تاریخ انتشار:
تنها تن نیست که عرضه میشود
عزت نفسفروشی
«روسپیگری یک واقعیت اجتماعی است که جامعه نمیبیند، اصلاً صورت مساله را قبول ندارد و نمیخواهد ببیند. اینها واقعیتهای اجتماعی است که باید برای آن چارهجویی کنیم و برای آنها برنامه داشته باشیم همانطور که برای فقر غذایی و آموزش و درمان برنامهریزی کردیم.» اینها نظرات یک مقام دولتی است درباره واقعیتی که وجود دارد. اما باید کمی عمیقتر به موضوع نگاه کرد.
«روسپیگری یک واقعیت اجتماعی است که جامعه نمیبیند، اصلاً صورت مساله را قبول ندارد و نمیخواهد ببیند. اینها واقعیتهای اجتماعی است که باید برای آن چارهجویی کنیم و برای آنها برنامه داشته باشیم همانطور که برای فقر غذایی و آموزش و درمان برنامهریزی کردیم.» اینها نظرات یک مقام دولتی است درباره واقعیتی که وجود دارد. اما باید کمی عمیقتر به موضوع نگاه کرد.
فحشا تنها به تنفروشی خلاصه نمیشود و وجوه مختلفی از رفتارهای نابهنجار اجتماعی را میتوان در لوای این واژه قرار داد. تنفروشی، فروختن کلیه یا مواردی دیگر از این دست برای کسب پول همگی نمادهایی از ظلم است. ظلمی که انعکاس سیاستهای عمومی نادرست در یک جامعه به دنبال دارد. از تبعات منفی فقر نمیتوان صرف نظر کرد تا آنجا که عمدتاً بسیاری از افرادی که کلیهشان را میفروشند از همان کسانی هستند که ناتوانی مالی گریبانشان را گرفته و فقر آنان را به این حد از فلاکت میکشاند.
باید بیشتر از نابرابریها گفت و ریشهیابی کرد. وقتی ساز و کارهای لازم برای تامین حداقل نیازهای افراد یک جامعه وجود ندارد در پی آن استیصال به وجود میآید. استیصال در روح و روان، در تصمیمگیریها، در اندازه خواستها از زندگی و چنین میشود که فرد به شرایط فلاکتبار تن میدهد. برای وضوح بیشتر مفهوم نابرابری و پیامدهای آن میتوان جامعهای را متصور شد که توزیع فقر در میان اقشار مختلف آن به صورت یکسان و برابر صورت گرفته باشد.
چنین جامعهای درگیر مشکلات حاد و جدی نظیر فحشا خواهد بود اما آسیبهای اجتماعی در این جامعه در سطح و اندازه جامعهای که با نابرابری توزیع فقر مواجه است، نخواهد بود. اما وقتی توانمندی اقتصادی و فقر با فاصلهای چشمگیر در جامعه خودنمایی میکند، عزتنفس افراد را به چالش میکشد. بسیارند مردمانی که در اثر چشم و همچشمی زاییده تضادهای طبقاتی آنچنانی، تن به وضعیتهای نابسامان میدهند که تنفروشی نیز یکی از همان عواقب است.
در واقع آنچه در رابطه با نابرابریهای اجتماعی وجود دارد آن است که چنین موضوعی به عنوان محرک مهمی در تغییر انتظارات، خواستهها و تغییر الگوها وارد متن ذهن و زندگی مردمان آن جامعه میشود. نابرابریها تبدیل به منشاء فقر عدهای در پایینترین سطح و توانمندی عدهای دیگر در بالاترین سطح میشود. این دو دسته بازندگان و برندگان نابرابری هستند. بیشک تنفروشی زنان و مردان در هر نوع آن، مولود کاستیهایی است که در سیاستهای اقتصادی و عمومی جامعه نهفته است و ریشه در سیاستهای خرد و کلان دارد. حرف از تغییر الگوها به میان آمد. تغییر الگوهای صرفهجویی و نیز تبلیغات به سمت و سویی پیش میرود که مردم را به مصرفگرایی تشویق میکند. ترویج چنین الگوهایی است که بستر رفتارهای ناهنجار در جامعه را بیش از پیش فراهم میکند.
آمار رسمی ارائهشده مبنی بر تورم 40درصدی و رشد اقتصادی منفی 8/5 آماری جدی و قابل توجه است که در سالهای اخیر زمینهساز بروز بزهکاریهای اجتماعی بیشتری شده است. اکنون شاهد افزایش شکاف طبقاتی بیسابقهای هستیم که در آن گروه برنده در گروه سنی جوان، گروه بازنده یعنی همان گروه سنی را به چالش میکشد و تحقیر میکند. کسی که با خودرو چندمیلیاردی خود در خیابان است نه به صرف استفاده از خودرویی با امکانات و قدرتی بیشتر که بلکه به صرف رژه تشریفات و تجملات خیابانها را بالا و پایین میرود. در این شرایط این افراد به نشانههای موفقیت بدل میشوند و کسانی که از حداقلهای زندگی نیز بیبهرهاند گویی کولهبار شکست را به دوش میکشند.
بیشک هیچ فردی میل به پذیرفتن شکست ندارد در چنین شرایطی است که هنجارها، قوانین، بایدها و نبایدها کنار زده میشود و عده بسیاری افراد این جامعه، برای گرفتن نشان موفقیت به سوی جرم و جرائم، به سوی قاچاق مواد مخدر، به سوی تنفروشی و مسیرهای دیگر نقب میزنند.
در چنین جامعهای است که با از بین رفتن اخلاق، طلاقها، افسردگیها و اعتیادها فزونی مییابد. تردیدی نیست که مقصود از کار تنها کسب درآمد نیست بلکه کار هویت انسان را شکل میدهد و بیکاری منشاء بسیاری از آسیبهای روحی و اجتماعی است. فقدان هویتی که از بیکاری ناشی میشود عامل اصلی سرخوردگیهاست و منجر به گرایش به جرم، اعتیاد، فروپاشی خانوادهها و در میان قشر تحصیلکرده سبب فرار مغزها خواهد شد که به مثابه خروج خون از بدن انسان است و سبب مرگ جوامع میشود.
همهچیز را نمیتوان از منظر اقتصادی ارزیابی کرد و ابعاد اجتماعی آن را کنار گذاشت. تصور نمیکنم اگر افراد از امکان داشتن شغلی شرافتمندانه به لحاظ منزلت اجتماعی و سالم برخوردار باشند تنفروشی را انتخاب کنند؛ شغلی پرخطر که به نظر میرسد متقاضیان این خدمات نیز اغلب افرادی خطرناک هستند. تنفروشان با خطراتی چون ضرب و جرح، قتل و قربانی شدن دست و پنجه نرم میکنند. با بیماریهایی که پیامد چنین مشاغلی است. این پدیده اگرچه در اغلب موارد دارای ریشههای اقتصادی، نابرابریها و پیامد سیاستهای نادرست عمومی است اما تبعات منفی آن گریبان جامعه را میفشارد. بیشک وقتی سخن از تنفروشی به میان میآید، باید به این نکته توجه داشت که در این بازار، صرفاً «تن» افراد نیست که عرضه میشود. شخصیت و عزتنفسی هم در میان است. تن که عرضه میشود در عین حال فرد از عزتنفس خود هم میگذرد. افرادی که دارای سلامت روحی هستند، در شرایط عادی حاضر نمیشوند، عزتنفس خود را در ازای پول معاوضه کنند. چرا که منیت فرد در اولویت است و تراز پول در ترازی پایینتر قرار میگیرد. این ارزشهای انسانی سبب میشود افرادی حتی زحمت زبالهگردی در شهر را به جان بخرند و
به اینکه تن به تنفروشی ندادهاند، به خود ببالند. اگرچه، نهتنها در ایران که در سایر کشورها نیز افرادی فارغ از آنکه با فقر دست به گریباناند یا نیستند، ترجیح دوم یعنی تنفروشی را انتخاب میکنند. اما ریشه بخش اعظمی از مصادیق روسپیگری را باید در سیاستهای ناپخته و نادرست اقتصادی و عمومی جامعه جست. در شرایطی که فرصتهای شغلی حتی در سطح کارگری، تا این سطح تنزل یافته است که بسیاری از افراد برای یافتن چنین شغلی هم دچار مشکل هستند، هر ناخودآگاه و آگاهی متوجه عملکرد دولتها و سیاستهای اعمالشده در جامعه میشود. در چنین شرایطی، مسوولان از طرح و برنامه برای سازماندهی تنفروشان سخن میگویند اینکه احتمالاً محلی برای استقرار آنها تعیین شود یا ساز و کاری برای ساماندهی روسپیگران طراحی شود و اینکه مسائل مربوط به آنان مورد رسیدگی قضایی قرار گیرد. اما چطور ممکن است فردی امکان انتخاب شغلی شریف را داشته باشد و تن به تنفروشی دهد؟ اگر چنین باشد، باید در نظام آموزشی و فرهنگی آن جامعه تشکیک کرد. کاستیهای سیاستهای عمومی منجر به سوق دادن افراد به نابهنجاریها میشود. این مهمترین کاستی است که دولتها باید روی آن تمرکز کنند و
دست به کار شوند تا این زخم را که بر پیکر جامعه جا خوش کرده و روز به روز وخیمتر میشود درمان کنند. وگرنه چنانچه امروز بیاییم مجوز تنفروشی بدهیم و این بازار را ساماندهی کنیم، فردا مجوز فروش کلیه صادر کنیم و آن بازار را سامان دهیم. پسفردا نوبت به چه میرسد؟
دیدگاه تان را بنویسید