بیشینهیابی غیرمسوولانه
آیا عقلانیت همیشه در بیشینهیابی وجود دارد؟
آیا انسانها در انتخاب بین نوشابه سبز یا مشکی از عقلانیتشان استفاده میکنند؟ آیا در مجالس عروسی که غذاهای متنوعی روی میز وجود دارد، ظروف مهمانان فقط با گوشت پر میشود؟ به نظر شما آیا انسانها از عقلانیتشان برای حداکثر کردن مطلوبیتشان استفاده میکنند؟
آیا انسانها در انتخاب بین نوشابه سبز یا مشکی از عقلانیتشان استفاده میکنند؟ آیا در مجالس عروسی که غذاهای متنوعی روی میز وجود دارد، ظروف مهمانان فقط با گوشت پر میشود؟ به نظر شما آیا انسانها از عقلانیتشان برای حداکثر کردن مطلوبیتشان استفاده میکنند؟
یکی از تفریحات مورد علاقهام، پیدا کردن رفتارهایی است که برخلاف عقلانیت مورد نظر اقتصاد کلاسیک است. یکی از جالبترین تجربههایم در یک مهمانی شام رقم خورد. در این مهمانی بین من و فرد روبهروییام که از فامیلهای نزدیکمان بود دو نوشابه با دو رنگ متفاوت مشکی و سبز قرار داشت. غذای من زودتر از آن فرد به پایان رسید و من برای انتخاب نوشابه ترجیح دادم برای رعایت ادب، ابتدا از آن فرد که سن بیشتری هم داشت، سوال بپرسم. از او در حالی که آرزو میکردم نوشابه سبز را انتخاب کند پرسیدم که نوشابه سیاه را بیشتر دوست دارد یا نوشابه سبز ر؟ او در پاسخ گفت: «فرقی نمیکند.» لحظهای به خودم آمدم و با خودم اندیشیدم که چطور رنگ نوشابه برای این فرد هیچ تفاوتی ندارد؟ بهطور واضح، افراد حاضر بر سر میز شام در ابتدا نوشابه مشکی را انتخاب کرده بودند و بقیه افراد از سر ناچاری به سراغ نوشابه سبز رفته بودند.
بعد از آنکه شرایط و نحوه رفتار فرد روبهرویم را ارزیابی کردم، حدس زدم که او به خاطر رعایت ادب، ترجیح داده است که انتخاب واقعیاش را پنهان کند. در آن لحظه من بر سر دوراهی قرار گرفتم که نوشابه مورد علاقهام یعنی رنگ مشکی را انتخاب کنم یا رنگ سبز را انتخاب کنم تا روبهرویی لذت بیشتری از نوشیدنیاش کسب کند؟ در بخشهایی از مقاله «تابع هویت» را که دلیل انتخاب نکردن نوشابه مشکی را توضیح خواهد داد، ذکر میکنم. اما بگذارید اندکی مقدمه این بحث را ادامه دهم.
در این سالها موارد جالب دیگری را پیدا کردهام که نشان میدهد، انسانها آنطور که اقتصاد کلاسیک میگوید از عقلانیت برای حداکثر سازی مطلوبیتشان استفاده نمیکنند. مثال دیگری که قصد دارم بیان کنم در ارتباط با وعدههای غذایی است که با بوفه رایگان همراه شده است. همیشه برایم سوال بوده است که چطور امکان دارد در رستورانهایی که غذای گوشتی گرانقیمتی ارائه میدهند، بهطور موازی دسرهای رایگان استفاده میشود و برخی از افراد در حالی ظرف خوردهشده دسر بر روی میزشان وجود دارد که غذای اصلی گوشت را به اتمام نرساندهاند. یکبار بحث طولانی موقع غذا در همین مورد انجام دادم. به تمام افراد حاضر بر میز گفتم استفاده از نان و برنج زمانی که گوشت بر روی میز وجود دارد بسیار نابخردانه است. افراد حاضر در میز معتقد بودند که میتوانند این تعادل را رعایت کنند و در حالی که گوشتهایشان به پایان میرسد از برنج به مقدار کافی استفاده کنند. اما در پایان باز هم دیدیم که آنها مقداری گوشت اضافه آوردهاند در حالی که بخش زیادی از برنجهایشان را مصرف کرده بودند.
به نظر شما آیا رفتارهای واقعی انسانها مطابق عقلانیت گفتهشده در اقتصاد کلاسیک است؟ اقتصاددانان رفتاری معتقد هستند که انسانها عاقلانه رفتار نمیکنند. پروفسور دن آریلی (Dan Ariely) اقتصاددان رفتاری مشهور آمریکایی میگوید انسانها عاقل هستند، اما عقلانیت آنها با توجه به خطاهای ذهنی خودشان است ولی آنطوری که اقتصاد کلاسیک میگوید، انسانها عاقل نیستند.
در این مقاله قصد داریم مساله بیشینهیابی را از دیدگاه اقتصاد رفتاری بررسی کنیم.
آیا واقعاً انسانها بیشینهیابی عاقلانه را دنبال میکنند؟
برای آنکه ببینیم تصمیمهای انسانها چطور به سادگی تغییر میکند و بیشینهیابیشان متفاوت میشود، قصد دارم مثالی از آزمایش فروش دو نوع شکلات را بگویم. در این آزمایش قرار بر آن شد که دو نوع شکلات A و B را به قیمت 1000 و 200 تومان (برای درک راحتتر مطلب، قیمتهای دلاری را به تومان تبدیل کردهام) به مردم بفروشند. شکلات A از لحاظ کیفیت نیز بسیار بهتر از شکلات دیگر بود. همانطور که انتظار میرفت مردم هنگام انتخاب شکلاتها به کیفیت توجه کردند و 73 درصد ترجیح دادند شکلات با کیفیت A را خریداری کنند و 27 درصد مردم شکلات B را خریداری کردند. پژوهشگران، شرایط دیگر آزمایش را به این صورت طراحی کردند که آنها قیمت هر دو مدل شکلات را به اندازه 200 تومان کاهش دادند. یعنی شکلات A به قیمت 800 تومان و شکلات B به قیمت صفر (رایگان) قیمتگذاری شد.
آزمایش دوم نیز برگزار شد و تصمیمهای مردم تغییر بسیار زیادی کرد. در این شرایط 69 درصد از مردم ترجیح دادند شکلات B را خریداری کنند و فقط 31 درصد مردم شکلات با کیفیت A را انتخاب کرده بودند. این در حالی بود که شکلات A با توجه به کیفیت و کاهش قیمت آن بسیار انتخاب عاقلانهای به شمار میرفت، اما رایگان شدن شکلات B باعث شد تصمیمهای مردم تغییر بسیار زیادی داشته باشد.
این آزمایش نشان میدهد به سادگی میتوان تصمیمهای مردم را دچار خطا کرد. یک طراح محصول میتواند به جای رقابت با یک محصول باکیفیت، محصول معمولی تولید کند که در کنار آن کالایی به رایگان عرضه شود. احتمالاً مثالهای متعددی را در واقعیت دیدهاید. مثلاً بستهبندیهای قهوه که دو فنجان رایگان در کنارشان فروخته میشود.
برای آنکه بدانید چطور «اثر رایگان» و خطاهای اینچنینی باعث میشود تصمیمگیری افراد دچار خطا شود، باید به سراغ میانبرهای ذهنی یا heuristic برویم. میانبرهای ذهنی باعث میشوند از طرفی تصمیمگیری سادهتر شود، اما از طرف دیگر گاهی اوقات باعث خطا در تصمیمگیری میشوند. روانشناس آلمانی گرد گیگرنزر (Gerd Gigerenzer) به این سوال که چطور مغز انسان از میانبرهای ذهنی استفاده میکند جواب داده است. برای مثال او نحوه تصمیمگیری افراد در بازی بیسبال را بررسی کرده و متوجه شده است که مغز افراد همانند فرمولهای فیزیک و ریاضی تصمیمگیری نمیکند، بلکه از راهحلهای ساده شناختی استفاده میکند. به عنوان مثال زمانی که در بازی بیسبال، بازیکن به سمت توپ حرکت میکند، مغز فرد هنگام حرکت به سمت توپ به این صورت پردازش میکند. اگر ارتفاع توپ نسبت به سر فرد پایینتر باشد، مغز انسان متوجه میشود که سرعتش کم است و به همین دلیل بازیکن سرعتش را زیاد میکند. اما اگر ارتفاع توپ نسبت به سر بالاتر باشد، یعنی سرعت فرد زیاد است و بازیکن باید سرعتش را کم کند.
میانبرهای شناختی برای آن به وجود آمدهاند که مغز انسان انرژی کمی هنگام تصمیمگیری مصرف کند. اما همانطور که در ادامه مقاله خواهیم دید انسانها برای آنکه بتوانند تصمیمهای صحیحی همراه با بیشینهیابی انجام دهند، نیاز دارند مراحل تصمیمگیری را کند و انرژی زیادی برای تصمیمگیریشان مصرف کنند.
شاید عجیبترین وجه این خطاها آن باشد که تصمیمهای بزرگ افراد را نیز خطاهای مغزی تحت تاثیر قرار میدهد. به عنوان مثال تا به حال چند تولیدکننده را دیدهام که تصمیم تولیدشان را بر اساس وامهای ارائهشده توسط بانکها عوض کردهاند و به شرایط واقعی بازار توجهی نکردهاند. آنها اصلاً فکر نکردهاند که باید در نهایت محصولات تولیدشده در یک بازار ارائه شود. وام بیشتر مهمترین دلیل این افراد برای تغییر تصمیمشان بوده است.
بیشینهیابی هویت
مثال ابتدایی مقاله را به خاطر بیاورید. انگیزه من برای انتخاب نکردن نوشابه مورد علاقهام ارتقای جایگاه اجتماعیام بوده است. اقتصاددانان بهطور معمول بیشینهسازی مطلوبیت را با بیشینهسازی رفاه مرتبط میکنند، اما برخی مطالعات نشان میدهد که انسانها در دنیای واقعی تصمیمهایی برخلاف رفاهشان میگیرند. جرج اکرلاف (George Akerlof) و راشل کرانتون (Rachel Kranton) در کتاب اقتصاد هویت (Identity economics) به زیبایی این مساله را توضیح میدهند. راشل کرانتون که شاگرد جرج اکرلاف بوده است بعد از مطالعه مقالات بسیاری متوجه میشود که اقتصاددانان تابعی را در تحلیلهایشان در نظر نمیگیرند. او بعد از مطرح کردن ایدهاش با جرج اکرلاف، آزمایشهایی را بررسی میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که تابعی به نام هویت در تصمیمگیریهای مردم موثر است.
این تابع میگوید که چطور انگیزههای مردم با توجه به بافتار اجتماعی تغییر میکند. به عنوان مثال سیگار کشیدن یکی از مثالهای شفاف در ارتباط با نقش هنجارهای اجتماعی است. در آمریکا تغییر هنجارهای جنسیتی مهمترین دلیل افزایش سیگار کشیدن زنان بوده است.
یا در بخش دیگری از کتاب گفته میشود که: «وقتی یک فرد، در نبود دیگران، به هنجارهای دسته خود وفادار باشد از افزایش در «تابع هویت» لذت میبرد.» احتمالاً برای شما هم پیش آمده است که در ساعت 12 شب، به چراغ قرمز یک خیابان فرعی میرسید. چراغ قرمزی که همیشه بعد از ساعت 8 شب به حالت چشمکزن تغییر میکند اما در آن شب بدون هیچ دلیل منطقی چراغ قرمز است. از طرفی بسیار خسته هستید و دوست ندارید لحظات زیادی را پشت چراغ بگذرانید. از طرف دیگر میدانید که اگر از چراغ عبور کنید، دوربین و پلیسی نیز وجود ندارد که جریمهای برای شما ثبت کند. اما در این لحظات برای آنکه یک شهروند قانونمدار بمانید، ترجیح میدهید تا سبز شدن چراغ، لحظاتی صبر کنید.
اما فقط تصمیمهایی که بر اساس تاثیر شرایط اجتماعی باشند، بیشینهیابیشان با توجه به تعریف اقتصاد کلاسیک تغییر نمیکند. در ادامه مقاله چند مساله دیگر را در نظر خواهیم گرفت.
بیشینهیابی غیرعقلایی
دنیل کانمن (Daniel Kahneman) برنده جایزه نوبل اقتصاد سال 2002 کتابی تحت عنوان «تفکر، سریع و کند» (Thinking, Fast and Slow) دارد. در این کتاب به تفصیل توضیح میدهد که سیستم تصمیمگیری انسان به دو نوع عمل میکند (مدل سیستم تفکر کند و مدل سیستم تفکر سریع). برای آنکه استفاده از این اسامی سادهتر باشد به سیستم تفکر سریع، سیستم یک و به سیستم تفکر کند، سیستم دو میگوید. بخش زیادی از خطاهای ذهنی که در اقتصاد رفتاری بررسی میکنیم، مرتبط با سیستم سریع فکری انسان است. از طرف دیگر عقلانیتی را که اقتصاد کلاسیک از آن صحبت میکند به نوعی میتوان همان تفکر کند انسان نامید. اقتصاد کلاسیک معتقد است انسانها در تمام شرایط تصمیمهای عقلانی میگیرند. یعنی انسانها همیشه از تفکر کند استفاده میکنند. از طرف دیگر اقتصاد رفتاری مثالهای زیادی میآورد که نشان میدهد انسانها بخش زیادی از تصمیمهایشان را با سیستم تفکر سریعشان میگیرند و در موارد زیادی نیز دچار خطا میشوند. اما یک سوال مهم وجود دارد، به راستی چه زمانی استفاده از تفکر سریع فکریمان کار اشتباهی است؟
روانشناس آمریکاییگری ایکلین( Gary A. Klein) در مناظرهای که با دنیل کانمن داشته است به این سوال پاسخ میدهد. او میگوید اگر انسان تمایلی به انجام یک کار داشته باشد یا تمایلی به انجام آن کار نداشته باشد، دیگر نمیتواند از تفکر شهودیاش استفاده کند. زمانی استفاده از تفکر شهودی صحیح است که ما هیچ تمایلی نسبت به آن تصمیم نداشته باشیم.
از آنجا که انسانها، بخش زیادی از تصمیمهایشان با سیستم تفکر سریع و در حالت شهودی رخ میدهد، پس اگر احیاناً در تصمیمگیری، تمایل به انجام یک کار داشته باشیم، در آن صورت بیشینهیابی آن تصمیم دیگر عقلایی نیست و همراه با خطا خواهد بود.
این موارد شاید در تئوریها زیبا به نظر بیایند، اما به محض آنکه وارد سیاستگذاریها در سطح کلان شوند، خطرات جبرانناپذیری بر جای میگذارند.
برای چند دقیقه به این سوال فکر کنید. در کشور ما، اگر دولت یا مجلس تمایلی به اصلاحطلبها یا اصولگراها داشته باشد، آنوقت تکلیف تصمیمهای شهودی این افراد در ارتباط با بازار و منافع کشور چه خواهد بود؟ مباحث بالا نشان میدهد این افراد هر تصمیم شهودی که بگیرند، احتمالاً به نوعی دچار خطا برای بیشینهیابی به سمت حزب مورد نظرشان است تا منفعت کشور. البته که راهحل آن در این موارد استفاده از تفکر کند است. اما مهم آن است که سیاستمداران ما به تصمیمگیری به چشم یک علم نگاه کنند تا بتوانند تصمیمهای صحیحی بگیرند.
نفرین بیشینهیابی
در بخش 35 کتاب هنر شفاف اندیشیدن از رولف دوبلی (Rolf Dobelli) بحثی مطرح میشود که بسیار در اقتصاد رفتاری مورد استفاده قرار میگیرد. در این بخش به سراغ حراجیها یا مزایدههایی میرود که افراد به خاطر رقابت با دیگران وارد چرخه چانهزنی میشوند که در نهایت باعث میشود مبلغ بیشتری از ارزش آن کالا را پرداخت کنند. رولف دوبلی تاکید میکند که هر چه طرفهای درگیر علاقهمندتر به آن مزایده یا حراجی باشند، به احتمال زیاد پیشنهادی از روی هیجان میدهند تا رقبایشان را شکست دهند.
مثالهای بسیاری وجود دارد که افراد برای بیشینه کردن منفعتشان تصمیمهایی غیرعقلانی میگیرند. در مبحث نظریه بازیها مثالهای متنوعی از این دست میبینیم. در آزمایشی نشان داده شد که چطور رقابت باعث شده است که افراد سود حداکثری از بازی نبرند. در این آزمایش که بین 22 زوج از افراد برگزار شد، آزمایش طوری طراحی شده بود که افراد زمانی که با یکدیگر همکاری متقابل داشتند سه برابر زمانی که همکاری متقابل نداشته باشند پول برنده شوند. در این آزمایش فقط دو زوج از افراد همکاری را انتخاب کردند و بقیه افراد عدم همکاری را برگزیدند. شاید جالب باشد که بدانید افراد در خلال آزمایش اجازه داشتند با یکدیگر صحبت کنند. به افراد بیش از 25 بار در طول آزمایش، هر بار به مدت دو دقیقه اجازه داده شد که با یکدیگر در ارتباط با بازی صحبت کنند. آنان سپس میتوانستند دکمه سیاه یا دکمه قرمز را که نشانه تلافی کردن بود، انتخاب کنند. آزمایششوندگان علاقهای برای رسیدن به راهبرد مشترک نشان ندادند و اغلب از دکمه قرمز استفاده میکردند. پاسخ برخی از افراد آن بود که از کجا میدانستم که او قرار است سیاه بازی کند؟ و همچنین برخی دیگر از افراد میگفتند، امیدوار بودهاند در حالی که خودشان قرمز بازی میکنند، روبهروییشان دکمه سیاه را بازی کند، تا آنها پول بیشتری برنده شوند. پژوهشگران معتقدند این افراد بهجای آنکه به دنبال حداکثرسازی سودشان باشند، به دنبال خراب کردن بازی حریفشان بودهاند.
مثالهای بسیاری را از بازیهای اتمام حجت یا اولتیماتوم داریم که نشان میدهد چطور افراد تصمیمهایی برای ضربه زدن به رقبایشان میگیرند و بیشینهسازی سودشان را فراموش میکنند.
بیشینهیابی و منفعتطلبی شخصی
در کنار مسائلی که گفتیم، گاهی اوقات افراد، منفعت شخصیشان را بر منفعت جمعی ترجیح میدهند. این افراد همواره به دنبال بیشینهسازی منفعت شخصیشان هستند. مثالهای جالبی در ارتباط با این مساله وجود دارد. به عنوان مثال، سال 2008 هنگام بحران اقتصادی کشور آمریکا، روسای برخی بانکها را شناسایی کردند که در شرایط مالی بسیار بد کشور، پاداشهای کلان بسیار زیادی در کنار حقوقشان دریافت کردند.
احتمالاً این روزها در کشور خودمان نیز از این شرایط زیاد میبینیم. زمانی که بیشینهیابی منافع بر اساس منافع شخصی تا منافع کشور انجام میشود.
در حالی که برخی از تصمیمها عمدی به نظر میرسد، اما تصمیمهای سهوی نیز میبینیم که باعث میشود تصمیمهای افراد تاثیرگذار در کشور بیشتر به منافع شخصی و حزبیشان منجر شود تا منافع کشور. همانطور که در بخشهای قبلی مقاله اشاره کردیم، اگر افراد تصمیمگیرنده تاثیرگذار، اندکی تمایل به هر مسالهای (که طبیعتاً این تمایلات وجود دارد) داشته باشند، آنگاه برای آنکه تصمیمهایشان در راستای منافع کشور باشد نیاز به تفکر کند و مشورت با افراد مختلف، حتی مخالفانشان وجود دارد.