تاریخ انتشار:
بررسی اندیشهها و اقدامات حاج قاسم سلیمانی
نقطه پیوند ایران و اسلام
من به طور جدی وقتی نام حاجقاسم سلیمانی را شنیدم که گفته میشد او گزینه فرماندهی ناجا بعد از انتخابات سال ۱۳۸۴ است؛ میگفتند او را آقای قالیباف پیشنهاد داده است. او از رفقای صمیمی آقای قالیباف بود. اما آقا قاسم فرمانده ناجا نشد که اگر میشد شاید مسیر زندگی متفاوتی پیدا میکرد.
من به طور جدی وقتی نام حاجقاسم سلیمانی را شنیدم که گفته میشد او گزینه فرماندهی ناجا بعد از انتخابات سال 1384 است؛ میگفتند او را آقای قالیباف پیشنهاد داده است. او از رفقای صمیمی آقای قالیباف بود. اما آقا قاسم فرمانده ناجا نشد که اگر میشد شاید مسیر زندگی متفاوتی پیدا میکرد. میآمد در ناجا، فرمانده میشد و ممکن بود بعد از آن وارد وادی سیاست شود. فرماندهی ناجا شغل پیچیدهای است. از سردار لطفیان تا سردار احمدیمقدم سرنوشت متفاوتی پیدا کردند.
آقای لطفیان که بعد از حادثه کوی دانشگاه با فشار دولت وقت از ناجا کنار رفت یا سردار احمدیمقدم که اواخر دوران فرماندهیاش کم حاشیه نداشت. فرماندهی آقای قالیباف هم که منجر شد به نامزدیاش در انتخابات. اساساً فرماندهی ناجا شغل سخت و پیچیدهای است؛ بگذریم. ترجیح داده شد که او در سپاه قدس بماند و بیشتر از سیاست ایران در خاورمیانه فعال باشد و این شاید از بزرگترین بختهای او بود؛ چرا که شغل فرماندهی ناجا انسان را مجبور به کنترل جامعه میکند و این شاید چیزی باشد که در برخی اوقات خوشایند مردم نباشد. مثلاً نمونه گشت ارشاد یا جمعکردن ماهوارهها میتواند یک چالش برای فرمانده ایجاد کند.
در سپاه اما بیش از هر کسی او با محمدباقر قالیباف و شهید کاظمی رفاقت داشت. این سه نفر کسانی بودند که از نظر سیاسی، تفاوتهایی با جناح راست سنتی سیاست ایران در دهه 70 داشتند. به آنها میگفتند چپهای سپاه که به نظرم اصطلاح کاملی نیست. نوعی اصولگرایی منتقد راست سنتی درستتر است.
در دوران جنگ و سازندگی برخی بچههای سپاه خیلی با گرایشهای بازاری در سیاست ایران که جناح راست سنتی نمایندگیاش میکرد سر سازگاری نداشتند. یک نوع گرایش ضدراست در برخی از این بچهها دیده میشد. این گرایش البته به واسطه فضای دوقطبی سیاست ایران کمتر امکان بروز مییافت اما در بطن ماجرا انتقاد هم شنیده میشد. گرایشی که بعدها آقای قالیباف در انتخابات 1384 نمایندگیاش کرد. حاجقاسم اما علاوه بر تفکرات سیاسیاش، به واسطه کرمانی بودن رابطه گرمی با کرمانیهای سیاست هم دارد که البته اکثراً اصلاحطلب شناخته میشوند.
این مساله از حاجقاسم، چهرهای عملگرا ساخته که نمیتوان به راحتی او را در یک جناح سیاست ایران گنجاند؛ هرچند که هیچ شکی در انقلابیگری و جهادگری او نباشد. همین روابط او را برای دو جناح سیاست ایران دوستداشتنی ساخته. او که ابایی از عکس دونفره انداختن با صادق خرازی ندارد و سخن گفتن با ظریف و روحانی را در راستای اهدافش در خاورمیانه لازم میداند.
حاجقاسم سلیمانی امروز، یک شخصیت ملی است و فراتر از دو جناح. به نظرم شخصیت او دو کارکرد در سیاست ایران دارد؛ اول پیوند ایران و اسلام و دوم پیوند جامعه با نظامیان.
حاجقاسم سلیمانی امروز، یک شخصیت ملی است و فراتر از دو جناح. به نظرم شخصیت او دو کارکرد در سیاست ایران دارد؛ اول پیوند ایران و اسلام و دوم پیوند جامعه با نظامیان.
قبل از انقلاب، رفتارهای شوونیستی محمدرضا پهلوی که ناشی از میل به فربه کردن ایرانیت برای ساختن گفتمان رژیم پهلوی بود، نوعی شکاف در ایرانیت-اسلامیت ایجاد کرد. این شکاف که در پی همراستا کردن مدرنیزاسیون و ایرانیت و به گوشه راندن اسلامیت بود اما ناگهان با امواج بیداری ملی ناشی از اسلام مواجه شد و نسخه نوسازی بیتدبیرانه او را پیچید.
شکاف ایرانیت- اسلامیت اما دوام پیدا کرد. شکافی که اوایل انقلاب با سرکار آمدن مهندس بازرگان و در گفتمان جبهه ملی کم و بیش دیده میشد؛ شکافی که حتی کتاب آقای مطهری با عنوان «خدمات متقابل اسلام و ایران» هم نتوانست کارش را بسازد. این شکاف در سیاست ایران به طرز ناباورانهای در زمان احمدینژاد و توسط یار صمیمیاش، آقای مشایی دوباره فعال شد. نوعی ایرانگرایی برخاسته از نظریات ریچارد فرای با عنوان اسلام ایرانی.
مخالفان فراوانی از حوزه به او تاختند. روزنامههای اصولگرا او را نقد کردند و اصلاحطلبان با بیمحلی از کنار جناب مشایی گذشتند. اما واقعاً چه کسی فکر میکرد که انقلابهای خاورمیانه و پس از آن سر برآوردن داعش بتواند موجب همزیستی ایران و اسلام در هیبت آقا قاسم سلیمانی شود. او هم سردار اسلام است که از حرم حضرت زینب (س) محافظت میکند و برای داعش خط و نشان میکشد که اگر به سمت نجف و کربلا عزم کنید به خاک سیاه مینشانمتان و هم سردار ایران است که حفاظتش از دولت سوریه، منفعت ملی ایرانیان را تامین میکند.
او سردار اسلام است که برای وحدت شیعه و سنی در عراق شب و روز میگذراند و سردار ایران است که برای حفظ مرزها در سوریه و عراق میجنگد. در قامت حاجقاسم میتوان وحدت ایران و اسلام را دید و این بینظیر است. او هم یک سردار ایرانی است و هم یک سردار اسلامی. پیوندی که در قامت او ایجاد شده شاید گمشده سالهای متمادی ایرانیان است. شاید ایرانیان این رمز را یافته باشند که این چنین دوستش دارند.
کارکرد دوم آقا قاسم، پیوند جامعه با نظامیان است که بیش از هر چیز این گزینه را ثابت میکند که سپاه فرزند انقلاب و فرزند جامعه ایرانی است. فرزندی که اکنون محافظ انقلاب و جامعه شده است. آقا قاسم میتواند نماد بچههای سپاه باشد؛ بچههایی که فارغ از چپ و راست در اندیشه ایران و اسلام هستند.
این قرابتی که اکنون میان آقا قاسم و جامعه ایجاد شده ناشی از فطرت یکسان جامعه و سپاه است. تصویر درست از یک نظامی که میتواند در قامت آقا قاسم دیده شود.
پیشنهاد شده بود که حاجقاسم در سال 1392 نامزد انتخابات شود؛ شرایط هم تا حدود زیادی برای او مهیا بود. بسیاری از اصولگرایان از او حمایت میکردند و برخی اصلاحطلبان هم شاید در دل ناراضی از این اتفاق نبودند.
اما او وارد میدان سیاست داخلی نشد؛ چه تصمیم خودش بود و چه دستور مافوق، هر چه بود کار درستی بود و شأن حاجقاسم هم فراتر از این حرفهاست.
دیدگاه تان را بنویسید