اقتصاددانان نسخه عمومی ندهند
بررسی مسوولیت اجتماعی اقتصاددانان در شرایط متلاطم اقتصاد کلان در گفتوگو با موسی غنینژاد
موسی غنینژاد، اقتصاددان، معتقد است که اقتصاددانان در عرصه عمومی باید سیاستگذار را مخاطب توصیهها و هشدارهای خود قرار دهند، نه عموم مردم عادی را. اگر اقتصاددانی میخواهد با مردم عادی ارتباط برقرار کند و به آنها توصیه ارائه کند بهتر است این کار را در قالب شرکتهای مشاورهای انجام بدهد نه در عرصه عمومی، به این علت که ارائه توصیه در عرصه عمومی ممکن است هم برای کارشناسان، هم برای افراد و هم برای جامعه تبعات خطرناکی داشته باشد. غنینژاد هشدار میدهد: وقتی یک اقتصاددان در عرصه عمومی درباره آینده قیمتها و آینده اقتصاد پیشبینیهایی ارائه میکند، این خطر وجود دارد که تودهها پیشبینیاش را باور و بر اساس آن عمل کنند که در این صورت ممکن است اقتصاد دچار تلاطم بیشتر و حتی فروپاشی شود.
♦♦♦
در شرایط بیثباتی اقتصاد کلان، برخی کارشناسان و اقتصاددانانی که در عرصه عمومی فعالیت میکنند به ارائه توصیه اقتصادی به مردم درباره خرید و فروش داراییها میپردازند. این توصیهها با مسوولیت اجتماعی اقتصاددانان چه نسبتی دارد؟
اقتصاددانان باید به آثار گسترده این توصیهها توجه جدی داشته باشند بهخصوص در شرایطی مثل شرایط جامعه ایران که هر از چند گاهی دچار التهابات و نوسانهای شدید اقتصادی، تلاطمهای ارزی و تلاطمهای ناشی از تورم میشود. در این وضعیت که اقتصاد کلان در حال تلاطم است و مردم دچار سردرگمی هستند، سخنان اقتصاددانانی که در عرصه عمومی فعالیت میکنند، میتواند بسیار تاثیرگذار باشد. احتمالاً بسیاری از مردم هم انتظار دارند از این کارشناسان راهنمایی عملی برای خود دریافت کنند، اما اقتصاددانان در عرصه عمومی باید سیاستگذار را مخاطب توصیهها و هشدارهای خود قرار دهند، نه عموم مردم عادی را. اگر اقتصاددانی میخواهد با مردم عادی ارتباط برقرار کند و به آنها توصیه ارائه کند بهتر است این کار را در قالب شرکتهای مشاورهای انجام بدهد نه در عرصه عمومی، به این علت که ارائه توصیه در عرصه عمومی ممکن است هم برای کارشناسان، هم برای افراد و هم برای جامعه تبعات خطرناکی داشته باشد. البته یک اقتصاددان هم مثل آحاد جامعه طبیعتاً به دنبال منافع خود است اما زمانی که در مقام یک کارشناس یا اهل علم صحبت میکند، باید به مسوولیت اجتماعی خود نیز توجه کند و ملاکش صرفاً منافع شخصی نباشد، همانطور که یک پزشک وقتی بیماران را معالجه میکند، اگرچه منافع شخصی خود را دنبال میکند، اما جایی که منافع شخصیاش با منافع بیمار همسو نباشد، به حکم تعهد انسانی و مسوولیت اجتماعی، منافع دیگران را بر منافع خود ترجیح میدهد.
اگر یک اقتصاددان یا کارشناس مالی میخواهد به مردم توصیهای ارائه کند باید این کار را در قالب شرکتهای مشاورهای اقتصادی و برای مراجعان مشخص خود انجام دهد و در قبال پیشبینی و توصیههای خود پاسخگو هم باشد، نه اینکه یک حرف کلی را در عرصه عمومی مطرح کند و بعد که مردم بر اساس آن توصیه انتخاب منجر به زیانی داشتند، درباره توصیه خود پاسخگو هم نباشد. در تلاطمهای ارزی اوایل سال 1397 بعضی به عنوان کارشناس پیشبینیهای عجیب و غریبی ارائه کردند مبنی بر اینکه مثلاً نرخ ارز تا آخر سال به 40 هزار تومان میرسد. ارائه چنین پیشبینیهایی کاملاً غیرمسوولانه است. آن پیشبینیها درست هم نبود، اما من معتقدم حتی اگر این افراد به درست و علمی بودن پیشبینی خود اعتقاد هم داشتند، باز هم نباید این پیشبینی را به صورت عمومی اعلام میکردند. چون ارائه چنین پیشبینیهایی مردم را مضطرب و جامعه را دچار التهاب میکند. کارشناسان حتی اگر میخواهند به مردم عادی، فامیل، دوستان و آشنایان توصیه یا پیشنهادی ارائه کنند، باید این کار را در قالب یک قرارداد مشاورهای انجام دهند که درباره آن پاسخگو هم باشند. حتی کسی که به دوست یا خویشاوندش توصیه میکند که سهمی را در بازار سرمایه خریداری کند، باید بعداً پاسخگو باشد. بنابراین یک اقتصاددان یا کارشناس به هیچ وجه نباید در عرصه عمومی مردم را مخاطب توصیههای اقتصادی و مالی قرار دهد. البته وظیفه هر اهل علم این است که واقعیتهای موجود را تجزیه و تحلیل و نظرش را بیان کند، ولی اعلام اینکه بهتر است مردم با داراییهای خود چه کنند، در قالب یک سخنرانی یا نوشته و مقاله در عرصه عمومی نباید انجام شود. اقتصاددانان تنها در عرصه سیاستگذاری و خطاب به دولت باید توصیه ارائه کنند. البته در این موارد باید اقتصاددانانی که به سیاستگذار توصیه میکنند مسوولیتپذیر هم باشند. یعنی توضیح دهند که به عنوان مشاور سیاستگذار بر اساس کدام شواهد و تئوری علمی، یک پیشبینی ارائه میکنند و اگر بعداً روشن شد که این پیشبینی اشتباه است، عذرخواهی کنند و جریمه شوند. البته مهمترین جریمه برای یک اقتصاددان از دست دادن اعتبار است. در شرایط متلاطم اقتصاد کلان، بهتر است اقتصاددانان در عرصه عمومی، درباره سیاستهایی که باعث این تلاطمها شده توضیح دهند و برای تغییر آنها راهحل و توصیه ارائه کنند، نه اینکه درباره مدیریت داراییهای شخصی به افراد پیشنهاد بدهند.
آیا ممکن است توصیههای اقتصاددانان به افراد به نفع فردی و کوتاهمدت آنها منجر شود، اما در سطح کلان، به بیثباتی اقتصادی بیشتر دامن بزند؟
این سوال را باید در دو سطح پاسخ دهم. در سطح عمومی، وقتی اقتصاددانان مردم را مخاطب قرار میدهند و به آنها درباره خرید و فروش داراییها توصیه میکنند و آینده بازارها را پیشبینی میکنند، در شرایط متلاطم اقتصاد کلان ممکن است تبعات بسیار زیانباری از جهت منافع عمومی ایجاد شود. در علوم اجتماعی مبحثی وجود دارد با عنوان «پیشبینیهای خودمحققکننده» (Self-fulfilling prophecy) یعنی پیشبینیهایی که خودشان خودشان را محقق میکنند؛ پیشبینیهایی که وقتی بین مردم منتشر و باور شود، تحقق پیدا میکنند. یکی از بارزترین مثالهای آن در اقتصاد، هراس مالی و هجوم به بانکهاست؛ یعنی اگر این شایعه منتشر شود که یک بانک در معرض ورشکستگی قرار دارد، ممکن است مردم هجوم ببرند و سپردههای خود را از آن بانک خارج کنند و به این ترتیب آن بانک واقعاً ورشکسته شود. یعنی خود پیشبینی میتواند باعث تحقق پیشبینی شود. بنابراین وقتی یک اقتصاددان در عرصه عمومی درباره آینده قیمتها و آینده اقتصاد پیشبینیهایی ارائه میکند، این خطر وجود دارد که تودهها پیشبینیاش را باور و بر اساس آن عمل کنند که در این صورت ممکن است اقتصاد دچار تلاطم بیشتر و حتی فروپاشی شود. اما این موضوع در سطح خصوصی متفاوت است. در سطح خصوصی و بدون انتشار عمومی، اگر اقتصاددان به یک مراجع مشخص که حاضر است بابت دریافت این مشاوره پول هم بدهد، توصیه کند که با داراییهایش چه کند، کدام سهم را بخرد، وارد کدام بازار شود، یا سبدی از داراییها را به او پیشنهاد کند مشابه کاری که شرکتهای سرمایهگذاری انجام میدهند، اینها اشکالی ندارد. یک کارشناس میتواند این کارها را بکند و در قالب قرارداد مشخص بابت آن پول دریافت کند و بعداً هم پاسخگوی محقق نشدن احتمالی پیشبینیهایش باشد. اما اقتصاددان باید این کار را صرفاً در یک سطح محدود و برای یک گروه بسته انجام دهد نه برای عموم مردم. مطرح شدن چنین توصیههایی برای عموم مردم ممکن است عدهای را به صورت تودهای یا گلهوار به دنبال خود بکشاند و باعث به خطر افتادن منافع عمومی شود. اهل علم هیچگاه نباید حرفی بزنند که منافع عمومی به خطر بیفتد. در شرایط فعلی که فضای اقتصاد کلان متلاطم است، مردم هراسان، مشوش و مضطرب شدهاند و احساس میکنند ارزش پول نقدشان در حال کاهش است، ممکن است توصیههای عمومی باعث تصمیمات اشتباه و زیانبار فردی یا دامن زدن به تلاطم شود. در این وضعیت اقدام دولت هم در تشویق مردم برای ورود به بازار سرمایه و خرید سهم یک اقدام کاملاً نادرست و برخلاف مصالح ملی است. دولت نباید این کار را بکند. اگر دولت میخواهد از طریق بازار سرمایه برای خود تامین مالی کند، بهتر است طبق استانداردهای دنیا، اوراق قرضه منتشر کند و بفروشد و بیش از این دخالتی نداشته باشد. به دولت مربوط نیست که مردم سهم بخرند یا نخرند. تعیین تکلیف برای داراییهای مردم در حیطه وظایف دولت نیست. دولت میتواند برای داراییهای خود تعیین تکلیف کند. مشکل دولت کسری بودجه است، نفت فروش نمیرود و مالیات هم کفاف نمیدهد. در این وضعیت دولت دو راه بیشتر ندارد؛ یکی اینکه از منابع بانک مرکزی استفاده کند و پایه پولی را بالا ببرد که به تشدید تورم و دامن زدن به تلاطم منتهی میشود، راه دیگر که سیاست درست است، انتشار اوراق قرضه است با استانداردهایی که مردم آنها را بخرند، نه اینکه آنجا هم تعدادی از شرکتها و بانکهای وابسته به خود را وادار کند اوراق قرضه را با نرخهایی پایینتر از نرخ بازار بخرند و آن بازار را هم مخدوش کند. بازار باید به صورت واقعی عمل کند تا نتیجه مطلوب بدهد. هجوم مردم به طرف بازار سرمایه که باعث شده این بازار رشد بسیار سریعی داشته باشد درحالیکه اقتصاد دارای رشد منفی است، اینطور سوق دادن مردم به طرف بازار سرمایه آن هم از طرف دولت کار کاملاً نادرستی است. اقتصاددانان و کارشناسان مالی وظیفه دارند چنین مسائلی را برای مردم تجزیه و تحلیل کنند و توضیح دهند.
چرا فضای سیاستگذاری اقتصادی به سمتی رفته است که برخی اقتصاددانان مثل عموم مردم از اصلاحات ناامید شدهاند و به نجات فردی به جای تاکید بر اصلاح ساختاری روی آوردهاند؟ در این وضعیت آیا میتوان امیدوار بود با تامین نفع فردی، نفع جمعی هم حاصل شود؟
در شرایط تلاطم متغیرهای اقتصاد کلان مسائل اقتصادی بسیار حساس میشوند. بگذارید با یک مثال این موضوع را توضیح بدهم تا روشنتر شود. فرض کنید در یک سالن نمایش بزرگ با حضور تعداد زیادی تماشاچی، ناگهان ببینید یک گوشه از سالن آتش گرفته است و این خطر جدی وجود دارد که آتش بهزودی تمام سالن را فرابگیرد و جان مردم به خطر بیفتد. در این شرایط اگر فریاد بزنید آتش آتش، همه مردم به طرف درهای خروجی هجوم میبرند و احتمالاً تعداد زیادی از افراد هم زیر دست و پا از بین میروند. بنابراین بهتر است به جای فریاد زدن از سر هیجان، مسوولان سالن را از اتفاقی که رخ داده آگاه کنید و به آنها توصیه کنید با آرامش مردم را به بیرون هدایت کنند و بدون ایجاد هراس، سالن را خالی و آتش را خاموش کنند. راه مسوولانه روش دوم است. در حوزه اقتصاد هم همینطور است. وقتی هراسی اتفاق میافتد، اینکه هر کسی بخواهد خودش را نجات دهد جستوجوی منافع فردی نیست چون در چنین تقلایی، ممکن است فرد حتی به منافع فردی خود نیز لطمه وارد کند؛ کسی که دچار هراس میشود و میخواهد با دست و پا زدن زودتر از همه از سالن خارج شود، ممکن است زیر دست و پا جانش را از دست بدهد و حتی برخلاف منافع خود عمل کند. در اقتصاد هم همینطور است. علاوه بر این، وقتی هراس ایجاد شود و مردم با وحشت به دنبال منافع خود بروند، منافع فردی آنها اتفاقاً با منافع جمعی در تضاد قرار میگیرد و دیگر نمیتوانیم بگوییم آن قاعده کلی اقتصاد یعنی همسویی منافع فردی با منافع جمعی اینجا صدق میکند. درواقع اینجا یک شرایط خاص اتفاق افتاده و یک تدبیر خاص لازم دارد. اینجا هر فرد حداقل به خاطر منافع فردی خود باید جلوی هراس را بگیرد یا حداقل خود دچار هراس نشود، وگرنه تصمیم غلط گرفته خواهد شد. کارشناسی که در عرصه عمومی میخواهد توصیهای ارائه کند، باید همه این ظرایف و نکات مهم را در نظر بگیرد.
با توجه به اینکه در شرایط متلاطم اقتصادی، احتمال متهم شدن به دروغگویی از جانب افکار عمومی هم اقتصاددانان و کارشناسان را تهدید میکند، آنها چگونه میتوانند در مرز بین خودداری از ملتهب کردن فضای جامعه و متهم شدن به صداقت نداشتن با مردم حرکت کنند؟
دروغ گفتن خیانت به علم است. هیچ کارشناسی به هیچ وجه نباید به مردم دروغ بگوید و مثلاً در عرصه عمومی اعلام کند که وضعیت اقتصادی خیلی خوب است و آنطور که شما تصور میکنید نگرانکننده نیست. باید واقعیتها را گفت، ولی در شرایط خاص و زمانی که اوضاع متلاطم است مثل وقتی یک سالن نمایش در حال آتش گرفتن است، برخورد کارشناسان نباید مانند شرایط عادی باشد. در چنین شرایطی کارشناسان باید خیلی مسوولانهتر عمل کنند، نه اینکه به دروغ وجود آتش را انکار کنند و به مردم بگویند همه در صندلیهای خود باقی بمانید. حتماً باید واقعیت را گفت، ولی واقعیت را باید طوری گفت که به همان مردمی که قصد نجاتشان را دارید، لطمهای وارد نشود؛ یعنی طوری که توصیه شما اثر عکس نداشته باشد. انکار واقعیتها کاری است که دولتیها میکنند و در نتیجه آن همیشه حرفهایشان نتیجه برعکس میدهد. مثل زمانی که گفتند هر کس به هر اندازه و برای هر خواسته و منظوری هر قدر دلار بخواهد، دولت با قیمت 4200 تومان به او میدهد که نتیجه برعکس آن را هم دیدیم، در نهایت هم وقتی مسوولان دیدند حرفشان قابل تحقق نیست، از تصمیم خود برگشتند. هیچوقت اقتصاددانان و کارشناسان نباید چنین حرفهایی بزنند که پایه درستی ندارد. حتماً باید حرفهای علمی و کارشناسی را به مردم گفت، اما به روش درستی که التهاب و تلاطم بیش از اندازه در جامعه ایجاد نشود.
چرا علاوه بر بیاعتنایی سیاستگذاران به نسخههای اقتصاددانان، در بسیاری از موارد حتی مردم عادی هم به توصیههای کارشناسی توجه نمیکنند و مثلاً هرچه به آنها توصیه میشود با تحقیق و کمک کارشناسی وارد بازار سهام شوند یا وارد صفهای عجیب پیشفروش و قرعهکشی خودروسازها نشوند، اثری ندارد و بیشتر رفتارهای موجی و احساسی از خود بروز میدهند؟
این موضوع تا حدود زیادی ناشی از تمایل مردم به رفتارهای تودهای است. مثلاً بسیاری از افراد در داخل خانه خود تابع یکسری اصول رفتاری هستند، ولی وقتی وارد جمعی میشوند که افراد در آن رفتار خاصی از خود بروز میدهند، ممکن است از آن جمع پیروی کنند، در حالی که در تنهایی و با عقل خود این کار را نمیکردند. در رفتارهای مالی هم خیلی اوقات افراد وقتی میبینند همسایهها و اطرافیانشان برای ثبتنام خودرو یا خرید ارز هجوم آوردهاند، همان کار را بدون فکر تکرار میکنند. در دهه 60 هر کسی میدید در گوشهای از خیابانی عدهای صف کشیدهاند، او هم یک زنبیل میبرد و جایی برای خودش در صف نگه میداشت در حالی که اصلاً نمیدانست صف برای چیست. روشن است که این یک رفتار غیرعقلانی است، اما وجود دارد.
علت این رفتار غیرعقلانی و احساسی مردم تلاطم در اقتصاد کلان است یا نااطمینانی از آینده؟
علت این است که متغیرهای اقتصادی در شرایط نرمال و عادی خود نیستند. مردم وقتی رفتار تودهوار یا گلهای انجام میدهند به عقل خود رجوع نمیکنند، به احساسشان رجوع میکنند و میگویند حالا که همه رفتهاند توی صف، من هم میروم. البته اینجا من مردم را شماتت نمیکنم. شماتت کردن مردم برای این رفتار غیرعقلانی نادرست و غیرمنصفانه است، چراکه مردم قربانیان سیاستهای نادرستی هستند که به تلاطم اقتصادی منجر شده است. اقتصاد ما دچار تلاطم شده، اما مردم نقشی در این تلاطم ندارند. این سیاستگذاری غلط است که این وضعیت را ایجاد کرده است. بنابراین ما نباید مردم را شماتت کنیم که چرا اینطور رفتار میکنند. مردم اینطور رفتار میکنند چون دولت سیاستهای پولی و مالی و اقتصادی غلط اتخاذ کرده، در نتیجه فضای اقتصاد کلان متلاطم و جامعه دچار التهاب و اضطراب شده است. مردم فقط این وسط گرفتار شدهاند و بعضی اوقات هم رفتارهای غیرعقلانی از آنها سر میزند. من رفتار غیرعقلانی مردم را تایید نمیکنم ولی آن را میفهمم و مردم را بابت آن مقصر نمیدانم. مردم کارشناس نیستند که ما به آنها بگوییم تحلیل شما اشتباه است.
به نظر شما، افزایش آگاهی مردم از اصول علم اقتصاد میتواند برای جلوگیری از رفتارهای غیرعقلانی کمککننده باشد؟
میتواند کمککننده باشد، ولی نمیتواند خیلی تعیینکننده باشد چون بهخصوص در اقتصاد ایران که خواه ناخواه یک اقتصاد دولتی است، آنچه تعیینکننده است سیاستهای اقتصادی، مالی، پولی و تجاری دولت است. در این شرایط، هر قدر به مردم آگاهی بدهید، وقتی دولت سیاستهای غلط را در پیش بگیرد، همین نتایج به بار خواهد آمد. مردم هم هر چقدر دانا باشند، قربانی این شرایط خواهند بود و نقش چندانی در آن ندارند.