روی خط تزلزل
بر اقتصاد طبقه متوسط چه گذشت؟
مهمترین مسالهای که در مطالعه طبقه متوسط داریم، این است که این طبقه را چگونه باید تعریف کنیم؟ تعریفهای متعددی برای این مقوله وجود دارد. اما اقتصاددانان بیشتر آنها را بر مبنای درآمد تعریف میکنند. به این ترتیب که میانه درآمد در نظر گرفته میشود و به افرادی که بین 70 درصد تا 5 /1 برابر این میانه هستند؛ طبقه متوسط گفته میشود. افرادی که زیر 70درصد هستند، طبقه کمدرآمد نام دارند و افرادی که بالاتر از 5 /1 برابر هستند در طبقه مرفه قرار میگیرند. تعریف دومی هم وجود دارد که باز بر مبنای درآمد است، به این ترتیب که درآمد مطلق در نظر گرفته میشود، نه نسبت به درآمد میانه. در این موضوع بانک جهانی گزارشی ارائه کرده که در آن گزارش انواع تعاریف را برمبنای درآمد مطلق ذکر کرده است. روش به کار بردهشده این است که رقمی بر مبنای برابری قدرت خرید در نظر گرفته شده و در طول زمان بررسی شود. این روش برای ارزیابی در طول زمان خیلی مفید است. در این روش میتوان مثلاً 10 دلار سرانه در روز را به عنوان مرز درآمد پایین و 50 دلار را به عنوان مرز درآمد بالا در نظر گرفت. البته برای استفاده از این روشها در ایران کمی مشکل وجود دارد چرا که در ایران اطلاعات درآمدی چندان دقیق نیست و باید ارزیابیها بر مبنای هزینه صورت گیرد. بنابراین شخصاً طبق دو تعریف موجود و بر مبنای هزینه و نه درآمد آمار بودجه هزینه خانوار در ایران را بررسی کردم و از آن سه نمودار استخراج کردم. در این نمودارها روندها از سال 1378 تا 1398 با فواصل پنجساله مورد ارزیابی قرار گرفته است. در نمودار اول میانه درآمد کل و میانه درآمد سه گروه (کمدرآمد، متوسط و پردرآمد) را میبینید:
گروه کمدرآمد، زیر 70 درصد میانه
گروه متوسط، 70 تا 5 /1 درصد میانه
گروه پردرآمد، بالاتر 5 /1 برابر درآمد میانه
طبق آنچه در نمودار یک مشخص است در ابتدای دوره 1378 تا 1383 ما در ایران رشد بسیار سریعی در تمامی گروهها داشتیم و تقریباً افزایش در همه گروهها هم به میزان مشابهی بود، البته افزایش گروههای کمدرآمد کمی بیشتر هم بوده است. بعد از آن دوره تا سال 1388 وضعیت ثابت مانده و بعد روند نزولی شروع شده و هنوز هم ادامه دارد. تاکید میکنم که تقریباً در تمامی گروهها چنین روندی پیش رفته و این وضعیت فقط منحصر به طبقه متوسط نبوده است. نمودار دوم هم سهم به جمعیتی را که بر مبنای مقایسه با میانه درآمد یا هزینه در گروههای مختلف دارند نشان میدهد. این نمودار سهم جمعیتی گروهها را نشان میدهد. نمودار 2 نشان میدهد که تا سال 1393 گروهی که میتوانیم نام آنها را طبقه متوسط بگذاریم با روندی افزایشی مواجه بوده که این روند افزایشی ناشی از آن بوده که گروههای کمدرآمد و گروههای پردرآمد سهمشان کمی کمتر شده است. با این حال بعد از سال 1393 سهم گروههای کمدرآمد و گروههای پردرآمد بیشتر شده و این طبقه متوسط بوده که با کاهش مقداری روبهرو بوده و یکی دو درصد پایین آمده است. این یکی دو درصد مقدار بزرگی است. ترجیح ما بر این است که گروههای کمدرآمد افزایش پیدا نکند که مشاهده میکنیم بعد از سال 1393 افزایش پیدا کرده است. اگر بخواهیم هر دو نمودار را با هم بررسی کنیم، میتوانیم بر مبنای قدرت خرید اندازهگیری کنیم. شخصاً با استفاده از آماری که درباره برابری قدرت خرید ریال در برابر دلار برای سالهای مختلف وجود دارد و با در نظر گرفتن 10 دلار به عنوان کف و 50 دلار به عنوان سقف، تعریف خود را از طبقه متوسط ارزیابی کردم (بر مبنای هزینه و نه درآمد).
همانطور که میبینیم از سالهای 1378 تا 1388 درصد افرادی که 10 تا 50 دلار درآمد سرانه روزانه داشتند از حدود 52 و 53 درصد تا نزدیک 69 و 70 درصد زیاد شدهاند. درصد افرادی که درآمدشان زیر 10 دلار بوده است هم روند کاهشی بسیار خوبی را تجربه کردهاند و از حدود 41 و 42 درصد به 20 درصد رسیدهاند.
در عین حال ثروتمندان هم افزایش مختصری را تجربه کردهاند و از 5 درصد تا 9 درصد افزایش یافتهاند. اما با این حال بعد از سال 1388 در تعداد افراد کمدرآمد روند افزایشی شدیدی به وجود آمده و دو گروه دیگر هم بهویژه طبقه متوسط کاهش شدیدی را تجربه کردهاند.
چه بر سر طبقه متوسط آمده؟
البته هیچ شاخصی نمیتواند تمام اتفاقات را نشان دهد ولی امیدوارم این سه شاخص تا حدودی به ما نشان دهد که چه پیش آمده است. نکته اول این است که آنچه برای بقیه جامعه اتفاق افتاده برای طبقه متوسط هم اتفاق افتاده و چندان تفاوت قابل توجهی بین گروههای مختلف وجود ندارد. موضوعی درباره طبقه متوسط وجود دارد و آن این است که طبقه متوسط طبق تعریف آنقدر درآمد دارد که نگران نان شب خود نباشد و از آن طرف هم آنقدر برخوردار نیست که نگران وضع کل جامعه نباشد. طبقه متوسط مهم است چون خواستههایی فراتر از نان شب هم میتواند داشته باشد. این مجموعه چیزی است که ما در مورد تعریف طبقه متوسط داریم.
در سالهای کاهش درآمد، هزینههای طبقه متوسط از سمت هزینههای غیرضروریتر به سمت هزینههای ضروریتر شیفت کرد. اگر سهم هزینههای غذا را در نظر بگیریم به روشنی معلوم میشود که سهم غذا در میان هزینههای خانوار تا سال 1388 کاهشی بوده است با این حال بعد از آن افزایش پیدا کرده است. البته این موضوعی است که در تمامی گروهها و نه صرفاً در طبقه متوسط قابل مشاهده است. به این ترتیب هزینههای افراد به سمت هزینههای ضروریتر جابهجا شده است. نکتهای وجود دارد و آن این است که در سالهای گذشته طبقه متوسط مکرر بهطور طبیعی از سیاستمداران خواستار یکسری اصلاحات شده است؛ این اصلاحات هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفی. جنبه منفی آن این است که وقتی سیاستمدار خودش به راهکارهای درست مسلط نیست و در عین حال توانایی کارشناسی لازم را هم ندارد در نتیجه راهحلهای ساده را در پیش میگیرد؛ راهحلهایی که ممکن است شرایط را بدتر کند. اکنون میبینیم که طبقه متوسط خود به شدت با برخی از اصلاحات قیمتی که به نظر میرسد در اقتصاد ایران ضروری است، مخالفت میکند و ما مکرر میشنویم که مثلاً افزایش قیمت کالاهایی مثل بنزین تحمل نمیشود. در واقع طبقه متوسط و کمدرآمد سیگنال داده که چنین چیزی تحمل نمیشود. ماجرا از این قرار است که تغییرات رخداده طبقه متوسط را به این سمت هدایت کرده که کوتاهمدتتر فکر کند.
حد آستانه تحمل مردم
در مواردی پرسیده میشود که آیا برای تحمل مردم آستانهای تعریف شده است؟ به نظر من داستان تحمل مردم بسیار پیچیده است. که شخصاً متخصص آن نبوده و در عین حال شواهد درستی هم وجود ندارد مبنی بر اینکه مردم تا چه حد تحمل داشته و اگر تحمل نکنند چه میکنند؟ در مواردی انقلاب شده، در موارد دیگر شورش میشود و در مواردی هم ممکن است مهاجرت کنند. درباره ونزوئلا مشاهده کردیم در زمانی که غذا و لوازم زندگی به میزان کافی وجود نداشت، چهار میلیون نفر کشور را ترک و به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. بنابراین به نظر میرسد که واکنش گروههای مردم به مسائل اقتصادی معمولاً ترکیبی از سیاستهای مثبت یعنی تقاضا برای اصلاحات و تقاضاهای نهچندان مفید باشد.
اما ادبیاتی وجود دارد درباره اثر افزایش همین گروهی که درآمدشان 10 تا 50 دلار است. در آمریکای لاتین در طول چندین دهه این گروه افزایش بزرگی پیدا کرده است. بانک جهانی مطالعه گستردهای روی این گروهها انجام داده است. مطالعات نشان میدهد با افزایش این گروه، تقاضا برای هزینه بهداشت و درمان عمومی و آموزش عمومی افزایش پیدا میکند. در عین حال وقتی طبقه متوسط رشد میکند؛ بیشتر مایل به برقراری ارتباط با دنیا بوده و بازارهای مالی کشور را رشد میدهد. البته به نظر میرسد در ایران هم چنین اتفاقی افتاده است. طبقه متوسط در سالهای اخیر نسبت به دهههای قبل بیشتر به بازارهای مالی توجه نشان میدهد و تقاضای زیادی برای بهبود وضعیت اجتماعی شاخصهای دموکراسی نشان میدهد. حقوق اجتماعی بیشتری مطالبه میکند و بیشتر خواهان دموکراسی بوده و به فساد بیشتر حساس شده است. مطالعات نشان میدهد که وقتی طبقه متوسط بیشتر میشود، حساسیت به فساد هم بیشتر میشود. ما هماکنون میبینیم که مردم خیلی به فساد حساسیت نشان میدهند.
ذینفعان طبقه متوسط
در مواردی درباره برندگان تضعیف طبقه متوسط سخنانی مطرح میشود در حالیکه به نظر من اینطور نیست که گروهی آمدهاند و عامدانه میخواهند طبقه متوسط را تضعیف کنند و منافع بزرگی را به دست آورند. ساختار سیاسی ایران بر مبنای امتیاز و انحصار شکل گرفته و ساختار اقتصادی آن هم دقیقاً بر همین مبناست. یعنی چه در سیاست و چه در اقتصاد طبق قوانین به گروههایی انحصار و امتیاز تعلق میگیرد. اکنون یارانههای عظیمی هم که در انرژی داده میشود به نفع طبقه متوسط شهری است. اما به چه دلیل استمرار مییابد؟ چون این گروه صدا دارد و سیاستمدار که نمیخواهد صدای اعتراضی زیادی دربیاید، معمولاً این مساله را به عنوان یک مساله امنیتی در نظر میگیرد و یارانهها هم در همه دولتها حفظ میشود. در عین حال در سیستم اینچنینی افراد میتوانند امتیاز بگیرند چون از شرایط و روابط خاصی بهرهمند هستند. بنابراین به نظر من نمیتوان سیاستهای کشور را عامدانه در جهت تضعیف طبقه متوسط قلمداد کرد. اتفاقاً به نظر من سیاستها اغلب به نحوی در جهت نفع رساندن به گروههایی بوده که صدا دارند. بنابراین از آنجایی که حکومت علاقه ندارد سروصدای چندانی به پا شود، امتیازاتی را برای آنها در نظر گرفته است. البته لازم به تاکید است که در عرصه سیاست انحصارها و امتیازها دایره محدودتری دارد و بنابراین گروههای خاصی به قدرت سیاسی دسترسی دارند. در حوزه اقتصاد هم افرادی وجود دارند که گرچه خاستگاه آنها طبقه متوسط است ولی خیلی سریع با طبقه مرفه ارتباط برقرار کرده و موفق میشوند با استفاده از رانتهای اقتصادی به آن طبقه بپیوندند.
سیاست حکومت در برابر طبقه متوسط
به نظر من نه تضعیف طبقه متوسط عمدی است و نه در عین حال به صورت آگاهانه به دنبال این هستند که طبقه متوسط بزرگ شود. بر مبنای همان آمارها و اطلاعات بودجه خانوار که ارائه کردم در دورهای یعنی اواخر دهه 70 تا اواسط دهه 80 در اثر رشد اقتصادی، گروههای کمدرآمد تبدیل به طبقه متوسط شده و طبقه متوسط بزرگی تشکیل شد. در ایران دهه 80 شاید دوران طلایی طبقه متوسط رقم خورده است. در حالی که طبقه مرفه ایرانی به دلیل برخورداری از ثروت همیشه به کالاهای گرانقیمت خارجی دسترسی داشت، در دهه 80 این دسترسی به گروههای پایینتر رسید.
در عین حال برای سالیان متوالی نرخ ارز ثابت ماند در حالی که تورم هم دورقمی بود به این ترتیب اقشار بسیار زیادی از مردم که تا آن موقع به کالای خارجی دسترسی نداشتند به کالای خارجی دسترسی پیدا کردند. در اوایل دهه 80 بسیاری از افراد طبقه متوسط به سفر خارجی دسترسی داشتند اما در اوایل دهه 90 زمانی که ما با نرخ ارز جهشی مواجه شدیم دسترسی به کالای خارجی و سفرهای خارجی برای طبقه متوسط با محدودیت روبهرو شد. در دهه 90 درآمد کاهش یافت و طبقه متوسط خود را تضعیفشده ارزیابی کرد و مجبور شد هزینههای غیرضروری خود را کاهش دهد. به نظر من حاکمیت در آن دوران تلاش هم کرد که جلوی این روند را بگیرد اما موفق نبود. البته به نظر نمیرسد که هدف حاکمیت حمایت از طبقه متوسط بود بلکه بهطور کلی شرایط موجود را در تضاد با مساله ثبات و امنیت ارزیابی میکرد و سعی میکرد که رفاه را به جامعه برگرداند. از سالهای 1394 و 1395 دیگر سیاستها چندان مفید نبود و در سال 1397 هم که با سیاست ارزی خود یک ضربه کاری دیگر به تولید و فعالیتهای اقتصادی وارد کرد.
افقی پیشروی طبقه متوسط
اقتصاد ایران طی دهه 70 و اوایل دهه 80 رشد قابل توجهی تجربه کرد و همه از آن منفعت بردند. در دهه 80 رفاه بسیاری در اثر افزایش قیمت نفت افزایش یافت. در دهه 90 اما این روند ادامه نداشته و درآمد افت کرد. این در حالی است که طبقه متوسط، طبقه فقیر و حتی ثروتمندان جامعه هم شرایط خودشان را با شرایط قبل مقایسه میکردند. که البته این کاملاً طبیعی است چرا که افراد معمولاً در مقابل کاهش رفاه عکسالعمل نشان میدهند. مثلاً به شدت دچار اضطراب شده و دیگر به سادگی نمیتوانند مصارف خود را کاهش دهند که این در اقتصاد طبیعی قلمداد میشود. در عین حال افراد شرایط خود را معمولاً با شرایط خوب قبل خود مقایسه میکنند و عکسالعمل نشان میدهند. عکسالعملها هم در این قالب ظاهر شده است که یکسری خانوادهها تغییراتی در ترکیب هزینهها و رفتارهایشان نشان دادهاند مثل کاهش نرخ ازدواج، افزایش نرخ طلاق، کاهش تعداد فرزند، افزایش تمایل به خروج از کشور و مهاجرت به خصوص درباره افرادی که توانایی دارند و فکر میکنند این توانایی، بهرهوری کافی برایشان ندارد. اکنون جامعهشناسان از افزایش بروز تنش در جامعه سخن میگویند که این زنگ خطری جدی را به صدا درآورده است. در عین حال به نظر میرسد که کاهش رفاه حداقل در کوتاهمدت و شاید میانمدت ادامه داشته باشد. البته تاکید دارم که چندان به نظر نمیرسد که طبقه متوسط را بتوان منفک از طبقات دیگر جامعه دانست. کاهش رفاه اکنون زندگی همه گروههای جامعه را تا حدی مختل کرده است. بنابراین به نظر من نگرانیها باید بیشتر برای گروههای کمدرآمد جامعه باشد چون وقتی این افراد نتوانند سهم مواد غذایی و پوشاک و سایر مواد اصلی را تامین کنند، از سایر اقلام ضروری خانوار خود خواهند کاست. مثلاً کیفیت آموزش و بهداشت آنها آسیب میبیند در حالی که این موارد هم جزو اولویتهای مهم هستند. البته باید ذکر کنم که وقتی در کشوری تغییرات درآمدی ایجاد میشود و طبقه متوسط آن بیشتر نگران ضروریات زندگی است تا نگران جامعه و سیاست، در بلندمدت دچار آسیب میشود. مطابق بررسیها حجم طبقه متوسط در ایران به مرور کوچک شده و بعضی از آنها در گروه طبقه کمی مرفهتر جای گرفتهاند در حالی که بعضی هم به پایینتر لغزیده و به طبقه کمدرآمد پیوستهاند. نمودار 3 نشان میدهد که افزایش گروه کمدرآمد خیلی بیشتر از گروه مرفه بوده و این نکته خطیری است که تصمیمگیران و سیاستمداران اقتصادی حتماً باید در نظر بگیرند. کاهش گروه طبقه متوسط به نفع افزایش طبقه کمدرآمد بر مبنای قدرت خرید 10 دلار برابری قدرت خرید به هیچوجه موضوعی نیست که بشود چشم بر روی آن فروبست. به نظر خطراتی که افزایش گروه کمدرآمد دارد به مراتب بیشتر از تضعیف طبقه متوسط است. گروه کمدرآمد دچار مشکلات غذایی، بهداشتی و درمانی میشود در حالی که مشکل طبقه متوسط کاهش کیفیت کالاهایی است که از آن استفاده میکند.