حس رضایت
پول در چه صورتی خوشبختی میآورد؟
«مشکل پولدارها، چگونه خرج کردن پول است.» ارسالا برنز مدیرعامل سابق شرکت زیراکس و عضو فعلی هیاتمدیره اوبر این اعتقاد را دارد. او که از مهاجران پانامایی است که در آمریکا و در محلههای بسیار سطح پایین منهتن نیویورک بزرگ شده است، هماینک جزو یک درصد ثروتمندان آمریکا و جز 500 مدیر برتر آمریکا از دید مجله فوربس است. او اولین زن سیاهپوستی است که توانسته در آمریکا به چنین ثروت و موقعیتی برسد. موضوع هنگامی جالبتر میشود که بدانیم کمپانی زیراکس که برنز رشد اصلی خود را در آن کرده است، تا پیش از مدیرعاملی او، به داشتن جو مردسالارانه معروف بود!
عموم ما فکر میکنیم که در صورت در اختیار داشتن مقدار بسیار زیادی پول، میتوانیم از آن به درستی استفاده کنیم و بهترین تجربیات زندگی خود را ایجاد کنیم. شاید تصور یک زندگی اشرافی و هزینههای بزرگ برای خوشگذراندن بسیار لذتبخش باشد. اما پژوهشهای انجامشده چندان این ایده را تایید نمیکنند. شاید بتوان پذیرفت که نبود پول کافی میتواند مشکلات عدیدهای بر سر راه خوشبختی ایجاد کند اما چگونگی تبدیل پول به آنچه میتواند باعث خوشبختی شود نیز موضوع دیگر قابل بررسی است.
وارن بافت تعهد کرده است که 99 درصد از دارایی خود را در زمان حیات و بعد از مرگ به فعالیتهای انساندوستانه اختصاص دهد. بیل گیتس نیز به تازگی با حداقل کردن مسوولیتهای خود در مایکروسافت، بیشتر وقت خود را صرف بنیاد بیل و ملیندا گیتس میکند؛ بنیادی که تلاش بسیاری برای بهبود وضعیت بهداشت و سلامت در کل جهان انجام میدهد. ارسالا برنز نیز وقت و هزینه زیادی برای این کارها اختصاص میدهد. برنز هماینک عضو هیاتمدیره انجمن «تغییر معادله» است که هدف آن تغییرات اساسی در ساختار آموزش علم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات در آمریکاست.
به نظر میرسد پولدارها روشهایی متفاوت از آنچه بقیه مردم تصور میکنند را برای خرج کردن پولهایشان پیدا میکنند. اما سوال اینجاست که چرا تصور ما با آنچه در واقعیت اتفاق میافتد اینقدر متفاوت است و چرا پژوهشهای مختلف افزایش رضایت از زندگی به واسطه افزایش درآمد را تایید نمیکنند؟ رابطه میان رضایت از زندگی و میزان درآمد به صورت عمومی صعودی است به این معنا که افزایش درآمد میتواند به صورت خطی باعث افزایش رضایت از زندگی شود. اما این نمودار پس از دورهای صعود، کمکم دارای شیب کاهشی میشود و به جایی میرسد که دیگر افزایش درآمد باعث افزایش رضایت از زندگی نیست. در ادامه نیز نمودار روندی کاهشی به خود میگیرد.
همانطور که در نمودار یک دیده میشود، شاخص احساس رضایت از زندگی در کشورهایی با درآمد پایین ارتباط مستقیمی با افزایش درآمد دارد. اما هنگامی که درآمد سرانه حدود 20 هزار دلار را رد میکند، این ارتباط کمرنگ میشود تا جایی که بعد از 36 هزار دلار، این ارتباط معکوس میشود، یعنی هرچه درآمد بیشتر میشود، رضایت از زندگی کاهش مییابد (اعداد بر مبنای PPP تعدیلشده هستند).
سوال اینجاست که پس پول چگونه میتواند باعث خوشبختی شود؟ به جمله ارسالا برنز که با آن شروع کردیم بازمیگردیم: «چگونه خرج کردن پول، مشکل پولدارهاست.» اینکه چگونه میتوان پول را به خوشبختی یا حس رضایت تبدیل کرد مسالهای است که مدتهاست ذهن کارشناسان را به خود معطوف داشته است.
شاید پاسخ پرسش بالا را بتوان در تجربه خوشبختی پیدا کرد. پول میتواند باعث شود که فرد تجربه خوشبختی داشته باشد. هنگامی که میزان درآمد فرد به حدی رسید که نیازهای اولیه و تا حدود زیادی نیازهای ثانویه او را برطرف ساخت، دیگر لزوماً تجربه چیزهای مادی برای خود او نمیتواند باعث بهبود حس خوشبختی او شود. پژوهشهای انجامشده نشان میدهند که حس تجربه جدید برای افراد تا حدود زیادی میتوانند باعث افزایش حس خوشبختی در فرد شوند اما این حس پایدار نیست و به سرعت از بین میرود. نمونه آن پژوهشی است که از افراد مختلف خواسته شد میزان رضایت خود را از خوردن یک پیتزا بیان کنند و اینکه مصرف یک پیتزا تا چه حد توانسته است حس رضایت و خوشبختی در آنان ایجاد کند. در ادامه از آنان خواسته شد که یک پیتزا را برای یکی از بستگان یا دوستان خود که مشکل مالی دارد ارسال کنند. عموم افراد معتقد بودند که حس رضایتی که هدیه دادن یک پیتزا به افراد نیازمند در آنها ایجاد کرد به مراتب قویتر از حس رضایت خوردن یک پیتزا بود.
شاید به همین خاطر است که برنز معتقد است خرج کردن تبدیل به یک مشکل میشود. افراد با درآمدهای بالا نمیدانند پول خود را چگونه خرج کنند تا به رضایت از زندگی برسند. هزینه کردن به روشهای معمول دیگر رضایت خاطر برای آنها ایجاد نمیکند، پول بیشتر هم میتواند باعث کاهش رضایت آنها از زندگی شود. پس آنها به دنبال تجربههای لذتبخشی خواهند بود که بتواند رضایت قلبی آنها از زندگی را افزایش دهد؛ رضایتی که ماندگار باشد.
ملیندا گیتس میگوید که یکبار در اخبار دید که چه تعدادی از کودکان سالانه به خاطر بیماریهایی شبیه به اسهال از بین میروند و برایش این سوال پیش آمد که او به سادگی اگر فرزندش بیمار شود او را درمان میکند اما چرا در برخی نقاط جهان اینگونه نیست و این تعداد از نوزادان به دلیل عدم دسترسی به بهداشت اولیه امکان ادامه زندگی را از دست میدهند. پس از این جریان بیل و ملیندا گیتس تصمیم به ایجاد بنیاد بیل و ملیندا گیتس گرفتند که هدف آن سرمایهگذاری برای ایجاد فناوریهای نو جهت بهبود بهداشت و کاهش مرگومیر ناشی از مشکلات بهداشتی در کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعهیافته است.
مشاهده برنامه زندگی بیل گیتس این موضوع را برای ما روشن میکند که او همیشه به دنبال راههای جدید برای کاهش درد و رنجهای بشر است. برنامهای که او و وارن بافت جهت ریشهکنی فلج اطفال اجرا کردند تنها بخشی از این تلاشهاست. این تلاش زمانی آغاز شد که بیل گیتس و وارن بافت جلسهای در یک رستوران معمولی با یکدیگر داشتند و بیل گیتس تلاش داشت تا وارن بافت را متقاعد سازد که بخشی از پشتیبانی مالی بنیاد بیل و ملیندا گیتس را انجام دهد و وارن بافت در این مورد گفت تنها در صورتی حاضر به کمک به بنیاد است که بنیاد طرحی برای انجام کاری اساسی و ماندگار در جهان داشته باشد و اینگونه شد که طرح ریشهکنی فلج اطفال در جهان آغاز شد.
شاید جالب باشد بدانیم که بیل گیتس هم همیشه این رفتارها را نداشته است. خود او با حسرت درباره جوانیاش صحبت میکند؛ درباره زمانی که با نت اسکیپ در جنگ بود یا زمانی که در دادگاه به جرم انحصارگری در حال مبارزه بود. خودش میگوید من در آن دوره نمیدانستم چرا مبارزه میکنم و چرا اینقدر به دنبال زیاد کردن پولم به هر قیمتی بودم.
شاید نمونه بیل گیتس بتواند به خوبی گویای این موضوع باشد که پول زیاد خوشبختی نمیآورد اما میتوان به گونهای از پول استفاده کرد که نهایتاً منجر به حس خوشبختی و رضایت قلبی شود. مایکل نورتون و الیزابت دان در کتاب پول شاد پنج اصل را برای استفاده درست از پول در زندگی یادآور میشوند و بیان میدارند که میتوان بر اساس این پنج اصل، کمتر و بهتر و در نهایت هوشمندانهتر خرج کرد به نوعی که حس رضایت از زندگی نیز افزایش پیدا کند.
دان و نورتون معتقدند مادیات نسبت به تجربهها حس رضایت کمتری ایجاد میکنند. یعنی یک ماشین گرانقیمت کمتر از یک سفر جذاب در افراد حس رضایت ایجاد میکند. علاوه بر این حس رضایت از مادیات طول عمر کوتاهتری نسبت به رضایت از تجربیات جذاب دارد. بیل گیتس در جوانی همیشه آرزوی داشتن یک پورشه 911 قرمز مدل 1979 را داشت و زمانی که به این حد از دارایی رسید بلافاصله این خودرو را خریداری کرد. آنقدر هم با این ماشین بد رانندگی میکرد که یکبار دوستش و هم بنیانگذار مایکروسافت پل آلن مجبور شد او را از زندان به خاطر بد رانندگی کردن درآورد. ولی نکته اینجاست که هماینک بیل گیتس از آن دوران زندگیاش با حسرت یاد میکند و معتقد است که میتوانست به مراتب بهتر عمل کند تا رضایت از زندگی خود را افزایش دهد.
اما یک نکته وجود دارد، اگر برای رسیدن به خواسته خود تلاش کنیم، ارزش بیشتری برای آن قائل خواهیم بود و از آن بیشتر لذت خواهیم برد. یکی از مشکلات اجتماعی که مردم چین با آن روبهرو هستند، گسترش قشر تازه مرفهشده است که به واسطه قانون تکفرزندی در چین تنها یک فرزند دارند. این موضوع تبدیل به چالشی اجتماعی شده است که نسل آتی چین از کودکی عادت داشته هرچه خواسته در اختیارش باشد، پس تلاشی نکرده و عادت به تلاش هم ندارد و باعث شده که رضایت از زندگی در این نسل کاهش پیدا کند.
برخی معتقدند با پول نمیتوان زمان خرید. شاید بهتر است بگویم با پول نمیتوان زمان را به عقب برگرداند، ولی میتوان با پول وقت را برای کارهای دیگری آزاد کرد. برونسپاری کارهای شخصی میتواند موقعیت را برای انجام بسیاری از کارها آزاد کند، فرصت تجربههای جدید بدهد و کاری کند که رضایت ما از زندگی افزایش پیدا کند. باید این طرز فکر را که هر چه وقتمان پرتر باشد، فرد مهمتری هستیم کنار بگذاریم. میتوان فرد مهمی بود و وقت آزاد برای بسیاری از کارها داشت.
شاید توجه داشتهاید که انتظار کشیدن برای یک اتفاق خوب در بسیاری از مواقع در حد همان اتفاق برای ما آرامش ایجاد میکند. وقتی که آینده و اتفاقات آن قابل پیشبینی است و ما انتظار داریم که در آینده وضعیت بهتر شود از انتظار آینده لذت میبریم. این موضوع را میتوان در زندگی روزمره نیز به کار برد. میتوانیم امروز بخریم و در آینده مصرف کنیم. اینگونه حسِ لذتِ انتظارِ یک اتفاق خوب را برای خود ایجاد میکنیم.
اما مهمترین روش برای ایجاد حس خوشبختی، سرمایهگذاری روی دیگران است. مثال پیتزا را به خاطر میآورید؟ در این نمونه فرد روی افراد دیگر سرمایهگذاری میکرد و از این روش رضایت خاطر به دست میآورد. به همین خاطر است که افرادی مثل بیل گیتس، وارن بافت و ارسالا برنز به دنبال هزینه کردن وقت و زمان خود برای کمک به دیگران هستند. کمک به دیگران علاوه بر اثر مستقیمی که برای آرامش فردی و درونی دارد و حس لذت را افزایش میدهد، باعث بهبود وضعیت عمومی جامعه شده و باعث افزایش رضایت از زندگی افرادی میشود که در منحنی رضایت از زندگی در مکانهایی هستند که با پول بیشتر رضایت از زندگیشان افزایش پیدا میکند.
حتی مشاهده شده است که بخشیدن و اعطا کردن چیزی به دیگران میتواند باعث بهبود وضعیتهایی مثل افسردگی شود. ویلیام مک اسکیل استاد دانشگاه آکسفورد در دورهای به افسردگی حاد مبتلا بود و کار به جایی رسیده بود که بهرهوری او برای کار به صفر میرسید. اما او توانسته است با تقویت حس نوعدوستی خود، بر این مشکل فائق آید. او بخش اعظمی از درآمد خود را صرف فعالیتهای بشردوستانه میکند و هماینک عضو انجمن «نوعدوستی موثر» است و توانسته تاکنون بیش از 800 میلیون دلار سرمایه برای مصارف نوعدوستانه جمعآوری کند.
نورتون نیز در پژوهشی نشان داده است که بین صرف درصدی از درآمد سالانه برای کمک به دیگران و رضایت از زندگی همبستگی وجود دارد در حالی که اگر این هزینه برای خود فرد انجام شود، همبستگی مشاهده نمیشود. آمریکاییها بهطور متوسط دو تا پنج درصد از درآمد خود را صرف امور خیریه میکنند و این موضوع ربط زیادی به میزان درآمد افراد ندارد. اما افرادی مثل وارن بافت و بیل گیتس درصد بسیار زیادی از دارایی خود را به این امور اختصاص میدهند. هر چند در این میان افرادی مثل جف بزوس و استیو جابز هم هستند که حداقل به صورت عمومی کمک خاصی به خیریهها یا فعالیتهای عامالمنفعه نمیکنند یا مقدار آن نسبت به دارایی آنها بسیار ناچیز است. پژوهش نورتون نشان میدهد که احتمالاً رضایت از زندگی بیل گیتس و وارن بافت باید بالاتر از رضایت از زندگی جف بزوس و استیو جابز باشد.
فراوانی بیحد و حصر، دشمن لذت از زندگی است. لازم است تجربه کنیم، ببخشیم و انتظار بکشیم تا کیفیت زندگی افزایش پیدا کند. شاید افرادی که در پژوهش پیتزا شرکت کرده بودند همه حس خوب بخشیدن یک پیتزا را در خاطر خود حفظ کنند ولی شاید صدها بار پیتزا خوردهاند و بعید است که آنها را به خاطر بیاورند چون لذت مادیات برای افراد لذتی پایدار نیست. هنگامی که یک سال منتظر یک جشن هستید، آن جشن رضایت از زندگی را بالا میبرد ولی اگر هر روز جشن بگیریم، جشن بیمعناست. اگر تنها جشن بگیریم، کمی رضایت از زندگی به دست میآوریم اما اگر با دیگران این کار را بکنیم، یک خاطره ماندگار و نهایتاً افزایش رضایت از زندگی را به دست میآوریم.
به هر روی بازهم به جمله ابتدایی میرسیم که مشکل پولدارها، چگونه خرج کردن پول است. آنها باید بتوانند از پول خود به بهترین شکل استفاده کنند. رضایت از زندگی را نمیتوان تنها در درآمد بالا خلاصه کرد. درآمد تنها در سطوح پایین درآمدی باعث افزایش رضایت از زندگی میشود و هر چه درآمد بالاتر میرود این ارتباط ضعیفتر میشود و مسائل دیگری باید وارد بحث شود تا رضایت از زندگی افزایش یابد. پول ابزار خوبی است، اما باید بتوان آن را درست، به موقع و بجا مصرف کرد تا لذت از زندگی به حداکثر برسد.