شناسه خبر : 37816 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

زندگی در انزوا

مردم در کشورهای بسته چگونه زندگی می‌کنند؟

 

مولود پاکروان/ نویسنده نشریه

کمونیسم مانند قانون ممنوعیت است، در نظر خوب است اما در عمل کسی رعایتش نمی‌کند. این عقیده شوهرم است... قدیسین سرخ وجود داشتند... اما چه خونریزی راه انداختند! روسیه از نظر خون و خونریزی و انقلاب و جنگ ظرفیتش تکمیل است. دیگر تاب تحمل خونریزی و جنون را نداریم. مردم به قدر کافی رنج کشیده‌اند. حالا می‌دوند، خریدشان را می‌کنند، پرده و چوب پرده، کاغذ دیواری، ماهیتابه و خیلی چیزهای دیگر. چیزهای رنگارنگ را دوست دارند. چون همه چیز قبلاً خاکستری و زشت بود!

این بخشی از تاریخ شفاهی اتحاد جماهیر شوروی است؛ داستان‌هایی که در هیچ کتاب و گزارشی نیامده بود تا سرانجام سوتلانا الکسیوویچ، سال‌ها پس از فروپاشی شوروی، در کتاب سرانجام انسان طراز نوین- فروریختن توهمات، آنها را روایت کرد. کتاب الکسیوویچ، تاریخ یک کشور است. صداهای متمایزی که در آن آمده تجربیات عمیق و گسترده آدم‌هاست؛ از زندگی اشتراکی اجباری در دوران استالین، از کار و شکنجه در گولاک، از پیامدهای خدمت به حزب. این تاریخ شفاهی که با رنج عمیق مردمان زیسته در جبر تاریخ آمیخته است اما، پیام گویایی دارد. مهشید معیری یکی از مترجمان کتاب، پیام آن را به سادگی چنین بیان می‌کند: پروژه ساختن انسان طراز نوین یعنی موجودی که با فدا کردن زندگی شخصی خود صرفاً در خدمت جمع قرار می‌گیرد خیالی باطل و ناممکن است. اقدام برای این کار ناممکن الزاماً ناممکن نیست و اغلب در عمل تبدیل به پروژه‌ای بسیار پرهزینه و فاجعه‌بار می‌شود. در روی زمین نباید در پی ساختن بهشت رفت و با سلب آزادی‌های مردم به‌زور آنها را به درون این بهشت هل داد. انسان‌ها را باید آزاد گذاشت تا راه خود را انتخاب کنند و البته مسوولیت آن را هم بپذیرند.

شیرینی آزادی از توهمات کمونیسم البته ماندگار نبود؛ خیلی زود جای خود را به تلخکامی زندگی در حصار نظام خودکامه پوتین داد. اما هنوز هم، در میان گزارش‌ها و اخباری که رویدادهای سیاسی این کشور را روایت می‌کنند «صدای مردم» شنیده نمی‌شود؛ همان‌گونه که صدای مردمان کره شمالی، کوبا یا چین. صدای مردمی که ناگزیرند حیات غرق در شعار و توهم و ایدئولوژی را تاب بیاورند. زیست پررنج آنها در اقتصادهای بسته و نظام‌های تمامیت‌خواه در دنیای واقعی چگونه است؟ باید بگویم پاسخ این سوال را به درستی نمی‌دانیم! وقتی اولویت رهبران چیزهای دیگری است چطور ممکن است زندگی روزمره شهروندان عادی در مبارزه دائمی برای تامین ابتدایی‌ترین نیازهایشان، در جایی ثبت شود؟

 سالیان متمادی، کارشناسان اتحاد جماهیر شوروی و تحلیلگران دموکراسی‌های مردمی هم از تاریخ زندگی روزمره مردم غافل بودند و صرفاً بر تاریخ سیاسی تمرکز می‌کردند. مطالعات مربوط به اروپای شرقی هم تحت سلطه دانشمندان علوم سیاسی بود که شیفته ژئوپولیتیک جنگ سرد بودند. در دهه 1970 نخستین آثار مربوط به «زندگی روزمره تحت سلطه کمونیسم» منتشر شد. کمی بعد، گشوده شدن بایگانی‌های اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه 1990 همراه با دسترسی آسان‌تر به اروپای شرقی و در نتیجه دسترسی به مدارک و خاطرات، منجر به کشف منابعی شد که فرضیه‌های مهمی را تایید می‌کرد. شهروندان بلوک شرق تنها «عروسک‌های نابینا» یا «قربانیان درمانده» رژیم‌های دیکتاتوری نبودند؛ آنها در زندگی روزمره خود انواع تاکتیک‌ها و روش‌ها را به کار می‌بردند که به آنها امکان می‌داد با رژیم کنار بیایند یا در برابرش مقاومت کنند، به تثبیت هنجارهای آن کمک کنند یا اینکه کاملاً آن را دور بزنند!

کره شمالی حالا دژ مستحکم دیگر کمونیسم است که دستیابی به اطلاعات درباره زیست روزمره مردم در آن دشوار به نظر می‌رسد. آنها که از مرزهای این کشور می‌گریزند و از دستگیری و مجازات جان سالم به در می‌برند تنها راویان زنده و مستند زندگی در یک نظام بسته‌اند. آنچه از زندگی در سایه شعار و توهم روایت می‌کنند، هشداری است برای آنچه می‌توان پیامد «آرمانگرایی بریده از واقعیت» دانست.

 

 زندانی به وسعت یک کشور

«در کره شمالی زندگی تنها زمانی بهتر می‌شود که دولت به شما کمک کند. اما این روزها کمکی از دولت برنمی‌آید. ما به حال خودمان رها شده‌ایم.» این بخش کوچکی از روایت یک دختر 23ساله است که در سال 2017 از هایسان کره شمالی به جنوب گریخته.

هنگامی که کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی شد بسیاری از مردم تصور می‌کردند زندگی آنها بهتر خواهد شد. او به کهن‌ترین سلسله کمونیستی جهان، امید و وعده تغییر داد. اما «جانشین بزرگ»، به اندازه پدرش و حتی بیش از او خشن و خودکامه بود. گرچه اجازه داد اقتصاد اندکی آزاد شود در مقابل سعی کرد درهای بیشتری را به دنیای خارج مهر و موم کند؛ امنیت در مرز چین را تشدید کرد و برای کسانی که جرات به خرج می‌دادند تا از این مرز عبور کنند، مجازات‌های سنگین‌تری وضع کرد. و حالا، به‌رغم وعده‌ها، در کره شمالی آزادی بیان و اندیشه هنوز یک سراب است!

در سال 2017 واشنگتن‌پست گزارشی منتشر کرد که حاصل مصاحبه با 25 نفر از کسانی بود که از کره شمالی به کره جنوبی یا تایلند گریخته بودند. در شرایطی که اطلاعات کمی از زندگی مردم در دنیای حصارکشیده کیم جونگ اون وجود داشت این پناهندگان در رستوران، در آپارتمان‌های کوچک و در اتاق‌های هتل خود کامل‌ترین گزارش را از زندگی روزمره در کره شمالی و چگونگی تغییر آن از زمان تحویل حکومت به کیم جونگ اون پسر ارائه کردند.

واشنگتن‌پست در گزارش خود نوشت برخی از داستان‌های آنها به دلیل ماهیت محرمانه و مخفی رژیم به طور مستقل قابل تایید نیست اما شباهت داستان‌های راویان مختلف می‌تواند تاییدی بر صحت آن باشد. روایت‌های آنان، تصویری از یک دولت کمونیست را به تصویر می‌کشید که از هم فروپاشیده و اقتصاد دولتی آن به بن‌بست رسیده است. گرچه کره شمالی هنوز راه خود را می‌رود و از طریق کارآفرینی و غالباً به روش‌های غیرقانونی درآمد کسب می‌کند اما قضیه فراتر از اقتصاد است؛ مشکلاتی در کره شمالی وجود دارد که پول نمی‌تواند آن را حل کند.

دلایل فرار مردم از کره شمالی اما، همراه با تغییر شرایط داخلی این کشور تغییر کرده است. آنها دیگر به دلیل گرسنگی از کشور خود فرار نمی‌کنند؛ قحطی ویرانگر اواسط دهه 90 عامل فرار گروه دیگری از افراد بود. می‌گریزند چون سرخورده و ناامیدند! بازارهای جهانی به حالت انفجاری گسترده شده و جریان اطلاعاتی در پی داشته که از طریق گفت‌وگوهای در گوشی بازرگانان چینی یا از طریق سریال‌های تلویزیونی که روی یو‌اس‌بی‌ها آپلود می‌شوند به مردم رسیده است. این همه باعث شده بسیاری از مردم کره شمالی رویاهایی پیدا کنند که تا پیش از این نداشتند.

برخی کره را ترک می‌کنند زیرا می‌خواهند موقعیت بهتری برای تحصیل فرزندانشان پیدا کنند. برخی می‌روند زیرا رویای موفقیت و کسب ثروت در کشورشان به باد رفته است. و برخی در اندیشه فرارند زیرا می‌خواهند اندیشه و نظرشان را آزادانه بیان کنند.

 

پول همه چیز است!

به لحاظ نظری، کره شمالی یکی از سنگرهای سوسیالیسم است؛ کشوری که دولت همه چیز از جمله مسکن، مراقبت‌های بهداشتی، تحصیلات و شغل را فراهم می‌کند. اما در واقعیت، اقتصاد دولتی این کشور دیگر جوابگو نیست. مردم در کارخانه‌ها و مزارع کار می‌کنند اما کار چندانی برایشان وجود ندارد و تقریباً چیزی به آنها پرداخت نمی‌شود. به همین دلیل و بنا به ضرورت، یک اقتصاد خصوصی پرجنب‌و‌جوش در خفا شکل گرفته است، اقتصادی که در آن مردم، خود راه‌های کسب درآمد را پیدا می‌کنند؛ چه از طریق فروش غذاهای خانگی یا فروش مواد مخدر، یا قاچاق دستگاه‌های پخش دی‌وی‌دی که از مرز یا با گرفتن رشوه به داخل رسیده است.

یک کشاورز کره‌ای که در سال 2014 از کشور گریخته به واشنگتن‌پست می‌گوید: ما در مرکز شهر زندگی می‌کردیم اما مقداری زمین در دامنه کوه اجاره کردیم و در آنجا ذرت کاشتیم. ساعت 4 صبح بیدار می‌شدیم و سه ساعت پیاده‌روی می‌کردیم تا به زمین کشاورزی برسیم. بعد تا ساعت 8 شب کار می‌کردیم. ... از بازار لوبیا می‌خریدیم و در خانه توفو درست می‌کردیم تا در خانه بفروشیم. سودمان کمتر از پنج هزار وون (60 سنت با نرخ بازار آزاد) بود. چون قیمت حبوبات در نوسان بود گاهی اوقات اصلاً پولی دستمان را نمی‌گرفت!

ده‌ها هزار نفر از مردم کره در خارج از کشور، در انبارهای چوب و کارخانه‌های پوشاک یا سایت‌های ساخت‌وساز چین و روسیه کار می‌کنند و ارز خارجی به دست می‌آورند. دوسوم حقوق آنها به رژیم می‌رسد و بقیه را می‌توانند نگه دارند. یک کارگر ساختمانی 40ساله که در سال 2015 از کره گریخته می‌گوید من می‌خواستم پول به دست بیاورم و برای خانواده‌ام خانه بخرم. برای همین 100 دلار رشوه دادم تا بتوانم برای کار ساخت‌وساز به خارج از کشور بروم. مرا به سن پترزبورگ فرستادند. تمام هدفم از ماندن در آنجا، کسب درآمد بود تا سربلند از دستاوردم به خانه برگردم. هنوز اولین باری که دستمزد گرفتم را به یاد دارم. هزار روبل بود... و من فکر کردم ثروتمند شده‌ام.

تحلیلگران می‌گویند با تحول اقتصاد و قوانین حاکم بر آن در کره شمالی، مناطق خاکستری بیشتری برای سوءاستفاده ایجاد شده است. این یعنی تجارت و فعالیت غیرقانونی نیز در کره شمالی شکوفا شده است. یک پزشک 42ساله در این باره می‌گوید: حقوق پزشکان حدود 3500 وون در ماه بود. این کمتر از هزینه خرید یک کیلو برنج است. بنابراین مسلم است پزشکی کار اصلی من نبود. کارم قاچاق شبانه بود. من داروهای گیاهی را از کره شمالی به چین می‌فرستادم و با پولش، لوازم خانگی را به کره وارد می‌کردم... پلوپز، مانیتور، ال‌سی‌دی و... .

 تقریباً برای همه چیز پول لازم است. حتی برای بخش‌هایی از زندگی کمونیستی که کیم وعده داده بود آن را رایگان فراهم می‌کند مانند مسکن و تحصیل. رشوه و فساد هم به طور گسترده رایج است و با سست کردن کنترل حکومت، و ایجاد مشوق‌هایی که با اولویت‌های کیم همخوانی ندارد، سبب تضعیف رژیم شده است.

توانایی کسب درآمد و گاهی اوقات پول خیلی زیاد از طریق قانونی و غیرقانونی به نابرابری شدید در کشوری منجر شده که مدت‌هاست خود را بهشت سوسیالیستی مساوات‌طلب معرفی می‌کند و این خود منبع اختلال در ساختار اجتماعی کشور است. تاجران حبوبات و فروشندگان مواد مخدر و همه افراد در این بین، برای تامین معاش چشم‌انداز مناسبی دارند. فقط کسانی که در مشاغل دولتی مشغول به کار هستند ناچارند به چند دلار در ماه قناعت کنند و به عنوان مکمل درآمد خود، با جیره‌های ناچیز دولتی بسازند.

 

سرکوب و سرخوردگی

توصیف بزرگی و قداست کیم‌ها در کره شمالی ناممکن است. از کیم ایل سونگ گرفته تا پسر و نوه‌اش نوعی تثلیث مقدس به شمار می‌روند. هیچ‌گونه انتقاد یا زیر سوال بردن‌شان ممکن نیست؛ حداقل بدون اینکه فرد منتقد یا خانواده‌اش را به خطر بیندازد. زندگی همه با هر مخالفتی، در معرض خطر است.

درست مثل آموزش‌های مذهبی از بدو تولد باید درباره خانواده کیم اطلاعات کسب کنید. یاد بگیرید آنها خدایان هستند و شما باید کاملاً مطیعشان باشید. با نخبگان البته برخورد خوبی می‌شود، و به همین دلیل است که از پایدار ماندن سیستم اطمینان دارند. اما برای دیگران، این حکومتِ وحشت است. خانواده کیم برای تسلط بر مردم از رعب و وحشت استفاده می‌کنند و این باعث می‌شود هیچ نوع گردهمایی اجتماعی برگزار نشود چه برسد به اعتراض و انقلاب!

نظارت گسترده در این کشور شهرتی خاص دارد و یک بخش امنیتی به نام Bowibu ستون فقرات این نظارت است. عوامل آن در همه جا حضور دارند و با مصونیت تمام کار می‌کنند. رژیم همچنین نوعی سیستم نگهبانی محلی دارد. هر منطقه در هر شهر یا روستا به محلاتی شامل 30 یا 40 خانوار تقسیم شده که هر یک دارای یک رهبر است. رهبری که مسوولیت هماهنگی نظارت دقیق و تشویق مردم به خبرچینی را برعهده دارد! برای کسانی که از راه‌هایی که پول نمی‌تواند آن را حل کند گیر رژیم بیفتند مجازات سخت و سنگین است.

یک اپراتور مخابرات که از کره گریخته به واشنگتن‌پست می‌گوید: اولین باری که به زندان رفتم به دلیل کمک به مردم برای تماس با بستگان‌شان در کره جنونی دستگیر شدم. به چهار ماه کار سخت محکومم کردند. در کنار کوه جاده‌ای ساختم که گفتند در صورت جنگ به آن نیاز داریم. مردان حفاری می‌کردند و زنان مجبور به حمل سنگ و خاک بودند.

فراریان از زندان‌های وحشتناک کره شمالی هم رفتارهای وحشیانه‌ای را گزارش کرده‌اند از جمله شکنجه‌های قرون وسطایی با غل و زنجیر و آتش. فعالان حقوق بشر می‌گویند به نظر می‌رسد این رفتارها در زمان کیم کمتر شده اما ضرب و شتم شدید و انواعی از شکنجه-از جمله قرار دادن فرد تحت استرس طولانی فلج‌کننده- مانند اعدام‌های عمومی، امری عادی به شمار می‌روند. این شبکه هولناک زندان‌ها و اردوگاه‌های اجباری کار است که مردم را از اعتراض با صدای بلند بازداشته؛ در کره شمالی هیچ اعتراض سازمان‌یافته یا مخالفت سیاسی وجود ندارد. بعضی از مردم کشور را ترک می‌کنند اما تعدادشان زیاد نیست. هزاران نفر سالانه ناشناخته وارد چین می‌شوند و حدود هزار نفر هم به کره جنوبی می‌گریزند. در اواخر دهه 90 و اوایل 2000 تقریباً همه مردمان کره شمالی که فرار کردند به دلیل گرسنگی یا نیاز اقتصادی بود. اما انفجار بازارها زندگی را برای خیلی‌ها بهتر کرده است. حالا افراد بیشتری کره را ترک می‌کنند نه به خاطر اینکه از تامین خانواده خود ناتوانند؛ زیرا از سیستم قطع امید کرده‌اند.

 

آزادی و حقوق بشر

گزارش دیده‌بان حقوق بشر 2021 می‌نویسد: کره شمالی در سال 2020 همچنان یکی از سرکوبگرترین کشورها در جهان بوده است. تحت حکومت کیم جونگ اون، دولت توتالیتر سرکوب را عمیق‌تر کرده و با استفاده از تهدید به اعدام، زندان، ناپدید شدن و کار اجباری، اطاعت همراه با ترس از حکومت را حفظ کرده است. به دلیل بسته شدن مرزها و محدودیت‌های سفر برای جلوگیری از گسترش کووید19، این کشور بیش از هر زمان دیگری منزوی شده زیرا مقامات، محدودیت‌های ارتباطی با جهان خارج را تشدید کرده‌اند.

در گزارش این سازمان آمده کره شمالی همچنان به شدت تمام آزادی‌های اساسی از جمله آزادی بیان، دین و وجدان، اجتماعات و تشکل‌ها را محدود و مخالفت‌های سیاسی، رسانه‌های مستقل، جامعه مدنی و اتحادیه‌های کارگری را ممنوع می‌داند. مقامات معمولاً مخالفان دولت را به اردوگاه‌های مخفی زندان‌ها می‌فرستند، جایی که با شکنجه، جیره‌های گرسنگی و کار اجباری روبه‌رو می‌شوند. ترس از مجازات جمعی ابزاری برای خاموش کردن مخالفان است. دولت به طور سیستماتیک، برای ساخت پروژه‌های زیربنایی و کارهای عمومی، نیروی کار اجباری و بدون مزد را از میان شهروندان خود انتخاب می‌کند. ضمن آنکه نمی‌تواند از حقوق کودکان و گروه‌های حاشیه‌ای از جمله زنان و افراد دارای معلولیت حمایت کند.

ناکامی‌های کره شمالی در بهبود حقوق اقتصادی، منجر به افزایش آسیب‌های وارده به مردم در سال 2020 شده است. کیم جونگ اون در ژانویه سال گذشته اظهار داشت که کره شمالی باید «کمربندهای خود را محکم ببندد» و راه‌های خودباوری را پیدا کند. با این حال، دولت به اولویت‌بندی خود برای توسعه سلاح‌های استراتژیک ادامه داد و شورای امنیت سازمان ملل متحد را به اعمال تحریم‌های شدید اقتصادی وادار کرد.

تاثیر اقتصادی این تحریم‌ها، که با قرنطینه ناشی از کرونا شدت گرفت-همراه با سیل‌های شدید که بین ژوئن و سپتامبر گذشته محصولات کشاورزی، جاده‌ها و پل‌ها را نابود کرد- برنامه تولید محصولات کشاورزی این کشور را تضعیف کرده است. دولت همچنان به مقاومت در برابر تعاملات دیپلماتیک ادامه داده و بارها پیشنهادهای بین‌المللی را رد کرده است. حاصل این همه، کشوری است که خود را بهشت برین می‌داند اما مردمانش برای فرار از مرزها حاضرند جان خود را به خطر بیندازند.

«ما می‌خواستیم دنیای جدیدی بنا کنیم، می‌خواستیم همه را خوشبخت کنیم. فکر می‌کردیم این کار ممکن است. به آن اعتقاد داشتم، صادقانه اعتقاد داشتم! به قدر کافی زندگی کرده‌ام که آینده‌ای را که رویایش را در سر می‌پروراندیم ببینم. آینده‌ای که برایش جان دادیم و جان دیگران را گرفتیم.» این بخشی دیگر از روایات آرمان‌خواهان نظام کمونیستی شوروی است. آرمانگرایی شدید و بریده از واقعیت که در نهایت به فقر شدید، به‌هم‌ریختگی نظم و انسجام اجتماعی، رشد نژادپرستی و تعمیق فساد و نابرابری منجر شد و فروپاشی کشور شوراها را رقم زد.

همه ما امیدواریم که توتالیتریسم، کمونیسم و زندگی در جوامع محصور منزوی چیزی مربوط به گذشته باشد. روسیه، آلمان، کشورهای بلوک شرق و... همگی نشان دادند که پایان انسانیت چگونه خواهد بود. اما مهم است که درک کنیم تمامیت‌خواهی فقط از خلأ عرفان و اخلاق بیرون نیامده است. همان‌طور که هانا آرنت در منشأ توتالیتریسم توضیح می‌دهد این فقط یک احتمال در مسیری است که اکثر کشورها در طول زمان با آن مواجه می‌شوند. زندگی در انزوا نیز چنین است!