن شبکه‌های جدید خیلی سخت است.

 ماجرا، ماجرای وطن و ارزش‌ها، هنجارها و ایدئولوژی‌هاست و هر‌چند با برخی از ایدئولوژی‌ها مخالف باشیم، برخی دیگر هستند و زندگی‌مان همیشه حول اینها می‌چرخد. نکته دوم زبان است. ما با یک زبان بزرگ می‌شویم و هویت می‌گیریم، زندگی و فکر می‌کنیم و خواب می‌بینیم و در ناخودآگاه ما زبانی وجود دارد که به آن زبان مادری می‌گویند و به نظر می‌رسد از دست رفتن زبان مادری حتی برای کسانی که مسلط‌ترین شکل آموزش زبان را دارند، سخت است؛ چون بعضی اوقات زبان دوم زبانی نیست که بتوانید با آن احساساتتان را بیان کنید. زبان اول زبانی است که با آن شعر می‌گوییم و شعر می‌خوانیم؛ مخصوصاً در مورد زبان فارسی که بخشی از هویت ما فارسی‌زبانان است، زبان فارسی در عمق وجودمان ریشه دوانده به دلیل ماهیت ادبی که دارد و خودش یک نشانه هویتی است و این نشانه هویتی را از دست نمی‌دهیم، ولی از سیطره‌اش خارج می‌شویم. 

نکته بعدی دین است. هر قدر از یکسری ایدئولوژی‌ها، ادیان و نگاه‌ها تبری بجوییم، چیزهایی که از کودکی در وجودمان ته‌نشین شده، خیلی اوقات تضادهای فرهنگی با محیط مقصد ایجاد می‌کند که این هم سخت است. از طرف دیگر کسی که مهاجرت می‌کند جزو دیگران به حساب می‌آید. دیگریِ یک جماعت، هویت و سرزمین بودن کار دشواری است و پیدا کردن یک شبکه اجتماعی جدید از موضع دیگری سخت و زمان‌بر است و تنهایی‌های فزاینده و فشارهای زیاد اجتماعی با خود دارد. وقتی در یک فرهنگ اشتغال، فرهنگ آموزشی و فرهنگ کار کردن رشد کردیم و بزرگ شدیم، وقتی وارد فرهنگ دیگری می‌شویم ممکن است نتوانیم آن مقدار کار کنیم. بارها در مورد الگوی بهره‌وری که افراد در محیط‌های کارشان دارند و الگو‌های کار کردن صحبت شده و طبیعتاً این الگو‌ها تغییر می‌کند و هر چه به سمت جامعه صنعتی‌تر، پیشرفته‌تر و توسعه‌یافته‌تر حرکت کنید به نظر می‌رسد مدل کار کردن و انتظاری که از شما دارند برای داشتن بهره‌وری بالا بسیار متفاوت است و شما یک باره از یک محیط وارد محیط دیگری شدید و طبیعی است که این مدل انتظار از کار را تجربه نکردید که باید تجربه شود.

ناتوازن فرهنگی 

این جامعه‌شناس می‌گوید؛‌ یکی از ویژگی‌های فرهنگی ما ایرانی‌ها رودربایستی است که هر چند این فضا از طریق شبکه‌های اجتماعی و به دلیل فیک بودن یکسری اسامی قدری ریخته شده؛ ولی ما همیشه با هم رودربایستی داریم و دشمن‌ها روبه‌روی هم می‌خندند. نداشتن رودربایستی و صراحت بسیار زیاد هر‌چند بسیار مطلوب است، اما گاهی اوقات یک‌دفعه فضا را تغییر می‌دهد و شما را وارد فضایی می‌کند که جدید است. جدایی کار از خانه جزو اصول بوروکراسی است و به نظر می‌رسد بوروکراسی در جوامع خارج از اینجا متفاوت عمل می‌کند و به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، هویتی و اقتصادی درگیر خواهید شد. ممکن است در اینجا یک دانشجو یا استاد دانشگاه برجسته یا متخصص حرفه‌ای باشید و در شبکه خودتان رشد کرده باشید و پله‌های زیادی در وطن خود طی کرده باشید و بعد از مهاجرت گویا باید از قدم اول شروع کنید و بازگشت به عقب هم بازگشت اقتصادی دارد، هرچند جاذبه‌هایی دارد که می‌روید.

 بنابراین مهاجرت اساساً کار ساده‌ای نیست؛ یعنی افسوس افرادی که آن سوی آب‌ها هستند و سختی می‌کشند یا جور دیگری با بیماری یا مرگ عزیزان‌شان مواجه می‌شوند، همگی ضربه‌های عاطفی و روحی در کنار تمام ویژگی‌های اقتصادی است. مهاجرت صرفاً آسان نیست ولی یک تصمیم فردی است و نسبت به تصمیم جمعی می‌تواند تصمیم آسان‌تری باشد. کسی که به دنبال فرصت شغلی بهتر، آموزش قابل رقابت با دنیا، عوامل زیربنایی بهتر برای زیست باکیفیت‌تر، دستمزد بیشتر و آسایش روانی است و تحرک عمودی به شکل نظام‌مند را پی می‌گیرد و امنیت اجتماعی، زندگی بهتر، پژوهش باکیفیت‌تر و دسترسی به منابع جدی پژوهش می‌خواهد و موضوع اینترنت و ابزار مختلف پژوهش و ثبات شغلی در نگاه کلان برایش مهم است که با آمد‌و‌شد افراد و تغییر در فضای عمومی یا حتی فضای بوروکراتیک اتفاق نیفتد و دنبال بیمه‌های جدی‌تر و فضای چابک‌تر و امکان مشارکت در امور تخصصی است. 

به اعتقاد توحیدلو؛‌ کسی که مهاجرت می‌کند به دنبال جریان آزاد سرمایه در جامعه جهانی است و می‌خواهد خودش را عضوی از جامعه بزرگ جهانی کند که به خاطر تحریم‌ها و شرایطی که در داخل کشور وجود دارد این امکان اگر هم وجود دارد سخت است و برای همه شدنی نیست. در آنجا انواع کنترل‌ها و نظارت‌های مختلف وجود دارد که کمی شما را حفظ می‌کند و اینها جاذبه‌هایی است که در کنار سختی‌ها می‌تواند افراد را به سمت‌وسوی خودش بکشاند. در مورد موضوع مهاجرت نمی‌شود صرفاً به سختی یا آسانی مهاجرت نگاه کرد. حتی اخلاقاً نمی‌شود به افراد گفت بمانید و اینجا را بسازید؛ چون ممکن است کسی نخواهد به عنوان پرچم‌دار عمل کند؛ یعنی مسئولیت اجتماعی بزرگی را به‌عهده بگیرد و بیشتر کیفیت زندگی فردی خودش مورد تصورش است یا حتی تصورش این است که باید برود و بیاموزد و اگر بعد در داخل کشور شرایط بهتری پیش آمد برگردد. 

نکته‌ای که درباره مهاجرت وجود دارد این است که نفس مهاجرت نیست که برای جامعه مهاجر‌فرست ضربه‌زننده است، بلکه برنگشتن، عدم امکان‌های رابطه‌ای و سخت یا سیاسی شدن اینهاست که مشکل ایجاد می‌کند وگرنه در جامعه‌ای مثل چین اتفاقاً کاملاً به افراد توصیه می‌شود که بروند؛ به دلیل اینکه بخش زیادی از کسانی که در جای دیگری سرمایه‌گذاری می‌کنند، سرمایه‌شان در کشور خودشان یعنی کشور مبدا خرج می‌شود. در این شرایط دیگر معنادار نیست که بگوییم بمانید و بسازید؛ یعنی واقعیت قضیه این بود که این صورت مسئله که گفته می‌شود، صورت مسئله درستی نیست.

گاهی اوقات کسی که با مهاجرت می‌تواند انرژی و توانی از خودش بروز بدهد و چیزی را آزاد کند که در کشور مبدا نمی‌تواند؛ یعنی حتی اگر استمرار داشته باشد، به دلیل عدم بهره‌مندی از یکسری از زیرساخت‌ها نمی‌تواند؛ بنابراین اخلاقاً هم نمی‌شود این مسئله را گفت؛ بلکه وقتی سیاستمدار یا حکمران می‌خواهد درباره مهاجرت حرف بزند، باید قبل از هر چیز در مورد بهینه‌سازی عادلانه کردن انواع فرصت‌های موجود و اینکه چگونه به ثبات برسیم و برای رشد بهتر چطور به نظام جهانی بپیوندیم حرف بزند و از همه مهم‌تر در مورد این صحبت کند که کسانی که خارج از آنجا هستند چگونه می‌توانند در جامعه خودشان اثرگذار باشند. اگر یک مسیر باز ایمن وجود داشته باشد، تک‌تک مهاجران در افزایش رشد اقتصاد کشور، بهره‌وری بیشتر حوزه‌های اقتصادی و کیفیت بالاتر آموزش، پژوهش و فرهنگ هم می‌توانند اثرگذار باشند. 

دراین پرونده بخوانید ...