عملگرایی سیاسی ارمغان دیپلماتها برای مردم ایران است
کنش سیاسی مقدمه تفسیر حقوقی
ماده چهارم انپیتی اشاره دارد که هیچیک از مواد این تعهدنامه نباید حق مسلم امضاکنندگان را در زمینه توسعه تحقیقات، تولید و استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز محدود کند. تفسیر کشورهایی مانند ایران، آلمان، روسیه و چین از این ماده این است که انپیتی حق کشورها را برای توسعه غنیسازی زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی به رسمیت شناخته است.
ماده چهارم انپیتی اشاره دارد که هیچیک از مواد این تعهدنامه نباید حق مسلم امضاکنندگان را در زمینه توسعه تحقیقات، تولید و استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز محدود کند. تفسیر کشورهایی مانند ایران، آلمان، روسیه و چین از این ماده این است که انپیتی حق کشورها را برای توسعه غنیسازی زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی به رسمیت شناخته است. این در حالی است که ایالاتمتحده، فرانسه و بریتانیا این حق را صرفاً در «استفاده صلحآمیز» از انرژی هستهای محدود میدانند تا جایی که ایالاتمتحده از «غنیسازی» به عنوان فناوری حساسی که امکان تولید مواد لازم برای ساخت بمب هستهای در اختیار میگذارد نام میبرد و بنابراین خود را مخالف غنیسازی میداند.
خواست آمریکا برای به رسمیتشناختن حق غنیسازی ایران
در پایان مذاکرات ژنو که به توافق اولیه میان ایران و 1+5 منجر شد، تنها وزیر امور خارجه ایالاتمتحده بود که بر خلاف سایر همتایانش صریحاً اشاره کرد که «در متن توافقنامه حق غنیسازی ایران به رسمیت شناخته نشده است»! بر این اساس پیشبینی میشد که ایالاتمتحده میخواهد در ادامه مذاکرات این حق را به رسمیت نشناسد و از این رو تفسیر ماده 4 به نقطه افتراق میان ایران و ایالاتمتحده بدل شود. در چنین شرایطی به نظر میرسید که در ادامه مذاکرات با جمهوری اسلامی، ایالاتمتحده با قرار دادن رژیم تحریمها در مقابل رژیم غنیسازی در داخل خاک ایران، یک بار دیگر برداشتن کلیه تحریمها را در گرو انصراف ایران از حق غنیسازی بداند.
اما از وین خبر میرسد که همزمان با شروع نگارش متن توافقنامه میان ایران و گروه 1+5 با عنوان «برنامه جامع توافق مشترک»، دیپلماتهای ایرانی توانستهاند گامی مهم در جهت رسیدن به اهداف خود در مذاکرات هستهای بردارند؛ گامی که نتیجه آن به رسمیت شناخته شدن غنیسازی در داخل توسط همه طرفهای غربی حاضر در مذاکرات از جمله ایالاتمتحده است.
در سال 2003 هنگامی که توافقنامه سعدآباد میتوانست نقطه پایانی بر وضعیت تقابلی میان طرفین باشد، همین رویکرد ایالاتمتحده (یعنی عدم پذیرش حق غنیسازی توسط ایران) بود که نهتنها مذاکرات را به بنبست کشاند بلکه زمینهساز به وجود آمدن تغییراتی بنیادین در رویکرد جمهوری اسلامی به نظام بینالملل شد؛ همانجایی که بار دیگر ثابت کرد ایالاتمتحده با گذشت بیش از دو دهه از انقلاب ایران سر آشتی و تعامل با نظام سیاسی برآمده از انقلاب را ندارد، رویکردی که همزمان با اینکه تحریمهای جامع را علیه ایران به تصویب رساند تعداد سانتریفوژهای ایرانی را از 164 عدد به 19 هزار عدد رساند.
پدیدهها تکرار میشوند
امروز دوباره تاریخ به همان نقطه بازگشته است تا بار دیگر این جمله هِگِل به یادها بیاید که «همه پدیدهها دو بار در تاریخ بروز میکنند؛ اولین بار تراژدی هستند و دومین بار کمدی». همانجا که تراژدی عدم توافق سعدآباد با همه نتایج نامناسبش، امروز به کمدی کاهش تعداد سانتریفوژها تبدیل شده است؛ همان واقعیت هِگِلی که به روایت خبرگزاری رویترز از قول یک دیپلمات ایرانی اینگونه نقلقول شده است که: «ایران کاهش قابلتوجه سانتریفوژهای خود را رد کرده و پیشنهاد غرب در این زمینه را شبیه لطیفه سیاسی خوانده است.»
به نظر میرسد در صورت توافق نهایی، کنش دیپلماتیک دیپلماتهای ایرانی یک بار دیگر نشان خواهد داد که دیپلماسی فعال علاوه بر بهبود وضعیت اقتصادی در داخل میتواند به یاری تفسیرهای حقوقی از متون بینالمللی آمده و به رسمیت شناخته شدن حق غنیسازی ایران در داخل را ایجادکننده یک «وحدت رویه» در تفسیر ماده 4 پیماننامه منع گسترش سلاحهای هستهای برای تمام کشورهای جهان کند. اقدامی که دنیا آن را نشانهای از موفقیت یک دیپلماسی خواهد دانست که مهمترین ویژگی آن توانمندی اعضای این دیپلماسی در گفتوگو به زبان بینالمللی است.
علاوه بر آنچه در بالا گفته شد به نظر میرسد مذاکرات بر سر برنامه هستهای ایران نشانهای از رقابتی جدیتر در سطح نظام بینالملل است، رقابتی که در دو سوی آن دو تحلیل «هژمونیک» و «آنارشیک» از وضعیت بینالمللی قرار دارد. هر چند کم نیستند کسانی که معتقدند با اتمام قرن بیستم دوران هژمونی نیز به پایان رسیده است اما هنوز «رویای آمریکایی» با نقش هژمون ایالاتمتحده در جهان است که شکل میگیرد بنابراین نظام سیاسی ایالاتمتحده، فارغ از اینکه کدامیک از دو حزب بر سریر قدرت باشند، به دنبال تحقق رویایی است که در آن وضعیت هژمونیک نقش محوری دارد. از سوی دیگر اما نمایندگان دیپلماسی جمهوری اسلامی و به ویژه و در راس آنان «محمدجواد ظریف» نظام بینالملل را نظامی آنارشیک میداند که در آن هیچ قدرتی بهتنهایی نمیتواند حتی اگر بخواهد رهبری جهان را بر عهده داشته باشد و از این رو سعی میشود نشان داده شود این نقش ناظران بینالمللی در هر دو صورتبندی نهادی (سازمانهای بینالمللی) و کارکردی (حقوق بینالملل) است که اهمیت دارد و باید جایگزین بازیگری هژمون در نظام بینالملل شود. با چنین صورتبندیای مذاکرات ایران و 1+5 را نباید محدود به
برنامه هستهای ایران تحلیل کرد؛ چرا که این مذاکرات زمینی برای رقابت میان دو رویکرد متفاوت به نظام بینالملل است؛ رویکرد هژمونیک آمریکایی و رویکرد آنارشیک ایرانی.
تاکید دیپلماسی ایرانی بر رویکردهای حقوقی
دیپلماسی جدید جمهوری اسلامی میکوشد نشان دهد آنچه در نظام بینالملل در نهایت تعیینکننده است رویکردهای حقوقی است، هر چند برای رسیدن به این تعیینکنندگی لازم باشد از ابزارهای سیاسی نظیر مذاکرات بهره برد. این در حالی است که ایالاتمتحده معتقد است در نظام بینالملل این رویههای سیاسی است که در نهایت تعیینکننده نهایی خواهد بود هر چند که به عنوان راهبرد از استراتژیهای حقوقی هم بهرهبرداری شود. تفاوت دیدگاهی که امروز خود را در قالب مذاکرات هستهای بازتولید کرده است.
از یکسو جمهوری اسلامی سعی دارد تا با استفاده از اقناع بازرسان IAEA نشان دهد که صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران باید از طریق یک نهاد حقوقی مورد راستیآزمایی قرار بگیرد چرا که در نظام آنارشیک این «داوری» است که مبنای رقابت است در حالی که ایالاتمتحده سعی کرده است از طریق ابزارهای حقوقی نظیر تحریمهای یکجانبه و چندجانبه سعی در برآوردن اهداف سیاسی خود کند چرا که معتقد است در نظام بینالملل هژمونیک طرفی پیروز است که پیروزی را معنا میکند، نه داور!
بر اساس آنچه گفته شد به نظر میرسد مذاکره بر سر برنامه هستهای ایران تداعیکننده رقابتی بنیادین در نظام بینالملل است که امروز جمهوری اسلامی و ایالاتمتحده آن را نمایندگی میکنند؛ رقابت بر سر سمتگیریهای مفهومی نظام بینالملل. از این رو به دور از هر گونه شعارزدگی، این «عملگرایی سیاسی» است که ارمغان دیپلماتها برای مردم ایران است، عملگراییای که بدون فوت وقت و کارشکنی آمریکاییها همان یک دهه قبل هم میتوانست در همین «سعدآباد» تهران جلوی پیچیدهتر شدن وضعیت تقابلی را میان ایران و قدرتهای بزرگ بگیرد، نه در «هتل کوبورگ» وین!
دیدگاه تان را بنویسید