مناقشات حوضهای
آب چه نقشی در تحولات سیاسی منطقه و جهان دارد؟
ایران 15 همسایه دارد و سومین کشور دنیا از نظر تعداد همسایه است. ویژگی خاص هیدروپولیتیک ایران نیز این است که با تمام همسایهها مرز مشترک آبی دارد. در حوضههای شرق کشور ما در دو حوضه با افغانستان مساله مشترک داریم. یکی حوضه آبی هریرود و دیگری هیرمند است. در هریرود قرارداد مشترکی با افغانستان نداریم اما در هیرمند چون این منازعات به حدود 150 سال برمیگردد، به قرارداد 1351 با افغانستان رسیدیم. توافق 1351 چند ویژگی خیلی مهم دارد. اولین نکته مهم اینکه حقآبه ایران از حدود 10 میلیارد مترمکعب آب هیرمند به 820 میلیون مترمکعب تقلیل داده شد. در قرارداد 1351 حقآبهای که ذکر شده در واقع حقآبه شرب و زراعت است. طبق این معاهده و توافقات قبل از آن آبی که از حوضه خارج میشده و به تالاب هامون میریخته هدررفت محسوب میشده است. این قرارداد به این دلیل که در زمانی منعقد شده که مباحث زیستمحیطی پررنگ نبوده، هیچ مکانیسم و تخصیصی برای حقآبه هامونها در نظر نگرفته است. در مباحث آبی ما یک حوضه آبریز داریم یک رودخانه. هر حوضه آبریز از چندین رودخانه تشکیل شده است. حوضه آبریز بینالمللی هیرمند، رودخانهها و سرشاخههای متعددی از جمله رودخانه هیرمند، رودخانه خاشرود، رودخانه فراهرود، رودخانه ارغنداب و رودخانه ادرسکن (هاروترود) وجود دارند که موافقتنامه 1351 هیرمند تنها در خصوص بهرهبرداری از رودخانه هیرمند است و این معاهده شامل سایر رودخانهها و سرشاخههای مهم این حوضه آبریز از جمله فراهرود، خاشرود و هاروترود که نقشی کلیدی در حیات سیستان و تالابهای هامون دارند، نمیشود. بنابراین فقط یک شاخه رودخانه در این توافق دیده شده است و سرشاخههای پرآب دیگر اصلاً در توافق نیامده است. فراهرود دومین سرشاخه پرآب هیرمند است که یک میلیارد و 200 میلیون مترمکعب آورد دارد. همه این رودخانهها در نهایت باید به تالاب بینالمللی هامون بریزند. بخش عمده آبی را که به تالاب «هامون سابوری» به عنوان دومین تالاب از سه تالاب بههمپیوسته سیستان (هامون، هیرمند، سابوری، پوزک) میریزد، از فراهرود میگیرد که عملاً آوردهای به ایران ندارد. این مجموعه عوامل را باید کنار گذاشت. ما 150 سال تعاملات هیدروپولیتیک داشتیم و در نهایت به معاهده 1351 رسیده که بهرغم نکات مثبتی که این معاهده برای دو کشور داشته و دارد، اما این نکات در آن نادیده گرفته شده است.
نکته دیگر اینکه بعد از سقوط دولت طالبان و فرآیند دولتسازی، افغانستان برنامه جدی در پیش گرفته بود که از منابع آبی به عنوان یک ابزار سیاسی برای کسب قدرت در منطقه و فشار و ایجاد توازن قدرت بین کشورهای همسایهاش استفاده کند. این شرایط در هشت سال دولت تکنوکرات ضدایرانی وابسته شدید به غرب اشرف غنی خیلی شدیدتر شده بود. مجموعه این مسائل سبب شده که روزبهروز بخشی از منازعات و مناقشات آبی ایران و افغانستان بیشتر شود.
مسائل آبی در همه جای دنیا بعد از دوران مدرنیته به دلیل میل شدید و عطش بالا به توسعهیافتگی، رنگ و بوی سیاسی جدیتری به خود گرفت. این به این معنی نیست که منابع آبی پیشتر سیاسی نبوده است بلکه قبلاً هم چنین بوده است. اکنون عطش زیاد بر سر توسعه میان کشورها، نیاز به منابع آبی را تشدید کرده است. این نیاز و عطش رقابت میان کشورها را نیز بالا برده و افزایش رقابت باعث افزایش تنشهای سیاسی و تعاملات دیپلماتیک بر سر آب شده است. مساله آبهای مرزی و فرامرزی مساله همه کشورهای دنیاست. اکنون حتی کشورهای اتحادیه اروپا مثل آلمان، سوئیس، هلند و بلژیک نیز بر سر مسائل آبی کشمکشهای جدی دارند. سیل اخیری که در اروپا رخ داد و حدود 200 کشته بر جای گذاشت، بیانگر این مساله است. یک مشکل جدی که در تحلیل مسائل آبی بهخصوص در غرب آسیا وجود دارد این است که تنها کمآبی و تنشهای مرتبط با کمبود منابع آبی را مشکل میبینیم و به آن توجه میشود در حالی که پرآبی هم خود مشکلی بزرگ است. تحلیلگران بهخصوص آنها که پیرامون مناطق غرب آسیا تحلیل میکنند چون منطقه ما یک منطقه خشک است و اروپا منطقه پرآب است و از نظر اجتماعی منطقهای توسعهیافته است، ما پرآبی را به عنوان یک مشکل نمیبینیم. در حالی که در مناقشه کمآبی میان ایران و افغانستان حتی یک نفر کشته نشده است. البته تبعات اجتماعی و محیط زیستی مثل مهاجرت و خشکسالی و... داشته اما بر اساس آمارهای موجود کسی کشته نشده است. اما در یک واقعه سیل که در کمتر از یک ماه رخ داد، حدود 200 نفر در کشورهای توسعهیافته اروپایی کشته شدند. مناقشه میان این کشورهای اروپایی بر سر رودخانههای مشترک است. این دو وضعیت یعنی غرب آسیا و خاورمیانه را با اروپا مقایسه کنید. اگر در مناقشه آبی میان دو کشور ایران و افغانستان یا عراق و ترکیه و سوریه دو نفر انسان کشته میشد، شما به واکنشهای رسانهها توجه کنید و ببینید چطور این حادثه تیتر رسانههای جهان میشد. مقایسه این دو وضعیت کمآبی در غرب آسیا و پرآبی در اروپا یک واقعه حدی است. با این نگاه باید دید چرا وقتی 200 نفر در یک حادثه مرتبط با پرآبی کشته میشوند، کسی آن را جنگ میان کشورها تفسیر نمیکند اما اگر دو نفر در یک منطقه با مشکل کمآبی کشته شوند اسمش را جنگ آب میگذارند؟
باید به این دقت کرد که مساله در کشورهای آسیای غربی کمآبی بوده و در اروپای غربی پرآبی است. منازعه یا مناقشه بر سر کمیت آب است. حالا گاهی این کمیت میتواند کمبود آب باشد و گاه وفور آن. از آنجا که اروپا را توسعهیافته میبینیم بنابراین هر کاری آنجا اتفاق میافتد متاسفانه مثبت نگریسته میشود و در آن تردیدی نیست و در نهایت تبلیغات رسانهای قویای که آنها پشت برنامههایشان دارند، سبب میشود مسائل مطلوب آنها نمایش داده شود. مثلاً هر تعاملی که کشورهای اروپایی با همدیگر سر مسائل مختلف دارند با پوششی از گزارشهای مبتنی بر مشارکت از آنها ارائه میشود.
مناقشات و منازعات آبی که اکنون آلمان و سوئیس و بلژیک و هلند دارند، مناقشات کمضریبی نیست. منازعاتی که مناسبات تجاری و دیپلماتیک بین این کشورها را تحتالشعاع قرار داده است. هلند مانع ورود کشتیهای تجاری بلژیک به بنادر آن کشور شد. مساله در اروپا پرآبی و کیفی است. سوی دیگر را در نظر بگیرید. به دلیل منازعات و مناقشات آبی میان ایران و افغانستان، دولت افغانستان ورود کامیونهای تجاری ایران به این کشور را ممنوع میکرد! چه جار و جنجالی در فضای رسانهای بینالمللی و حتی رسانههای داخلی رخ میداد؟
حقوق بینالملل آبی اساساً حقوق نوپایی است که بهرغم نوپا بودن سازوکارهای آن برای مدیریت مناقشات اگر بخواهیم عملگرا و رئالیستی بگوییم، قدرت اجرایی ندارد. چون فقط برای کشورهای عضو لازمالاجراست. برای کشورهایی که عضو هستند هم به راحتی حکم صادر نمیشود. مثلاً توصیه میکند که خودتان بروید و مشکل را بین خودتان حل کنید. راهکار خاصی ارائه نمیدهد. انتهای حکمیت در این منازعه برای حقوق بینالملل آبی این است که توصیه میکند به دیوان بینالمللی شکایت کنید تا آنجا رای صادر شود. دیوان بینالمللی نیز اینطور نیست که بتوان به راحتی در آن شکایتی آبی علیه کشور دیگری طرح کرد. باید در هر دو یا هر سه کشور عضو یک کنوانسیون باشد، هر سه یا هر دو کشور آمادگی داشته باشند و بخواهند که آنجا شکایت کنند. در منازعه مصر و سودان و اتیوپی در بهرهبرداری از سد رنسانس بر روی رودخانه نیل، آیا کنوانسیون 1997 توانست کار چندان معناداری بکند؟ خیر! این یک نگاه رئالیستی در حقوق بینالملل است. آقای سیسی به عنوان رئیسجمهوری مصر تهدید به حمله نظامی کرد و در اتیوپی نیز ساختار راداری ضد موشک خریداری و نصب شد و پرونده با میانجیگری به شورای امنیت رفت و شورای امنیت سازمان ملل ورود نکرد و توصیه به مذاکره میان کشورهای درگیر کرد. نزدیک به 10 دور مذاکره و میانجیگری با حضور دونالد ترامپ در واشنگتن برگزار شد و اثرگذار نبود. اتحادیه آفریقا وارد این کارزار شد و آنها نیز اثرگذار نبودند. روسیه نیز نتوانست در میانجیگری میان این دولتها راه به جایی ببرد. بنابراین به نظر میرسد مکانیسمهایی مثل کنوانسیونها اینقدر نسبت به حقوق بینالملل دیگر نوپا هستند که عملاً کارایی چندانی در حل مشکلات و منازعات واقعی نداشته و ندارند.