حکمرانی محیط زیستی عقبتر از صنایع است
حمید سرخیل از نقش قوانین بازدارنده و تکنولوژی ارزان صنایع در آلودگی محیط زیست میگوید
فشارهای تحریم و روابط نهچندان پایدار جهانی برای واردات تکنولوژی به نوعی سبب شده محیط زیست از جمله هوا، آب و تنوع زیستی ایران تاوانش را پس دهد. حمید سرخیل، دانشیار دانشکده محیط زیست و عضو هیات علمی گروه محیط زیست انسانی معتقد است؛ استفاده از تکنولوژی ارزان به دلایل مختلف از جمله فشارها و تحریمها و سوءمدیریت داخلی سبب شده حکمرانی محیط زیستی عقبتر از صنایع باشد و تبعات آن را مردم و بخش خصوصی بیش از دولت که خود متولی صنایع آلاینده است، پرداخت میکنند.
آلودگی صنایع همیشه و از ابتدای آغاز صنایع مورد توجه متولیان بوده است. ایران کشور صنعتی محسوب نمیشود اما میزان آلودگی صنایع در این کشور کم نیست. فشارهای تحریم و روابط نهچندان پایدار جهانی برای واردات تکنولوژی به نوعی سبب شده محیط زیست از جمله هوا، آب و تنوع زیستی ایران تاوانش را پس دهد. حمید سرخیل، دانشیار دانشکده محیط زیست و عضو هیات علمی گروه محیط زیست انسانی معتقد است؛ استفاده از تکنولوژی ارزان به دلایل مختلف از جمله فشارها و تحریمها و سوءمدیریت داخلی سبب شده حکمرانی محیط زیستی عقبتر از صنایع باشد و تبعات آن را مردم و بخش خصوصی بیش از دولت که خود متولی صنایع آلاینده است، پرداخت میکنند.
♦♦♦
حکمرانی محیط زیست در مدیریت صنایع و البته در مواجهه با آلایندگیهای ناشی از فعالیتهای تولیدی صنایع باید چگونه باشد تا از منظر توسعه شاهد پایداری منابع و رونق اقتصادی به شکل توامان باشیم؟
مردم حقوقی دارند که یکی از آنها داشتن محیط زیست سالم در پرتو یک حکمرانی مطلوب است. در واقع صیانت از محیط زیست سالم بهعنوان یکی از حقهای بنیادین برای بشر از جمله تکالیف عمده دولتها در جوامع است. معمولاً کارکردهای دولتهای امروزی متاثر از اندیشههای حاکمیت مردم، تضمین حقوق بشر، رفاه اجتماعی و... است که ایدههای حکمرانی مطلوب را برایشان به همراه دارد. در واقع حاکمان متاثر از اندیشهها و خواستههای مردم سیاستگذاری و اهداف حکمرانیشان را میچینند و آن را مطلوب میدانند. چیزی که خیلی مهم هست این است که صیانت و حمایت از حق داشتن محیط زیست سالم باید توسط دولتها انجام شود که این صیانت و حمایت از داشتن محیط زیست سالم معمولاً با وضع قوانین و مقررات همراه است و ابزار مهمتر آن که به نظر من بسیار کلیدی است، این است که دولتها و حکمرانان باید سازوکارهای آموزشی موثر را در محیط زیست فراهم کنند. قانون یک بخش است و بخش مهمتر آن این است که ما سازوکارهای آموزشی موثر داشته باشیم. من اگر بخواهم به نکتهای اشاره کنم، این است که ما معمولاً دو نوع تمرکز داریم؛ 1- نگاههایی که با تمرکز بر محیط زیست وجود دارند، 2- نگاههایی که با تمرکز بر انسان به وجود میآیند. ما باید در حکمرانی خودمان به این فکر کنیم که محیط زیست انسانمحور میخواهیم یا انسان با تفکر محوری محیط زیستی. اگر به دنبال این باشیم که انسانی با تفکر محوری محیط زیستی داشته باشیم، نیاز به سازوکارهای آموزشی موثر محیط زیستی دارد که از سوی دولتها و حکمرانان باید صورت بگیرد که یک حکمرانی مطلوب محیط زیستی وجود داشته باشد. یعنی فردی که میخواهد بهعنوان یک فرد یا در قالب گیرنده مجوز یک واحد صنعتی، به دنبال تکنولوژی برود که محیط زیست را در اولویت داشته باشد؛ تفکر محوریاش محیط زیستی باشد و ذاتاً محیط زیستی فکر کند. چه در انتخاب صنایعی که دارد کار میکند (جدا از بحث اقتصادی و منفعتی و تحلیلهای سود و هزینهای) چه در موارد دیگر. بخش مهمی از تحلیلهای سود و هزینهای هم باید بحثهای محیط زیستی باشد. در انتخاب نوع صنایع، انتخاب تکنولوژیای که دارد وارد میکند یا در داخل دارد تهیه میشود در نظر بگیرد که این تکنولوژی صنعتی چقدر دارد کربن تولید میکند، چقدر انرژی مصرف میکند، چقدر دارد آب، خاک و هوا را آلوده میکند. در بحث حکمرانی مطلوب از دیدگاه کلی و نگاه از بالا به این نتیجه میرسم که ما به جای اینکه محیط زیست انسانمحور داشته باشیم که اصطلاحاً میگویند human centric، باید به دنبال انسانی باشیم که تفکر محوری و ذاتی محیط زیستی دارد. نکتهای را هم خدمتتان بگویم؛ در همراهی با قطعنامه 228 /44 کنفرانس سازمان ملل متحد معروف به کنفرانس محیط زیست و توسعه پایدار و اجلاس زمین در سال 1992 در ریو که به کنفرانس ریو یا کنفرانس اجلاس زمین نیز معروف است؛ کشورهای جهان در اعلامیه 27بندی تاکید کردند که تمرکز باید بر ظرفیت توسعه پایدار برای بهبود وضعیت انسان باشد. بهطور خاص در یک بند از اعلامیه ریو اعلام شده که انسان در مرکز توسعه پایدار قرار دارد. این رویکرد انسانمدارانه در واقع اولویت حفاظت از محیط زیست، توسعه پایدار و توسعه صنایع است. نکتهای که در این اعلامیه نهفته است این است که این تفکر به دنبال محیط زیست انسانمحور نیست، بلکه به دنبال این است که واقعاً به بهبود وضعیت انسان در جوامع خودمان توجه کنیم؛ انسانی که تفکر ذاتیاش هم حفاظت از محیط زیست است.
توضیح جامع و خوبی در رویکرد حکمرانی ارائه دادید. بهطور مشخص آیا محیط زیست بر صنعتگران و تولیدکنندگان بیش از اندازه سخت میگیرد یا برعکس؛ مشاهدات یا تحلیل شما از رویدادها چه میگوید؟ آیا آلایندگی بر مدیریت توسعه غالب نیست؟ اگر بخواهیم شواهدی هم بیاوریم باید بگوییم ما دائم با آلودگی هوا یا آلودگی شهرهای صنعتیمان به نوعی درگیر هستیم.
وضعیتی که ما فعلاً داریم این است که محیط زیستمان یعنی در واقع قوانین محیط زیستیمان یا آن کارکرد حکمرانی محیط زیستیمان عقبتر از صنایع و معادن است؛ یعنی ما بعد از اینکه یکجا آلوده میشود و متوجه میشویم که یک تکنولوژی آلودهکننده است مثلاً آبی آلوده میشود و آلودگی آن در لیوان آب آشامیدنی افراد آن منطقه دیده میشود (تغییر رنگ یا تاثیرات بیماریزای آن) آنوقت وارد عرصه میشویم و در واقع ممنوعیت و محدودیت ایجاد میکنیم. در واقع خیلی ساده باید گفت محیط زیست ما عقبتر از صنایعمان است؛ در صورتی که در یک حکمرانی مطلوب محیط زیستی علاوه بر آن بخش که باید افراد جامعه ذاتاً محیط زیستی فکر کنند که باز این نیاز به سازوکارهای آموزشی دولتها و حاکمان دارد (آموزشهای موثر محیط زیستی)، در مرحله دوم تمام صنایع و معادن و در واقع کارهایی که بشر دارد به صورت مصنوعی در حاشیه شهرها، خودِ شهرها و مناطق مختلف انجام میدهد؛ همه اینها باید در راستای آن مباحث عمیق و دقیق در بحث مصرف انرژی، در بحث تولید کربن و در بحث انتخاب تکنولوژی باشد که قطعاً ما در این مورد عقب هستیم.
بخش خصوصی در ایران ضعیف و لاغر است و با محدودیتهای زیادی مواجه است که وقتی به رویکرد محیط زیستی میرسیم این محدودیت جنبههای عجیبی پیدا میکند. در مقابل بخشهای دولتی صنایع یا در واقع بخشهای آلاینده از صنعت گرفته تا کشاورزی، میبینیم که آن قوانین عملاً در مواجهه با دولت کارآمد نیست و عملاً انگار قوانین محیط زیستی برای محدود کردن مردم و بخش خصوصی است، نه دولت. در حالی که میدانیم بزرگترین آلاینده ما عملاً نهادهای دولتی یا صنایع دولتی هستند. این رویکرد را چگونه ارزیابی میکنید؟
این مطلب مهمی است و کاملاً هم درست است؛ یعنی بخش عمدهای از صنایع کشاورزی و معادن ما دولتی هستند و شاید به خاطر گستردگی، عظمت و پراکندگی فعالیتهایشان و پرسنل استخدامی زیادی که دارند، یک مقدار مباحث محیط زیستی برایشان در اولویت قرار نگرفته است. به نظر میرسد دولتها باید و حتی نیاز است که در اندیشههایشان بازنگری کنند و به عقب برگردند و شعارهای جهانی را در حوزه محیط زیست عملی کنند. در جهان اکنون اینگونه است که کشورهای پیشرفته به عقب برمیگردند تا خلأ و چالشهای محیط زیستی باقی نمانده باشد یا آنها را مرتفع کنند!
اکنون برای دولتها توجه به محیط زیست ضروری است و حتی اولویت محسوب میشود اما به نظر میرسد برای دولتهای ما چنین نیست. باید این موضوع در دو بخش بررسی شود. یکی در بخش مجوزهایی که در آینده به شرکتها داده خواهد شد و فرض کنیم این شرکتها بخش خصوصی باشند. دیگری بخشی است که بخش دولتی محسوب میشود که از قدیم فعالیتهایشان را شروع کردهاند. به نظر من اینها هم باید به عقب برگردند و یک بازنگری بکنند و ببینند از چه تکنولوژی اکنون دارند استفاده میکنند و آیا این تکنولوژی به محیط زیست، آب، خاک و هوا آسیب میرساند؟ آیا مصرف انرژی بالایی دارد؟ بدون بازگشت و بررسی تاثیرات مخرب صنعت بر محیط زیست نمیتوان به آینده چشم دوخت. البته دولت باید بیش از هر گروهی تمرکزش را بر فعالیت نهادهای صنعتی مرتبط با دولت بگذارد. چرا که بخش خصوصی در همه عرصهها از جمله صنعت و محیط زیست، نظارتپذیر هستند.
بحثی را استاندار تهران و وزیر صنعت در یک هفته اخیر در مورد اصلاح قانون استقرار صنایع در محدوده شهرها مطرح کردهاند. میدانیم این قانون در دهه 40 وضع شده که برای نمونه صنایع باید در جهتی استقرار یابند که وزش باد نباشد یا در نزدیک مراکز جمعیتی نباشند و جزئیات دیگری از این دست. سال 78 که این قانون اصلاح شد، برای مثال، محدوده 120 کیلومتری برای استقرار صنایع در اطراف تهران تعیین میشود. اخیراً بحث بر سر این است که با توجه به اینکه تحریمها فشار آورده صنایع داخلی عملاً باید تولید کنند چون بحث واردات دچار مشکل نوسانات ارزی است. این مقطعینگری و مسکنوار و ناپایدار بودن تصمیمات میتواند محیط زیست ما را به خصوص در حوزه صنایع متاثر کند و عملاً نظام زیستی ما را به مخاطره بیندازد؟
این نکته خیلی عمیقی است و توجه به آن حتی در کشورهای در حال توسعه یا در حال توسعههای پرتوان؛ و در نهایت کشورهای توسعهیافته اکنون هم مطرح است. بحث تولید کربن و مصرف انرژی مساله مهمی برای جهان امروز است. یعنی ما باید مصرف انرژی و تولید کربن را هم بهعنوان تخریبگر کلان محیط زیست ببینیم. در نظر بگیرید که پنج چالش محیط زیستی ما یعنی آب، آسیبدیدگی و فرسایش خاک، آلودگی هوا و خسارت تنوع زیستی و در نهایت انرژی است. یعنی یکی از پنج قلم چالش جدی ما «انرژی» است. اگر تحلیل درستی در کشور باشد (من با «اگر» این را عنوان کردم) که با این فاصله حملونقل تولیدات صنایع ما با مصرف انرژی زیادی همراه میشود؛ بنابراین ما داریم بار این حمل و نقل را برای یکسری کلانشهرها به مسافت کمتری منتقل میکنیم که این کلانشهرها نیاز به مواد اولیه یا تولیدات صنایع گستردهای دارند. تهران و کرج (اگر من اشتباه نکنم) نزدیک یکهفتم یا یکهشتم جمعیت کشور را در خود جای دادهاند؛ پس نیاز به سرویسدهی و تولیدات گستردهای دارند. چون یک بازار مصرف بزرگ محسوب میشوند. اگر ما یک نگاه کلان و مترقی داشته باشیم و اینکه انرژی و تولید کربن هم میتواند به محیط زیست آسیب بزند را لحاظ کنیم، باید همه اینها را در کنار هم بالانس کنیم. من بعید میدانم که این تفکر در کشور وجود داشته باشد ولی با این تفکر، نزدیکتر کردن صنایع به مراکز شهری، قابل توجیه است. یعنی اگر ما بیاییم بالانس بگذاریم و بگوییم حملونقل، مصرف سوخت و تولید کربن و... در این مسافت، همان انرژی را دارد مصرف میکند، پس بهتر است با انرژی کمتری در نزدیکی شهرها استقرار یابند، خیلی حرف بیراهی نیست. ولی در غیر این صورت اگر این نگاه وجود نداشته باشد و این تحلیل انجام نشود، قطعاً محیط زیست را مخصوصاً در کلانشهرها دچار آسیب میکند. آلودگیها را گسترش میدهد و در نهایت در نقد آن بحثی نیست.
یعنی میخواهید بگویید اگر الزامات محیط زیستی رعایت شود و انرژی کمتری مصرف و در نهایت کربن کمتری تولید شود، میتوان این نزدیکی صنایع به مراکز جمعیتی را به صرفه دانست؟
بله، خدمت به محیط زیست است. ولی اگر این محاسبات نشود که خب بهصرفه نیست ولی من بعید میدانم این محاسبات صورت گرفته باشد. اگر محاسبات نشود، تخریب محیط زیست را به همراه دارد و به محیط زیست انسانی، به آب و هوا و در نهایت به سلامت مردم ساکن شهرها آسیب میزند.
از یک طرف مشاهدات ما میگوید که نظارتی بر صنایع وجود ندارد و محیط زیست به خاطر عملکرد صنایع، در معرض تخریب بسیار جدی قرار دارد. از طرف دیگر وقتی پای درددل مدیران صنایع مینشینیم، میبینیم که آنها آنقدر از قوانین بازدارنده (اصطلاحی به نام محیط «ایست» را به کار میبرند) گله دارند. آنها هم از محدودیتها شاکی هستند و درواقع میگویند که ما دستوبالمان برای تولید بسته است و به لحاظ اقتصادی هم ضرر میکنیم. ما چطور میتوانیم بین این دو رویکرد که هم چرخ تولید بچرخد و هم هوای پاک و محیط زیست سالمی داشته باشیم؛ نوعی هماهنگی ایجاد کنیم؟
ما معمولاً در چند مقوله «آب»، «کشاورزی»، «محیط زیست» و «غذا» نوعی از بخشینگری داریم؛ در این چهار محور این پیچیدگی وجود دارد. یعنی یکجا که آب مطرح است، محیط زیست آسیب میبیند. یکجا که کشاورزی مهم است، آب آسیب میبیند، جایی که محیط زیست مهم است، غذا تحت تاثیر قرار میگیرد یا آب تحتتاثیر قرار میگیرد و... یکی از نکات این است که باید بتوانیم این چهار مولفه آب، کشاورزی، محیط زیست و غذا را در وضعیت مطلوبی داشته باشیم و ارتباطات معناداری برایشان مشخص کنیم که هر کدامشان بتوانند کارکردهای درست داشته باشند و در واقع بر همدیگر همپوشانی نداشته باشند. ولی در کنار این بحث کلی، نکته مهم آن سوالی که شما اشاره کردید، شاید اینجا باشد که ما اگر بخواهیم ببینیم محیط زیست و صنایع چه تقابل و مسائلی با همدیگر دارند، باید رویکردی همهجانبه را در نظر بگیریم. من در تجربهای که به عنوان یک مهندس محیط زیست دارم و در بازدیدهایی که از صنایع آلاینده داشتم، بیشتر مشکل آلایندگی صنایع را از تکنولوژی حاکم بر صنایع دیدم؛ یعنی صنایع از تکنولوژیای استفاده کردهاند که آلاینده است. ممکن است به دلیل عدم آگاهی یا حالا بگوییم تحریمهای ظالمانه بوده که اینها به دنبال ارزانترین نوع تکنولوژی رفتهاند که بتوانند سریع به نتیجه برسند. یعنی ما مشکلمان بیشتر در صنایع و تکنولوژی است؛ تکنولوژیهایی که آلودهکننده آب، خاک و هوا هستند. من فکر میکنم اگر محیط زیست ما بازوی فعال و موثری در بحث مهندسی محیط زیست داشته باشد، یعنی ارتباط تنگاتنگی با صنایع داشته باشد و افرادی را داشته باشد که تکنولوژیها را با دیدگاه محیط زیستیشان یا آلودهکنندگیشان بتوانند ببینند، این به مدیریت درست صنایع از لحاظ آلودگی محیط زیست کمک میکند. چون در آلودگیها یکسری بحثهای ظاهری هستند، مثلاً اعتراض شود که چرا زبالههای این صنعت فلانجا ذخیره شده است؛ اینها پوسته کار است. اصل و مغز کار، آن تکنولوژی آسیبرسان به محیط زیست است. ما مبحثی را به نام «بهداشت، ایمنی و محیط زیست» داریم. بهداشت، ایمنی و محیط زیست به دنبال این هستند که فرآیندهای آسیبرسان به انسان و محیط زیست را کم کنند. باید اینها را در سازمانها شناسایی کنند و ریسک مخاطرات در حوزه بهداشت، ایمنی و محیط زیست را کاهش دهند. پس ما برای اینکه بتوانیم مخاطرات محیط زیستی یا ریسک فعالیتهایی را که در صنایع هستند و به محیط زیست آسیب میرسانند کاهش دهیم، باید سازوکاری را با کمک صنایع و محیط زیست تدوین کنیم که بتواند تکنولوژیها و فرآیندهای آسیبرسان به محیط زیست را شناسایی کند و بعد حکمرانی مطلوب در اینجا نقش ایفا میکند و کمک میکند صنایع با وام و ایجاد تسهیلات برای وارداتی که در اختیار دارند، بتوانند تکنولوژیهای آسیبرسان خودشان را با تکنولوژیهای موثر و بهروز جایگزین کنند. در واقع قوانین شاید اینجا به کار بیایند. قوانین با کمک محیط زیست (محیط زیستی که بدنه چابک مهندسی محیط زیست دارد، افرادی را دارد که مهندس هستند ولی در بحث آلودگیهایش کار کردهاند) به صنایع کمک کنند. من یک مثال خدمتتان بزنم؛ مثلاً فرض کنید که فروآلیاژ کارخانههای فروسیلیس در نقاط مختلف اطراف تهران هستند. این کارخانهها سیستمی دارند که برای اینکه فروسیلیس تولید کنند - که یکی از مواد صنعتی مورد نیاز کشور است- باید دودکش داشته باشند. آلودگی دودکش این تاسیسات خیلی خطرناک است. ما نوعی از آلودگی هوایی داریم که شیمیایی است و نوع دیگری از آلودگی هم آلودگی ریزگرد است و یک نوع آلودگی خطرناک دیگر هم داریم که ناشی از احتراق ناقص سوخت است. بعضاً صاحبان صنایع میروند تکنولوژی ارزان میآورند که فاقد دودکش است یا فاقد فیلتر مناسب است! حالا محیط زیست هم برود به این صنایع خرده بگیرد که چرا محیط زیست اینجا آلوده است و چرا دارد آب را آلوده میکند و چرا هوا را آلوده میکند؛ تاثیری ندارد چراکه تکنولوژی آن کارخانه باید از ابتدا درست انتخاب شود. انرژی آن کارخانه بایستی با یک تکنولوژی مناسب کمریسکتر محیط زیست جایگزین شود. اینها مسائل بسیار مهمی است که به نظر من پایه نظارت محیط زیست بر صنایع هستند.