روایتی از تخریب اضافه طبقات پاساژ علاءالدین
پایان علاءالدین؟
تمام میشود. کلنگ را بالا میبرند و پایین میآورند و کل دکور مغازه پایین میآید. شاید ۲۰ یا ۳۰ میلیون برای آن خرج کرده باشند تا گوشیهای موبایل لم بدهند روی دکور نئوندار و خوب زرق و برقشان را به رخ مشتری بکشند. چهره خیلیهایشان بهتزده است و آوار شدن سرمایهشان را به دوش طبقههای بالایی علاءالدین باور نمیکنند.
تمام میشود. کلنگ را بالا میبرند و پایین میآورند و کل دکور مغازه پایین میآید. شاید 20 یا 30 میلیون برای آن خرج کرده باشند تا گوشیهای موبایل لم بدهند روی دکور نئوندار و خوب زرق و برقشان را به رخ مشتری بکشند. چهره خیلیهایشان بهتزده است و آوار شدن سرمایهشان را به دوش طبقههای بالایی علاءالدین باور نمیکنند. اول داد میزنند و هوار میکشند و آخر سر روی دو پا مینشینند و تنها نگاه میکنند. طبقه هفتم پاساژ در قرق مامورانی است که آمدهاند اخطارهای مداومشان را عملی کنند. طبقه هفتم آوار میشود و خاک. کلنگ را بالا میبرند و پایین میآورند و تمام میشود.
سکانس اول: تولد علاءالدین
سال 50 است و خیابان جمهوری تا راسته لالهزار را بگردی، پر است از کاسبان صاحبنام. هر کدام یک نام معتبر شدهاند برای صنفی که کار میکنند. درست مانند حاج ناصر علاءالدین که کار و بارش را در صنف پلاستیکها بسته است و یک کارگاه پلاستیکفروشی را رونق داده است. مثل بیشتر کاسبهای آن زمان، پسرش را هم وارد کاسبی کرده و حالا «رضا»یش آرامآرام در همین کارگاه قد میکشد و راه و رسم کاسبی را مشق میکند و دخلش را پر میکند از تجربههای پدر. حوالی جنگ که میشود، قدری بیشتر کاسبی را آموخته و چند باب مغازه برای خود میخرد تا بتواند کار و کاسبی مستقلاش را رونق دهد. جنگ که تمام شود، دو باب مغازه را تبدیل به نیمی از پاساژ کرده و اعتباری برای خود خریده است. حالا دیگر به جای «حاج ناصر»، «حاج رضا» را صدا میکنند تا آرامآرام اعتبار پدر، پسر را هم معتبر کند. جنگ تمام میشود و یک پاساژ کوچک است و حاج رضا، که حالا در میانه راه کاسبی است. شروع میکند به گرفتن مجوزهای لازم برای تخریب پاساژ و ساختنش. تا تبدیل شود به یک مجموعه بزرگتر و کاسبیاش قامت بگیرد و اعتبار شود.
حالا حاج رضا که از میان پنج خواهر و برادری که دارد توانسته سری در میان سرهای بازار بالا بگیرد، نشسته و قد کشیدن پاساژش را نظاره میکند. پاساژ که شکل گرفت، شروع کرد به واگذار کردن آنها. آرامآرام پاساژ «علاءالدین» شکل میگیرد و میشود نمادی برای خیابان حافظ، تا بورس موبایلبازان در همین مکان شکل بگیرد. حاج رضا مانند زمانی که ریاضی خوانده، مغز اقتصادی دارد و حتی از خیر پارکینگهای پاساژ هم نمیگذرد. تمام طبقات را از پارکینگ تا طبقه هفتم، واگذار میکند اما به روش خودش.
آنطور که خیلی از فعالان بازار موبایل میگویند، حاج رضا علاءالدین تنها یک راه برای کاسبی دارد و هر کسی که میخواهد با او کار کند، باید روشهای او را در کاسبی قبول کند. به هر کسی که بخواهد، مغازه را واگذار میکند و وجه معامله را میگیرد اما خبری از سند نیست. تمام کارهایش با سرقفلی است و اعتبار. یعنی هر کسی که بخواهد با اعتبار حاج رضا، وارد پاساژ او شود، باید از خیر سند بگذرد و کارش را شروع کند. تنها اعتبار این کاسب قدیمی خیابان جمهوری است که خیلیها را به علاءالدین میکشاند. از همان اول هم اعتبارش به پیشانی پاساژ خورده بود و خیلی از طرفداران موبایل را روانه این بازار میکرد. شاید برای همین هم بود که هر کسی که میخواست اعتباری در بازار موبایل برای خود دست و پا کند، علاءالدین را انتخاب میکرد و پیه همه چیز را به تن خود میمالید.
سکانس دوم: رونق در علاءالدین
حکایت کار کردن حاج رضا با صاحبان مغازهها روایت جالبتری دارد. آنطور که خیلی از کسانی که حالا مغازهشان در همین پاساژ تخریب شده روایت میکنند، حاج رضا شیوه خاص خود را برای در اختیار گذاشتن امکانات پاساژ به کاسبان داشت. یعنی در مقابل مغازهای که فروخته بود و البته سندی هم صادر نکرده بود، تسهیلات ضروری مغازهها را به قیمتهای بالایی به آنها میفروخت. روایت اول اینطور است که حاج علاءالدین برای فروش یک خط تلفن به صاحب مغازه، هزینههای میلیونی از آنها میگرفت و حتی اجازه خرید اینترنت آزاد به آنها نمیداده است. آنطور که بسیاری از کاسبان راسته موبایلفروشها میگویند، حاج رضا برای دادن یک خط تلفن به صاحبان مغازهها، هزینهای در حدود چهار میلیون تومان از آنها میگرفته است. حتی خیلیهایشان اینطور روایت میکنند که خرید و فروش خطهای تلفن برای این پاساژ دست خود حاج رضا بوده است. این روایت که بسیاری از صاحبان مغازههای پاساژ میگویند، بیارتباط به تخریب شدن مغازههای این مالباختهها هم نیست.
اما روایت دیگری هم هست که کمتر از آن در رسانهها صحبت شده و تنها کسانی آن را میدانند که از نزدیک با حاج رضا آشنا بودهاند. خیلیها شهادت میدهند که حاج علاءالدین یکی از بزرگترین خیرهای تهران است. یکی از راویان اینطور میگوید که در یکی از جلساتی که برای نیازمندان تشکیل شده بود و از چند خیر دعوت به حضور شده بود، حاج علاءالدین نیز حاضر بوده است. ابتدا چند خیر چکهایی به مبلغ چند میلیون میکشند و بعد حاج علاءالدین چک 80میلیونی خود را رو میکند و خیرین دیگر را سرزنش میکند که چرا از بخشش و کمک به دیگران امتناع میکنند و تنها حاضرند چند میلیون کمک کنند. این روایت که درست بر خلاف روایت قبلی چهرهای دیگر از حاج علاءالدین نشان میدهد، روایت یک کاسب و بازاری قدیم را نشان میدهد که تنها در پی منفعت خود نیست. حالا اما تمام پاساژ علاءالدین گره خورده است به نام حاج رضا که این روزها با تخریب طبقه هفتم این پاساژ، بیشتر از همیشه در معرض اعتراض قرار گرفته است؛ اعتراضهایی که تا پای یک سرمایهدار به میان میآید، تبدیل میشود به اتهام و بدگویی. با این حال، روایت دیگری که حاج علاءالدین را توصیف میکند، او را مرد چند
میلیاردتومانی توصیف میکند که از کنار پاساژ معروفش، اسم و رسمی برای خود دست و پا کرده است.
حاج رضا اما به نقطه فعلیاش هم قانع نیست و میخواهد دستی به سر و روی علاءالدینش بکشد تا شاید غول چراغ جادو را بتواند در نقاط دیگر تهران هم سرپا کند. این، درست همان چیزی است که خودش هم بارها بر آن تاکید کرده است. حاج رضا بارها گفته است که قصد دارد علاءالدینهای دیگری در نقاط مختلف تهران بسازد تا حاج رضایی که تا قبل از جنگ، کار و بارش در پلاستیکفروشی و کارگاه بود، در هر نقطه از تهران صاحب یک صنف باشد. در یک نقطه، بورس موبایل ساخته است و حالا قصد دارد در نقاط دیگر هم بورسهای دیگری راه بیندازد. هرچند که خودش، اینطور که دیگران نامش را با ابهت به زبان میآورند، از استفاده از نامش برای توسعه یک پاساژ راضی نیست. کمتر مصاحبه کرده است اما در همین معدود مصاحبههایش میشود در جریان کل زندگیاش حتی همین راضی نبودن به نامی که به خود گره زده است، قرار گرفت. همین نام علاءالدین که حالا با کلمات درشت، خورده است روی بزرگترین بورس بازار موبایل پایتخت. این روزهای «رضا»ی بازار پلاستیکها که حالا با نام «حاجآقا» صدایش میکنند، پررونق است اما مانند قبل کمتر حاضر به صحبت کردن با رسانهها میشود. حتی زمانی که یکی از رسانهها
تلاش میکند با او گفتوگو کند، تلفنش را از دسترس خارج میکند تا دیگر ناچار به پاسخ دادن به رسانهها نباشد. خیلیها که حالا تخریب یک طبقه از نماد بورس موبایل پایتخت را به نام حاج رضا پیوند میزنند، میگویند حاج رضا تهران نیست و تلاش میکنند او را متواری جلوه دهند. با این حال، تنها یک رسانه موفق به گفتوگو با او میشود تا تمام ابهاماتی که در مورد ساخت طبقه هفتم علاءالدین بود به کلی از بین برود. خبرگزاری مهر در این میان گفتوگویی با او کرده که روایت متفاوتتری از حاج رضا نشان میدهد.
رضا علاءالدین که در این گفتوگو کل فعالیتهایش را قانونی میداند، نگران مغازهدارانی است که چکهایشان را به صورت روزانه پاس میکنند. او در عین حال، خود را تابع قوانین جمهوری اسلامی میداند و معتقد است حتی یک ریال هم وام از بانک نگرفته است و حالا منتظر است تا مسوولان، جوابی برای این تخریب به او بدهند. حاج علاءالدین در این گفتوگو برای اولین بار سندهایش را نشان میدهد و معتقد است این تخریب، هیچ پایه قانونی نداشته است چرا که معتقد است حتی اگر یک دیوار اضافی در یکی از کوچههای تهران ساخته شود، شهرداری آن را خراب میکند و حالا چطور شده است که گذاشته پاساژ به این بزرگی ساخته شود و بعد نسبت به تخریب آن اقدام کرده است. صحبتهای تازه علاءالدین به خوبی نگرانیهای او را برای صاحبان مغازهها نشان میدهد. مغازههایی که گاه به ضرب و زور قسط و هزار تلاش دیگر، توسط چند نفر خریده شده و حالا با کلنگ شهرداری، به کلی از بین رفته است و هیچ کسی هم نیست که جوابگوی آنها باشد. او نهتنها تمام کارهایش را قانونی میداند، بلکه معتقد است کلیه اخطارهایی را که از طرف شهرداری و دیگر ارگانها داده شده بود عملی کرده و هیچ خطری متوجه پاساژ
خیابان جمهوری نبوده است. همه اینها را در اولین گفتوگوی رسمی خود بعد از تخریب طبقه هفتم میگوید تا تمام حرف و حدیثها را تمام کند و نشان دهد هیچ ریگی به کفش «علاءالدین» نیست و حالا این شهرداری است که باید برای این تخریب، پاسخگوی مالکان باشد.
سکانس سوم: فراز و فرود علاءالدین
روی ساختمان بزرگ سفید و قرمز خیابان حافظ که از روی پل هم به خوبی قابل مشاهده است، بزرگ نوشتهاند «علاءالدین». بیشتر کسانی که در این خیابان رفت و آمد میکنند، یا موبایلبازند یا خریدارش. یا مردم عادی هستند که آمدهاند گوشی موبایلی برای خود دست و پا کنند یا صاحبان مغازههایی در نقاط مختلف پایتخت هستند که برای خرید عمده موبایل به این نقطه آمدهاند. ورودی پاساژ هم از این آشفتهبازار بینصیب نمانده و برخی از گوشیهای بدون مالک یا بدون جعبه، به قیمتهای متفاوت به فروش میرسد. هر کسی که گذرش به این نقطه بیفتد، خوب میداند که با وارد شدن به علاءالدین باید همهمهها و شلوغیاش را هم به جان بخرد تا بتواند میان بورس گوشیهای موبایل، جنس موردعلاقه خود را پیدا کند.
طبقه اول زرق و برق بیشتری دارد و به گفته صاحبان مغازههای این طبقه، قیمتهای بیشتری هم برای خرید واحدهایشان پرداخت شده است. ورودی پاساژ است و به طور طبیعی، مشتریهای بیشتری را به خود میبیند. اما طبقههای دیگر این پاساژ هم از این رونق بیبهره نیستند و همهجایش، خیل مشتریهای موبایل این طرف و آن طرف میروند. آنهایی که دستی در بازار موبایل دارند، معتقدند علاءالدین را نباید پایگاه مناسبی برای خرید گوشی دانست. میگویند خیلی وقتها خرید و فروشهایی برای موبایل میکنند که بیشتر شبیه به بریدن گوش مشتریهاست. طبقات زیرین هم بیشتر خرید و فروش گوشیهای دست دوم میکنند و برخی مغازهها، وسایل جانبی گوشی را میفروشند. چند سالی است که این پاساژ به یک راسته رسمی برای بازار موبایل تبدیل شده است.
روزهای اوجش را باید در سالهای قبل دانست که هنوز امتداد خیابان حافظ، اینقدر از موبایلفروشیها پر نشده بود. از یکی دو سال قبل که بازار موبایل به صورت یک پاساژ نوساز 300 متر پایینتر از علاءالدین قد کشید، رقابت در این راسته بیشتر هم شد. خیلیها از همان ابتدا سراغ علاءالدین میرفتند و خیلیهای دیگر، پاساژ مدرنتری را انتخاب میکردند که در ادامه مسیر پاساژ علاءالدین و نزدیکی بورس تهران، شکل گرفته بود. بازار موبایل بعد از مدتی به یک رقیب جدی برای علاءالدین تبدیل شد که مانند بسیاری از بازارهای روز دنیا، نمونههای گوشیهای خود را به صورت آزمایشی در مغازه خود در اختیار مشتریها قرار میداد؛ کاری که علاءالدین تنها در چند مغازه کرده است و بیشتر اعتبارش را مدیون قدمت پاساژ و تلاشهای حاج رضاست. از همان زمان اوج گرفتن کار و کاسبی این راسته، دو پاساژ به دو قطب بازار گوشی موبایل تبدیل شدند تا هر کسی که تب و تابی در موبایل دارد، یکراست سراغ خیابان حافظ برود. کمی قبلتر که زمزمه آغاز به کار ساختمان بازار موبایل پیچیده بود، حاج علاءالدین هم بیکار ننشسته بود و شروع کرده بود به نوسازی پاساژ قدیمیاش. کمکم علاءالدین هم
رنگی به خود گرفته بود و شکل تازهتر و رنگیتری به خود گرفت. مانیتورهای بزرگی روی ساختمانش نقش بستند و تبلیغات گوشیهای مختلف با برندهای مختلف، چشمهای بسیاری را به خود دوخته بود. هرچند که حاج علاءالدین معتقد است که رمز موفقیتش نه تبلیغات است و نه هیچچیز دیگر. آنطور که خودش میگوید، حسن خلقی که کاسبان این راسته دارند، توانسته است اینجا را به یکی از قطبهای برجسته بازار گوشی موبایل در تهران تبدیل کند. بازاری که چندی قبل به واسطه رقیبانی که یکی بعد از دیگری سر از این بازار در میآوردند، آرامآرام شکل نوتری به خود گرفت و نمای ظریف قرمزرنگی به پیشانی علاءالدین نقش بست تا جمعیت بیشتری را به سمت خود سرازیر کند و در میان رقابت برای ماندن در بازار موبایل، از رقبا کم نیاورد.
آنهایی که هوادار پاساژ علاءالدین هستند، اینطور میگویند که این پاساژ محل مطمئنتری برای خرید گوشی است. هوادارانی که از روزهای اوج این پاساژ روایت میکنند، معتقدند قیمتها منصفانهتر از جاهای دیگر است.
این تاکیدها با جدی شدن فعالیتهای رقیب علاءالدین یعنی بازار موبایل بیشتر هم میشود چرا که به اذعان بسیاری از موبایلبازان تهران، بازار موبایل قیمت بیشتری را به مشتریها میدهد. شاید همین مساله هم نقطه قوتی برای علاءالدین شد تا همزمان با جدی شدن فعالیت رقیبش، از میدان رقابت کنار نرود. در همین روزها هم توانست سر این پاساژ را بالا بگیرد تا در میان رقبای خود کم نیاورد.
در همین روزهای تلاش علاءالدین برای کم نیاوردن از رقیب بود که بیشتر از همیشه زمزمه کلاهبرداری و تقلب در خرید و فروش گوشی به چشم میخورد. در همان زمان بسیاری از کسانی که خود دستی در بازار موبایل داشتند، اینطور میگفتند که بسیاری از کسبه علاءالدین برای کارهای اندک و بعضاً بدون هزینه، پولهای کلانی را از مشتریان دریافت میکردند.
از تقلب در نصب نرمافزارهای گوشی موبایل گرفته تا برچسبهایی که خیلی از فروشندگان علاءالدین آن را ضدضربه میدانستند و قیمتهای بالایی برای فروش آن به مشتری ارائه میدادند. کمی بعدتر، بخشی از این زمزمهها به واقعیت تبدیل شد و خریداران بسیاری به همین دلیل از فروشندگان علاءالدین شکایت کردند. در این زمان بود که روزهای اوج علاءالدین آرامآرام وارد چالشهای جدیتری شد تا بازار موبایل که چندین قدم آن طرفتر بود، با خیال راحت بتواند مشتریهای علاءالدین را ببلعد. هر چند که برخی از این شکایات با وجود رسمی شدن، کماکان ادامه پیدا کرد و تقلبهای اندک این پاساژ در نطفه خفه نشد و ادامه پیدا کرد. یکی از شکایتهایی که بدون مطرح شدن در مراجع رسمی به گوش خریداران گوشی میرسید، گرفتن هزینههای بالا برای نصب برچسبهایی بود که فروشندگان علاءالدین آن را ضدضربه میدانستند در حالی که خود گوشی خریداری شده ضدضربه بوده و به اذعان کارشناسان موبایل، هیچ برچسبی خاصیت ضدضربگی ندارد.
در این میان اما، مساله مهمتر، گارانتی گوشیهاست که صدالبته محدود به پاساژ علاءالدین هم نیست اما به وفور میتوان موارد بیشتری از آن را در پاساژ علاءالدین پیدا کرد. مساله گارانتی گوشیهای موبایل بعد از بیشتر شدن تحریمها و رخت بر بستن برخی نمایندگیهای رسمی گوشیهای موبایل به یک چالش جدی تبدیل شد تا جایی که حتی مدتی، یکی از نمایندگیهای رسمی یک برند معتبر در حوزه گوشی موبایل، از ارائه گارانتی امتناع میکرد. در همین زمان بود که شکایتهای بیشتری از نحوه ارائه ضمانتهای گوشی صورت میگرفت و این مساله به اذعان خیلی از کارشناسان موبایل، در علاءالدین بیشتر دیده میشد. پیش از این سایت الف در گزارشی، به توصیف یک کلاهبرداری که در حیطه ارائه ضمانت گوشی موبایل در علاءالدین صورت میگیرد، پرداخته بود. بازی با کلمات برای فریب دادن مشتری و گرفتن هزینههای اضافی برای ضمانتهایی که حتی شکل رسمی و واقعی ندارند، تنها یکی از مسائلی است که خیلی از خریداران موبایل بارها آن را روایت کردهاند.
برخیشان شکایتهای خود را از فروشندگان علاءالدین رسمی کردهاند و برخی دیگر دستشان به جایی بند نبوده است. عدهای از این خریداران اینطور روایت میکنند که با وجود هزینههایی که برای گوشی موبایل خود پرداخت میکردند، در زمان وقوع اتفاقی برای گوشی موبایلشان، دوباره باید هزینههای دیگری برای این کار به فروشندگان پرداخت میکردند تا بتوانند گوشی خود را تعمیر کنند.
مطرح شدن این مساله، یک واقعیت دیگر را نیز از برخی فعالیتهای غیرقانونی فروشندگان علاءالدین روشن کرد و آن هم فروش گوشی کارکرده به جای گوشی نو بود که هنوز هم بسیاری از فروشندگان رسمی موبایل، آن را تایید میکنند. خیلی از این فروشندگان اینطور میگویند که گوشیهایی که به مشتری فروخته میشد، در صورت بروز مشکل، به مغازه بازگشت میخورد تا با استفاده از ضمانت، به کارخانه عودت داده شده و مشکل گوشی مرتفع شود. در این میان برخی فروشندگان با سوءاستفاده از چنین جریانی، برخی گوشیهای عودت دادهشده را که دیگر باب میل صاحبان گوشی نبوده از آنها خریده و به دیگران میفروختند و بهاصطلاح به آن گوشیهای «ریفر» یا همان بازگشتخورده به کارخانه میگفتند. همین مساله سبب شد تا بازار فروش گوشیهای ریفر نیز داغ شود و گوشیهای کارکرده به اسم گوشیهای نو و تازهآمده از کارخانه، به دست مشتریهایی برسند که از این اتفاق هیچ خبری نداشتند. همه اینها، تخلفاتی است که در این صنف صورت میگیرد و هنوز هم ادامه دارد و نمیتوان تنها آن را به پاساژ حاج علاءالدین مرتبط دانست.
با این حال، علاءالدین به دلیل رقبای بسیاری که دارد، در معرض اتهامهایی است که خیلی هم دور از واقعیت نیست. اما آنچه علاءالدین را به اسم جنجالی این روزها تبدیل کرده است، تخریب طبقه هفتم این پاساژ است که میان بحث و درگیری شهرداری و مالک این پاساژ مطرح شده بود و در نهایت شکل واقعیت به خود گرفت. حاج علاءالدین معتقد است هیچ تخلفی در این مورد صورت نگرفته است اما اخطارهای شهرداری همه دال بر این بوده است که به دلیل تخلفات گسترده، باید طبقه هفتم تخریب میشد؛ مسالهای که در میان بهت و ناباوری مالکان مغازههای طبقه هفتم، اجرایی شد و هنوز هم هیچ یک از مقامات شهرداری نسبت به آن موضع نگرفته است. اما واقعیت چه بود؟ چرا با وجود اخطارها، درست چند روز قبل از تخریب طبقه هفتم، اخطارهای شهرداری از دیوارهای علاءالدین برداشته شد و حاج رضا به مالکان قول داد که هیچ مشکلی برای این پاساژ به وجود نمیآید؟
سکانس چهارم: در طبقه هفتم علاءالدین چه گذشت؟
داستان تخریب پیشانی علاءالدین یا همان طبقه هفتم از جایی آغاز شد که کمیسیون ماده 100 حکم خود را برای تخریب این طبقه صادر کرد و از آن زمان به بعد، صحبتهای ضد و نقیض پیرامون علت این تخریب، بالا گرفت. در حکم این کمیسیون عنوان شده بود که علت تخریب، طبقات غیرقانونی است که در این پاساژ ساخته شده است. در واقع علت این حکم، همان طبقه هفتم ساختمان علاءالدین بوده است.
زمانی که حکم صادر شد، اخطارهای مربوطه به دیوارهای طبقات علاءالدین زده شده و نامه رسمی نیز به دفتر مدیر این پاساژ ارسال شده بود. با این حال، خیلی از فروشندگان معتقدند مباشران حاج رضا، این اخطارها را از در و دیوار پاساژ برمیداشتند و به مالکان این اطمینان را میدادند که هیچ اتفاقی نمیافتد و میتوانند با خیال راحت به کار خود ادامه دهند؛ مسالهای که حتی تا روزهای آخر رفت و آمد در طبقه هفتم پاساژ علاءالدین نیز ادامه داشت و در نهایت سبب شده بود تا بسیاری از کسبه موفق به تخلیه واحدهای خود نشوند. انگار که تا لحظه آخر، تخریب یکی از طبقات فعال این پاساژ، شبیه به شوخی بوده است. تا جایی که یکی از روزنامهها در گزارشی، مساله تخریب پاساژ علاءالدین را رسماً شوخی خوانده بود.
آنچه از دید کمیسیون ماده 100 برای ادامه فعالیت طبقه هفتم، خطرناک جلوه میکرد، خطری بود که این طبقه برای کل پاساژ داشت. خطر آتشسوزی شاید مهمترین دلیلی بود که در نهایت سبب شد تا کرکره مغازههای طبقه هفتم بعد از تخریب، پایین کشیده شود چرا که در بسیاری از مواقع، خبر آتشسوزی در واحدهای علاءالدین این زنگ خطر را برای مالک پاساژ به صدا درآورده بود. هرچند که حاج رضا علاءالدین در این میان، این اتهام را قبول نمیکند و معتقد است هر کاری که برای رفع خطر آتشسوزی لازم بود، انجام داده است.
با این حال، برخی فروشندگانی که خود شاهد یکسری اتفاقات در پاساژ علاءالدین بودند، اینطور میگویند که خطر آتشسوزی چیزی فراتر از تکذیب و تایید بوده است چرا که بسیاری مواقع جرقه برق، به راحتی خطر آتشسوزی را بیخ گوش مالکان علاءالدین قرار داده بود و هر لحظه امکان آتشسوزی در طبقات وجود داشت. با این حال، هر کسی که گذرش به علاءالدین افتاده باشد به راحتی میتواند چراغ قرمز طولانیمدتی را که در این منطقه نصب شده ببیند و ترافیک آن منطقه را درک کند؛ همین مساله نیز سبب شد تا انتقادهایی که به تراکم ساختمان علاءالدین و بیشتر شدن مراوداتی که به این منطقه میشود، روز به روز بیشتر شود. همه اینها، در کنار تخلفاتی که پیش از این از سوی برخی فروشندگان گوشی موبایل صورت گرفته بود، در نهایت سبب شد تلاشهای حاج رضا برای جلوگیری از تخریب طبقه هفتم به جایی نرسد. جالبتر آنکه، در بسیاری از خبرها اینطور عنوان شده که «زور قدرت به قانون نرسید». یعنی در بیشتر خبرهایی که از علاءالدین اعلام میشود، مساله پشتپردههایی به میان میآید که به اعتقاد بسیاری، سبب متوقف شدن حکم تخریب علاءالدین برای مدت محدودی شده بود.
سکانس آخر: تخریب طبقه هفتم
تنها به چند خبرنگار، اطلاع میدهند و انگار که میخواهند ماجرا در سکوت تمام شود. خیلیها هم میگویند، مساله این است که شهرداری نمیخواهد فروشندگان از تخریب مغازهها جلوگیری کنند. ساعت نزدیک به نیمهشب میشود و ماموران شهرداری با لباسهای مخصوص خود وارد پاساژ علاءالدین میشوند. هر چقدر هم که صاحبان داد میزنند و هوار میکشند، فایدهای نمیکند و در نهایت ماموران شهرداری آنچه را که پیش از این بسیاری شوخی میدانستند به یک داستان تلخ تبدیل میکنند. اخطار، عملی میشود و مغازهها خراب میشوند. طبقه هفتم در قرق ماموران شهرداری و بیل و تیشهها گم میشود و تنها صدایی که میآید، صدای گریه مغازهدارهایی است که حالا نه سندی از حاج رضا دارند و نه مغازهشان سر جایش است.
تمام میشود. کلنگ را بالا میبرند و پایین میآورند و کل دکور مغازه پایین میآید. دکورهایی که حالا تنها خاک شدهاند و دیگر منزل گوشیهای مدرن و رنگبهرنگ نیستند. کلنگ را بالا میبرند و پایین میآورند و کل دکور مغازه تبدیل به خاک میشود. کار تخریب که تمام میشود، کرکره مغازهها هم پایین میآید. حالا به جای صحبت از رنگبهرنگ موبایلهای تازه به بازار آمده و اپل و سامسونگ و سونی، صحبت از شایعههایی است که جای واقعیت را گرفته است. اعتمادی که به حاج رضا کردند و حالا خود حاج رضا هم میان مالباختگان و شهرداری گیر افتاده است. زانو میزنند و روی دو پا مینشینند و تنها نظاره میکنند.
چشمهایی که پیش از این دنبال مشتری بود و هر کدامشان مغازهای از بهترینهای برند روز دنیا را داشت و حالا به قرمزی نشسته و خیس شده است. طبقه هفتم علاءالدین تخلیه میشود و ورودی طبقه را با آهن جوش دادهشده، مسدود میکنند تا دیگر هیچ عبور و مروری در این طبقه صورت نگیرد. فریادهایشان حالا آرام میگیرد و در بهت فرو میروند. ماموران شهرداری دم دمای صبح کارشان تمام میشود و میروند. حالا تنها مغازهدارهایی هستند که خیلیهایشان آنقدر داستان تخریب طبقه هفتم را شوخی میدانستند که حتی فرصت پیدا نکردند گوشیها و دیگر وسایل داخل ویترین را از مغازه بردارند و واحدهایشان را تخلیه کنند. حکم که اجرا میشد، وسایلی که روزگاری کل سرمایهشان بود داخل گونیهای شهرداری ریخته میشود و مغازه خالی شده، پذیرای بیل و کلنگ میشود.
ساعتها میگذرد و کسی موفق نمیشود با حاج رضا صحبت کند. سند ندارند اما به دنبال پس گرفتن پولها یا دست کم واحدهایی شبیه به واحدهای خودشان هستند. شایعه بالا میگیرد و مالکان هر روز به امید گرفتن حقی که داشتند و از بین رفت، به علاءالدین رفت و آمد میکنند. برخیشان میگویند حاج رضا گفته خسارت همه را میدهد. برخی دیگر هم میگویند وقتی سندی در کار نیست، خسارت معنی ندارد و همهاش شایعه است. قویترین شایعهشان این است که حاج رضا گفته برخی مغازههای اجارهای طبقههای پایینی را خالی میکند و به مالکان طبقه هفتم میدهد تا جایگزینی برای سرمایه ازدسترفتهشان باشد. اما همچنان امید به این دارند که حاج رضا یک روز وارد پاساژ شود و کل پولی را که از آنها گرفته بود تسویه کند. حاج علاءالدین اما بعد از دو روز بالاخره راضی به مصاحبه با یکی از خبرگزاریها میشود تا نشان دهد نه آنطور که میگفتهاند متواری شده است و نه به سفر رفته است. سندهایش را رو میکند تا نشان دهد تلاش خود را برای ایمن کردن پاساژ کرده و حالا منتظر است تا دولت یا شهرداری پاسخی برای مالکان طبقه هفتم بدهد. میگوید هیچ زد و بندی در کار نبوده و در تمام مدتی که
خبر تخریب عنوان میشد همه تلاشاش را کرده تا از اجرای این حکم جلوگیری کند اما در نهایت زورش به شهرداری نرسیده است. تمام سندها را رو میکند تا نشان دهد نه به جایی وصل است و نه کسی آنطور که میگفتند، وساطتش را کرده است. با این حال، حاج رضا هنوز هم اتهامهای بسیاری را به خود میگیرد. تا زمانی که آنهایی که مغازهشان ظرف چند ساعت به خاک تبدیل شد، به پول یا سرمایهشان نرسند، همچنان باید میان مالکان و شهرداری باشد تا به فروشندگان طبقه هفتم که حالا باید از آنها به نام فروشندگان سابق یاد کرد، نشان دهد که همچون زمان کار کردن در پلاستیکفروشی تلاشاش را میکند تا قامت علاءالدین را راست نگه دارد و چراغهایش را روشن. علاءالدین اما هنوز هم موبایل میخرد و میفروشد و تابلوی بزرگ نئوندارش، تبلیغ گوشیهای برند روز را میکند تا تکلیف مالکان طبقه هفتم، بدون اطلاع عابران و خریداران بیخبر، پیگیری شود.
منابع:
1- سایت الف
2- خبرگزاری مهر
3- روزنامه اعتماد.
دیدگاه تان را بنویسید